بوقا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بوقا، در ترکی کهن به معنای
گاو نر و گشن است که با اندک دگرگونیهای آوایی در بیشتر شاخههای
زبان ترکی به همان معنی برجای ماندهاست.
کاشغری آن را به صورت «بُقا»
ضبط کرده، اما در زبانهای اویغوری، قرقیزی، قزاقی، ازبکی و گویشهای ترکی سیبری به همان صورت کهن باز مانده است.
در زبانهایی چون یاقوتی، قبچاقی، عثمانی، جغتایی و ترکی آذربایجانی به شکل «بوغا»،
و بدون تغییر آوایی به
زبان مغولی،
و به صورت «بوها» به زبان منچوری و «بیکا» به زبان مجاری، و به اشکال دیگر به زبانهای قفقازی و روسی راه یافتهاست.
این واژه در برخی زبانها و گویشهای ایرانی، مثل آسی به صورت «بوغ» (یا بوغا)، کردی به صورت «بوخه»، یغنابی به شکل «بوقا و بوقّا»، و وخی به صورت «بوقا» نیز آمده است.
بوقا و ترکیبهایی از آن به عنوان نام کسان، بیشتر ترکان و مغولان؛ در مآخذ فارسی و عربی کاربرد فراوان داشته است.
دو تن از امرا و وزرای بزرگ در
ایران، یکی غز و دیگری
مغول به این نام مشهورند:
بوقا، یکی از سران شاخهای از
قبیلۀ اغوز (غز) که در حوادث روزگار غزنویان پس از محمود نقش مهمی برعهده داشت. پس از سرکوب سلجوقیان اغوز توسط
سلطان محمود غزنوی، گروهی از آنان به داخل ایران،
کرمان و از آنجا به
عراق عجم گریختند. این گروه به اغوزان یا ترکمانان عراقی معروف شدند و بوقا در زمرۀ آنان بود.
از زندگی و نسب بوقا اطلاع چندانی دردست نیست. برخی او را فرزند سلجوق دانستهاند.
پس از
مرگ محمود، مسعود برای چیرگی بر برادرش محمد، بوقا و یارانش را به مدد خواست. بعداً نیز از او در برخی جنگها یاری گرفت.
ولی پنهانی قصد کرد تا بوقا و یارانش را فرو گیرد و به پند
خواجه احمد بن حسن میمندی وقعی ننهاد.
در این سوء قصد یغمر، بلندپایهترین یار بوقا کشته شد، ولی خود او جان به دربرد و روی به عراق عجم نهاد و همه جا دست به کشتار و
غارت زد. در ۴۲۷ق/۱۰۳۶م تاش فراش، سپهسالار مسعود به تعقیب بوقا دست زد، ولی در
جنگ از او شکست خورد و غزان ری را گرفته، به باد غارت دادند.
ابوسهل حمدوی، والی غزنوی
ری به مقابله آمد و غزان را شکست داد و برخی از پیشوایان آنان را
اسیر کرد.
بوقا به
آذربایجان گریخت. در ۴۳۰ق بوقا و برخی از دیگر سرکردگان غز به کمک
مجدالدوله دیلمی به
همدان تاختند و به قتل عام پرداختند.
علاءالدوله کاکویه از
اصفهان لشکر به مقابله برد و بر آنان پیروز شد و جمعی را اسیر کرد
با این همه، گویا گروه بزرگی از آنان در ری ماندند؛ چه، در ۴۲۳ق که
ابراهیم اینال سلجوقی روی به ری نهاد، غزان آنجا را رها کردند و گروهی به سرکردگی بوقا روی به دیار بکر نهادند و از آنجا به
موصل رفته، والی آنجا، قرواش را بیرون راندند، ولی قرواش بازگشت و اغوزان را درهم شکست.
پس از آن، از بوقا و یارانش اطلاعی در دست نیست.
بوقا چینگْسانْگ، نام وزیر پرقدرت سالهای نخستین فرمانروایی ارغون، ایلخان مغول. چینگسانگ در اصل واژۀ چینیِ دخیل در زبان مغولی است، به معنی وزیر ایالت.
بوقا پسر اوگلی پسر هوگولای قورچی از شاخۀ اوریات
قبیله جلایر بود. اوگلی قورچی با دو پسر خردسال خویش، بوقا و آروق همراه
هولاکوخان به ایران آمدهبود. پس از درگذشت او، اَباقاخان (ه م) فرزندان او را نگاهداری و تربیت کرد و بوقا را به ملازمت خود برگزید. بوقا نخست تمغاچی
بود. وی سپس به خزانهداری پوستین، و بعد به خزانهداری نارین
برگزیده شد و همزمان
آل تمغا را هم به او سپردند.
در ۶۸۰ق/۱۲۸۱م و به هنگام درگذشت اباقاخان، بوقا ملازم ارغون بود
و در ۶۸۱ق همراه برادرش، آروق در قورولنای آغاز پادشاهی
احمد تگودار (همین مقاله)، برادر و جانشین اباقاخان حاضر شد و به دفاع از حق وراثت
ارغون برخاست، اما کاری از پیش نبرد و احمد تگودار ایلخان شد. اگر چه ارغون بر پادشاهی احمد گردن نهاد، اما پس از آنکه به عراق رفت، اندکاندک سرکشی آغاز کرد و کار به جنگ کشید. شکست و تسلیم ارغونخان بوقا را که سخت نگران جان او و خود بود، به تکاپو انداخت و وی گروهی از شاهزادگان و امیران را با خویشتن همراه کرد و به ترفندی ارغون را از
زندان رهانید. آنگاه، به همت او احمد تگودار نیز دستگیر و معزول گردید و همۀ شاهزادگان به ایلخانی ارغون گردن نهادند.
ارغون در آغاز پادشاهی، بوقا را به
پاداش کوششهایش،
ثروت و امتیازات بیمانند داد و وی را با اختیاراتی وسیع، وزیر سراسر قلمرو ایلخانی گردانید.
در ۶۸۴ق اُردوقیا،
سفیر درگاه قوبیلای قاآن حامل فرمان وی مبنی بر آن بود که ارغونخان به جای پدر نشیند و بوقا به
لقب«چینگسانگ» ملقب گردد.
در این زمان،
شمسالدین جوینی که پس از دستگیری و قتل احمد تگودار بیمناک شده، و آهنگ گریز کرده بود، به پایمردی بوقا وارد دستگاه ارغونخان شد، ولی این امر کار بوقا را از رونق انداخت و رقیبان و حاسدانش نیز به تکاپو برخاستند. بوقا هم در برابر، به
سعایت از جوینی نزد ایلخان برخاست و چنان کرد که وی و خاندانش را پس از آزار بسیار به قتل رساندند.
خودرایی و سختگیری بوقا در پایتخت و برادرش آروق در
بغداد که از سوی او برآنجا فرمان میراند، بر بسیاری از شاهزادگان و امیران مغول و کارگزاران ایرانی دیوان گران آمد واندکاندک شکایت از او و برادرش آغاز شد. اما ارغون به سبب دینی که از او بر گردن داشت، دم برنمیآورد. با این همه، برخی جسارتهای بوقا موجب شد تا از اعتبار و
احترام او نزد ایلخان کاسته شود. به همین سبب، چون بوقا از بستر بیماری برسرکار بازگشت، عمل اینچو،
مربوط به
شیراز از او منتزع شد و وی با بیاعتنایی ایلخان و درباریان روبهرو گردید. از این رو، گوشهگیری پیشه کرد و حتی خود را به بیماری زد و همین امر او را یکسره از چشم ارغون انداخت.
بوقا در حضور دیگران بیمحابا از خدمات خویش در تامین و تثبیت ایلخانی ازغون و جفا و بیوفایی او سخن میگفت و این گفتارها پیوسته به ارغون گزارش میشد. ظاهرا او قصد داشت شاهزادهای را در برابر ارغون برانگیزد و مقام ایلخانی را به او سپارد. از اینرو، شاهزاده
جوشکاب، پسر چوماغر نوادۀ هولاگو را که در کرانههای
فرات مقیم بود، برای هدف برگزید و با برخی از امیران و شاهزادگان در این باب همداستان شد و جوشکاب را نیز از نیت خود آگاه ساخت. جوشکاب که از فتنهگری بوقا بیمناک بود، از وی سندی خواست مبنی برهم پیمانی و
سوگند به امضای همۀ کسانی که در آن کار هماهنگ و همراه شده بودند. بوقا نیز چنان سندی برای وی فرستاد. اما جوشکاب که برجان خویش بیمناک بود، نزد ارغون رفت و داستان را باز گفت. ارغون کسانی را به دنبال بوقا فرستاد. اما او گریخته، و به
اولجای خاتون پناه جسته بود. سرانجام در ۲۱
ذیحجۀ۶۸۷ او را دستگیر کردند و همان روز جوشکاب او را به دست خویش به قتل رسانید. پس از وی بسیاری از امیران مغول و کارگزاران ایرانی
مسلمان و مسیحی او و نیز برادرش آروق و پسرش اباچی نیز کشته شدند.
با توجه به اینکه بوقا کار خویش را از دیوان و خزانهداری آغاز کرده بود، باید پذیرفت که دستکم
خواندن و نوشتن مغولی را میدانسته است.
خواجه رشیدالدین که بیگمان در آن روزگار در دربار ایلخان حضور داشت، بوقا را «از میان مغول مردی به غایت کافی و زیرک و با
رای و تدبیر» وصف میکند.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) استرابادی، محمد مهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۳) بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۶ش.
(۴) حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۵) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۶) رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۷) کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۸ق.
(۸) مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و روبان و مازندران، به کوشش برنهارد دارن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۹) وصاف، تاریخ، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۱۰) Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، Ankara، ۱۹۸۷.
(۱۱) Bosworth، CE، The Gaznavids: Their Empire in Afganistan and Eastern Iran، Beirut، ۱۹۷۳.
(۱۲) Caferoğlu، A، Eskiuygur tūrkçesi sōzlü، Istanbul، ۱۹۶۸.
(۱۳) Clauson، G، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
(۱۴) Doerfer، G، Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۵.
(۱۵) Kafesoğlu، I، Sultan MelikŞaah devrinde büyük Selçklu imparatorluğu، Istanbul، ۱۹۵۳.
(۱۶) Kazak türkçesi sözlöüğü، trH Oraltay et al، Istanbul، ۱۹۸۴.
(۱۷) Lessing، FD، Mongolian- English Dictionary، Bloomington، ۱۹۸۲.
(۱۸) Shnitnikov، BN، Kazakh-English Dictionary، London، ۱۹۶۶.
(۱۹) Yudahin، KK، Kirgiz sözlüğü، tr، A Taymas، Ankara، ۱۹۸۸.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بوقا»، شماره۵۱۸۰.