بازگشت ادبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بازْگَشْتِ اَدَبی، یکی از سبکهای
ادب فارسی، و عنوانی برای یکی از دورههای تاریخ ادبیات ایران که در آن، شاعران و نویسندگان از شیوه سرایندگان و نویسندگانِ پیرو سبک هندی
روی گرداندند و در کار سرودن و نوشتن به روش شاعران و نویسندگان پیرو سبک عراقی و خراسانی بازگشتند.
پس از آنکه بیتوجهی شاهان صفوی به
شعر و
تعصب بیش از حد آنها به مسائل مذهبی سبب شد که تنها آثاری در حیطهی مذهبی آفریده شود، شاعران برای ادامهی فعالیت هنری خود رهسپار دیار
هندوستان گردیدند و در کنار شاعران آن سرزمین، سبکی به نام سبک هندی را پدید آوردند. به این ترتیب، رفته رفته شعر و ادبیات از انحصار دربار خارج شد و در میان مردم کوچه و بازار رواج یافت.
دربارهی رواج شعر و ادبیات در میان مردم لازم است به مطلب مهمی اشاره بشود. در زمان یورش افغانان به ایران و پایان یافتن
حکومت افشاریان، کتابخانههای مهمی همچون کتابخانهی
اصفهان بهوسیلهی این مهاجمان به
غارت برده شد. این کتابها و نیز کتب دیگری که در حملهی نادر به
دهلی وارد
ایران شده بود، پس از انقراض افاغنه و نادریه به دست مردم افتاد.
بیشتر این آثار یا در
شیراز به فروش رسید و یا در
خراسان وقف آستانهی رضوی گردید. انتشار این کتابها در میان مردم به ویژه در
شیراز، در
تربیت و پرورش اهل
علم و
ادب مؤثر واقع شد؛ به گونهای که در قرنهای دوازده و سیزده شیوهی نویسندگی تغییر کرد و به زبان ساده و طبیعی مردم نزدیک گردید.
پس از مدتی، نازکاندیشی،
افراط در خیالپردازی و اصرار بر صنعتگریهای زبانی، سبک هندی را به سبکی گنگ و پیچیده تبدیل و آن را به نوعی ابتذال گرفتار کرد. در اواخر عهد صفوی این سبک ادبی از رونق افتاد.
در دورهی بعد نیز جنگها و لشکرکشیهای پیدرپی نادرشاه و اوضاع آشفتهی مملکت در زمان او و جانشینانش، شعر و به طور کلی
هنر را در حالت فترت و سستی قرار داد. کریمخان زند نیز نتوانست در زمینهی هنر و فرهنگ گام مؤثری بردارد. با این حال، پایههای مکتب بازگشت در همین دوره در حال پیریزی بود.
تا آنکه سرانجام آقامحمدخان قاجار توانست با خاموش کردن فتنههای داخلی بر اوضاع مسلط شود و
آرامش نسبی را در کشور برقرار سازد. به این ترتیب فرصت مناسبی برای فعالیتهای ادبی ایجاد گردید.
در این بخش به پیشینه، علت نامگذاری به این اسم و چرایی بازگشت ادبی میپردازیم.
اگرچه این نهضت در فاصلهی زمانی ۱۵۰ سالهی خود که از پایان حکومت نادرشاه افشار تا پایان
حکومت ناصرالدینشاه افشار را دربر میگیرد، در
تاریخ ادبیات فارسی فصل ممتاز و ویژهای نیست، اما به دلایلی که بعد از این خواهد آمد، در این حوزه بیتأثیر هم نبوده است.
جنبش بازگشت در نیمه دوم سده ۱۲ق/۱۸م پدیدار شد، در عهد
کریمخان (۱۱۶۳-۱۱۹۳ق/۱۷۵۰-۱۷۷۹م) توسعه یافت و از زمان
فتحعلیشاه قاجار (۱۲۱۲-۱۲۵۰ق/۱۷۹۷-۱۸۳۴م) به رواج کلی رسید. آغاز این دوره را برخی از محققان، اواخر عصر
افشاریه،
و برخی پایان دوره
صفویه میدانند.
همایی ضمن تصریح بدین معنا که سبک هندی در زمان صفویه، افشاریه و
زندیه رایج بوده است،
در مقدمه دیوان سروش اظهار میدارد که مقدمات بازگشت در عهد زندیه فراهم آمده است.
به احتمال قوی تعبیر «بازگشت» را نخستین بار
ملک الشعرای بهار در نوشته به کار برده است.
او در سبک شناسی،
پس از توصیف «انحطاط ادبی» عصر صفوی، با عبارت «رستاخیز یا بازگشت» نیز از این دوره یاد کرده است، به نظر بهار دوره بازگشت همزمان با جلوس کریمخان زند آغاز میشود و مقارن پادشاهی
مظفرالدین شاه (۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م) و ظهور ادبیات
مشروطه پایان مییابد.
رضازاده شفق شروع نهضت را اواخر
سده ۱۲ق میداند
و ریپکا به پیروی از بهار بر این امر تأکید میورزد
همچنین در دایره المعارف فارسی با تصریح بدین معنا که «دوره زندیه و بخش عمدهای از دوره قاجاریه را دوره بازگشت خواندهاند»،
بر نظریه بهار تأکید شده است و سرانجام زرینکوب با تأیید ضمنی این نظریه چنین اظهارنظر میکند که «بازگشت»، بازگشت به ادبیات رسمی و درباری است، یعنی ادبیات مستوفیان، شاهزادگان، حکام و صاحب منصبان دولتی؛ طبقاتی که در عهد افشاریه و زندیه همچنان
وارث سنتهای ادبی روزگاران گذشته بودند و توانستند راه بازگشت را هموار سازند.
مخالفان نهضت بازگشت این جریان را با تعبیراتی منفی مثل تکرار
و رجعت
نامگذاری کردهاند و موافقان، اعم از پیشروان و پیروان در نامگذاری نهضت، از تعبیراتی مثبت سود جستهاند؛
پیشروان با تعبیراتی مثل تجدید بنای متقدمان،
اقتفا به طریقه متقدمین،
و اقتفای استادان
از بازگشت سخن گفتهاند و پیروان یا محققان طرفدار بازگشت در بحث از این جریان از عناوینی چون نهضت، نهضت جدید
، نهضت ادبی،
رنسانس ادبی، نهضت بزرگ ادبی،
نهضت بازگشت و تجدید حیات ادبی،
«نهضت نو در شعر فارسی» و «دوره بازگشت» در
شعر و
نثر،
«نهضت بازگشت به سبک قدما» در توصیف مرحله اول و «مکتب ادبی» در توصیف مرحله دوم آن،
«نهضت ادبی» و «نهضت نسبتاً مهمی در
شعر فارسی»
و نیز از تعبیر رستاخیز
بهره گرفتهاند.
بازگشت، یا بازگشت ادبی
اصطلاح معاصران است
و به احتمال قریب به یقین، نخستین بار از سوی بهار در سبک شناسی
به کار رفته، و سپس نزد اهل ادب رایج شده است.
در نوشتههای دیگران، داوریها و ارزشیابیهای افراطی و تفریطی از کاربرد تعبیرها پیداست.
برای مثال، نویسنده ای با عبارات «نهضت بزرگ ادبی» و «رنسانس ادبی» از آن یاد میکند.
نویسنده مقاله «فارسی، ادبیات» در
دایره المعارف فارسی مصاحب کلمه رجعت را برای توصیف این دوره به کار میبرد، آن هم نه در معنای لغوی کلمه و نه
مترادف با بازگشت بلکه با باری منفی و به معنای
ارتجاع، و حتی تصریح میکند که این دوره را دوره «بازگشت» یا «نهضت» خواندهاند اما باید آن را دوره «رجعت» نامید.
به هر حال، اختلاف نظر در انتخاب و استعمال اصطلاحات برای اطلاق بر این دوره از تفاوت تلقیهای ادبی و نیز دیدگاههای متفاوت درباره ماهیّت ادبی آن حکایت میکند.
با آنکه برخی از محققان معتقدند که فکر بازگشت، حاصل روی گرداندن چند تن سراینده خوش قریحه صاحب ذوق، یعنی شعله،
مشتاق، میرزامحمد نصیر و آذر بیگدلی از سبک روزگار خود (دنباله سبک هندی)، و روی آوردن به سبک استادان قدیم است،
اما بدون تردید مرادشان آن نیست که این امر خلق الساعه و بیسابقه، و تنها مولود اراده امثال
مشتاق و آذر بوده است
چه، از همان اوایل عهد
صفوی، شاعران و نویسندگانی بودهاند که در آثار قدما تتبع میکردهاند و به قول نصرآبادی به روش گذشتگان علاقه نشان میدادهاند و به شیوه آنان
شعر میسرودهاند،
چنانکه حکیم شفایی (د ۱۰۳۸ق/۱۶۲۹م) منظومهای به پیروی از حدیقه سنایی موسوم به نمکدان حقیقت سرود
و امیدی رازی (د ۹۲۵ق/ ۱۵۱۹م) با تتبع در آثار قدما در قصیدهسرایی استاد شد
کاری که از لحاظ ذوق هنری، رسم و روش گویندگان عصر بازگشت به شمار میآید
و پیروی از آن از سوی شاعران عهد
سلطان حسین صفوی، گویای این حقیقت است که تحول سبک از اواخر سده ۱۱ق/۱۷م آغاز شده است و شاعران نیمه اول سده ۱۲ق سبکی متفاوت با سبک هندی داشتهاند.
روش پیروی از قدما به سبب غلبه شیوه تازه (سبک هندی) در عصر صفوی و رواج آن، به تدریج مغلوب شد و چونان آتشی نهفته زیر خاکستر باقی ماند.
در عصر فترت، یعنی در فاصله سقوط صفویه تا استقرار قاجاریه، و به ویژه در عهد افشاریه و زندیه مقدمات بازگشت ادبی فراهم آمد
و نطفه شعر دوره بازگشت بسته شد
و سپس راه رشد و گسترش آن هموار گشت.
از آنجا که پدید آمدن و رشد کردن هر پدیدهای، نتیجه فقدان موانع، و موجود بودن شرایط است، اولاً مانع ظهور و رشد مکتب بازگشت، یعنی سبک هندی در اثر ضعف درونی و فروپاشی پشتوانه بیرونی آن، با زوال دستگاه ادبپرور
گورکانیان هند، از میان برخاست
ثانیاً اوضاع و عوامل مناسب برای ظهور و رشد این مکتب (بازگشت)، به ویژه در
شیراز و
اصفهان و سپس در
تهران فراهم آمد.
میتوان اوضاع و عوامل مناسب را به اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تقسیم کرد:
۱. اوضاع اقتصادی مناسب نخست حاصل ثروتی بود که
نادر از هند به
ایران آورد.
۲. و دیگر نتیجه پراکنده شدن
ثروت سلطنتی صفویه، پس از فروپاشی در میان مردم بود.
۳. اوضاع فرهنگی مناسب به دنبال دسترسی مردم به کتابهای سودمند و دیوانهای شاعران در پی فروپاشی حکومت صفوی و تاراج کتابخانه آنان حاصل شد.
بدینترتیب، جنبش موسوم به بازگشت شکل گرفت؛ خاستگاه بازگشت، شهر اصفهان بود. اصفهان پس از استیلای افغانان آسیب بسیار دید و رو به ویرانی نهاد، اما بدان سبب که زمانهای دراز مرکز علمی و ادبی و فرهنگی بود، خاستگاه بازگشت ادبی گردید.
در اصفهان ادیبان و شاعرانی که از هجوم افغانان جان به در برده بودند، توانستند ادبیات را بازسازی کنند.
گزارش آذر در آتشکده از تلاش
مشتاق،
نمونهای از جد و جهد شاعران در بازسازی شعر و ادب فارسی تواند بود.
نکته درخور تأمّل اینکه این حرکت بیمقدمه و یکباره یا فقط به اراده و خواهش یا به ذوق و قریحه
مشتاق اصفهانی و همگامان او و فارغ از تطوّرات ادبی و تحوّلات جامعه آغاز نشده و تحوّلی بیسابقه و ناگهانی نبوده است.
در دوره صفوی همه شاعران به سبک رایج در آن عصر شعر نمیسرودند.
شاعران بسیاری بودند که در قصیده و غزل سبک قدما را پیروی میکردند یا شعرشان تقلید سبک رایج در آن عهد نبود و اصالت و استقلال نسبی داشت.
محمدمحیط طباطبایی میگوید که عدهای به دنبال آذر بیگدلی مرتکب اشتباه شدهاند و آغاز «تحوّل اسلوب سخن» را روزگار
مشتاق و عاشق شمردهاند، حال آنکه «تتبّع سخن سخنوران عهد شاه سلطان حسین چنین دلالت میکند که این تحوّل سبک سخن در اواخر
قرن یازدهم آغاز شده بود و شعرای نیمه اوّل سده دوازدهم از حیث قوّت اسلوب خود را از سیاق سخن هندی پسند دور کرده بودند».
در واقع، تبحّرِ بارز نخستین شعرای بازگشت در سرودن قصیده و غزل به شیوه قدما گواه آشکار دوام سنّتی ریشه دار و
انس و الفت عمیق با قالب و جان شعر قدیم است وگرنه طبیعی است که هیچ شاعری، هر چند مایه ور باشد، نمی تواند در بدو امر به این درجه از تسلّط بر کلام و فنون شعری دست یابد.
پس سرودن شعر به شیوه پیشینیان (که هیچگاه یکسره متروک نشد) مورد توجه خاص شاعرانی قرار گرفت که عضو انجمن ادبی
مشتاق بودند. این شاعران که پیشگامان شعر بازگشت به شمار میآیند، عبارتند از سیدمحمد شعله اصفهانی (د ۱۱۶۰ق/۱۷۴۷م)، میرسیدعلی
مشتاق اصفهانی (د ۱۱۷۱ق/۱۷۵۸م) و
میرزا محمدنصیر اصفهانی (د۱۱۹۲ق/ ۱۷۷۸م).
تلاش در جهت بازگشت به شیوه پیشینیان در شعر با این ۳ تن (و به ویژه با کوششهای
مشتاق) آغاز شد و به دنبال پیوستن شماری از شاعران به محفل
مشتاق، گسترش یافت و سرنوشت آینده شعر فارسی را (که مقدمات دگرگونی آن پیشتر فراهم شده بود) رقم زد.
مسائل مربوط به شعر بازگشت، یا بازگشت در شعر را میتوان از دو دیدگاه (تاریخی و موضوعی) موردبحث قرار داد.
شعر بازگشت، از دیدگاه تاریخی، به دو دوره متمایز تقسیم میشود:
دوره اول (از نیمه دوم سده ۱۲ق/۱۸م تا اوایل سده ۱۳ق/۱۹م):
در این دوره، شاعران در کار
تقلید از قدما و تتبع در شعر آنان، بیشتر به سبک شاعران سدههای ۶ - ۸ق/۱۲-۱۴م نظر داشتند و در سرودن
غزل و
قصیده و
مثنوی از روش این شاعران (شاعران
آذربایجان و
عراق) پیروی میکردند.
در این دوره دو انجمن ادبی در خاستگاه بازگشت، اصفهان تشکیل شد و کار بازگشت به شیوه قدما در سرودن شعر را پی گرفت: انجمن
مشتاق و انجمن نشاط.
یک: انجمن
مشتاق، نخستین انجمن ادبی است که در پی پیوستن شماری از شاعران به «محفل ادبی»
مشتاق اصفهانی، شکل گرفت و به مدیریت وی اداره شد.
شاعران و نویسندگانی که در این انجمنها رفت و آمد داشتند، از پیچیدگی و گنگی سبک هندی دلرزه و ملول بودند، بههمین سبب تصمیم گرفتند با نگاهی به آثار شاعران بزرگ گذشته سبک آنها را احیا کنند.
این شاعران که نخستین مجددان سبک پیشینیان به شمار میآیند و شاعران عهد فتحعلیشاه شاگردان آنان محسوب میشوند، عبارتند از عاشق اصفهانی (د ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م)، عبدالمجید شکستهنویس، متخلص به «مجید» (د ۱۱۸۵ق/۱۷۷۱م)، صهبای قمی (د ۱۱۹۱ق/۱۷۷۷م)، آذر بیگدلی (د ۱۱۹۵ق/۱۷۸۱م)، هاتفاصفهانی (د ۱۱۹۸ق/۱۷۸۴م)، صباحی بیدگلی (د ۱۲۰۶ یا ۱۲۰۷ق/۱۷۹۲ یا ۱۷۹۳م) و رفیق اصفهانی (د ۱۲۲۶ق/۱۸۱۱م).
نقش مؤثر
مشتاق در جنبش بازگشت و به تعبیر آذر در تذکره آتشکده در تجدید «بنای نظم فصحای بلاغت شعار متقدمان»
امری است که جمله تذکرهنویسان پس از آذر بر آن تأکید کردهاند.
انجمن
مشتاق پس از
مرگ کریمخان زند و در پی ناآرامیهای ناشی از آن، تعطیل شد.
دو: انجمن نشاط، دومین انجمن ادبی است که در روزگار
آقا محمدخان (سل ۱۲۰۹-۱۲۱۱ق/۱۷۹۴-۱۷۹۶م)، به وسیله
میرزا عبدالوهاب نشاط (د۱۲۴۴ق/۱۸۲۸م)، کلانتر و
حاکم اصفهان در این شهر و در خانه وی تشکیل شد.
اعضای این انجمن نسبت به مسائل ادبی، از اعضای انجمن نخستین آگاهتر، و در کاربرد سبکهای گوناگون سخن از آنان کارآزمودهتر بودند.
این انجمن به سبب
قدرت و مکنت نشاط و توجه وی به شاعران و نیز بدان سبب که تجربههای ارجمند انجمن اول را پشت سر داشت، در کار بازگشت گامهای مطمئنتر و مؤثرتری برداشت.
این انجمن نیز پس از کشته شدن آقامحمدخان و احضار شدن نشاط از سوی فتحعلیشاه به تهران تعطیل شد
و مجمع سخنسرایان اصفهان به حجره مجمر اصفهانی (د ۱۲۲۵ق/۱۸۱۰م)، در مدرسه کاسهگران انتقال یافت و به صورت مجمع سخنسرایان شهر درآمد.
میرزاحسین وزیر فراهانی متخلّص به وفا، وزیر زندّیه، که مردی ادیب و سخن شناس و معتقد به طریقه بازگشت بود و کتابخانه ای از نفایس آثار داشت، در
شیراز محفل ادبی دایر کرد.
از آنجا که هدف اساسی پیشروان بازگشت در این دوره، از منظر منفی برانداختن سبک هندی بود و از منظر مثبت تتبع در آثار قدما،
مشتاق اصفهانی در غزل بنیاد سبک هندی را درهم شکست، هاتف اصفهانی در غزلسرایی از شیوه
سعدی (د ۶۹۲ق/۱۲۹۳م) و
خواجو (د ۷۵۳ق/۱۳۵۲م) و در قصیدهپردازی از امامی هروی (د ۶۶۷ق/ ۱۲۶۹م) و گاه از سبک خاقانی (د ۵۸۲ یا ۵۹۵ق/۱۱۸۶ یا ۱۱۹۹م) پیروی میکرد. آذر بیگدلی در سرودن قصیدههای غرا شیوه ظهیر فاریابی (د ۵۹۸ق/۱۲۰۲م) را پیش چشم داشت. عبدالرزاق دُنبلی، متخلص به مفتون دادِ فصاحت میداد و به شیوه امیر معزی (د میان سالهای ۵۱۸ -۵۲۱ق/۱۱۲۴-۱۱۲۷م) قصیده میسرود و شهاب ترشیزی در سرودن قصیده و قطعه سبک انوری (د ۵۸۳ق/۱۱۸۷م) و خاقانی را سرمشق میساخت و غزل را به سبک تازه، لطیف و محکم میسرود.
همایی سبک این دوره از بازگشت را سبک «عراقی - اصفهانی جدید» مینامد.
جلال الدین همایی، که عهد تنی چند از استادان قدیم شعر اصفهان را شخصاً درک کرده، برای سبکهای شعر فارسی اصطلاحهای دیگری اختیار کرده است و سبک شاعران دوره بازگشت را، که به تصریح او از انجمن
مشتاق اصفهانی آغاز شد و «اثرش به قرن ۱۳ و ۱۴ رسید و هنوز هم آن شیوه مابین شعرای مکتب قدیم شایع و متداول است»،
«سبک عراقی جدید» و «سبک عراقیِ اصفهانی جدید»
در مقابلِ «سبک عراقی قدیم» و «سبک عراقی متوسّط» (سبک اصفهانی/ هندی) نام داده است.
به نظر او، حاصل ادبی انجمن
مشتاق و شعر شاعران بازگشت ظهور سبک تازهای در غزلسرایی بوده و این سبک تازه «آمیختهای است از سبک عراقی قدیم و متوسط»،
سبکی که عنصر غالبش از سبک عراقی و چاشنی آن از سبک اصفهانی/ هندی بوده است و اکثر شعرای اصفهان در قرن ۱۳ و ۱۴ پیرو همین سبک بودهاند.
دوره دوم (از اواخر نیمه اول سده ۱۳ق/۱۹م تا اوایل سده ۱۴ق/۲۰م) :
در این دوره، گویندگان در عین پیروی از شاعران سدههای ۶ - ۸ق به سبک شاعران سدههای ۴-۶ق نیز توجه کردند.
دوره دوم، دوره ترقی و کمال مکتب بازگشت در شعر محسوب میشود و تلاشهای دوره اول، به طور کامل ثمر میدهد و سخن هدایت در مجمع الفصحا مبنی بر پیروی گویندگان معاصر وی از فصحای متقدم
بیشتر ناظر بر دوره دوم است.
در اواخر دوره اول و در اوایل دوره دوم، سومین انجمن ادبی (که در واقع ادامه انجمن دوم (انجمن نشاط) است) در تهران (۱۲۱۲ق)، در دربار فتحعلیشاه تشکیل شد و از آنجا که شاه، خود
شاعر بود و «خاقان» تخلص میکرد، این انجمن به «
انجمن خاقان»
شهرت یافت.
انجمن خاقان از یک سو وارث تجربههای دو انجمن پیشین بود و اعضای آن شاعران و ادیبان کارآزموده آشنا به دقایق شعر قدیم بودند
و از سوی دیگر به سبب ارتباط آن با دربار فتحعلیشاه که به شیوه دربار
سلطان محمود غزنوی و
سلطان سنجر سلجوقی نظام یافته بود و شاعران را مینواخت و بدانها
صله میداد،
شاعران بسیاری را به امید گرفتن صله و
لقب به خود خواند که محور همه آنها
ملکالشعرا صبا بود.
بدینسان، مرکزی پدید آمد که هرچند مرکز تبلیغات
سلطنت محسوب میشد، اما به نوعی مرکز آموزش و گسترش
شعر و
ادب نیز بود و شاعرانی توانا پرورد که نامبردارترین آنان، این شاعرانند:
سحاب اصفهانی (د ۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷م)،
مجمر اصفهانی (د ۱۲۲۵ق/۱۸۱۰م)،
صبای کاشانی (د۱۲۳۸ق / ۱۸۲۳م)،
نشاط اصفهانی (د ۱۲۴۴ق / ۱۸۲۸م) و
وصال شیرازی (د ۱۲۶۲ق/۱۸۴۶م)
چنین بود که شعر فارسی با آهنگ بازگشت به سبکهای گذشته (عراقی و خراسانی) و رد مکتب عرفی، صائب، شوکت و شاعرانی مانند آنها در عصر فتحعلیشاه به کمال رسید
و در دوره جانشینان وی، به ویژه
ناصرالدین شاه (مق ۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م) همچنان پیش رفت. فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه در حفظ و استمرار نهضت ادبی غفلت نورزیدند و با
تشویق شاعران، شعر و ادب را رونق بخشیدند.
عهد ناصری آخرین دوره وفور شعر و کمال شاعری در ایران است. بزرگترین قصیدهسرایان عهد ناصری اینانند: قاآنی
شیرازی (د ۱۲۷۰ق/۱۸۵۴م)، شهاب اصفهانی (د ۱۲۹۱ق/۱۸۷۴م) و سروش اصفهانی (د ۱۲۸۵ق/۱۸۶۸م)؛ و از حیث تقدم زمانی صبای کاشانی، سپس محمودخان ملک الشعرا (د ۱۳۱۱ق/۱۸۹۳م) و فتحالله خان شیبانی (د ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م)؛
(د ۱۲۷۴ق/۱۸۵۸م) و مجمر اصفهانی؛ سپس یغمای جندقی (د ۱۲۷۶ق/۱۸۵۹م)، ملک الشعرا عنقا و مسکین اصفهانی.
چنین بود که حاصل تلاشهای دوره اول در دوره دوم (که عصر کمال محسوب میشود
) «به صورت نوعی نهضت یا مکتب ادبی» درآمد
و هدف نهایی و بنیادی جنبش، یعنی دستیابی به زبان شیوای قدما تحقق یافت و شاعرانی ظهور کردند که «بسیار خوب از عهده تقلید متقدمین برآمدند»
و «سخن آنان از حیث رعایت نکات و دقایق فنی، اختلافی با آثار پنج شش
قرن پیش نداشت»
و زبان برخی از آنان را به دشواری میتوان از زبان شیوای قدما تشخیص داد
چنانکه برخی از قصیدههای ملکالشعرا صبا، از جهت لفظ آنچنان شیوا و استوار است و از جهت معنا آنسان دقیق که قصاید فصحای سده ۶ق را پیش چشم میآورد.
مکتب ادبی عهد قاجار، گرچه در اوج شکوفایی آن، کمال تقلید از شیوه قدما، و کمال تتبع در آثار آنان بود، اما به نظر برخی از محققان، تنی چند از گویندگان توانای این عصر، مثل صبا و قاآنی، خود مکتبی مستقل بنیاد نهادند و در عین تقلید و تتبع، دارای سبک و روشی خاص بودند که مدتها مورد پیروی دیگر گویندگان قرار داشت
چنانکه نشاط پیرو مکتب صبا بود و قصاید خود را به تقلید از وی میسرود و
میرزا تقی
علیآبادی (صاحب) نیز در مکتب صبا درس خوانده بود و از شیوه او پیروی میکرد.
محققانی که موضوع را از منظری منفی مینگرند، با استقلال مکتب هر یک از شاعران بازگشت مخالفند و به طور کلی بازگشت را مکتبی اصیل و مستقل نمیشمارند، چنانکه حمیدی سبک صبا را اقتباسی از شیوه قصیدهسرایان قدیم میداند و شعر او را نسبت به شعر قدما در سطحی متوسط ارزیابی میکند
و شفیعیکدکنی صریحاً اعلام میکند که جنبش بازگشت، مکتب نیست، بلکه سیری قهقهرایی است.
در پایان عصر ناصری با ۳ شاعر توانای بلندآوازه، یعنی یغمای جندقی، فروغی بسطامی و فتحالله خان شیبانی روبهرو میشویم که برخلاف شاعران قصیدهسرای این دوره مدیحهپرداز شناخته نشدهاند
و در این میان فتحاللهخان شیبانی (د ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م) نه فقط اهل
مداهنه و
تملق نیست و شعر را وسیله گدایی نکرده،
بلکه شاعری است که در اشعار او نوعی لحن اعتراض مشهود است که به دل مینشیند،
لحنی که در ادبیات آن دوره بیسابقه است و تأثیر مستقیم
اروپا در آن به چشم میخورد.
یغمای جندقی نیز چونان شیبانی اهل عصیان و اعتراض بود
و فریاد اعتراض خود را در نوشتهها و سرودههای خود در پوشش
طنز و هزل و
هجو بیان میکرد.
بحث از شعر بازگشت از دیدگاه موضوعی، بحثی سبکشناختی است که میتوان آن را از ۳ نظر (لفظی، معنایی و ادبی) مورد مطالعه قرار داد:
از این منظر، زبان شعر بازگشت مورد گفتوگوست؛ چه «شعر، هنری است وابسته به زبان و همه فرایند خلاقه آن در عرصه زبان نمایان میشود»
و یکی از اصول بیانیه شاعران نهضت بازگشت،
نقد زبان سست شاعران سبک هندی، و دعوت به بازگشت به زبان شیوای متقدمان است.
زبان شعر شاعران بازگشت را میتوان، با توجه به دورههای تاریخی این نهضت به زبان ابتدایی (خام) و پیشرفته (پخته) تقسیم کرد:
یک: زبان ابتدایی (خام) : زبان شاعران دوره اول، به ویژه زبان شاعران انجمن
مشتاق، زبان ابتدایی و خام بود؛ به همین سبب، آنان در کار تقلید از قدما و تتبع در آثار ایشان چندان کامیاب نبودند.
دلیل این امر آن است که شاعران دوره اول از دقایق شعر پیشینیان آگاهی چندانی نداشتند. شمیسا نشان میدهد که حتی شاعری چون سروش با همه تسط بر زبان نمیدانسته است که در کاربرد حرف اضافه مضاعف، به شیوه قدما، اولین حرف «به» است، مثل «به خردی در» یا «به دریادر» و تعبیراتی مثل «بر هزار اندر» و «در کنار اندر» ساخته است.
دو: زبان پیشرفته (پخته) : زبان شاعران دوره دوم، یعنی زبان شاعران عصر قاجار، زبانی پیشرفته و پخته است. در این دوره، زبان پیشرفت میکند و
تعالی مییابد و زبان درست و شیوای فارسی، یعنی زبان گویندگان قدیم احیا میشود
و این از آنروست که دست کم، شماری از شاعران این عصر مثل قاآنی، شیبانی و داوری از دقایق شعر پیشینیان آگاهی دارند و بر کاربرد الفاظ و تعبیرات مسلطند و سخنانشان از حیث رعایت نکات و دقایق فنی، اختلافی با سخنان قدما ندارد.
شمیسا به تفصیل از مختصات زبانی شاعران بازگشت سخن گفته، و با ذکر شواهد، خامی زبان دوره اول و پختگی و کمال دوره دوم را بازنموده است.
شاعران عصر بازگشت، آن سان که در زبان پیرو قدما بودند، در طرح شاعرانه موضوع و مضمون نیز از قدما تقلید میکردند و میکوشیدند که چون قدما بیندیشند و چون قدما اندیشهها را به نظم آورند. در یک کلام کار شاعران بازگشت بازآفرینی مضامین شعر قدما به زبان قدما بود.
در قصیده آنان، اندیشههای رایج عهد
غزنوی و
سلجوقی، و در غزلشان افکار دوران
سعدی و روزگار
حافظ انعکاس مییافت
یعنی در غزلشان از همان عشقی سخن میرفت که از شعر حافظ و سعدی برمیآمد، در قصایدشان وصفهایی از طبیعت شکل میگرفت که در قصاید امثال فرخی و منوچهری دیده میشود و در اشعارشان از اخلاقیات و
زهد و
عرفان و حکمتی سخن در میان میآمد که مضمون شعر قدماست.
با اینهمه، به نظر برخی از محققان بدان سبب که سخنوران عصر بازگشت
وارث ادبیات تمامی سدههای گذشته بودهاند، از یک سو گونهای جامعیت شعری و ادبی داشتهاند و از سوی دیگر از لحاظ
اندیشه و معنا و مضمون از تأثیر محیط خود (که عصاره و چکیده تمامی باورها و اندیشههای گذشته بوده، و در عین حال، خود محیطی مستقل به شمار میآمده است) برکنار نماندهاند.
همچنین باورها و اندیشههایی در اشعارشان منعکس است (مثل باورهای مذهبی منعکس در
ستایش و
سوگ ائمه (علیهالسلام) ) که در سدههای گذشته و در شعر متقدمان یا سابقه نداشته، و یا سخت نادر است.
این سخنان بدان معناست که اندیشه و
فکر بازگشت، در عین آنکه بنیاد آن تقلید و وابستگی و لاجرم عدم اصالت است، دارای گونهای اصالت و استقلال و هویت نیز هست. در جنب بازآفرینی موضوعات و مضامین شعر قدما، شاعران این عصر سعی میکردند تا حد امکان از مسائل سیاسی و اجتماعی روزگارشان فاصله بگیرند و اینگونه مسائل را موضوع و مضمون شعر خود قرار ندهند و اگر ضرورتی پیش آمد، به اشارتی سطحی بسنده کنند و آن اشارت را هم مقدمه موضوع موردنظر خود، یعنی مقدمه
مدح ممدوح قرار دهند، چنانکه سروش اصفهانی در مطلع قصیدهای به کشته شدن
خوارزمشاه (خان خیوه) از سوی
سپاه ایران و آوردن سر او به دربار ناصرالدینشاه، اشاره میکند،
تا از آن مضمونی در خدمت مدح بسازد.
شاعران این نهضت به قدری در کار خود غرق شده بودند که وظایف و تعهدات خود را بهعنوان یک هنرمند نسبت به جامعه از یاد برده بودند. آنها نه تنها در صورت و ظاهر از شاعران گذشته تقلید میکردند، بلکه در محتوا نیز چشم بسته راه آنها را میپیمودند؛ غافل از اینکه شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عصر آنها با روزگار شاعران مورد تقلیدیشان متفاوت است؛ از اینرو آثار این شاعران نهضت بازگشت نتوانسته شرایط اجتماعی و سیاسی کشور را به خوبی در خود منعکس کند، آنها برای تجارب شخصی خود ارزشی قائل نبودند.
شاید کلام مهدی اخوان ثالث
حق مطلب را بهتر ادا نماید:
«نهضت بازگشت، فقط به سان کودتایی بود برای ساقط کردن سلطنت انحصاری دودمان سبک هندی، که همه از آن به تنگ آمده بودند و ایجاد ملوکالطوایفی در
شعر و ادب، با این تفاوت که هیچ چهرهی درخشانتر از چهرههای پیش پیدا نکرد. سهل است که حتی مشتی آدمهای دروغین به وجود آورد: سعدی دروغین، سنایی دروغین، منوچهری دروغین و دیگر و دیگران.»
به گفتهی محمدرضا شفیعی کدکنی، این عصر، عصر مدیحههای تکراری است و شاعران این دوران کاریکاتور شاعران قرون گذشته هستند.
شاعرانی که بدون توجه به بیکفایتی شاهان قاجار، آنها را با محمود غزنوی و سلطانسنجر مقایسه میکردند و حتی بر ایشان برتری میدادند و با نهایت
تملق و چاپلوسی بر ضعف و ناکارآمدی آنها سرپوش میگذاشتند.
پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر شاعران عصر بازگشت امری نادر بود که در اواخر عصر بازگشت و در آستانه
انقلاب مشروطه روی داد و به شکل اعتراض در سخنان شیبانی،
و به زبان هزل و
هجو و
طنز در سخنان یغمای جندقی نمودار شد.
از این منظر، نخست مسأله قالب یا شکل مورد نظر است و دوم مسأله
بلاغت.
قالبهای رایج نزد شاعران عصر بازگشت همان قالبهای مورداستفاده شاعران سبک عراقی و خراسانی است، یعنی قالب
غزل و قالب
قصیده. قالبهای دیگر در درجه دوم و سوم اهمیت قرار دارند.
در دوره اول بازگشت، غلبه با غزلسرایی بود.
مشتاق و نشاط خود، غزلسرا بودند و بیشتر اعضای انجمن
مشتاق به غزل دلبستگی داشتند و غزلهای آنان یا سعدیوار بود، یا تلفیقی بود از شیوه سعدی و حافظ
و یا بر طبق نظر همایی برآمده از سبکی بود که از تلفیق سبک عراقی قدیم و متوسط (سبک عراقی و هندی) به ظهور رسیده بود و عنصر غالب آن از سبک عراقی مایه می گرفت و چاشنی آن از سبک هندی وام داشت
و این سبکی است که بیشتر غزلسرایان اصفهان در سدههای ۱۳ و ۱۴ق/۱۹ و ۲۰م از آن پیروی کردهاند.
تأکید امیری فیروزکوهی بر این معنا که عاشق اصفهانی در غزل طریقهای خاص دارد،
مؤید دیدگاه همایی است.
شماری از غزلهای شاعران عصر بازگشت از جمله غزلهای خوب
زبان فارسی است و این از آنروست که غزل این دوره از صافی قرون گذشته، و صاف و زلال و دلنشین شده است.
در دوره دوم بازگشت قالب قصیده مورد توجه قرار میگیرد و قصیدهسرایی غلبه مییابد و دو گونه قصیده سروده میشود: یکی، قصاید ساده به شیوه شاعران عصر غزنوی، مثل قصاید سروش و محمودخان ملک الشعرا؛ دیگر قصاید مصنوع به شیوه شاعران عهد سلجوقی، مثل قصاید قاآنی.
هدایت در مقدمه مجمع الفصحا دو گروه قصیده سرایان را چنین معرفی میکند: «برخی به سیاق فرخی و منوچهری شاهراه عذوبت و شیرین مقالی پیمودند و بعضی به طرز خاقانی شروانی و عبدالواسع جبلی قصاید مصنوعه رنگین مسجع مقفا سرودند».
قصیده بازگشت را برخی از محققان، اصیل،
و برخی آنرا مثل غزلِ بازگشت، تکراری و کلیشهای،
و به دور از هرگونه اصالت
دانستهاند.
این نکته قابل ذکر است که غزلسرایان و قصیدهسرایان بهطور جداگانه فعالیت نمیکردند؛ یعنی برخی از شعرا غزلسرا و برخی قصیدهسرا نبودند؛ بلکه هر شاعری میکوشید در هر دو زمینه به فعالیت بپردازد و به اقتضای شعری که میسرود، از سبکهای مختلف و قالبهای متفاوت بهره میجست.
بهعنوان نمونه به چند شعر از شاعران نهضت بازگشت که در تقلید از بزرگان ادب فارسی سرودهاند، اشاره میکنیم:
آذر بیگدلی این رباعی را به تقلید از خیام سروده است:
این باغ سرِ کوی نگاری بوده است ••• وین شاخ گل، آتشین نگاری بوده است
وین سرو که در کنار جو میبینی ••• یاری است که در کنار یاری بوده است
و
خیام سروده بود:
این کوزه چومن عاشق زاری بوده است ••• دربند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی ••• دستی است که بر گردن یاری بوده است
مشتاق اصفهانی شعری با این مطلع دارد:
گرهمین خون مرا یار خورد، نوشش باد ••• ورنه اندیشهی بیداد فراموشش باد
این شعر در استقبال غزلی از حافظ با این مطلع است:
صوفی ار باده به اندازه خورَد، نوشش باد ••• ورنه اندیشهی این کار فراموشش باد
همین دو نمونه کافی است تا نشان دهد که این شاعران تا چه اندازه سعی در استفاده از
زبان و قالبهای کهن داشتهاند.
بلاغت در نظر شاعران عصر بازگشت نیز بلاغت قدماست. اصول بلاغت در قصیده همان است که در سبک خراسانی پذیرفته شده است و اصول بلاغت در غزل، همانا اصول پذیرفته در سبک عراقی است. شفیعی کدکنی تصریح میکند که تصاویر شعری عصر بازگشت همان است که در شعر فرخی و منوچهری و سعدی و حافظ میتوان یافت.
رعایت اصول ادبی بر طبق موازین رایج در سبک خراسانی مورد تأکید بزرگان عصر بازگشت بوده است. کتاب
براهین العجم نوشته محمدتقی سپهر (د ۱۲۹۷ق/۱۸۸۰م) معلول همین تأکید و توجه است. کتاب به سفارش فتحعلیخان صبا و در «قواعد قوافی»، یعنی در فن قافیه تألیف، و بر بحث «واو و یاء معلوم و مجهول» و استفاده از آن در قافیه تأکید شده است تا شاعران در کار قافیه و سرودن شعر به شیوه قدما گرفتار لغزش نشوند.
شاعرانی که بیش از همه مورد توجه سرایندگان نهضت بازگشت ادبی قرار گرفتند، عبارت بودند از:
رودکی، فرخی، انوری، خاقانی، منوچهری،
فردوسی،
ناصر خسرو،
نظامی،
مولوی،
سعدی و
حافظ.
بازگشت در
نثر، روی گرداندن از شیوه نگارش معمول در عصر صفوی و روی آوردن به روش نگارش نویسندگانِ پیش از روزگار
مغول است.
پیشگامان حرکت بازگشت، بیشتر به
شعر و بازگشت به شیوه شاعری متقدمان توجه داشتند.
به همین سبب، بازگشت به شیوه پیشینیان در نثر پس از شعر آغاز شد
و کند و تدریجی پیش رفت.
از میان نویسندگانی که بانی تحول نثرند تنی چند به شرح زیر یادکردهاند:
عبدالرزاق بیگ دنبلی، متخلّص به مفتون صاحبِ تسلیه الابرار، اثری که به گفته ملک الشعرای بهار
از شاهکارهای
قرن دوازدهم هجری و نمونه آثار دوره بازگشت ادبی است؛
میرزا رضی (متوفی ۱۲۲۲) صاحب چند رساله و مترجم یک اثر تاریخی به فارسی در آغاز عصر قاجاریه
وقایع نگار (متوفی ۱۲۵۰)؛
میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی (۱۱۹۳-۱۲۵۱)، نویسنده و منشی و شاعر و وزیر که انشای فارسی را با کلمات محاوره ای درآمیخت و نثر را به ایجاز و اختصار و سادگی سوق داد و در حقیقت به قالب نثر فارسی روح تازهای دمید و تقریباً آن را برای کاربرد در همه زمینهها آماده ساخت.
نسب نثر روزنامهای سالم و فصیحِ عصر
مشروطیت به نثر قائم مقام میرسد و کاربرد این نثر در جراید، در حقیقت، عامل مؤثر پذیرش آن در میان طبقات باسواد جامعه ایرانی بود.
منشآت فاضل خان گرّوسی (۱۱۹۸-۱۲۵۳) نمونه
اعلای فصاحت عصر خود بود.
صاحبدیوان (متوفی ۱۲۵۶)، محرّر رسایل محرمانه شاه (امین رسایل)، از نویسندگان طراز اوّل عصر قاجار به شمار است.
رضاقلیخان هدایت، به گفته ادوارد براون
، یکی از بزرگترین نویسندگان ایران در قرن سیزدهم است.
میرزا محمّدتقی سپهر (متوفی ۱۲۹۷)، ملقّب به لسان الملک، صاحب ناسخ التواریخ، از نثرنویسان معروف این دوره است.
عبداللطیف طسوجی (متوفی ح۱۲۹۷)، مترجم هزار و یک شب از عربی، که در ترجمه به زبان فارسی شأن بالایی دارد، صاحب یکی از استوارترین و زیباترین نثرهای قاجاری است.
مجدالملک سینکی (متوفی ۱۲۹۸) و پسرش امین الدوله، صاحب رساله مجدّیه، از نثرنویسان چیره دست اند.
مهمترین نثرنویسان دیگر این دوره عبارتاند از: بدایع نگار (متوفی ۱۲۹۹)؛ فرهادمیرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳-۱۳۰۵)؛ امیرنظام گرّوسی (۱۲۳۶-۱۳۱۷) از منشیان نامی؛ نادرمیرزا (۱۲۴۲-۱۳۰۳)؛ محمّدطاهر
میرزا (۱۲۵۰-۱۳۱۶)، نمایشنامه نویس و مترجم آثار الکساندر دوما و ترجمههای متعدد از زبان
فرانسه به فارسی و از پیشگامان نهضت ترجمه در ایران معاصر؛ محمّد حسن خان اعتمادالسطنه (۱۲۵۹-۱۳۱۳)، که آثار تاریخی و تحقیقی بسیاری به قلم او یا منسوب به اوست (ترجمههایی نیز از زبان فرانسه به فارسی به وی منسوب است که از لحاظ نثر حایز اهمیت است)؛ محمّدحسین فروغی، ملقّب به ذکاءالملک (۱۲۵۵-۱۳۲۵)، ادیب و شاعر و روزنامه نگار و به اصطلاح امروز «ویراستار» دارالترجمه همایونی که سهم بارزی در اصلاح نثر فارسی دارد.
بدینترتیب که نثر فارسی در عهد افشاریان و زندیان، اندک اندک از سستی و بیمایگی فاصله گرفت و در دوره قاجار به شیوه پیشینیان نزدیک شد و وضعی بالنسبه مطبوع و مطلوب یافت
و سپس به سوی استواری و پختگی بیشتر
حرکت کرد و سرانجام، از انحطاط و از «تعقید و تطویل» که به قول همایی عیوب نثر عصر صفوی است،
رهایی یافت و با صفت روان و ساده به پایگاهی دست یافت که در سراسر تاریخ ادب فارسی به شعر اختصاص داشت.
بهار سبکهای نثر فارسی را پس از عصر صفوی به ۳ قسم تقسیم میکند: سبک سادهنویسی مثل تذکره حزین و نوشتههای آذر، سبک قدما (دشوارنویسی) مثل درّه نادره و جهانگشای نادری از
میرزا مهدی استرابادی، و سبک بین بین مثل
مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه.
این طبقهبندی، سخت طبیعی و عقلی است؛ چرا که میتوان براساس نسبیت، نه فقط در هر دوره، که حتی در آثار یک نویسنده نیز از طریق سنجش آثار با یکدیگر ۳ گونه نثر (ساده، دشوار و بینابین) تشخیص داد.
به قول ریپکا همواره در طول تاریخ، سادهنویسی و دشوارنویسی در کنار هم حرکت کردهاند.
مسأله آن است که در هر عصر کدام یک غالب آمده، و حاکمیت یافته است.
به سبک بینابین نوشتن هم در واقع سادهنویسی است، منتهی بدان سبب که سادهنویسی همانند دشوارنویسی دارای مراتب و درجات مختلف است، برخی از نوشتهها در قیاس با نوشتههایی که دشواری بیشتری دارند، آسان و روان مینمایند و در سنجش با نوشتههای سادهتر و روانتر، دشوار به نظر میرسند و از آنها به بینابین (میانه دشوار و ساده) تعبیر میشود و بر این اساس با دو سبک (دشوارنویسی و سادهنویسی) مواجهیم.
بنابراین، ضمن تبیین و توضیح این دو سبک، سیر هر یک را در ادوار بازگشت نثر، مورد بررسی قرار میدهیم:
اگر آغاز عصر بازگشت را چنانکه برخی از محققان گفتهاند، پایان دوره صفویه به شمار آوریم،
دوره اول، یا روزگار افشاریه و زندیه عصر غلبه دشوارنویسی محسوب میشود. دشوارنویسی شامل دو شیوه است:
۱. شیوه قدما، که از آن به نثر مزین و مصنوع تعبیر میشود. اینگونه نثر که نثری است دشوار، اما هنرمندانه و آکنده از صنایع بدیعی و بیانی، در سدههای ۶ و ۷ق/۱۲ و ۱۳م معمول بود. از نمونههای برجسته این نثر، انشای شهابالدین محمد نسوی در کتاب
نفثه المصدور است.
۲. شیوه عهد مغول و صفوی، که نثری است متکلف و ملالآور و بیشتر با هدف قدرت نمایی نوشته شده است. کمترین عیوب این نثر، چنانکه همایی تصریح کرده، «تعقید و تطویل» است.
تاریخ وصاف، نوشته وصاف الحضره (سده ۸ق/۱۴م) و تاریخ جهانگشای، نوشته
عطاملک جوینی (د ۶۸۱ق/۱۲۸۲م) از عهد مغول و عباسنامه از وحید قزوینی (د ۱۱۲۰ق/۱۷۰۸م) و
محبوب القلوب از
میرزا برخوردار فراهی مربوط به عصر صفوی از نمونههای سبک دشوارنویسی است.
میتوان گونه نخست را سبک مثبت و گونه دوم را سبک منفی خواند. بازگشت به شیوه دشوارنویسی، بازگشت به گونه نخست است و به همین سبب دره نادره، نوشته
میرزا مهدی استرابادی (د ح ۱۱۷۳ق/۱۷۶۰م) منشی
نادرشاه که به تقلید از تاریخ وصاف و جهانگشای جوینی نوشته شده است، اثری است که اگرچه در دوره بازگشت پدید آمده است، اما در واقع، متعلق به دوره بازگشت و سازگار با موازین بازگشت نیست و استرابادی میخواسته است تا در این دوره، بدون آشنایی با ریزهکاریهای شیوه گذشتگان به سبک آنها بنویسد.
وی در شرح کارهای نادرشاه از شیوهای بهره میگیرد که در آن عناصر
زبان عربی زبان فارسی را یکسره بیمعنا میسازد و از حیّز انتفاع ساقط میکند.
دلیل این امر گذشته از ناآشنایی به شیوه گذشتگان، استمرار آثار منفی بیمبالاتی و مسامحه نویسندگان عصر صفوی در امر نگارش تا روزگار
میرزا مهدی استرابادی نیز هست.
نمونه برجسته بازگشت به شیوه قدما در نثر مزین و مصنوع، کتاب ت
جربه الاحرار و تسلیه الابرار نوشته عبدالرزاق دنبلی (د۱۲۴۳ق/۱۸۲۷م) است که به تصریح بهار در سبکشناسی شاهکار سده ۱۲ق/۱۸م به شمار میآید.
وجود این اثر از آشنایی برخی از نویسندگان در عصر زندیه با شیوه قدما و تخفیف آثار منفی برآمده از بی مبالاتیهای نویسندگان عصر صفوی حکایت میکند.
عصر قاجاریه و به تعبیر دقیق، دوره
سلطنت فتحعلیشاه (۱۲۱۲-۱۲۵۰ق/۱۷۹۷-۱۸۳۴م) تا پایان دوره سلطنت
ناصرالدین شاه (۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م) دوره دوم بازگشت و عصر سادهنویسی است. سادهنویسی نیز دارای دو شیوه است:
۱. شیوه قدما، یا نثر مرسل، یعنی نثر ساده آزاد از صنایع، مثل
تاریخ بلعمی از سده ۴ق/۱۰م، اثری که اهمیت آن از لحاظ زبانی و به عنوان نمونه سبک سادهنویسی همچنان باقی است.
۲. شیوه صفوی، و آن نثر بالنسبه سادهای است که برخلاف نثر مرسل قدما در آن هم لغات و ترکیبات عربی هست، هم اشاره به
آیات و
احادیث، و هم آمیختگی با شعر،
مثل
تذکره شاه طهماسب، عالم آرای صفوی نوشته اسکندربیک منشی و رشحات عین الحیاه از
علی بن حسین کاشفی سبزواری.
میتوان آثار نثر ساده به شیوه صفوی را نسبت به نثر مرسل قدما، نثر بین بین به شمار آورد و از بازگشت به شیوه بینبیننویسی و بازگشت به شیوه سادهنویسی سخن گفت و بر این بنیاد دوره دوم بازگشت در نثر را به دو عصر تقسیم کرد: عصر بینبین نویسی، عصر سادهنویسی.
یک: عصر بینبین نویسی، از آغاز دوره دوم، یعنی حدود سال جلوس فتحعلیشاه (۱۲۱۲ق) شروع میشود و تا اوایل عصر ناصری ادامه مییابد. نثر این دوره، در قیاس با نثر دوره اول، ساده و روان، و در قیاس با نثر عصر بعد دشوار است و بدین ترتیب، در این عصر شیوه بینبین که خود نوعی سادهنویسی است، غلبه مییابد و آثاری از این دست پدید میآید:
بستان السیاحه از حاج زینالعابدین شروانی (د ۱۲۵۳ق/۱۸۳۷م)؛ تذکره انجمن خاقان از
میرزا فاضل گروسی (د ۱۲۵۴ق)؛ پریشان از قاآنی (د ۱۲۷۰ق/۱۸۵۴م)؛
ناسخ التواریخ، نوشته محمدتقی سپهر (د ۱۲۷۹ق/۱۸۶۲م)؛
مجمع الفصحا و
ریاض العارفین، نوشته رضاقلیخان هدایت (د ۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م).
دو: عصر سادهنویسی، از اوایل عهد ناصری آغاز میشود و تا پایان سلطنت ناصرالدین شاه و حدود جنبش مشروطه، استمرار مییابد و آثاری از این دست به ظهور میرسد: ترجمه هزار و یک شب از
میرزا عبداللطیف تسوجی (د ۱۲۹۷ق/۱۸۸۰م)؛
رساله مجدیه از
میرزا محمدخان سینکی، ملقب به مجدالملک (د ۱۲۹۸ق)؛ منشآت فرهاد
میرزا (د ۱۳۰۵ق/۱۸۸۸م)؛ سفرنامههای ناصرالدین شاه؛ روزنامه خاطرات،
المآثر و الاثار و
رساله خلسه نوشته محمدحسن اعتمادالسلطنه، معروف به صنیعالدوله (د ۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م)؛ حقایق الاخبار از
میرزا جعفر حقایق نگار.
بازگشت به شیوه قدما و تلاش در جهت تقلید از سبک مزین و مصنوع آنان قرین توفیق نبود و چندان نپایید و بازگشت به سوی سادهنویسی پیش رفت. سبب این امر آن بود که اولاً بازگشت در نثر تقلیدی بود از سبک قدما با گرایش به سادهنویسی
ثانیاً سادهنویسی از روح عصر نشأت میگرفت
و جهان نو دشوارگویی و مغلقنویسی را برنمیتابید و کثرت موضوع جایی برای لفاظیها باقی نمیگذاشت و چنین بود که در سراسر قلمرو فرهنگی
ایران، میل به سادهنویسی احساس میشد. چنانکه ابوطالبخان (د ۱۲۲۰ق/۱۸۰۵م) از ایرانینژادان
هند، ۳۰ سال پیش از ابوالقاسم قائم مقام (د ۱۲۵۱ق/۱۸۳۵م)، پدر سادهنویسی در ایران، با نوشتن سفرنامهای موسوم به مسیر طالبی، در تحول نثر فارسی از دشوارنویسی به سادهنویسی تأثیر نهاد.
همچنین کتابی به نام شگرفنامه، نوشته اعتصامالدین که نویسنده آن از هند به
انگلستان رفت و طی دو سال و نیم توقف در آن
کشور، مشاهدات خود را به رشته تحریر درآورد، از آثاری بود که در ساده شدن نثر فارسی تأثیر داشت.
در درون ایران و در میان پیشگامان سبک سادهنویسی،
میرزا ابوالقاسم قائم مقام، مقامی دیگر داشت. او پدر و پیشرو سادهنویسی به شمار میآید. وی مردی بود که به تعبیر بهار «هرچه میخواست، مینوشت و آن را طوری میآراست که به نظر مقبول میآمد».
در منشآت قائم مقام با آنکه هر سه گونه نثر دیده میشود، تأکید بر سادهنویسی است.
تأثیر قائم مقام در تحول سبک نثر فارسی تا بدانجاست که میتوان گفت: اگر تلاشهای او نبود، نثر فارسی نه در دوره
مشروطیت آنگونه که باید تحول مییافت، نه به نثر ساده و درست امروزی بدل میگشت.
بهار او را پیرو مکتب
سعدی در گلستان معرفی میکند و در نگارش او ویژگیهایی نشان میدهد که سبب شده است تا نثر فارسی هویتی نو و روحی تازه بیابد و در عین سادگی و روانی قابلیتهای مختلف پیدا کند و در خدمت بیان و انتشار مسائلِ برآمده از اصلاحات قرار گیرد
و در بیان مسائل ادبی (که تا آن زمان شناخته شده بود) مثل رمان (داستان بلند) و داستان کوتاه
و نیز در بیان موضوعات فلسفی و علمی (علوم جدید) مورد استفاده واقع شود و طبقهبندی اته از نثر فارسی به «نثر روایی شاعرانه» و «نثر علمی و فنی»
معنایی جدیتر و روشنتر پیدا کند؛ به گواهی آثار بازمانده از آن روزگار، در جریان تألیف و ترجمه متون علمی به
زبان فارسی و در کار تهیه و تدوین کتب علمی درسی از سوی معلمان
دارالفنون، نثر فارسیِ اصلاح شده به وسیله قائممقام و پیروان وی، بار بیانِ معانی علمی را به دوش کشید و بدینسان «تألیف کتابهای علمی به
زبان تازی، تقریباً متروک شد».
خانلری ضمن بیان این معنا که باید این دوره در تاریخ ادبیات فارسی را (به سبب شکوفایی و تنوع مضمون و مطلب) دوره نثر خواند، از وسعت گرفتن دامنه مقاصد نثر و بیان مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، افسانهسرایی (رماننویسی) و مسائل علوم جدید در قالب نثر سخن میگوید
و آرینپور گزارشی از تألیف و ترجمه کتابهای درسی در آن روزگار به دست میدهد.
این نکته نیز درخور توجه است که ارتباط با
اروپا و رفتن دانشجویان به آنجا، تأسیس چاپخانه و انتشار روزنامه در ایران، ترجمه از زبانهای اروپایی و تأسیس دارالفنون از جمله عواملی بود که در پیشرفت و رواج سادهنویسی تأثیر بسیار داشت.
نکته دیگری که در تحوّل نثر فارسی درخور ذکر است اینکه نثر دوره بازگشت و تحوّل پس از آن متأثر از زبانهای فرنگی نیست، چه پیش از آنکه ترجمه از زبانهای فرنگی آغاز شود و ایرانیان با افکار جدید مغرب زمین آشنا شوند بازگشت ادبی و آگاهی به جنبه های قوی و استوار نثر قدیم و امکانات متنوّع آن در عرصه های مختلْف نثر فارسی را به جانب سلامت و سلابت سوق داده و ظهور کسانی چون قائم مقام این حرکت را، خاصه در نثر، به اعتلا رسانیده بود.
البتّه بعدها ترجمه از زبانهای خارجی (صرف نظر از آسیبهایی که مترجمان مقلد و ناآشنا به زبان ترجمه رساندند) در بهبود نثر فارسی بی تأثیر نبود، امّا انگیزه اصلی این تحوّل از محیط ایران و از خود نثر و اهتمام نثرنویسان سرچشمه گرفته بود.
پس از
انقلاب مشروطیت، نویسندگان، با استفاده از زبانی که خداوندان نثر فارسی در دوره بازگشت احیا و هموار کرده بودند، توانستند مقاصد خود را به بهترین و مؤثرترین وجه بیان کنند و گذشته از رسیدن به هدف تأثیر کلام، نثر فارسی را به سهم خود تقویت کنند و غنا ببخشند.
تاریخنویسی و تذکرهنویسی در این دوره رواج بسیاری داشت. "مجملالتواریخ" اثر ابوالحسن محمدامین گلستانه، "مجمعالتواریخ" نوشتهی
میرزامحمدخلیل مرعشی صفوی و "تاریخ گیتی گشا" به قلم میرزامحمدصادق موسوی اصفهانی از جمله آثار تاریخی دورهی بازگشت محسوب میشوند.
در زمینهی
تذکرهنویسی نیز بیش از ۲۰۰ اثر وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از: "تذکرهی آتشکده" نوشتهی لطفعلی بیگ آذربیگدلی، "مجمعالفصحا" و "ریاضالعارفین" اثر رضاقلیخان هدایت.
سفرنامهنویسی نیز تا حدی مورد توجه نویسندگان قرار گرفت. "سیاحتنامهی ابراهیمبیگ" به قلم زینالعابدین مراغهای و "مسالکالمحسنین" نوشتهی طالبوف در این حوزه جای میگیرند.
بازگشت در نثر و در نتیجه نثر بازگشت از دیدگاه صاحبنظران جنبشی مطلوب به شمار میآید، اما بازگشت در شعر و حاصل آن، یعنی شعر بازگشت حکایتی دیگر دارد. ناقدان در این امر همداستانند که سبک هندی (که مراد از آن «سبک هندی به معنی اخص»،
و به تعبیر امیری فیروزکوهی سبکِ «مقلدین و کج زبانان بی خبر از دقایق لسان»
است) به بنبست رسیده بود و بازگشت، واکنش یا رستاخیزی بود در برابر این جریان، اما در باب اهمیت و ارزش ادبی آن و نتایجی که به بار آورد، همداستان نیستند.
از آنجا که در نهایت، برخی از ناقدان به موضوع به چشم منفی مینگرند و برخی به دیده مثبت، میتوان دیدگاهها را به منفی و مثبت تقسیم کرد.
طرفداران دیدگاه منفی، جنبش بازگشت را که تلاشی در جهت تقلید از قدما بود، مکتبی ادبی محسوب نمیدارند،
بلکه تحولی ارتجاعی
و کودتایی بیثمر
و سیری قهقرایی به شمار میآورند که به تعبیر شفیعیکدکنی در ترازنامه آن یک
سود هست و هزاران زیان؛ سود مربوط به
زبان، و زیانها مربوط به
اندیشه و صور خیال است
همچنین به نظر وی شخصیتهای وابسته به این جریان، شخصیتهایی هستند کاریکاتورگونه و
مسخ شده که میتوان از آنها و حاصل کارشان، در تاریخ تکامل شعر فارسی صرفنظر کرد.
اته نیز به نوعی از عدم اصالت جریان بازگشت سخن میگوید و ذوق هنرپردازی گویندگان این عصر را تقلید از بزرگان قدیم میداند، با این تفاوت که در شعر شاعران بازگشت، عبارات متکلف اغراقآمیز، جانشین معانی اشعار و اقوال قدما میشود.
این بازگشت و این تقلید هم به قول
نیما یوشیج از سر عجز صورت پذیرفته، و به نابودی استعدادهای درخشان ادبی انجامیده است
چه، رسوخ اندیشه تقلید صرف از شیوه قدما در جامعه موجب شد تا در برابر هرگونه حرکت جدید ادبی مقاومت صورت گیرد
و در جنبش بازگشت هم آن اندازه توانایی نبود که در پرتو آن، روشهای نوین و زایندهای به بار آید و موجب تکامل و استمرار ادب فارسی گردد و در نتیجه، بازگشت موجب شد تا تحول ناگزیر جریان شعر فارسی نیز از مسیر طبیعی خود دور شود
و چنین است که شبلی نعمانی تقلید را مردود میشمارد و چنین اظهار نظر میکند که شعر فارسی با رودکی آغاز میشود و با صائب پایان میگیرد و این از آن روست که شاعران سبک جدید، یعنی شاعران بازگشت، تنها مقلد شاعران قدیمند.
در میان طرفداران دیدگاه منفی، برخی به سبب گرایش به سبک هندی و هواداری از این سبک چنین اظهار نظر میکنند که هنر شاعران بازگشت این بود که زمینه
غفلت از بخشی مهم از شعر و ادب فارسی (یعنی شعر سبک هندی) را فراهم آوردند.
طرفداران دیدگاه مثبت، بازگشت را جنبشی میدانند که از روند تکامل تاریخ ادبیات فارسی برآمده است و به تعبیر نفیسی حاصل ضعف روش شاعران توانایی، مثل صائب و کلیم است که از پروردن شاعران بزرگ فرو ماندند.
آنان بر این معنا تأکید میورزند که این نهضت، برخلاف پندار کسانی که با نظر سطحی به موضوع مینگرند، تقلید صرف و بازگشت بیقید و شرط به شیوه قدما نیست،
بلکه تلاشی است با هدف تجدید حیات شعر و حتی تجدید حیات
زبان فارسی و اگر به دیده انصاف بنگریم شعر بازگشت دارای جاذبههای ویژهای است که موجب برانگیختن تحسینهای قلبی خواننده میشود.
از این منظر است که ریپکا پیشروان نهضت بازگشت را شاعرانی خردمند و صاحبِ ذوقِ انتقادی میخواند و میگوید: آنان با همین خرد و ذوق دریافتند که راه رهایی شعر فارسی بازگشت به شیوه استادان متقدم است.
طرفداران دیدگاه مثبت، نمایندگان برجسته سبک هندی را تأیید میکنند و تنها «سبک هندی به معنی اخص»،
و به تعبیر آذر در آتشکده «متأخرینِ» اهل «تصرفات نالایق»
را که «مقلدینی کج زبان»
بودهاند، مورد
نقد قرار میدهند و آثارشان را مردود میشمارند و اِعراض کردن از آن را عامل پیشرفت
شعر و
ادب میدانند.
تأمل شاعران بازگشت در آثار قدما و توفیق آنان در فهم این آثار و تتبع در آنها تا بدان پایه است که میتوان چنانکه شمیسا دریافته، و تصریح کرده است، این معنا را پذیرفت که شاعران بازگشت، پیشگامان سبکشناسی در ایران هستند و سبکشناسی در ایران، بیآنکه نامی داشته باشد، از این دوره و با تلاش این شاعران آغاز شده است؛ زیرا که این شاعران میبایست در کار تقلید صحیح در تمام جوانب، اعم از مختصات زبانی، فکری و ادبی آثار قدما تأمل کنند، آنها را بیاموزند و به شاگردان خویش بیاموزانند، چنانکه بهار پس از تأسیس دانشگاه تهران، تجربههای خود را در درس سبکشناسی به دانشجویان خود منتقل کرد.
(۱) آذر بیگدلی لطفعلی، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۲) آرینپور یحیی، از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۳) اته هرمان، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمه صادق رضازاده شفق، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۴) اخوان ثالث مهدی، نیما مردی بود مردستان، اندیشه و هنر، تهران، ۱۳۳۹ش، شم ۹.
(۵) اقبال آشتیانی عباس، مقدمه بر دیوان هاتف اصفهانی، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۳۲ش.
(۶) عباس اقبال آشتیانی، «سیّداحمد هاتف اصفهانی»، در دیوان هاتف اصفهانی، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۷) امیری فیروزکوهی کریم، مقدمه بر دیوان صائب، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۸) بالائی ک و م کوییپرس، سرچشمههای داستان کوتاه فارسی، ترجمه احمد کریمی حکاک، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۹) بهار محمدتقی، بازگشت ادبی، ارمغان، تهران، ۱۳۱۱ش، س ۱۳، شم ۷، ۸، ۱۱، ۱۳.
(۱۰) محمّدتقی بهار، «بازگشت ادبی»، ارمغان، دوره ۱۳، ش ۷، ۸، ۱۰،(مهر، آبان، دی، ۱۳۱۱ ش).
(۱۱) بهار محمدتقی، سبکشناسی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۱۲) بهار محمدتقی، شعرشناسی، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، تهران، ۱۳۵۱ش، ج ۱.
(۱۳) حمیدی
شیرازی مهدی، شعر در عصر قاجار، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۴) خانلری پرویز، «نثر فارسی در دوره اخیر»، نخستین کنگره نویسندگان ایران، تهران، ۱۳۲۶ش.
(۱۵) دایره المعارف فارسی.
(۱۶) رضازاده شفق صادق، تاریخ ادبیات ایران، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۱۷) رعدی آذرخشی غلامعلی، «درباره سبکهای شعر فارسی و نهضت بازگشت»، نامواره دکتر محمود افشار، تهران، ۱۳۶۴ش، ج ۱.
(۱۸) زرینکوب عبدالحسین، از گذشته ادبی ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۱۹) زرینکوب عبدالحسین، سیری در شعر فارسی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۲۰) عبدالحسین زرین کوب، سیری در شعر فارسی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۱) زرینکوب عبدالحسین، نقد ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۲) زرینکوب عبدالحسین، نه شرقی، نه غربی - انسانی، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۲۳) سادات ناصری حسن، «بازگشت ادبی»، یغما، تهران، ۱۳۴۳ش، س ۱۷، شم ۹.
(۲۴) سپهر محمدتقی، براهین العجم، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۲۵) سروش اصفهانی، دیوان، به کوشش حسین کی استوان، تهران، ۱۳۲۹ش.
(۲۶) شبلی نعمانی محمد، شعر العجم، ترجمه محمدتقی فخر داعی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۷) شفیعیکدکنی، ادبیات فارسی، ترجمه حجتالله اصیل، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۸) شفیعیکدکنی، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۲۹) محمّدرضا شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی: از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۳۰) شمس لنگرودی محمد، مکتب بازگشت، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۳۱) شمیسا، سبکشناسی شعر، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۳۲) شمیسا، سبکشناسی نثر، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۳) شمیسا، سیر غزل در شعر فارسی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۴) صباحی بیدگلی، دیوان، به کوشش احمد کرمی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۳۵) صفا ذبیحالله، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۶) ذبیح اللّه صفا، «ادب»، ایرانشهر، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۳۷) صفایی ابراهیم، نهضت ادبی ایران در عصر قاجار، تهران، ابنسینا.
(۳۸) صمصامی محمد، سیری در ادبیات ایران، اصفهان، ۱۳۴۰ش.
(۳۹) محجوب محمدجعفر، مقدمه بر دیوان قاآنی، تهران، موسوی.
(۴۰) محیط طباطبایی محمد، بازگشت سبک هندی به ایران، صائب و سبک هندی، به کوشش محمد رسول دریا گشت، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۴۱) محیط طباطبایی محمد، مقدمه بر دیوان مجمر، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۴۲) مکی حسین، مقدمه بر دیوان
مشتاق، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۴۳) مؤتمن زینالعابدین، تحول شعر فارسی، تهران، طهوری.
(۴۴) زین العابدین مؤتمن، تحوّل شعر فارسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۹ ش).
(۴۵) نصرآبادی محمدطاهر، تذکره، به کوشش محمد ناجینصرآبادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۴۶) نفیسی سعید، شاهکارهای نثر فارسی معاصر، تهران، معرفت.
(۴۷) نفیسی سعید، مقدمه بر دیوان عاشق اصفهانی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۴۸) نیما یوشیج، ارزش احساسات، به کوشش ابوالقاسم جنتی عطایی، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۴۹) هدایت رضا قلی، مجمع الفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۵۰) همایی جلالالدین، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵۱) همایی جلالالدین، مقالات ادبی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵۲) همایی جلالالدین، مقدمه بر حبیب السیر خواندمیر، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۵۳) جلال الدین همایی، «ترجمه حال سروش اصفهانی»، در دیوان سروش اصفهانی، چاپ محمّدجعفر محجوب، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۵۴) همایی جلالالدین، مقدمه بر دیوان سروش اصفهانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۵۵) ابوالقاسم بن رضاقلی طرب اصفهانی، دیوان طرب، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۵۶) همایی جلالالدین، مقدمه و حواشی بر دیوان طرب، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۵۷) یزدگردی امیرحسن، مقدمه بر نفثه المصدور محمد نسوی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۵۸) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبیّات ایران، از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران ۱۳۲۹ ش.
(۵۹) Browne، EG، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۳۰.
(۶۰) Rypka، Jet al، Iranische Literaturgeschichte، Leipzig، ۱۹۵۹.
(۶۱) ریکاردو زیپولی، چرا سبک هندی در دنیای غرب سبک باروک خوانده میشود؟، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۲) محمود قاجار شاهزاده ایران، سفینه المحمود، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۶ ش.
(۶۳) مصاحب، ذیل «عاشق» و «فارسی، ادبیات».
(۶۴) عبدالرزاق بن نجفقلی مفتون دنبلی، حدائق الجنان.
(۶۵) نیمایوشیج، ارزش احساسات، چاپ ابوالقاسم جنتی عطائی، تهران ۱۳۳۵ ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۳۴۷، برگرفته از مقاله «بازگشت ادبی». دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج۱، ص۲۰۴، برگرفته از مقاله «بازگشت ادبی»، شماره۲۰۴. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بازگشت ادبی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۹/۱۰.