اهل حق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرقههای التقاطی معمولا اعتقاداتی از فرق منقرض شده را در خود جا دادهاند. در برخی فرق شناخت
اعتقادات فرقه التقاطی به علل مختلف مشکل میباشد؛ زیرا آراء و
عقائد متضاد و مختلف در آن ارائه شده و یا بین سردمداران آن فرقه اختلاف است و یا ابهام در بیان عقائد وجود دارد. یکی از این فرق انحرافی و التقاطی فرقهای به نام اهل حق است. به توضیحاتی در مورد این فرقه میپردازیم.
به هر حال آثار و افراد باقی مانده از غالیان و گزافهگویان
قرن سوم اعتقادات نزدیکی با عقائد فرقه اهل حق داشته زیرا اعتقادات غلوآمیز در این دو قرن به شدت رواج مییابد. بنابراین باید پیشینه فرقه اهل حق را در قرن دوم و سوم جستجو کرد. قرن دوم و سوم برخی از ایرانیان و غالیان که در برابر دستگاه
حکومت اموی و عباسی قیام میکردند و منطقهای را زیر نفوذ خود قرار میدادند و معمولا اعتقادات کلی آنها شبیه به اهل حق و
آیین یاری است، مانند فرقه
مقنعیه و
دروزیه و
نصیریه و فرق
صوفیه.
جیحون آبادی از سران فرقه اهل حق خود تاریخچه این فرقه را به دوران
امیرالمومنین علی ((علیهالسّلام)) میرساند و معتقدند که از شخصی به نام نصیر که غلام حضرت امیرالمومنین علی ((علیهالسّلام)) بوده متابعت میکنند.
در کتابی از اهل حق در اینباره گفته شده: ای والله به دین نصیر باشد در این راه راست صد خیر برای شما باشد
در منابع معتبر
شیعه فردی به نام نصیر از غلامان امیرالمومنین علی ((علیهالسّلام)) ذکر نشده بلکه
ابن حجر عسقلانی در کتاب
الاصابه نصیر را غلام
معاویه خوانده است.
حسن بن علی
طبری از عالمان تشیع در کتاب
اسرار الامامه به فرقه نصیریه اشاره کرده و ایشان را تابع نصیر غلام امیرالمومنین (علیهالسّلام) و محدوده زندگی این فرقه را در روستاهای
بصره معرفی نموده و علت این عقیده را عدم تحمل نصیر از یکی از معجزات امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) عنوان کرده.
جبرئیل بن شاذان (در کتاب فضائل) مطلبی شبیه مطلب اسرارالامامه بیان کرده ولی به جای نصیر نام
قنبر غلام آن حضرت ضبط شده است بدون اینکه غلو کند و به عقیده باطل بگراید.
به هر حال این حکایات هیچ ربطی به داستانی که
جیحون آبادی نقل کرده ندارد
و به همین دلیل پیشینهسازی فرقه اهل حق تا عصر امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) افسانهای بیش نیست بلکه میتوان گفت که تحریف و جعل ناشیانهای برای فرقه سازی صورت گرفته است. در برخی کتب نیز فرقه نصیریه منسوب شخصی به نام نصیر شده و او فردی از اهالی زط است که قائل به
الوهیت علی (علیهالسّلام) شدند. امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) آنها را بعد از عدم پذیرش
توبه نابود کرده ولی نصیر فرار کرد و این فرقه را تشکیل داد.
این مطلب همانند داستان
عبدالله بن سبا میباشد که قائل به الوهیت علی (علیهالسّلام) شد و آن حضرت دستور
قتل او را صادر کرد ولی با وساطت
ابن عباس نجات پیدا کرد و در بصره
تبعید شد و یا اینکه فرار کرد و بعد از شهادت امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) افکار باطل خود را ترویج داد.
احتمال دارد مراد از نصیر، محمد بن نصیر نمیری از غالیان عصر
امام هادی (علیهالسّلام) و
امام حسن عسگری (علیهالسّلام) باشد. چنانکه برخی از نویسندگان معتقدند نصیریه پیروان محمد بن نصیر نمیری است. اعتقادات گزاف و اعمال وی متناسب با عقائد و اعمال فرقه اهل حق است چنانکه عدهای از بزرگان نیز بر این باورند که اهل حق از پیروان محمد بن نصیر میباشند.
دانشمندان مختلفی در مورد این فرقه تحقیق نموده و اظهار نظر کردهاند. پطروشفسکی از نویسندگان روسی معتقد است که این فرقه برخی از تعالیم اسماعیلیه را حفظ کردهاند.
باید توجه داشت که در برخی فرق
اسماعیلیه نیز افرادی قائل به
غلو و مبانی غیر منطقی در مورد
خلقت و
جهان آفرینش بودند که در فرقه اهل حق نیز از آن بحث به میان آمده. لازم است بدانیم که یکی از فرق اسماعیلیه نیز نصیریه نام دارد. برخی این اهل حق را فرقه خاصی از صوفیه میدانند و البته ریشه عقاید ایشان به عقاید ادیان ساختگی چون
آئین زردشت و
مزدک و مانی و
بودا نزدیک است.
عدهای نیز این فرقه را از
غلات شیعه خواندهاند.
ارنست رنان نصیریه را مصغر نصاری (
مسیحیت کوچک) میداند. برخی از سران اهل حق نیز به این مطلب اعتراف کرده و خود را از بقایای مسیحیانی میدانند که پس از فتح
ایران بر
دین خود باقی ماندند وی این مطلب را به خانم لیدی شل وزیر مختار حکومت انگلیس در دوران
ناصرالدین شاه گفته است.
در این فرقه به علت پراکندگی و اختلاف رهبران آن در اینکه ماهیت این فرقه نزد خودشان چیست، اختلاف است. برخی از ایشان گفتهاند: ما یکی از سلسلههای
تصوف و منتسب به امام علی (علیهالسّلام) هستیم که وی را مظهر حق میدانیم و به همین دلیل خود را اهل حق نام نهادیم. نصرالدین حیدری گفته است ما از
شیعه منشعب شدهایم.
پیروان این فرقه همچون دیگر فرق و
مذاهب معتقدند که آیین آنها صحیحترین راه سعادت
انسان است و مدعی هستند که علاوه بر عرفای صدر اسلام مانند
بهلول ماهی، مبارک شاه،.... سلمان فارسی، بسیاری از
پیامبران بزرگ مانند
ابراهیم (علیهالسّلام) و
داود (علیهالسّلام) و
پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز امیرالمومنین (علیهالسّلام) را مبلغین حقیقی این طریقت یاد کردهاند و حتی مدعی شدهاند که
خداوند در عالم ذر از همه انسانها بر این آیین پیمان گرفته است.
محمد بن نصیر فهری نمیری از غالیان قرن سوم میباشد. امام حسن عسگری وی را
لعن نموده و اصحاب را به دوری از او سفارش نموده. قطعا شخصیت و عقائد باطل وی مورد توجه امام (علیهالسّلام) بوده و به همین دلیل برای مصون ماندن شیعه از دست وی و عقائد باطل او چنین دستوری صادر میشود.(برای شناخت بیشتر محمد بن نصیر به فرقه نصیریه مراجعه شود.) این برای اولین بار نبود که تشیع به دوری و اجتناب از گزافهگویان امر میشوند بلکه در زمان
ائمه اطهار (علیهالسّلام) این دستورات در مورد افراد مختلفی صادر میشد و به همین دلیل عموم شیعیان و بزرگان با عمل به این دستورات راه تشیع را برای نفوذ فرصت طلبان میبستند و این بار نیز چنین شد. شیعه و
سنی فرقه نصیریه را خارج از
اسلام میدانند. پس از وی و با توجه به وجود غالیانی که هر روز به شکلی حضور خود را در جامعه حفظ میکردند، قلت و عدم شان اجتماعی این افراد، عامل پراکندگی ایشان شد. اگر در قرن دوم و سوم
کوفه و بصره و
مدینه محلی برای غالیان بود ولی با گذشت زمان توسط سران مختلف در
سوریه و ایران و
عراق گسترش یافت تا اینکه فردی به نام سلطان اسحاق خود را
رهبر این فرقه قرار داد و برای آنان اعتقادات و آیین و اعمال خاصی را معیین نمود.
مطلبی که بین نویسندگان اتفاقی به نظر میرسد این است که شخصی به نام سلطان اسحاق در قرن ششم به این فرقه سامان بخشیده و قبل از آن رهبران و سران مختلفی خود را به ریاست این فرقه التقاطی رسانده بودند از جمله این افراد:
عمرو بن لهب ملقب به بهلول و باباسرهنگ و شاه خوشین میباشند که آیین یاری (یارسان) را رهبری میکردند که بعد از سلطان اسحاق به اهل حق تغییر کرد.
به طور خلاصه افرادی که در این فرقه مورد توجه پیروان آن قرار دارند عبارتند از:
۱. نصیر (فرد مجهولی که زندگی او را به دوران صدر اسلام میرسانند)
۲. بهلول ماهی
۳.
شاه خوشین لرستانی ۴.
حسین بن منصور حلاج ۵.
بابا طاهر عریان ۶.
کاکه لرستانی ۷.
شیخ عیسی برزنجهای ۸.
سلطان اسحاق ۹.
پیربنیامین ۱۰.
پیرموسی دمشقی ۱۱.
پیرداود دوانی ۱۲.
پیرمصطفی دودان ۱۳.
خاتون دایراک رمزبار ۱۴.
بابایادگار ۱۵.
شاه ابراهیم ۱۶.
سید براگه ۱۷.
شاه تیمور بانیارانی ۱۸.
شیخ نظر علی جناب ۱۹.
نعمت اله جیحون آبادی
در بین رهبران اهل حق کسی که به این فرقه سرو سامانی داد و آن را از حالت روزمره گی درآورد و به ظاهری قانونمند نزد پیروان آن فرقه تبدیل کرد فردی به نام اسحاق، معروف به سلطان اسحاق است. اسحاق (سهاک) در قرن پنجم و یا هفتم
در منطقه اورامان از توابع استان کرمانشاه و یا برزنج از روستاهای سلیمانیه عراق متولد میشود. وی ملقب به شاه صاحب کرم بوده و بیش از صد سال
عمر نمود.
مادر وی زنی به نام دایراک خاتون است ولی در
پدر وی اختلاف وجود دارد.
برخی وی را
فرزند شیخ عیسی برزنجهای از
علماء اهل سنت دانسته و برخی معتقدند که سه
درویش که بر
ازدواج با دایراک خاتون اصرار میکردند، پدران اسحاق هستند و برخی بدون منطق عقلی میگویند پرندهای در دامن دایراک خاتون نشست و ناگهان به پسری تبدیل شد.
جیحون آبادی از سران اهل حق با اینکه دایراک را
زن شیخ عیسی میدانند اما او را همان پرندهای میداند که در دامان دایراک خاتون به صورت آن فرزند در آمد در عین حال قصه سه درویش و در معرض تهمت واقع شدن دایراک را نیز نقل میکنند.
که ناگاه بپریـــــد آن شاهبــــــــاز بدامنش بنشست در آن فـــراز
همان لحظه از شوق دامن گشود بدیـدی یکی طفل آمــــد بـجود
نور علی الهی نیز در کتاب آثارالحق سلطان صهاک را مانند
حضرت عیسی (علیهالسّلام) بدون پدر میداند و گفته غالب بزرگان اهل حق بدون پدر یا بدون پدر و مادر به دنیا آمدند.
به هر حال وی در
خانقاه شاگرد ملا الیاس شهر زوری بود، سپس در مدرسه نظامیه
بغداد (مدرسه اهل سنت) تحصیل خود را تکمیل میکند. اهل حق همگی معتقدند که زمانی اهل حق به صورت یک آیین قانونمند در آمد که سلطان اسحاق به ارشاد و تربیت مریدانی چند پرداخت که ایشان سرسلسله خاندانهای متعددی شدند که تا به امروز نیز ادامه دارد. در کتاب برهان الحق شاگردان وی از ملل مختلف چون
چین و
هند و
بخارا معرفی شده و یکی از ایشان امیر
تیمور خان گورکانی است. از برخی قرائن و اسناد بدست میآید که سلطان اسحاق رابطه خوبی با سران تصوف داشته است چنانچه
جیحون آبادی معتقد است که شیخ
صفی الدین اردبیلی از بزرگان صوفیه از مریدان سلطان اسحاق بوده و
شاه اسماعیل و
شاه عباس صفوی را از سران اهل حق میشمارد.
او بعد از
مرگ پدرش و ناسازگاری با برادرانش به اورامان و گوران و جوانرود رهسپار شد و با عدهای از یاران خود مانند پیربنیامین و پیرموسی و پیرداود به قریه پردیور رفت و در آنجا به تقویت آیین یارسان پرداخت. اهل حق او را مظهر تمام نمای الله میدانند. وی سنتهائی را در این فرقه پدید آورد که تا امروز نیز ادامه دارد و یا بر این امور اضافه شده، مانند:
۱. طوائفی کردن فرقه اهل حق به هفت خاندان.
۲. واجب کردن سرسپردگی افراد اهل حق به خاندانهای معین شده.
۳. سه روز
روزه گرفتن به جای روزه
ماه رمضان.
۴. مراسم جوز شکستن برای ابراز سرسپردگی.
۵.
نذر و نیاز بجای
نماز که مرادشان قربانی کردن حیوانات نر مانند
خروس است.
۶.
عبادت با نواختن
طنبور و
آلات موسیقی و خواندن سرود.
۷. سبیل نهادن را
واجب میدانند.
۸.
شیطان نزد برخی از اهل حق مقدس است.
۹.
قبله بودن قبر سلطان اسحاق برای برخی از اهل حق و قبله نداشتن برای برخی دیگر.
۱۰.
حلال دانستن تمام خوردنیها و آشامیدنیها.
۱۱. جشن خداوندگار که با پایان سه روز روزه انجام میشود.
اهل حق امروزه زیارت
قبر او را زیارت خانه خدا میدانند و اعمال خود در آنجا را
حج میپندارند. عقاید و دستورات وی را در کتابی به نام سرانجام جمع کردند که از کتب مقدس این فرقه محسوب میشود.
پرواضح است که عقاید و افکار و اعمال این فرقه ابتکاری نبوده بلکه التقاطی و گلچینی از فرق و مذاهب و ادیان گوناگون است. به عنوان نمونه اینکه گفتهاند: خداوند در ازل درون دری میزیسته از اعتقادات مانویه است و یا اعتقاد به تناسخ و عالم الهی و اهریمنی و... را از مکاتب باطلی چون هندویسم و بودیسم و زردشت گرفتهاند. همانطور که کشتن خروس را از
یهودیان به
ارث بردهاند.
شارب گذاشتن را از فرق صوفیه اخذ کردهاند و الوهیت امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) و یا مبانی ظهور ذات الهی در اشیاء را از غلات و صوفیه برای فرقه خود انتخاب کردهاند. همچنین رتبهبندی معارف به شریعت و طریقت و حقیقت و ساختن جمخانه و سرسپردگی و سرمگو ایشان نیز همانند خانقاه صوفیه و سرسپردگی و مراتب معرفتی و سرمگوی صوفیه است. جشن خداوندگار ایشان را نیز میتوان به اعیاد
مسیحیت و یهودیت تشبیه کرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اهل حق»