انگیزههای خداشناسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عوامل و انگیزههایی وجود دارند که شخص را وادار به این میکنند تا در مسیر
خداشناسی قدم بردارد و
معرفت او را جویا شود.
این مساله از نقطه نظر
علم اخلاق از اهمیت والایی برخوردار است زیرا
انسان با شناختن چنین عوامل و انگیزههایی میتواند از رهگذر تقویت آنها خودش یا دیگران را در زمینه
خداشناسی به تلاش بیشتری وا دارد و یا با شناساندن و تایید و تحریک آنها شخص را وادار کند تا بطور خودکار، دنبال کسب
معرفت برود. بنابراین، برای یک معلم
اخلاق و مربّی، شناختن این انگیزهها ضروری به نظر میرسد. چنانکه شناخت راههای تقویت و تحریک آنها نیز لازم است. از این رو، در این جا ما نیز تا آنجا که مجال داشته باشیم برای بیان مساله فوق به بررسی برخی از این عوامل و انگیزهها میپردازیم.
از جمله انگیزههایی که در زمینه مطلق علوم و همه معارف و شناختهای انسان تاثیر مثبت دارد عبارت است از «فطرت
حقیقت طلبی». آفریدگار متعال، انسان را به گونهای آفریده است که فطرتاً و از درون خود طالب شناخت حقایق است و پیوسته در جست و
جوی این گمشده خویش به طرح سؤالات و حلّ مسائل در زمینههای متنوّع و موضوعات گوناگون میپردازد و از همین جاست که در زمینه معارف و علوم تاکنون پیشرفت چشمگیری کرده است و
فلسفه و علوم مختلف و رشتههای گوناگون تخصّصی را که روز به روز انشعاب بیشتری مییابند به وجود آورده و از این رهگذر به اختراعات و اکتشافات و ترقّی و تعالی در زندگی دست یافته است.
حقیقت جویی یک میل فطری و جبری است که در درون هر انسانی
ریشه دارد و احیاناً از آن به
غریزه کنجکاوی تعبیر میشود. این گرایش، به هر نامی که از آن یاد کنیم، در واقع جزئی از
حقیقت انسان است و در
سرشت و نهاد انسان و اعماق هستی وی ریشه دارد که هرگاه از آن غفلت کنیم در واقع از بخشی از
انسانیت و پارهای از وجود خویش غفلت کردهایم. بنابر این، انسانیت و کمال انسانی انسان این اقتضا را دارد تا به جستجوی حقایق و درک آنها بپردازد و اگر در این کار کوتاهی کند در واقع به انسانیت او لطمه خورده است و تا حدّ حیوانیت و پایین تر، سقوط خواهد کرد.
بنابر این ما میتوانیم، با ایجاد پیوند میان «
حقیقت جویی» و «کمال
جویی» در انسان که از آن عامتر و وسیعتر و عمیقتر خواهد بود و یا بهتر است بگوییم: با آگاهی دادن و تنبه نسبت به این پیوند واقعی که در بین این دو گرایش وجود دارد، افراد را در این زمینه وادار به تلاش و فعالیت بیشتری کنیم؛ چرا که، هیچ انسانی مایل نیست ناقص باشد و یا در قعر حیوانیت سقوط کند و از انسانیت و کمال انسانی دور شود. و اگر متوجّه شود، کوتاه آمدن در
درک حقایق به این معنا خواهد بود، سعی و تلاش خود را، تا آن جا که برایش میسّر باشد، برای پیشگیری از سقوط، بیشتر خواهد کرد، به طرح سؤالاتی میپردازد و آماده پاسخ
جویی یا پاسخ گویی به مسائلی میشود که طبعاً، یکی از مهمترین آنها این سؤال ریشه دار خواهد بود که: آیا
جهان آفرینندهای دارد یا نه؟ و اگر دارد صفات و افعال او چه هستند؟
البته، این غریزه در همه افراد کارآیی لازم را ندارد؛ بلکه، قشر محدودی از اجتماع هستند که این انگیزه در ایشان قوی است و صرفاً به تحریک فطری و به منظور
حقیقت جویی، دنبال علم و معرفت و درک
حقیقت میروند. غالب کسانی که به دنبال کسب معارف و از جمله
توحید و خداشناسی و مسائل مربوطه میروند دست کم، باید در آنان انگیزههای دیگری نیز به این انگیزه
حقیقت جویی ضمیمه شود و آن را تقویت کند تا بتوانند در این مسیر قدم بردارند و کم هستند کسانی که
همت بلند دارند و میخواهند حقایق را و در راس همه، آفریننده هستی را صرفاً بخاطر درک
حقیقت و بالا بردن معرفت خویش مورد جستجو قرار دهند.
شاید بتوان گفت: این که در
قرآن، در موارد بسیار فراوانی بر
حق و
حقیقت تکیه میکند تاییدی بر این سخن ماست و خود این اهتمام، دلیل بر این است که قرآن وجود این گرایش را در انسان پذیرفته است و تکیه بر آن را به عنوان یک عامل مؤثّر تربیتی قبول دارد. از این رو، به آیاتی بر میخوریم نظیر
آیه: «الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛
(تو که به دنبال حق میگردی) حقّ از پروردگار توست پس نباید از شک کنندگان (و مردّد و دو دل) باشی». و آیه: «فهدی اللّه الّذین ءامنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ باذنه؛
پس
خداوند هدایت کرد کسانی را که ایمان آوردهاند، در زمینه آن چه را که در آن اختلاف میکردند از حقّ». و....
این گونه آیات وجود چنین گرایشی را در انسان مفروض گرفته است و در زمینه وجود چنین گرایشی از این طریق بطور متنوّع درباره حقّ سخن میگوید؛ زیرا، اگر چنین گرایشی در انسان نباشد؛ اصولاً، این گونه تاکید بر حقّ بی معنی خواهد بود. و از رهگذر وجود این گرایش با تعیین مصداق حقّ آن را جهت میدهد به سوی اهداف خاصّ خود. به عبارت دیگر قرآن کریم اصل
فطرت گرایش به حقّ را در انسان پذیرفته است و پس از پذیرش، از دو راه آن را تقویت و تایید و هدایت میکند یکی از
راه دستگذاردن روی این گرایش تنبّه و توجّه دادن انسان بوجود آن و تحریک و برانگیختن آن، و دوم از راه تعیین مصداق و شناساندن حق که باعث روشنتر شدن و مشخصتر شدن متعلق این گرایش و جهت آن و نهایتاً حرکت و فعالیت انسان به سوی شناخت و معرفت حقایق و نیز بزرگترین و بالاترین آنها که وجود خدای متعال میباشد.
انگیزه دیگری که در انسان وجود دارد و به تناسب این بحث میتوان روی آن دست گذارد، «حبّ ذات» است که در نقش یک عامل درونی نیرومند، انسان را وا میدارد تا کمالات خویش را دنبال کند و
فضیلت و شرافت انسانی را در خویش محفوظ بدارد. از دیدگاه «فلسفه» و «علم النّفس»، یکی از فروع حبّ ذات (یا خود خواهی و خود دوستی) که گاهی نیز از آن به «کرامت خواهی» تعبیر میشود، این است که انسان به شدت خواهان آن است که انسانیتش حفظ شود و با حیوانات فرق داشته باشد. و از آن جا که زندگی و کرامت انسانی و مقام انسانیت ـ بر خلاف زندگی حیوانی مبتنی بر قوانین کور و سیر غریزی که در آن
تعقل و گزینش عقلانی را جایی نیست و یا بسیار ضعیف است ـ کاملاً وابسته به این است که زندگی انسان بر پایههای عقلانی استوار و رفتارش بر گزینش عقلانی متّکی باشد و در چارچوب ایدئولوژی و جهانبینی و قالبها و استانداردهای معقول و منطقی، ظاهر شود.
بنابر این، در زندگی انسانی، رفتار انسان در قالبهای ارزشی و عقلانی ظاهر میشود که آنها نیز به نوبه خود، مبتنی بر شناختها و بینشهای عقلانی و در راس همه آنها خداشناسی خواهد بود. و به عبارتی اگر انسان خدا را نشناسد، در واقع، جهانبینی صحیح و عقلانی ندارد و با فقدان جهانبینی معقول، از داشتن ایدئولوژی درست محروم خواهد بود که در این صورت، رفتار صحیح و انسانی از وی صادر نمیشود.
در این زمینه به آیات قرآن بر میخوریم که به طرز ظریف و در عین حال، روشنی بر این
حقیقت تکیه میکند و کسانی را که فاقد معارف باشند و بر اساس قوانین و اصول عقلانی و منطقی، زندگی خویش را پی ریزی نکرده باشند تا حدّ حیوانات و حتی حدّی پستتر و گمراهتر از حیوانات تنزّل میدهد،آن جا که میگوید: «ولقد ذرانا لجهنّم کثیرا مّن الجنّ والانس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم ءاذان لایسمعون بهآ اولئک کالانعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون؛
و
محققاً، آفریدیم برای
جهنم بسیاری از
جن و انس را برایشان دلهایی است که با آنها نمیفهمند و برایشان چشمهایی است که با آنها نمیبینند و برایشان گوشهایی است که با آنها نمیشنوند، آنان همانند چهارپایانند، بلکه آنان (از چهارپایان) گمراهترند آنان همان غفلتزدگان هستند».
در این جا
حقیقتی را یادآوری میکنیم که آیات قرآن در دو مورد به این
حقیقت پرداخته است در مورد نخست میگوید: «انّ شرّ الدّوآب عند اللّه الّذین کفروا فهم لا یؤمنون؛
که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند کسانیند که
کفر ورزیدند پس آنان ایمان نمیآورند». و در مورد دوم میگوید: «انّ شرّ الدّوآبّ عند اللّه الصّمّ البکم الّذین لا یعقلون؛
که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند (انسان) کر و لال است کسانی هستند که نمیاندیشند». اکنون، اگر، این دو آیه را با هم تطبیق کنیم، نتیجه خواهیم گرفت که نبود
ایمان معلول یک نوع کوری باطنی و نداشتن علم صحیح و به کار نبردن
عقل است. بنابر این، راه کسب ایمان درست، به کار گرفتن عقل و خرد است که از رهگذر آن به معرفت صحیحی دست یابیم تا زمینه پیدایش ایمان در ما فراهم شود.
در واقع آیاتی که همانند آیات فوق این گونه روی ادراکات انسانی تکیه میکنند که فقدان آن را با فقدان انسانیت همراه و همسو میدانند و از این رهگذر میکوشند تا ایشان را وادار به تلاش در مسیر به کار گرفتن
اندیشه و اکتساب معارف حقّه کنند نظیر آیه: «ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضلّ سبیلا؛
آیا باور داری که بیشتر آنان میشنوند یا میاندیشند نیستند آنان جز همانند چهارپایان بلکه آنان گمراهترند». در واقع این گونه آیات را میتوان گفت: روی همین انگیزه کرامتخواهی انسان تاکید دارند و بر این اساس که این گرایش در نهاد انسان ریشه دارد به عنوان یک عامل تربیتی از آن در مسیر
رشد و تعالی انسان استفاده میکنند. و بدین منظور که
میل به کمال و کرامت خواهی در انسان هم تحریک و تقویت و هم به سوی مقصد صحیح آن هدایت کنند، نیندیشیدن و به طرز صحیح استفاده نکردن از قوای ادراکی، نعمتهای بزرگ را که خداوند در اختیار
بشر قرار داده است، به عنوان سقوط در مقام پست حیوانی مطرح میسازند.
سوّمین انگیزهای که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد و در تحصیل معرفت میتواند مؤثر باشد، عبارت است از فطرت حقشناسی و بجای آوردن سپاس و شکر منعم. هر انسان دارای فطرت سالم، هنگامی که مورد
احسان شخصی قرار گرفت، خود را مدیون آن شخص میداند و پیوسته در این فکر است که بخاطر این احسان، به نحوی از وی سپاسگزاری کند. چنین تمایلی در اعماق فطرت انسان ریشه دارد و در مواقع مناسب آثار خود را ظاهر میسازد مگر آن که عواملی مانع از تاثیر این گرایش شوند و یا انحرافی در فطرت انسان در اثر برخی از کارها و کردارها به وجود آمده باشد.
از آن جا که انسان در این عالم به تناسب سطح فکر و اندیشهاش، این
حقیقت را درک میکند که از نعم فراوانی برخوردار است و هر چه از اندیشه عمیقتر و دقّت فراوانتر برخوردار باشد و بهتر بتواند ظرافتها و نعمتهای دقیقتر و ظریفتر را درک کند بیشتر و وسیعتر و عمیقتر خویش را غرق در نعمتها میبیند و طبعاً، این سؤال برایش طرح میشودکه این نعمتها از آن کیست؟ و من مورد احسان چه شخصی قرار گرفتهام؟ در اینجا فطرت حقّشناسی نیز جزء نیرومندترین عواملی است که وی را در این زمینه وادار به تلاش و جستجو میکند تا منعم خویش را باز شناسد و شکر و سپاس نعم وی را به جای آورد. و یا اگر برایش ممکن باشد حتّی به نحوی این احسانها و انعامها را جبران کند. او در واقع این کار را وظیفه انسانی خودش تلقّی میکند و کوتاهی در آن برایش ناراحتی درونی و
عذاب وجدان و
پشیمانی همراه میآورد. درست مثل کسی خواهد بود که از طریق بانک مبلغ گزافی برایش حواله شده باشد ولی او صاحب پول و امضاء کننده حواله را نشناسد. در این صورت او به حسب فطرت تا آن جا که برایش مقدور باشد سعی در شناخت وی خواهد کرد و این حس حقّشناسی او را آرام نمیگذارد تا وی را بیابد و به نحوی این
لطف او را جبران کند و یا از یافتن وی مایوس گردد.
در واقع، این یک گرایش فطری و غیر اکتسابی است که خداوند در نهاد انسان قرار داده و بخشی از
حقیقت انسان خواهد بود آن چنان که گویی کمبود و نقصی در خویش احساس میکند و در تلاش است تا آن را برطرف سازد و
انسانیت خویش را کامل کند.
انگیزه دیگری که میتواند انسان را وادار به تلاش در مسیر شناخت حقّ کند «تمایل به
تقرب» و نزدیک شدن به یک مقام بلند مرتبه و یک موجود کامل قدرتمند است. انسان در این اندیشه است که اگر خدایی بر جهان هستی حاکم باشد میتواند با
هدایت او راه کمال خویش باز یابد و با اطاعت دستوراتش به وی نزدیک شود و در جوار رحمتش قرار گیرد و این به نوبه خود، انگیزه میشود برای این که به جستجو پردازد تا او را بشناسد. و این در واقع جزء خواستهای فطری انسان است و از حبّ ذات و حبّ کمال وی منشعب میشود.
تمایل به نزدیک شدن به یک شخص قدرتمند و دارای مقام و منزلت و ایجاد ارتباط با وی را در زندگی روزمره و حرکات و رفتار و گفتار معمولی افراد میتوان با کمی دقّت به خوبی احساس کرد. بسیار اتّفاق میافتد و برخورد میکنیم به افرادی که فیالمثل با طرح یک داستان در واقع میخواهند صریحاً یا تلویحاً، ارتباطشان را با یک شخصیت اظهار کنند و به عنوان یک مسئله مهمّ و مطلوب و یک امتیاز جالب که واجد آن هستند آن را به رخ دیگران بکشند و به آن افتخار و خود نمایی کنند.
بنابراین، تمایل به نزدیک شدن به موجود کامل، فطری انسان است. حال اگر یک موجود، فوق همه موجودات و کامل مطلق باشد، قطعاً، تقرّب به او با تقرّب به موجودات دیگر به هیچ وجه قابل
قیاس نخواهد بود. چرا که، اگر بخواهیم مفهوم کمال مطلق را در مبدا متعال و آفریننده هستی باز شناسیم متوجّه خواهیم شد آن چنان کمالی است که اگر همه بزرگان عالم را از سلاطین و زمامداران حق و
باطل تا علماء و دانشمندان بزرگ و کلیه جمالها و ثروتها را در نظر بگیریم در مقایسه با آن کمال مطلق الهی چیزی به حساب نمیآیند و هم چون قطره کوچکی است در کنار دریایی عظیم. و با توجّه به این
حقیقت چگونه میتوان نزدیک شدن به چنین مقامی عظیم را با نزدیک شدن به این شخصیتهای انسانی ظاهری که بندگان اویند مقایسه کرد و به جای تعبّد و تقرب به وی به دیگران پیوست.
ایناندیشه ژرف انگیزه عمیقی را در انسان زنده و تحریک میکند و احیاناً، به صورت یک عطش شدید سیراب نشدنی، انسان را به دنبال آن کمال مطلق به جستجو وامیدارد تا از رهگذر
عرفان وی از این
آب زلال و
گوارا بیاشامد و به نسبت معرفتی که یافته است از آن بکاهد. و پس از شناخت به
عبادت و پرستش وی همّت گمارد تا در پیشگاه او منزلت یابد و با نزدیک شدن به او در جوار رحمتش قرار گیرد.
بدیهی است ذکر این مثال ساده برای کسانی مفید است که هنوز در ابتدای راهند؛ ولی، آنان که راه را طی کرده و به مراحلی از تقرّب و تعالی رسیدهاند؛ طبعاً، از چنین مثالهایی بی نیاز خواهند بود.
آن چه تا کنون نام بردیم اصیلترین انگیزههایی بودند در انسان که در این زمینه مؤثّرند هر چند که در این جا لازم است یاد آوری کنیم که باعثیت و انگیزندگی این انگیزهها در مردم معمولی و در عامّه مردم زیاد قوی نیست و انگیزه
حقیقتطلبی یا حقّشناسی یا کرامتخواهی و یا تقرّب به موجود متعالی به تنهایی در اکثریت مردم نمیتوانند نقش زیادی داشته و آنان را وادار به
حرکت در میدان خداشناسی کنند. بجز تعداد کمی از مردم و قلیلی از انسانهای برتر که تحت تاثیر این ارزشها و انگیزههای متعالی انسانی قرار دارند و صرفاً بخاطر
حقیقتطلبی و حقشناسی و کرامتخواهی و صرفاً برای تقرّب یافتن و منزلت پیدا کردن در پیشگاه خداوند
رب انسانها به تلاش و جستجو میپردازند و به دنبال خداشناسی و پرستش وی میروند. البتّه انگیزههای دیگری را میتوان نام برد که چون فهم آنها آسانتر اثرشان محسوستر و منفعت آنها نقدتر است، در سطحی وسیعتر و قشری عمیقتر از مردم میتوانند مؤثّر و محرّک باشند؛ چرا که
نفع و
ضرر و یا
لذت و
الم آنها برای همه محسوس و قابل درک خواهد بود و میتوانند عامّه مردم را تحت تاثیر خود به حرکت و تلاش وا دارند. و ما در این جا تعدادی از آنها را نام میبریم.
یکی از انگیزههای نوع دوّم انگیزه «منفعت طلبی» است انسانها معمولاً به دنبال کسب منافع مادی و دفع ضررها در تلاشند و همه حرکتها و تلاشها و گفتار و رفتار خویش را بر این اساس تنظیم میکنند. اکنون اگر انسان که عمیقاً تحت تاثیر چنین انگیزهای قرار دارد احتمال دهد که میتواند با
اطاعت خداوند به منافعی دست یابد، همین احتمال کافی است که او را به تلاش و کوشش وادار خواهد کرد تا خدا را بشناسد و به اطاعت او بپردازد. و دقیقاً، همان طور که احتمال دستیابی به منفعت، انسان را وا میدارد تا با
رنج فراوان و زحمت بسیار کرات آسمانی را کشف کند به امید وصول به نتایج و منافعی که احتمالاً، از آن عاید انسان میشود، در مورد خداشناسی نیز این احتمال روشنتر و کاملتر تاثیر خود را مینهد و انسان را در زمینه خداشناسی وادار به
تحقیق و جستجو میکند.
ولی، سؤال این است که این احتمال از کجا و چگونه در
ذهن انسان به وجود میآید؟ پاسخ این است که آمدن
انبیاء و آوردن کتب آسمانی با همه وعدههایی که همراه دارند، کافی است که چنین احتمالی را در ذهن انسانها به وجود آورد که شاید در واقع خدایی باشد و سر رشته کارها به دست او باشد و شاید اطاعت خداوند، منافعی را در
مال و
بدن انسان و یا در امور اجتماعی به دنبال داشته باشد، سلامتی انسان را بیفزاید،
جنایت و
تجاوز و
سرقت را در جامعه کم کند،
امنیت و
آرامش و آسایش انسانها را در جامعه افزایش دهد و آن چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «ولو انّ اهل القری ءامنوا واتّقوا لفتحنا علیهم برکات مّن السّمآء والارض؛
و اگر مردم بلاد ایمان آورند و
تقوا پیشه کنند باز میکنیم بر (روی) آنان برکاتی را از
آسمان و
زمین».
آری اینها و نظایر این شایدها و احتمالها کافی است برای این که انگیزه «منفعت طلبی» در انسان ـ که پیوسته به دنبال همین شایدها و احتمالها انسان را تحریک میکند ـ وی را وادار به تلاش و جستجو در خداشناسی کند تا به
تحقیق و اندیشه، بحث و بررسی، مطالعه و مذاکره و تعلیم و تعلّم بپردازد و این عطش درونی را اشباع سازد؛ چرا که، انسان از آن جا که قویاً حسّ گراست و تحت تاثیر عمیق ادراکات حسی و لذایذ ظاهری و مادّی قرار میگیرد قطعاً توجّه به این منافع مادّی این
جهان بیش از توجّه به جنبههای معنوی آن جهانی وی را تحت تاثیر قرار میدهد و از این رو، در زمینه تربیتی نیز از این عوامل به نحو شایستهای میتوان استفاده کرد.
دوّمین انگیزهای که در سطح عمومی میتواند در این زمینه تاثیر عمیق داشته باشد عبارت است از انگیزه «رنج گریزی» یا «دفع الم» که در واقع میتوان گفت: همراه انگیزه منفعتطلبی که قبل از این نام بردیم دو رویه یک سکّه به حساب میآیند و همانند آن، سیمایی از حسّ گرایی انسان شمرده میشود.
انسان برای ایجاد امنیت از
درد و رنجها و عذابهای دنیوی و
فرار از درندگان و بیماریها و جنگها و خطرهای فراوانی که در این جهان مادّی در کمین اویند؛ دائماً، در اندیشه و برنامه ریزی و تلاش است. و این انگیزه در وی آن چنان قوی است که بیشترین نیروها و تلاشها و فرصتها و سرمایههای انسانی را به خود اختصاص میدهد. تا جایی که میتوان گفت: یکی از عوامل مهم مسابقات تسلیحاتی قدرتها و ابر قدرتها و صرف نیروها و استعدادهای مهمّ انسانی در ساختن سلاحهای ویرانگر اتمی، شیمیایی و بیولوژیک و یا دست زدن به اعمال دیکتاتوری و زیر پا گذاردن کرامت انسانی همین انگیزه
ترس از
دشمن مقابل و خطرها و رنجها و زیانها است که ممکن است ـ در صورت کوتاه آمدن در این زمینهها ـ متوجّه او شود و امنیت او را تهدید میکند.
بنابر این، این یک عامل قوی و یکی از ابعاد نیرومند انسانی است که در زمینههای تربیتی و جهت دهی در تکامل انسان، به خوبی میتوان بر آن تکیه کرد و حتی بیش از انگیزههای متعالی انسانی که قبلاً نامشان را بردیم در مورد عامّه مردم و بیش تر انسانها که با ادراکات ظاهری و سطحی و مادّی این جهان سر و کار دارند و از ادراکات بالاتر غافلند، میتوان و بهتر است بگوییم: لازم است از این انگیزههای سطحی محسوستر استفاده کرد.
قرآن وجود این دو انگیزه «منفعتطلبی» و «رنجگریزی» را در انسان پذیرفته است و در حدّ وسیعی از وجود آن دوف برای پرورش و تربیت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده میکند. مانند: «ولا تدع من دون اللّه ما لا ینفعک و لا یضرّک فان فعلت فانّک اذا مّن الظّالمین• و ان یمسسک اللّه بضرّ فلا کاشف لهو الّا هو و ان یردک بخیر فلا رآدّ لفضلِه یصیب به من یشآء من عباده و هو الغفور الرّحیم؛
و غیر از خدا مخوان (به خدایی) آنچه را که به تو نفع و ضرری نمیرساند که اگر (چنین) کردی پس در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود و اگر خداوند زیانی به تو رساند هیچ شخصی که خنثی کننده آن (یا جبران کننده آن) باشد نیست مگر خود او و هرگاه خوبی ترا خواهد پس (هیچکس) منع کننده فضل و (و انعام) او نیست و آن (فضل) را به هر که از بندگانش که خواهد میرساند».
از جمله عوامل و انگیزههای مادّی که در این زمینه مؤثّر است و میتواند به کار آید «میل به آسایش و آرامش روانی» است. انسان در پرتو
اعتقاد و ایمان به خداوند آن چنان است که گویی تکیه گاهی محکم و یار و یاور و حامی و پشتیبانی بسیار دلسوز و نیرومند برای خود پیدا کرده است و این باعث احساس آرامش خاطر و اطمینان
نفس وی میشود. یکی از مسائل مهمّی که در دنیای انسانها مطرح بوده و روز بروز بیشتر طرح میشود، رنجهای روانی انسانهاست.
تحقیقات و مطالعات زیادی در زمینه روان شناسی شده برای این که راه برطرف کردن و مبارزه با پریشانی و اضطرابهای روحی را کشف کنند تا از این رهگذر خدمتی به انسان و جامعه انسانی شده باشد. و ما میدانیم که اعتقاد به خدا و انس گرفتن با وی، بهترین آرامش روحی را برای شخص
مؤمن به ارمغان میآورد و این خود انگیزه مهمّی میتواند باشد برای انسانهایی که به دنبال این گمشده یعنی آرامش روانی در تلاش و جستجو هستند، در این مسیر گام بردارند و خدای آرامش بخش را ـ که میفرماید: «الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب؛
توجّه کن که با یاد خدا دلها آرامش یابند»ـ جستجو کنند و در شناخت و معرفت وی همّت ورزند.
اکنون، اگر فرض کنیم که انسان ـ که این همه درگیر رنج و پریشانی و
اضطراب است و تمایل شدیدی به آرامش دارد و برای فراهم کردن آن این همه حاضر است تلاش کند و هزینههای فراوانی را متحمّل شود ـ گرچه ایمان و اعتقاد هم به این
حقیقت نداشته باشد همین که احتمال دهد از این طریق هم میتوان به آرامش دست یافت و با آلام و رنجهایی که باعث فرسایش انسان و خستگی روان وی میشود مبارزه کرد، طبیعی است که همین احتمال باعث جدیت و تلاش وی در مسیر خدا شناسی خواهد شد. کسانی که این
حقیقت آن چنان برایشان ارزشمند است که آمادهاند همه دار و ندار خود را و کسانی که ثروتمندند حاضرند هم
ثروت کلان خود را برای تحصیل آن هزینه کنند، طبیعی است که اگر حتی احتمال ضعیفی بدهند که برای یافتن آن باید از این راه بروند تلاش خود را به این سو هدایت خواهند کرد. البته، ما که در یک جامعه مسلمان زندگی میکنیم و خود نیز از نعمت ایمان و در پرتو لطف الهی از آسایش نسبی برخوردار هستیم، شاید نتوانیم آن چنان که شایسته است مفهوم این سخن را درک کنیم؛ ولی افراد و جوامعی که از
نعمت ایمان بیبهرهاند زندگی را پوچ میدانند احساس خلاء میکنند، تکیه گاهی برای خود نمیبینند، آینده را تاریک و مبهم تصوّر میکنند از اضطراب و
وحشت و دلهره رنج خواهند برد و هر چند تمام نعمتهای مادّی برایشان فراهم باشد آن چنان که شایسته است از آرامش برخوردار نیستند و در برابر حوادث کوچک نیز به سختی استقامت میکنند و در مقابل آنان، شخص مؤمن و خداشناس در برابر حوادث استوار است و خویشتن را از دست نمیدهد و آن چنان که در روایت آمده است: «المؤمن کالجبل الرّاسخ لا تحرّکه العواصف؛ مؤمن چون کوه استوار است که طوفانها وی را از جا نمیکنند و متزلزل نمیسازند».
بنابراین، انسانی که هنوز به معرفت الهی دست نیافته؛ ولی، به سختی به دنبال تحصیل آرامش روحی است، دست کم، وقتی احتمال داد پرستش و
یاد خدا مایه آرامش دل باشد به عنوان یک وسیله احتمالی در صدد کسب
معرفت خدا بر خواهد آمد.
عامل دیگر کسب منافع و مصالح بشری است. تمام جوامع بشری از فسادها و تباهیهایی که جوامع بشری درگیر آنند و میرود تا بعضی از جوامع را در لجن فرو برد رنج میبرند و مصلحان و اندیشمندان در این اندیشهاند تا برای رهایی از
فساد و سقوط راهی پیدا کنند. اکنون، اگر احتمال بدهند خدایی هست که میتواند راه رهایی را به انسان بیاموزد، این در واقع گمشده انسانی است که قطعاً برای پیدا کردنش به دنبال او خواهند رفت. و این نیز یک انگیزه نیرومندی است که انسان را در زمینه خداشناسی وادار به تلاش میکنند و افراد به نسبتی که دردهای اجتماعی را درک کنند به همان میزان در این میدان تلاش خواهند کرد.
البتّه، در جوامع الهی و اسلامی نیز احیاناً، چنین نابسامانیها و مشکلاتی وجود دارد ولی، اوّلاً، این نابسامانیها در مقایسه با بدبختیهایی که گریبانگیر جوامع از خدا بی خبر است قابل ذکر نیستند و ثانیاً نابسامانیهای جوامع اسلامی نیز از ضعف ایمان و درست و دقیق عمل نکردن به دستورات خدا به وجود آمده و به میزانی که این نقاط ضعف برطرف و دقّت در عمل بیشتر شود آن نابسامانیها نیز برطرف خواهد شد.
در خاتمه از این بحث به این نتیجه رسیدیم که انگیزههای مختلفی در انسان میتوانند منشا خداشناسی او شوند که اصول کلّی آنها عبارتند از: انگیزههای
حقیقت طلبی، کمال طلبی، حبّ ذات، حقّ شناسی، جلب نفع و دفع ضرر که بعضی از آنها دارای شقوق مختلفی نیز هستند. و ما میتوانیم با تحریک و تقویت و جهتدهی به آنها در زمینه
تربیت و پرورش انسان و
رشد و تعالی وی تلاش مفیدی داشته باشیم و معرفت و خداشناسی را در او ایجاد کرده و به رشد و کمال آن کمک کنیم.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «انگیزههای خداشناسی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۸/۱۱.