انحصارطلبی برادران یوسف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسادت برادران
حضرت یوسف (علیه السلام) و کوشش آنان برای جلب توجه و
محبت پدر بهطور انحصاری و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن در آیاتی از
قرآن ذکر شده است.
برادران
یوسف علیهالسّلام در جهت منحصر ساختن توجه و
محبت پدر به خویش تلاش فراوان کردند.
«اذ قالوا لیوسف واخوه احب الی ابینا منا ونحن عصبة...»؛ هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش (
بنیامین ) نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلّماً پدر ما، در گمراهی آشکاری است!
یعقوب دوازده پسر داشت، که دو نفر از آنها" یوسف" و" بنیامین" از یک مادر بودند، که"
راحیل " نام داشت، یعقوب نسبت به این دو پسر مخصوصا یوسف محبت بیشتری نشان میداد، زیرا اولا کوچکترین فرزندان او محسوب میشدند و طبعا نیاز به حمایت و محبت بیشتری داشتند، ثانیا طبق بعضی از
روایات مادر آنها"
راحیل" از دنیا رفته بود، و به این جهت نیز به محبت بیشتری محتاج بودند، از آن گذشته مخصوصا در یوسف،
آثار نبوغ و فوق العادگی نمایان بود، مجموع این جهات سبب شد که یعقوب آشکارا نسبت به آنها ابراز علاقه بیشتری کند.
برادران حسود بدون توجه به این جهات از این موضوع سخت ناراحت شدند، به خصوص که شاید بر
اثر جدایی مادرها، رقابتی نیز در میانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند" و گفتند یوسف و برادرش نزد
پدر از ما محبوبترند، با اینکه ما جمعیتی نیرومند و کارساز هستیم" و زندگی پدر را به خوبی اداره میکنیم، و به همین دلیل باید علاقه او به ما بیش از این فرزندان خردسال باشد که کاری از آنها ساخته نیست. (اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا و نحن عصبة.
و به این ترتیب با
قضاوت یک جانبه خود پدر را محکوم ساختند و گفتند:
" به طور قطع پدر ما در گمراهی آشکاری است"! (ان ابانا لفی ضلال مبین).
آتش حقد و
حسد به آنها
اجازه نمیداد که در تمام جوانب کار بیندیشند دلائل اظهار علاقه پدر را نسبت به این دو
کودک بدانند، چرا که همیشه منافع خاص هر کس حجابی بر روی افکار او میافکند، و به قضاوتهایی یک جانبه که نتیجه آن گمراهی از جاده
حق و
عدالت است وا میدارد.
البته منظور آنها گمراهی دینی و مذهبی نبود چرا که
آیات آینده نشان میدهد آنها به بزرگی و
نبوت پدر اعتقاد داشتند و تنها در زمینه طرز
معاشرت به او ایراد میگرفتند.
«اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم...»؛ یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از
گناه خود
توبه میکنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود! («یخل لکم وجه ابیکم» بدین معنا است که توجه پدر از یوسف علیهالسّلام منصرف و یک سره و
خالص متوجه شما شود)
حس
حسادت ، سرانجام برادران را به طرح نقشهای وادار ساخت: گرد هم جمع شدند و دو پیشنهاد را مطرح کردند و گفتند: " یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا
محبت پدر یکپارچه متوجه شما بشود"! (اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم).
درست است که با این کار احساس
گناه و شرمندگی و جدان خواهید کرد، چرا که با برادر کوچک خود این
جنایت را روا داشتهاید ولی جبران این گناه ممکن است، توبه خواهید کرد" و پس از آن جمعیت صالحی خواهید شد"! (و تکونوا من بعده قوما صالحین).
این احتمال نیز در
تفسیر جمله اخیر داده شده که منظور آنها این بوده است که بعد از دور ساختن یوسف از
چشم پدر، مناسبات شما با پدر به صلاح میگراید، و ناراحتیهایی که از این نظر داشتید از میان میرود، ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد.
بهر حال این جمله دلیل بر آن است که آنها احساس گناه با این عمل میکردند و در اعماق دل خود کمی از خدا
ترس داشتند، و به همین دلیل پیشنهاد توبه بعد از انجام این گناه میکردند.
ولی مساله مهم اینجاست که سخن از توبه قبل از انجام
جرم در واقع برای
فریب و جدان و گشودن راه به سوی گناه است، و به هیچوجه دلیل بر پشیمانی و
ندامت نمیباشد.
و به تعبیر دیگر توبه واقعی آن است که بعد از گناه، حالت ندامت و شرمساری برای
انسان پیدا شود، اما گفتگو از توبه قبل از گناه،
توبه نیست.
توضیح اینکه بسیار میشود که انسان به هنگام تصمیم بر گناه یا مخالفت و جدان روبرو میگردد و یا اعتقادات مذهبی در برابر او سدی ایجاد میکند و از پیشرویش به سوی گناه ممانعت به عمل میآورد، او برای اینکه از این
سد به آسانی بگذرد و راه خود را به سوی گناه باز کند و جدان و عقیده خود را با این سخن میفریبد، که من پس از انجام گناه بلا فاصله در مقام جبران بر میآیم، چنان نیست که دست روی دست بگذارم و بنشینم، توبه میکنم، بدر خانه خدا میروم، اعمال صالح انجام میدهم، و سرانجام آثار گناه را میشویم!.
یعنی همانگونه که نقشه شیطانی برای انجام گناه میکشد، یک نقشه شیطانی هم برای
فریب و جدان و تسلط بر عقائد مذهبی خود طرح میکند، و چه بسا این نقشه شیطانی نیز مؤثر واقع میشود و آن سد محکم را با این وسیله از سر راه خود بر میدارد، برادران یوسف نیز از همین راه وارد شدند.
نکته دیگر اینکه آنها گفتند پس از دور ساختن یوسف، توجه پدر و نگاه او به سوی شما خواهد شد (یخل لکم" وجه" ابیکم) و نگفتند
قلب پدر در
اختیار شما خواهد شد (یخل لکم" قلب" ابیکم) چرا که اطمینان نداشتند
پدر به زودی فرزندش یوسف را فراموش کند، همین اندازه که توجه ظاهری پدر به آنها باشد کافی است.
این احتمال نیز وجود دارد که صورت و چشم دریچه قلب است، هنگامی که نگاه پدر متوجه آنها شد تدریجا قلب او هم متوجه خواهد شد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۱۲۶، برگرفته از مقاله «انحصارطلبی برادران یوسف».