بابل در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابل ، شهری باستانی در
بینالنهرین ، محل به
آتش افکندن
ابراهیم (علیهالسلام) است.
این
واژه در
عبری «بابل» یا «باول»، در یونانی «بابیلون» و در اصل "Bab-illu" و پیشتر "Bab-illim" به معنای دروازه
خدا بوده است.
ویرانههای شهر بابل هماکنون بر کرانه رود
فرات ، نزدیک
حله کنونی و ۸۸ کیلومتری جنوب
بغداد قرار دارد. منطقه تمدنی بابل نیز در جنوب بین النهرین از بغداد تا
خلیج فارس امتداد داشته و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامیها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.
بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردم آن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته باغلبه عنصر سامی است.
از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما چون این واژه،
ریشه سومری یا سامی شناخته شدهای ندارد، باید میراثی از ساکنان پیش از سومر باشد.
حمورابی ، تدوینکننده اولین قانون نامه
شناخته شده (موسوم به قانون حمورابی) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل، از سلسله نخست بابلی در
سده ۱۸ پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.
بخت نصر (نِبوکد نُصَّر) (۵۶۲ ۶۰۵ ق. م.) از سلسله چهارم بابلی (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.
وی به سبب حمله به
اورشلیم و اسیر کردن یهودیان و بازتاب وسیع آن در
کتاب مقدس شهرت فراوانی یافته است.
بابل شکوهمندترین دوران خود را در این
زمان تجربه میکرد. قصرهای بزرگ و باغهای معلق، معابد و زیگوراتهای بلند، خیابانهای مستقیم، دیوارهای عظیم دفاعی، پلهای متحرک و کانالهای آبرسانی، آن را به بزرگترین و شکوهمندترین
پایتخت دنیای
قدیم تبدیل کرده بود.
در
کتاب مقدس، اشارههایی به عظمت و شکوه بابل شده است
و
هرودوت ، شگفتیهای فراوانی از آن نقل میکند که با وجود کاوشهای باستانشناسی اخیر چندان دور از واقعیت نیست.
بابل در
سال ۵۳۹ ق. م. به دست
کورش هخامنشی فتح شد و یهودیان به
اسارت رفته در آن
آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم باز گردند.
در سال ۳۳۱ ق. م. نیز اسکندر مقدونی بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند؛
ولی
مرگ ناگهانی وی باعث آشفتگی در امپراتوری شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.
ارتباط عمیقی میان ادیان بین النهرین میتوان یافت که همگی ریشه در
فرهنگ سومری دارد.
همه
دولت شهرهای بینالنهرین گروه خدایان واحدی را میپرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خدای
نگهبان خاص خود را داشت که خدای برتر آنان به شمار میرفت.
ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردی داشت. وابستگی شدید زندگی و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه
زمین و
آب ، آنان را وا میداشت تا برای پدیدههای طبیعی، باطنی را تجسم کنند که پرستش آن، به افزایش آن پدیده میانجامد.
تصویر این خدایان در
ذهن ایشان متناسب با کارآیی آنها بود؛ مثلاً خدای رعد و
طوفان را پرندهای تیره و بزرگ با سر شیر میپنداشتند. گاه نیز برای آنها تصویری انسانی یا نیمه انسانی تجسم میکردند.
این رب النوعها سه خصوصیت داشتند:در رفتار خصلت انسانی داشتند، میخوردند، مینوشیدند و تولید مثل میکردند، هیچیک به تنهایی قادر
مطلق نبودند، و فعالیت آنها بهطور کلی در دنیای طبیعی انجام میگرفت؛ نه در جهانی ورای این
جهان .
شماره خدایان بابل در
سده نهم پیش از میلاد به ۶۵۰۰۰ میرسید، زیرا نیروی
تخیل مردم و احتیاجاتی که مردم برای آنها خود را نیازمند خدایان میدانستند، حدّی نداشت.
اجرام آسمانی مانند
شمس ،
ربالنوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهنترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت. به طور کلی نمونهای از یکتاپرستی نظیر آنچه در میان قوم یهود وجود داشت، در بابل یافت نمیشد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگها، این خدایان محلی را به فرمان خدای یگانه درمیآورد؛ همچنین پارهای از شهرها از روی حب
وطن ، خدای خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز میدانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتی از خدای بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.
مراسم و سنتهای آیینی نزد بابلیان از اهمیت بیشتری نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.
هدف از آیینهای نیایشی در درجه نخست، غذای کافی دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. برای انجام این امور، معمولاً از مجسمه خدایان یا نشانههای آنها، در مقدسترین بخش
معبد استفاده میشده است. آنها به قدری زنده تصور میشدند که هنگام مراسم ملبس میگشتند؛
همچنین رسم قربانی کردن برای خدایان در میان ایشان، همچون
قوم یهود رایج بوده است؛
همچنین تنهاخدایان به
بهشت میرفتند.
بابل از لحاظ اخلاقی در اوج
فساد قرار داشت؛
هرودوت از
سنت فحشای مقدس
و کشتن زنان در هنگام محاصره برای صرفهجویی در
آذوقه گزارشهایی آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به
سحر و پیشگویی و کهانت نیز هیچ تمدنی به پای
تمدن بابلی نمیرسد.
بابل در افسانهها و روایات اسلامی، اقلیم چهارم
یا سوم
از اقالیم هفت گانه جهان بوده و در مرکز عالم قرار داشته
و آن را متشکل از ۷شهر دانستهاند که هر شهر به امری خارق عادت شهرت یافته بود.
نویسندگان قدیم همه جا
شهر و
کشور بابل را به یک
نام خواندهاند.
در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که
هابیل و
قابیل در آن ساکن بودند
و اولین شهری بود که پس از طوفان
نوح ساخته شد.
از نوح،
قینان بن انوش بن شیث،
ضحاک
و برخی پادشاهان کیانی
به عنوان بنیانگذار بابل نام بردهاند.
این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و
شراب شهرت دارد
و مردمش در
علم نجوم و هیئت و
حساب خسوف و
کسوف مهارت داشتهاند.
در احادیث اسلامی، شهری ملعون و محل نزول دو یا سه
عذاب دانسته شده است.
ماجرای ردالشمس نیز بنا به نظری در آن واقع شده است.
برخی تصور کردهاند،
نماز خواندن در آن
حرام است؛
اما از
امام صادق (علیهالسلام) منقول است که در
مسجد کوفه ، واقع در مرکز بابل، ۱۰۷۰
پیامبر ، نماز گزاردهاند، و
عصایموسی ، انگشتر
سلیمان ، محل رویش
شجره یقطین برای یونس،
ساخت کشتی نوح (علیهالسلام) و فوران تنور در داستان وی
در آن است.
واژه بابل تنها یک بار در
قرآن و به عنوان شهری که هاروت و ماروت در آن به مردم سحر میآموختند، آمده است.
مناظره ابراهیم با قوم خویش،
شکستن بتها به دست وی،
پرتاب کردنش در
آتش ،
مناظرهاش با نمرود
و سپس ساختن برجی بلند به دست وی برای رویارویی با خدای ابراهیم
را نیز در بابل دانستهاند؛ همچنین بابل تبعیدگاه یهودیانی معرفی شده که یاد کرد طغیان و سرکوبی ایشان در آیات ۴-۷
سوره اسراء آمده است.
بیشتر مفسران مسلمان، ابراهیم (علیهالسلام) را ساکن بابل و معاصر نمرود شمردهاند.
طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمینی آلوده به انواع
شرک میزیسته است، بهطوری که پس از تلاشهای بسیار برای هدایت ساکنان آن، تنها
لوط به وی ایمان آورد و با هم از آنجا
هجرت کردند.
کتاب مقدس زادگاه او را که
پدر اعراب و یهود است، «اورکلدانیان» معرفی میکند
و احتمالاً مسلمانان از روی تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلی، او را ساکن بابل دانستهاند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانروای زمین و بانی شهر بابل خوانده شده است.
پرسش
ابراهیم (علیهالسلام) از چیستی مجسمههای مورد پرستش قومش
و پاسخ غیرمنطقی آنان مبنی بر اینکه تقلیدی از پدرانشان است
تحجر عقلی آنان و نیز دیرینه بودن بتپرستی در میان آنها
را نشان میدهد.
آنها حتی پس از شکستن بتها بهدست ابراهیم (علیهالسلام) نیز به ناتوانی خدایان خود حتی در
دفاع از خویش، پینبرده،
بهدنبال عاملشکستن آنها میگردند. (انبیاء:۵۹)
تصریح ابراهیم بر گمراهی آنها و عمویش
آزر آنان را در اعتقادشان متزلزلمیکند:«قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّعِبین»،
زیرا آنان از روی تدبر و تعقل به نتیجهای مطمئن نرسیده بودند و سخنان وی برایشان تازگی داشت.
سپس ابراهیم، خداوند یکتا را پروردگار آسمانها و زمین و آفریدگار آنها معرفی میکند. آیه ۵۶ انبیاء
به طور کامل خدای یکتا را از خدایان بابلی متمایز میسازد، زیرا خدای یکتا همانند خدایان بابلی، ربالنوع نبوده، بلکه آفریدگار همه جهان است.
قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانی در بابل نیز اشارهای دارد.
از نوع استدلال حضرت ابراهیم (علیهالسلام) و پاسخها و واکنشهای نمرود
و مشرکان میتوان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادی، دارای تفکر و تعقل ابتدایی بودهاند، زیرا نمرود در برابر
سخن ابراهیم که خدایش زنده میکند و میمیراند، دو
اسیر آورده، یکی را میکشد و دیگری را آزاد میکند.
نمرود پس از آن به قصد رویارویی با خدای ابراهیم بهوسیله ۴عقاب به آسمان پرواز میکند؛ لیکن نقشهاش ناکام میماند. آیه ۴۶ ابراهیم
را براین ماجرا
تفسیر کردهاند.
پس از آن دستورمیدهد به همان منظور، برجی بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن ۵۰۰۰ و عرضش ۳۰۰۰ ذراع بوده است.
خداوند آن را به وسیله طوفان یا
زلزله یا
جبرئیل از بنیان ویران میکند: «قَد مَکَرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَی اللّهُ بُنینَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُمِن فَوقِهِم واَتهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لایَشعُرون».
بسیاری از مفسران این
آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کردهاند.
ترس حاصل از افتادن برج باعث میشود که هر دسته از مردم به زبانی سخن گویند و دیگر زبان همدیگر را نفهمند و در نتیجه به مکانی دیگر مهاجرت کنند. روایت دیگری نیز از این ماجرا وجود دارد که نمرود در آن حضور ندارد.
برخی بر این اساس و تحت تأثیر گزارشهای کتاب مقدس، وجه تسمیه بابل را بهسبب تشویش زبانها در آن از «بلبلةالالسن» دانستهاند.
داستان برج بابل در کتاب مقدس به گونهای دیگر آمده است؛
انسانها پس از طوفان نوح تصمیم گرفتند که در بابل برجی بسازند که سرش به
آسمان برسد تا نامی برای خود بیابند و مانع پراکندگی آنان شود؛ اما خداوند که از ایجاد اتحاد میان آنان میترسید، تصمیم گرفت زبان آنها را تغییر دهد تا سخن همدیگر را نفهمند. دانشمندان بر این عقیدهاند که برج یاد شده در
سفر پیدایش، یک زیگورات یا معبد بوده است. در کاوشهایی که در
قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایای معبد مردوک، خدای محلی بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابی ساخته شده بود و
گمان میرود همان برج بابل باشد.
در آیه ۱۰۲ بقره
با خردهگیری از یهودیان به سحرآموزی آنان از شیطانها و دو فرشتهای که در بابل بودهاند اشاره شده است:«واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلی مُلکِ سُلَیمنَ وما کَفَرَ سُلَیمنُ ولکِنَّ الشَّیطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَی المَلَکَینِ بِبابِلَ هروتَ ومروتَ وما یُعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّی یَقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر...».
رواج گسترده جادوگری و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن برای فتنهانگیزی همانند ایجاد جدایی میان
زن و شوهر از این آیات قابل برداشت است.
این آیه از پرچالشترین آیات قرآن است؛
از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفتهاند که فرشتگان پس از فزونی عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نامهای هاروت و ماروت را با ویژگیهای بشری به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخورداری از ویژگیهای بشری کمتر از انسانها
معصیت نمیکنند. این دو فرشته در زمانی اندک دست به گناهان بزرگی زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهی در بابل به بند کشید.
این
حکایت با روایتهای گوناگون در شماری از تفاسیر
شیعه و
سنی گزارش شده است که برخی از مفسران آن را از اسرائیلیات و ناسازگار با آیات قرآنی دانستهاند که فرشتگان را منزه از شرک و
گناه میخواند.
مفسرانی از این دست هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزشهای آنان را
آزمایش الهی برای مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگری در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشی برای آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال
سحر و شناسایی سحر از معجزه از آن استفاده نکنند.
نظیر چنین داستانی در میان یهود نیز وجود دارد؛ اما این دو واژه احتمالاً از زردشتی اقتباس شده است، با این حال بیشتر بر این عقیدهاند که این شهر، همان بابل باستانی در عراق کنونی است،
هرچند برخی در اقوال نادری آن را در دماوند یا مغرب زمین دانستهاند.
فراگیری سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان
اسارت آنها در بابل صورت گرفته،
زیرا عقاید یهودی، تأثیرات فراوانی از فرهنگ بابلی یافته است.
اسارت یهود در بابل موضوع دیگری است که بابل را به تفسیرها راه داده است. در آیات ابتدایی
سوره اسراء از دو بار طغیان و فسادانگیزی بنی اسرائیل سخن رفته است: «و قَضَینا اِلی بَنی اِسرءیلَ فِی الکِتبِ لَتُفسِدُنَّ فِیالاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کَبیرا»
و خداوند در هر بار گروهی از بندگان پیکار جوی خود را ضد آنان بر میانگیزد.
تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکی از این حملهها به دست
بختنصر صورت گرفته است. گروهی نیز هر دو هجوم را به وی نسبت دادهاند.
سپاه بابل در سال ۵۸۶ یا ۵۸۷ق. م. با ویران ساختن دیوارهای دفاعی، شهر اورشلیم را اشغال کرد.
در این
حمله ، صدقیا، حاکم اورشلیم اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.
طبق
روایت تورات، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا، به غیر از افراد فقیر و بی چیز به بابل
تبعید شدند.
داستان اصحاب اخدود
نیز بنا به روایتی در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.
آثار البلاد و اخبار العباد؛ آغاز قانونگذاری (تاریخ حقوق بین النهرین)؛ الاخبار الطوال؛ ادیان جهان باستان؛ اعلام قرآن؛ بابل تاریخ مصور؛ بحارالانوار؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ البدء والتاریخ؛ البدایة و النهایة؛ برهان قاطع؛ بنوخذ نصرالثانی؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاریخ ابنخلدون؛ تاریخ بابل از تأسیس سلطنت تا غلبه ایران؛ تاریخ تمدن؛ تاریخ حضارة وادی الرافدین؛ تاریخ هرودوت؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر القرآنالعظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمی؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ تفسیر مجاهد؛ التنبیه والاشراف؛ جامع البیان عن تأویل آیالقرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ زادالمسیر فی علمالتفسیر؛ غررالتبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فی ظلال القرآن؛ قاموس کتاب مقدس؛ کتاب تقویم البلدان؛ کتاب صورة الارض؛ کتاب مقدس؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المستطرف فی کل فن مستظرف؛ مصباح الفقیه؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نثر طوبی؛ نزهة القلوب؛ وسائل الشیعه.
دائرةالمعارف قرآن کریم، مقاله بابل.