بلعم باعورا (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بلعم باعورا:(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ) «بلعم باعورا» بلعم بن
باعورا، از دانشمندان مستجاب الدعوه و بدفرجام
بنیاسرائیل معاصر با
موسی علیهالسّلام بود.
به موردی از کاربرد «
بلعم باعورا» در قرآن، اشاره میشود:
(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذيَ آتَيْناهُ آياتِنا فَانسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ. وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبواْ بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرونَ) «و سرگذشت كسى كه آيات خود را به او داديم، بر آنها بخوان كه سرانجام خود را از آن تهى ساخت و
شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد.
و اگر مىخواستيم، مقام او را بااين آيات و علوم الهى بالا مىبرديم؛ ولى اجبار، برخلاف
سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم و او به پستى گراييد، و از هواى
نفس خود پيروى كرد. مَثَل او همچون
سگ هار است كه اگر به او حمله كنى، زبانش را بيرون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز زبانش را بيرون مىآورد؛ گويى چنان تشنه دنياست كه هرگز سيراب نمىشود. اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را براى آنها بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
اين آيات داستان ديگرى از داستانهاى بنى اسرائيل را
شرح مىدهد، و آن داستان
بلعم بن
باعورا است، خداى تعالى پيغمبر خود
رسول اکرم (صلواتاللَّهعلیه) را دستور مىدهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن
انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نيست، بلكه مشيت خدا هم بايد كمک كند، و
خداوند،
سعادت و رستگارى را براى كسى كه به
زمین چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده) و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است، زيرا چنين كسى راه به
دوزخ مىبرد.
آنگاه نشانه چنين اشخاص را هم برايشان بيان كرده و مىفرمايد:
علامت اينگونه اشخاص اين است كه دلها و چشمها و گوشهايشان را در آنجا كه به
نفع ايشان است بكار نمىگيرند، و علامتى كه جامع همه علامتها است اين است كه مردمى غافلند.
(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها ...) بطورى كه از سياق كلام بر مىآيد معناى آوردن آيات، تلبس به پارهاى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات، ديگر در باره
حق شک و ريبى برايش باقى نماند.
و معناى انسلاخ بيرون شدن و يا كندن هر چيزى است از پوست و جلدش، و اين تعبير
کنایه استعارى از اين است كه آيات چنان در
بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آن چنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بخاطر حبث درونى كه داشت از جلد خود بيرون آمد.
مکارم شیرازی در
تفسیر نمونه میفرمایند:
دانشمندان دنياپرست و منحرف نام اين شخص صريحا در آيات
ذکر نشده است، بلكه
قرآن (در
سوره اعراف آيه ۱۷۵ و ۱۷۶.) سخن از يک عالم و دانشمند مىگويد كه نخست در مسير
حق بود، آنچنان كه هيچكس
فکر نمىكرد روزى منحرف شود، اما سرانجام دنياپرستى و پيروى از هواى
نفس چنان به سقوطش كشانيد كه در
صف گمراهان و پيروان
شیطان قرار گرفت.
ولى از بسيارى از روايات و كلمات مفسران استفاده مىشود كه منظور از اين شخص مردى به نام «
بلعم باعورا» بوده است كه در
عصر موسى (ع) زندگى مىكرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائيل محسوب مىشد و حتى موسى (ع) از
وجود او به عنوان يک مبلّغ نيرومند استفاده مىكرد و كارش در اين راه آنقدر بالا گرفت كه دعايش در پيشگاه خدا به اجابت مىرسيد، ولى براثر تمايل به
فرعون و
وعد و وعيدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا كه در صف مخالفان موسى (ع) قرار گرفت.
اما اين كه بعضى احتمال دادهاند شخص «امية بن ابى الصلت» همان شاعر معروف زمان جاهليت است كه نخست براثر آگاهى از كتب آسمانى پيشين در
انتظار ظهور آخرين
پیامبر بود، ولى كمكم به اين فكر فرورفت كه ممكن است پيامبر خودش باشد و به همين دليل پس از
بعثت پيامبر اسلام (ص) نسبت به او
حسد ورزيد و بناى مخالفت را گذاشت.
و يا اين كه منظور «ابو عامر» راهب معروف است كه در زمان جاهليت، مردم را نويد به ظهور پيامبر اسلام (ص) مىداد، اما پس از ظهور پيامبر، راه مخالفت را پيش گرفت، هر دو احتمال بسيار بعيد به نظر مىرسد.
زيرا جمله «و اتل» و كلمه «نبأ» (در آيه ۱۷۵ سوره اعراف) و جملۀ «فاقصص القصص» (در آيه ۱۷۶، همين سوره) نشان مىدهد كه اين جريان مربوط به افراد معاصر پيامبر (ص) نبوده، بلكه از سرگذشت اقوام پيشين است، بعلاوه سوره اعراف از سورههايى است كه در
مکه نازل شده و داستان «ابو عامر»، «راهب» و «امية بن صلت» مربوط به «
مدینه» است.
ولى از آنجا كه افرادى همانند «
بلعم» در عصر و زمان پيامبر (ص) همانند «ابو عامر» و «اميّة بن ابى الصلت» وجود داشتهاند، مفهوم آيات بر آنها تطبيق شده است، همان گونه كه بر افراد مشابه او در هر عصر و زمان نيز منطبق خواهد شد وگرنه اصل داستان مربوط به غير «
بلعم» نيست.
در
تفسیر المنار از پيامبر اسلام (ص) چنين نقل شده كه مثل
بلعم بن
باعورا در بنى اسرائيل همانند امية بن ابى الصلت در اين
امت است.
همچنين از
امام باقر (علیهالسلام) روایت شده كه فرمود:
«اصل آيه درباره
بلعم است، سپس خداوند آن را به عنوان يک مثال درباره كسانى كه هواپرستى را بر خداپرستى و
هدایت الهى در اين امت مقدم بشمرند، بيان كرده است.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «بلد»، ج۱، ص ۲۳۴.