ایل باوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باوی، ایلی از ایلات لُر
استان کهگیلویه و بویراحمد، و پیرو
مذهب تشیع میباشند.
نام این ایل به صورت بابوی و بابویی نیز آمده است
اما مردم ایل خود را باوی مینامند که ظاهراً برگرفته از نام باویه (ه م) یا باوی یکی از قبایل
عرب
خوزستان باید باشد. اشتراک نام بین باویهای کهگیلویه و باویهای خوزستان سبب شده است که به نادرست این ایل را «عرب» به شمار آورند.
در نوشتههای پیش از
دوره صفوی از ایلی به نام باوی، بابویی و یا بابوی در منطقه کهگیلویه و یا مناطق لُرنشین نام برده نشده است؛
(دنباله مقاله). میرک حسینی نیز در کتاب ریاضالفردوس (تألیف: ۱۰۸۳ق) که حدود نیم
قرن بعد از آن سند نوشته شده، و حاوی مطالب فراوانی درباره کهگیلویه و ایلات آن است، به باوی، بابویی و یا بابوی اشارهای ندارد. نخستین بار
کریم خان در ۱۱۷۳ق از ایل باوی با نام بابوی و انتصاب کلانتر آن به بیگلر بیگی کهگیلویه یاد کرده، اما به پیوستگی قومی باویها اشارهای نکرده است. همچنین اولین بار حسن فسایی
ایل باوی را به نادرست شعبهای از اعراب باوی خوزستان دانسته است. دوبُد که در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م به کهگیلویه
سفر کرده، گفته کلانتر ایل باوی را مبنی بر اینکه «اسلاف خانوادهاش» از منطقه کعب به کهگیلویه آمدهاند، نقل کرده است،
اما این گفته تنها مربوط به
خانواده کلانتر است و نه گروههای دیگر ایل. همچنین وی به اینکه اجداد کلانتر از اعراب باوی بودهاند، اشارهای ندارد.
به گفته فسائی
باوی شاخه ای از
طایفه عرب باویه در خوزستان است؛ امّا مینورسکی عقیده دارد که نام باوی ممکن است از نام کوهی در جنوبِ
خرم آباد گرفته شده باشد.
انتساب ایل باوی کهگیلویه به اعراب باوی خوزستان به سادگی پذیرفتنی نیست، زیرا اولاً ایل باوی از تیرهها و طوایف متعددی تشکیل شده است که منشأ واحدی ندارند و هر گروه
شجرهنامه جداگانهای دارد؛ ثانیاً ساکنان پشتکوه که بیشتر طوایف و تیرههای باوی را تشکیل میدهند، از بومیان قدیمی و لر
زبان به شمار میروند و تنها بعضی از گروههای زیرکوه مهاجر شناخته شدهاند؛ ثالثاً
فرزند ارشد کلانتر سابق ایل، به نقل از
پدر و نیاکانش میگوید که
اجداد او ابتدا از کهگیلویه به خوزستان مهاجرت کردهاند و سپس مجدداً به موطن اصلی خود بازگشتهاند.
این گفته را نوشته میرک حسینی
مبنی بر اینکه در ۱۰۳۸ق حدود هزار خانوار از مردم کهگیلویه و اعراب در خلف آباد خوزستان مسکن داشتهاند، اهمیت میبخشد. لایارد از وجود
قبیله دشمن زیاری کهگیلویه و ساکی لرستان در حویزه (
هویزه) خبر داده است.
هنری فیلد نیز
تیره البوکردان اعراب باوی را در اصل
بختیاری دانسته است.
از اینرو، محتمل است که گروهی از بابوییهای
کهگیلویه در گذشته به منطقهای که بعدها به تصرف کعب درآمد، مهاجرت کرده، و سپس به کهگیلویه باز گشتهاند.
قلمرو باویها شامل منطقه باشت و باوی در جنوب کهگیلویه، و مساحت آن بالغ بر ۹۸۱، ۲کم۲ است. اراضی ۳ ایل چَرام (ه م) در شمال، بویر احمد گرمسیری در شمال غربی و غرب، رستم مَمَسَنی (ه م) در شمال شرق و شرق، و سرانجام رودخانه زهره در جنوب منطقه باویها را احاطه کرده است.
سرزمین باویها را کوه خامی به دو منطقه پشتکوه و زیرکوه تقسیم میکند که پشتکوه شامل باشت و کوهمره و زیرکوه شامل پشت بند و زیربند است. پشتکوه از مناطق سردسیر و معتدل و زیر کوه از مناطق گرمسیری است.
سرزمین باویها در تقسیم بندی کشوری جزو شهرستان گچساران به شمار میآید و از ۳ دهستان بویر احمد گرمسیر، گچساران و باشت و باوی تشکیل شده است. بنابراین تقسیمبندی، قسمتی از اراضی باویها به دهستان گچساران ضمیمه شده است.
شهر دوگنبدان نیز در منطقه باویها قرار دارد.
در گزارشهای دوبد (۱۲۵۷ق)، فتاح خان گرمرودی (۱۲۶۱ق) و میرزا حسن فسایی (۱۳۱۳ق) به تقسیمات باویها اشاره نشده است، اما تقسیمات این ایل براساس تحقیقاتی که در طول نیم قرن گذشته صورت گرفته، مشخص گردیده است. بنابر تقسیمات سنتی، ایل باوی از ۴ تیره بزرگ: شیخ جلیل، دولیاری (دولتیاری)، عالیشی (عالیشاهی) و گشین، و ۱۵ تیره کوچک تشکیل شده است. تیرههای بزرگ هر یک دارای چند طایفه، و تیرههای کوچک فاقد
طایفه هستند. تیره شیخ جلیل در کوهمره پشتکوه، دولیاری در کوهمره و باشت پشتکوه و شماری هم در زیرکوه، عالیشاهی در زیرکوه، و گشین در باشت و کوهمره زندگی میکنند. تیرههای کوچک در دو منطقه پشتکوه و زیر کوه پراکندهاند (برای آگاهی از شمار و نام طایفههای هر یک از تیرههای بزرگ و نام تیرههای کوچک و چگونگی پراکندگی جغرافیایی آنها،
در ۱۵۰
سال گذشته آمار و ارقام متناقضی درباره جمعیت باویها دادهاند. جمعیت آنها را دوبد در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، ۴ هزار،
فسایی در ۱۳۱۳ق
و محمود باور در ۱۳۲۴ش
۵۰۰، ۱، و امام شوشتری در ۱۳۳۹ش، ۲۰۰، ۱
خانوار دادهاند. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (گروهعشایری) در ۱۳۴۷ش آمار دقیق باویها را ۴۶۱، ۵ خانوار داده است
و از آن زمان به بعد آمار درستی از ایل باوی در دست نیست.
ایل باوی همانند دیگر ایلات
ایران از گروههای متعدد و پدر تبار تشکیل شده است. در ردهبندی واحدهای اجتماعی - سیاسی این ایل، تیره مقدم بر طایفه است. ردهبندی ایل از کوچکترین تا بزرگترین رده به این شرح بوده است: حونه (خانواده یا خانوار) y اولاد y طایفه y تیره y ایل. در گذشته، خانواده در ایل به عنوان یک واحد تولید و مصرف عمل میکرد و اکنون هم درباره بسیاری از خانوادهها صادق است. خانواده ساده (هستهای) رایجترین نوع خانواده است و پس از آن خانواده گسترده قرار دارد. سرپرستی خانواده معمولاً با مرد است. هر خانواده عضوی از واحدهای پدر تبارِ اولاد، طایفه و تیره است. هر یک از طایفهها و تیرههای ایل از تبار جداگانهاند و ارتباط نَسبی با هم ندارند. هر یک از واحدهای پدر تبار ایل دارای نام، سرزمین و رهبر خاص خود بود که با عنوان ریش سفید و کدخدا شناخته میشدند.
عامل پیوند دهنده این واحدها کلانتر و نظام رهبری بود که آنها را به صورت یک واحد منسجم به نام ایل درآورده بود. منصب کلانتری ارثی بود و کلانتر که
قدرت خاصی داشت، بالاترین مرجع تصمیمگیری در امور به شمار میآمد. قدرت کلانتر ناشی از مالکیت مراتع و اراضی
کشاورزی، شمار تفنگچیان و کارگزاران و پیوندهای سیاسی با سران دیگر ایلات از طریق
ازدواج بود. کلانتر، از یک سو به حل و فصل امور داخلی ایل میپرداخت و از دیگر سو، به عنوان نماینده ایل با دولت و گروههای خارج از ایل ارتباط داشت. آخرین کلانتر این ایل ملک منصور خان باشتی بود که اجداد او حدود ۱۰ نسل این منصب را عهدهدار بودند. پس از انحلال نظام خانی - کلانتری و اجرای اصلاحات ارضی، ساختار سیاسی ایل باوی چون دیگر ایلات از هم پاشیده شد و اکنون هر یک از واحدها به طور مستقل راه خود را ادامه میدهند. با انقلاب اسلامی و اعدام آخرین کلانتر ایل، شوراهای اسلامی به جای کدخدایان و ریش سفیدان تشکیل گردید.
شیوه
معیشت سنتی باویها مبتنی بر
دامداری، باغداری و کشاورزی بود. ساکنان کوهمره (پشتکوه) از راه باغداری، کشاورزی و دامداری، و ساکنان باشت (پشتکوه) از راه دامداری و کشاورزی امرار معاش میکردند. اما ساکنان زیرکوه بیشتر دامدار بودند. پس از اکتشاف نفت در منطقه باویها و گسترش تأسیسات نفتی در دوگنبدان گروههایی از این ایل در شرکت نفت مشغول کار شدند. از ۱۳۳۵ش به بعد، به تدریج جمعیت شهرنشین باوی فزونی گرفت (هرچند آمار دقیقی در دست نیست) و در نتیجه فعالیتهای
اقتصادی آنها متنوع گردید. هم اکنون باویها چون دیگر ایلات، به جز فعالیتهای سنتی کشاورزی و دامداری، به مشاغل گوناگون دیگر نیز اشتغال دارند.
ایل باوی در زمان
زندیه به صورت ایلی قدرتمند در منطقه کهگیلویه ظاهر میشود. دوبد از تبعید باویها به
خراسان در زمان
نادرشاه و نابینا شدن رئیس آنها، هاشم نامی، خبر میدهد.
بهگزارش موسویاصفهانی،
مورخ معاصر
کریم خان زند، هیبتاللهخان
پسر مسیحخان بابویِ باشتی در ۱۱۷۳ق از جانب کریم خان به بیگلر بیگی کهگیلویه و ایلات آن برگزیده شد و چون جوانی بیتجربه بود، مأموری به نام میرزا طاهر چهار محالی به عنوان مشاور همراه وی به منطقه فرستاده شد. پس از مدتی بین هیبتاللهخان و میرزا طاهر دشمنی بروز کرد و هیبتاللهخان به دست
برادر میرزا طاهر به
قتل رسید. پس از هیبتالله پسرش محمد تقیخان، کلانتر ایل شد و پس از او شریفخان به جای او نشست که در ۱۲۱۷ق به دستور صادقخان آقای قاجار نابینا گردید.
پس از درگذشت شریف خان پسرش الله کرمخان زمام امور را در دست گرفت.
او با ۳ رقیب نیرومند، یعنی ایل رستم، بویراحمدی (ه م)، و میرزا قواما حاکم بهبهان درگیری داشت. الله کرمخان از طریق
ازدواج با
خواهر خان ایل رستم و نیز
دختر میرزا قواما حمایت این دو رقیب را کسب کرد،
سپس به تحریک والی
فارس و با یاری
قشون دولتی به بویراحمدیها حمله، و آنان را غارت کرد. در این درگیری عبداللهخان، پسر محمد طاهرخان، کلانتر ایل بویراحمدی کشته شد.
این رویداد سبب دشمنی بین ایل بویراحمدی و باوی گردید که تا سالیان درازی ادامهداشت. اللهکرمخان در ۱۲۷۳ق با دسیسه خداکرمخان بویراحمدی کشته شد.
پس از الله کرمخان فرزندانش شهبازخان و شاهرخ، یکی پس از دیگری به کلانتری رسیدند. کلانتری شاهرخ تؤم با درگیری بین او و عموزادههایش بود. در زمان او تیرهها و طوایف ایل باوی دو دسته شدند و هر گروه به
حمایت یکی از دو جناح برخاستند. سرانجام شاهرخ در مجلسی که برای آشتی بین او و رقیبانش برپا گردیده بود، کشته شد. پس از شاهرخ رقیب او، حسینقلیخان جای او را گرفت. ۲۰ سال بعد او نیز به دست سلبعلیخان، برادر شاهرخ کشته شد.
کلانتریِ سلبعلیخان ناپایدار بود و او نیز به تحریک اسداللهخان، برادرزاده حسینقلیخان، کشته شد. پس از این رویدادها، اسدخان زمام امور را در دست گرفت و به مدت ربع قرن با اقتدار حکومت کرد. اسدخان که به درستی متوجه تحولات ایران شده بود، از مقابله با ارتش و دولت مرکزی خودداری کرد و در نتیجه مورد توجه رضا شاه قرار گرفت.
باویها ایل کوچکی در احاطه همسایگان نیرومند و متخاصمی چون ممسنیها و بویراحمدیها بودند. بویژه بویراحمدیها تهدیدی همیشگی برای آنها به شمار میرفتند؛ مثلاً در ۱۲۷۳، مأموران خداکرم خان، کلانتر بویراحمدی، اللّه کرم خان باوی، کلانتر باویها و پسرش را خائنانه به قتل رساندند و سپس تمام ناحیه باوی را غارت کردند.
در اوایل ۱۳۰۹، نیز سرتیپ خان بویراحمدی، اسداللّه خان رئیس ایل باوی را کشت و
قلعه و
دارایی او را غارت کرد.
حمایت اسدخان از عملیات ارتش
خشم خوانین و کلانتران بویراحمدی را برضد او برانگیخت. سرانجام، در اوایل بهار ۱۳۰۹ش هنگامی که میهمان بویراحمدیها بود، به دست سرتیپخان بویر احمد کشته شد.
بویر احمدیها قلعه باشت، مقر اسدخان را تصرف، و اموال او را غارت کردند و چندین ماه بر باویها حکومت راندند. دولت مرکزی در تابستان ۱۳۰۹ش قوایی برای تنبیه بویر احمدیها به منطقه فرستاد که منجر به جنگِ تامُرادی گردید. در این
جنگ نظامیان به محاصره درآمدند و شمار بسیاری از آنها کشته شدند.
رضا شاه برای نجات ارتشیان، جعفر قلیخان، سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ را با چریکهای ایل بختیاری با شتاب تمام به منطقه فرستاد. سرانجام، خوانین بویر احمد دست از جنگ کشیدند و تسلیم و روانه
تهران شدند. پس از تسلط دولت، آرامشی نسبی در منطقه برقرار گردید. اما پس از شهریور ۱۳۲۰ به علت ضعف دولت مرکزی، نظام ایلی بار دیگر احیا شد و ملک منصورخان باشتی،
فرزند اسدخان که در مدرسه نظام تحصیل کرده بود، به عنوان کلانتر قدرتمند ایل پا به میدان نهاد و تا اجرای اصلاحات ارضی در ۱۳۴۰ش حکمرانی کرد. پس از اصلاحات ارضی، ملک منصور همچنان نفوذ خود را حفظ کرد، تا اینکه در ۱۳۵۸ش اعدام گردید.
اکنون نظام سیاسی ایل باوی همانند دیگر ایلات از هم پاشیده است و واحدهای تشکیل دهنده ایل هر یک به طور مستقل و زیر نظر شوراهای اسلامی اداره میشوند.
هم اکنون، باویها اسکان یافتهاند و در دهستان پشت کوه باشت بابوئی زندگی میکنند و مرکز اصلی آنان روستای بزرگ باشت در شصت کیلومتری شرق بهبهان است.
دوبُد جمعیت باویها را بیش از ۰۰۰، ۴، شیل ۲۰۰، ۱، فسائی
بیش از ۵۰۰، ۱ و دمرنی و کیهان
۲۰۰، ۱ خانوار تخمین زده اند. براساس نوشته کیهان،
علیشاهی، گَشین، موسائی، برآفتابی و قلعه ای (یا عَمَلَه) تیرههای باوی را تشکیل میدادند.
(۱) محمدعلی امام شوشتری،
تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۲) سکندر اماناللهی بهاروند، قوم لُر، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۳) محمود باور، کوهگیلویه و ایلات آن، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۴) کاظم پورکاظم، مدخلی بر شناخت قبایل عرب خوزستان، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۵) جمعیت و شناسنامه ایلات کهگیلویه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ش.
(۶) میرک حسینی، ریاضالفردوس، نسخه خطی کتابخانه انجمن آسیایی سلطنتی لندن.
(۷) س دوبد، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسین آریا، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۸) جواد صفینژاد، اطلس ایلات کهگیلویه، ۱۳۴۷ش.
(۹) یعقوب غفاری، شناسنامه ایلات کهگیلویه و
بویراحمد، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۰) فرهنگ آبادیهای کشور، سرشماری عمومی نفوس و مسکن (۱۳۶۵ش)، استان کهگیلویه و
بویراحمد، مرکز آمار ایران، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۱) حسن فسایی، فارسنامه ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۲) هنری فیلد، مردمشناسی ایران، ترجمه عبدالله فریار، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۱۳) فتاح گرمرودی، سفرنامه، به کوشش فتحالدین فتاحی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۱۴) ا ه لایارد، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر خوزستان، ترجمه مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۵) نورمحمد مجیدی،
تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویر احمد، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۶) محمدصادق موسوی اصفهانی،
تاریخ گیتی گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۷) سکندر اماناللهی بهاروند، تحقیقات میدانی مؤلف.
(۱۸) محمود باور، کوه گیلویه و ایلات آن، گچساران ۱۳۲۴ ش.
(۱۹) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران (آبادیها)، ج ۶: استان ششم (خوزستان و لرستان)، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۰) منوچهر ضرابی، «طوایف کهگیلویه»، فرهنگ ایران زمین، ج ۹ (۱۳۴۰ ش)، ص ۳۰۰ـ۳۰۱.
(۲۱) حسن بن حسن فسائی،
تاریخ فارسنامه ناصری، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۳.
(۲۲) مسعود کیهان، جغرافیای مفصّل ایران، تهران ۱۳۱۰ـ۱۳۱۱ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ایل باوی»، شماره۳۹۹. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «باوی»، شماره۴۴۳۴.