ایرانیان و یونانیان به روایت پلوتارخ (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایرانیان و یونانیان، نوشته پلوتارخ (تارک)، ترجمه احمد کسروی میباشد.این کتاب،
ترجمه فارسی گزیدهای از سرگذشتها (زندگیها)، نوشته پلوتارخ یونانی است که نه به انگیزه شرح رویدادهای تاریخی، که برای روشن ساختن گوشه و کنار زندگی گروهی از مردان نامور
روم و
یونان در
سده نخست میلادی، به یونانی نوشته شد و گزارشهایی از دوران افسانهای «رومولوس» و «اودیسه» تا نزدیک به نیم
قرن پیش از دوره نویسنده در بر دارد.
این کتاب تنها به سالهای زندگی و رفتارهای ویژه آن قهرمانان نمیپردازد، بلکه از درون خانهها و رازهای آنان نیز گزارش میدهد و در کنار شرح حال قهرمانی یونانی، به شرح زندگانی قهرمانی رومی نیز میپردازد و از این رو، بر پایه زندگی افراد به بازگویی رویدادها میپردازد و همواره پای سنجش دو
تمدن بزرگ یونان و روم در میان میآید. گزیده فارسی این کتاب، زندگی نامه قهرمانانی را در بر دارد که تاریخچه آنان دست کم در پارهای از زندگی شان به
ایران یا شاهان ایرانی پیوند خورده است.
بسیاری از خردمندان و ادیبان و هنرآفرینان جهان از کتاب پلوتارخ سود برده و از درون مایه آن برای آفریدن نمایش نامهها و داستانها و منظومهها بهره گرفتهاند؛ چنان که دست مایه
ویلیام شکسپیر ، نمایش نامه نویس توانای انگلیسی، در تراژدی معروف «جولیوس قیصر» همین کتاب بود. وی هم چنین در برگرداندن نظمهایی از این کتاب به
نثر کوشید. بسیاری از شرح حال نویسان و مورخان نیز به نوشتههای پلوتارخ در این کتاب استناد کردهاند.
برخی از داستانها و تاریخچههای کتاب پلوتارخ درباره ایران مانند سرگذشت اردشیر دوم هخامنشی و داستان الکساندر و حادثه کراسوس، جز در این کتاب، دست یافتنی نیستند.
دوره زندگی دوازده
قهرمان گزیده شده از سرگذشتها، از دید زمانی یک سان نبوده و از این رو، شرح حالشان بر پایه درازی یا کوتاهی دوره آنان، پیش تر یا پس تر آمده است. نویسنده مردانگی و آزادگی را دوست میداشت و در کتاب خود هنگامی که از این آراستگیها یاد کرده، آنها را ستوده و همه جا نامشان را به نیکی برده و مخالفان این خویها را نکوهیده است. بنابراین، وی را به آموزگار
اخلاق بیشتر مانند کردهاند تا تاریخ نگار. شیوه نوشتار او بسیار ساده و روشن و از عبارت پردازی بی جا و لفافه
تشبیه و کنایه تهی است. وی هم چنین، به رغم یونانی بودنش خود را با دیگران متفاوت نمیداند و کردارهای نیکوی ایرانیان و شاهان ایران را نیز بازگو میکند و گاهی در سنجش یونانیان و ایرانیان به هواداری ایرانیان بر میخیزد و یونانیان را نکوهش میکند.
نخستین بخش این کتاب، از دوران جوانی ثمیستوکلیس آغاز میشود. وی دل داده شکوه و بزرگی و در اندیشه کارهای بزرگ بود.
جنگ ماراتون با ایرانیان در روزگار وی روی داد و او فرمان دهی آن جنگ را بر عهده گرفت. ماجراهای خرد و کلان این نبرد بزرگ، دست زدن ثمیستوکلیس به کارهای جادویی برای واداشتن یونانیان به پی گیری نبرد و کوشش هایش در گذاردن برخی از قانونها و آباد ساختن
آتن و برپایی پرستش گاهها به انگیزه سپاس گزاری از خدای مادر، درون مایه روایتهای این بخش است. وی سه پسر داشت که
افلاطون فیلسوف از یکی از آنان به نام کلئوفانتوس یاد کرده است.
بخش دوم این کتاب، به زندگی و سرگذشت آریستیدیس، پسر لوسیماخوس میپردازد. وی از تیره انتیوخیس از شهر آلوپیکی بود و زندگی اش را با تنگ دستی گذراند، اما کسانی مانند فالیری بر توان گری او دلیلهایی آوردهاند. آریستیدیس خواستار آیین آریستوکراسی بود و از این رو، ثمیستوکلیس با وی در زمینه سیاست حکمرانی مخالفت میکرد.
سنجش این دو با یک دیگر و برشماری خصال نیکوی آریستیدیس مانند دادگری و پرهیز از
خشم و کینه توزی و دفاع از دشمنانش و روایت داستانهایی در این باره، پارههای دیگری از نخستین بخش کتاب به شمار میرود. برای نمونه، هنگامی که داریوش به انگیزه دست یابی به
یونان ، داتیس را به ماراتون فرستاد، آریستیدیس که آوازهای کم تر از ملتیادیس داشت، نوبت سرداری اش را به وی واگذارد تا به دیگران بنماید که کوچکی کردن نزد بزرگان و کاردانان نه تنها از ارج کسی نمیکاهد که خردمندی و پاک دلی
انسان را نشان میدهد. آریستیدیس چندی پس از این، به آرخونی (فرمان روایی) برگزیده شد و مردم دادگری اش را میپسندیدند و او را بدین صفت میستودند و از این رو، دیگران به او رشک میبردند و سرانجام با هم دستی، وی را از شهر راندند، اما پس از لشکرکشی خشایارشاه به تسالی و بویوتا، او را بازگرداندند تا نکند نزد شاه ایران رود و یونانیان را بدان سوی بکشد.
ماجرای جنگ و گریز سپاهیان ایران و یونان و چاره اندیشیهای آریستیدیس درباره جنگ با لشکر گران ایران و سرانجام شکست خوردن آن، درون مایه دیگر گزارشهای این بخش است. از آن پس تا زمان درازی میان این دو گروه جنگی برپا نشد، اما دو لشکر برای جنگ دیگری آماده میشدند تا اینکه دوباره به نبرد پرداختند و با تلاش آریستیدیس و دیگر یونانیان، از لشکر سی صد هزار تایی ایران، تنها چهل هزار تن رهایی یافتند و جان به در بردند، اما از لشکر یونان تنها ۱۳۶۰ نفر کشته شدند. کش مکش بر سر اینکه پیروزی بر ایرانیان به نام کیست نیز به کوشش آریستیدیس به آرامش بازگشت و داوری در این باره به شورا واگذار شد. جنگ وی با اسپارتیان نیز گزارش میشود و به داستانی درباره زندگی ساده و پای فشاری او بر زندگی تهی دستانه پایان مییابد.
این بخش از کتاب، به سنجش کیمون با یکی از سرداران
روم به نام لوکولوس میپردازد. هر دوی آنان در جنگ
دلیر بودند و بر مردم آسیا پیروز شدند و در سیاست نرمی کردند و هم شهریانشان را از جنگ و بی سامانی رهانیدند، اما نتوانستند کارشان را به سرانجام برسانند. نخست، ویژگیهای جسمی و روحی کیمون و وضع زندگی و جایگاهش میان مردم آتن و آن گاه داستان رویارویی اش با پااوسانیاس گزارش میشود که با ایرانیان هم دست شده بود و به آنان نامه مینوشت. او با ایرانیان جنگید و آنان را شکست داد، سپس بر سر یونانیان آن سوی سترومون رفت که به ایون آذوقه میرساندند و آنان را از سرزمینشان بیرون کرد. از این رو، آتنیان او را پاس داشتند.
داستان دست یابی وی به جزیره سکوروس و خیانت یکی از سرداران ایرانی به نام رهویساکیس به
پادشاه خود و پناهنده شدنش به کیمون و لشکرکشی اش از راه
دریا به شهرهای یونانیانی که از ایران پشتیبانی میکردند و حسدورزی دشمنان به او و کشاندنش به
دادگاه و سرانجام قصه مردنش در نزدیکی
قبرس بر اثر بیماری، پایان دهنده بخش دوم کتاب است.
وی فرزند دینوماخی (دختر میگاکلیس) بود و پدرش، کلنیاس در جنگ آرثیمسیوم با
پول خود کشتی جنگی راه انداخت و از این رو، نزد مردم بزرگ و محترم مینمود. وی در جنگ کورونیا کشته و یکی از خویشانش سرپرست آلکبیادیس شد. او در جوانی به سپاهی گری رفت و
سقراط در این
سفر او را همراهی کرد و هنگامی که زخمی شد، سقراط او را نگاه بانی کرد تا جنگ افزارهایش به دست دشمن نیفتد.
ماجرای هم دستی دشمنان وی برای بیرون راندنش از شهر و چاره اندیشی آلکبیادیس در این باره، آماده شدن و رفتنش برای گرفتن لیبوا و درگیری اش با اسپارتیان و ایرانیان از دیگر گزارشهای کتاب درباره اوست.
لوساندیر با بی چیزی و نداری و با اندیشه آوازه خواهی بزرگ شد و از کوشش در این باره هیچ دریغ نمیکرد و از این رو، هنگامی که شنید
کوروش (فرمان روای آسیای کوچک در آن روزگار) به ساردیس رسیده است، بدانجا روان شد. ماجرای رویارویی آن دو و نبرد لوساندیر با اسپارتیان، در همین بخش گزارش میشود.
وی،
پسر خشایار شاه و نوه ارتخشتر یکم و نیک خوترین و پاک نهادترین پادشاه پارس بود و به دلیل بلندتر بودن دست راست او از دست چپش، «درازدست» نامیده میشد. وی به رغم
کوروش در کارها به نرمی رفتار میکرد. این پاره از کتاب، روایتهایی در باره تبار اردشیر و پیشینهای از آموزگاران آنان و آیینهای روزگار وی را در بر دارد و با اشاره به انگیزه
کوروش برای کشتن اردشیر و ماجرای رویارویی آن دو، داستانهایی از زندگانی درونی و بیرونی وی و قصه شکست خوردن
کوروش و کارهای نیک و بد اردشیر با یونانیان را باز میگوید.
او پسر کوچک آرخیداموس بود که به رغم برادرش به شرکت در دوره سخت
تربیت وادار شد؛ زیرا گمان نمیرفت که به پادشاهی برسد، اما همت مردانهاش نه تنها موجب پوشیده شدن لنگی پایش بلکه سبب پیش رفت او شد. ماجرای سفر او همراه با لوساندیر هنگام لشکرکشی اش به
آسیا و فرمان دهی کردن در سپاه وی، جای گاهش نزد مردم، پرستش گاههایی که در سفرهایش برپا میکرد و رویدادهای میان او و اسپارتیان و ایرانیان، درون مایه روایتهای پلوتارخ در باره وی است.
وی پسر فیلیپوس بود که در کودکی فرستادگان
ایران را در نبود پدرش پذیرفت و شگفتی آنان را برانگیخت. الکساندر در همان کودکی نیز از پیروزیهای پدرش خشنود نمیشد و نزد دوستانش از این کارها گله میکرد. پدرش او را برای آموختن و تربیت شدن نزد ارسطو فرستاد که دانشمندترین و شهیرترین فیلسوف آن روزگار بود. این بخش در باره ماجراهای میان او و آن استاد
فلسفه و
طب ، پادشاهی اش در بیست سالگی و رویارویی اش با
کوروش، نامههایی که نوشت و داستان دراز جهان گیری او گزارش میدهد.
درباره
پدر و
مادر وی گزارشی در کتاب نیست، بلکه داستان زندگی اش از بردن او به تیکران و کشورگشایی هایش آغاز میشود. وی به سامان دادن کارهای شهرهای آسیا میپرداخت، اما در همان زمان بازی و لذت را نیز فرو نمیگذارد. جنگ دیگر بار او با مردمان تیکران، درون مایه گزارشی درازدامن در این بخش از کتاب است.
پومپیوس، سردار شهیر رومی بود که کمابیش در دوره کراسوس و لوکولوس میزیست. کسی به نام مانلیوس که تریبون مردم (برگزیده توده برای نگاه بانی از حقوق آنان) بود، پیشنهاد کرد که پومپیوس به جای لوکولوس بنشیند و سپاهیان و شهرهای زیر دستش به وی سپرده شود تا
جنگ را با مثرادات و تیکران دنبال کند. داستان شاهی وی و لشکرکشی اش بدانجا و رویدادهای خرد و کلان نبرد او با مردمان آن سامان، در دنباله این اشارات آمده است. این بخش با داستان بلند پیدایی قیصر و برافتادن پومپیوس پایان مییابد.
او نیز از فرمان روایان رومی
سده سوم پیش از میلاد بود. داستان زندگی او با رفتنش به بروند، از بندرهای ایتالیای باستان و سیوم، از سرزمینهای آسیای کوچک و کشاکشهای وی با مردمان آنجا آغاز میشود و با کشته شدن او به دست یکی از اشکانیان به نام پوماکساثرس پایان مییابد.
وی بر پایه قراردادی با ولپیدوس، ونتیدیوس را به آسیا فرستاد تا جلو پیشرفت اشکانیان را بگیرد و خود در روم ماند و پس از دیری همراه با
دختر نوزادش به یونانستان رفت. مژده پیروزی ونتیدیوس در آتن به وی رسید و از این رو، جشن بزرگی برپا کرد. شکست کراسوس با این پیروزی جبران شد و آنان دیگر بار به جنگ با رومیان برنخاستند و در ماد و
بین النهرین ماندند. روایتهایی درباره کنشها و واکنشها و رویدادهای درونی لشکریان روم و ایران و پیوندهای دو دولت پس از این جنگها، حمله رومیان به ارمنستان و تاثیر گذاری زنانی مانند اوکتاویا و کلئوپاترا در تصمیم گیریها و کارهای دربار، پایان بخش این کتاب است.
این کتاب، جز سیاهه عنوانهای اصلی، از هر فهرست یا نمایهای تهی است و تنها عکسهایی از قهرمانان یونانی، رومی و ایرانی و نقشههایی از ایران و یونان باستان را در بر دارد، اما پانوشتهای مترجم آن بسیار سودمند است و اطلاعات تاریخی نیکویی در باره رویدادها و افراد یادشده در کتاب عرضه میکند. مترجم هم چنین در پانوشتها یا خود متن، به اصلاح شکل فارسی نام یونانی یا رومی (لاتین) شخصیتها میپردازد؛ زیرا بر این است که بسیاری از مترجمان ایرانی، نامهای فارسی این افراد را بر پایه نامهای انگلیسی یا فرانسوی آنان برساختهاند.
وی، شکل اصلی نام کسان و جایها را در پانوشتها آورده و شکل درست نامهای ایرانی را که میشناخته، بر پایه اصل ایرانی آنها و آنهایی را که نمیشناخته، بر پایه شکل لاتینی شان باز نوشته و در باره نامهای باستانی، همان صورت کهن آنها را آورده و شکل کنونی شان را میان دو هلال گنجانده است. کتاب پلوتارخ بر پایه روند تاریخی اصلی خود موجود نیست و سرگذشتهای گزارش شده در آن، پس و پیش شدهاند، اما به هر روی، زیانی به کتاب نرسیده و چیزی از ارج آن نکاسته و از این رو، مترجم نیز که این
ترجمه را نه از اصل یونانی کتاب، بلکه از ترجمه انگلیسی آن به نام «ارثر هوگو کلوغ» سامان داده، ترتیب موجود را در نسخههای کنونی فرو گذارده و خود ترتیب دیگری بر پایه درازای دوره زمانی هر یک از شخصیتها برگزیده است.
هم چنین، مقدمهای به قلم حسن شهباز درباره زندگی و آثار پلوتارخ و دیباچه سودمندی از مترجم درباره جای گاه کتاب وی در میان دیگر آثار تاریخی و علتهای شکست خوردن ایرانیان از یونانیان، در آغاز این اثر وجود دارد. گفتنی است این کتاب به همه زبانهای اروپایی ترجمه و شرحهایی درباره اش نوشته شده است. یگانه مستند بسیاری از تاریخ نویسان را همین کتاب میتوان برشمرد. پلوتارخ کتابهای دیگری نیز داشته است که امروز هیچ یک از آنها در دست نیست.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.