الهیات بالمعنی الاخص
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الهیات بالمعنی الاخص یا ماوراء
الطبیعة، علمی است که در
زبان یونانی به «مطاطاقوسیقی»
معروف است و معادل آن در زبان فرانسوی عبارتست از Metephyisics و در زبان انگلیسی بدان «Metaphysica» گفته میشود. مابعدالطبیعه به بخشی از نوشتههای
ارسطو اطلاق میشود که مربوط به فلسفه اولی است. این بخش از نوشتههای ارسطو را از این جهت به این اسم نامیدهاند که، آندروینکوس رودسی که در قرن اول پیش از میلاد، آثار ارسطو را جمع آوری کرده است، مباحث
فلسفه اولی را در مجموعه آثار ارسطو، بعد از
علوم طبیعی قرار داده است.
فلاسفه، بطور کلی علوم فلسفی را در یک تقسیم اولیه، به دو گروه تقیسم کردهاند که عبارت است از
حکمت عملی و
حکمت اکتسابی (نظری). آنان سپس هر یک از این دو قسم را به اقسامی تقسیم نمودند. حکمت عملی را بر سه قسم نمودند. که عبارتست از؛ تهذیب
اخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مدینه و شهر. حکمت نظری نیز در این دسته بندی بر سه قسم است؛ فلسفه اولی که بحث از اموری میکند که نه از نظر ذهنی احتیاجی به ماده دارد و نه در خارج. این قسم، الهیات به معنای اعم و اخص است که در آن از وجود
خدا ، صفات و اسمای او و نیز از عقول مجرد بحث میشود؛
فلسفه اوسط که بحث آن از اموری است که در وجود خارجی نیاز به ماده دارد، این علم همان
علم ریاضیات است؛ فلسفه ادنی که بحث از اموری میکند که مادی محضاند. این قسم، به
علم طبیعی معروف است.
حکما به ملاحظه حدود دامنه شمول مسائل بخش الهیات، آن را دو قسم کردهاند: الهیات عام یا به تعبیری "الهیات بالمعنی الاعم" که در آن مسائل عام و شامل همه اقسام «موجود» بما هو موجود مطرح میشود؛ مثل
وحدت و کثرت، حدوث و قدم،
علیت و معلولیت و امثال اینها
و الهیات خاص یا الهیات بالمعنی الاخص و "فن مفارقات"
که از
ذات و صفات و افعال
واجب الوجود و عقول کلیه و رابطه آنها با عالم جسمانی و مسائل دیگری مربوط به آن بحث میکنند.
این دو را نباید دو
علم و دو فن مستقل به شمار آورد بلکه این دو، مجموعا فن و علم واحدی را تشکیل میدهند؛ زیرا از از یک سوی موضوع واحدی به نام " موجود بما هو موجود" دارند و از سوی دیگر، روش تحقیق در مسائل الهیات بامعنی الاخص دقیقا همان روش تحقیق در امور عامه است.
در کتب
فلسفه اسلامی از الهیات به علم مابعدالطبیعه، علم الهی و علم اعلی که در زبان یونانی آثولوجیا
نامیده میشود، تعبیر شده است. تسمیه این علم به الهیات از آن جهت است که ثمره و نتیجه این
علم شناخت
خداوند و
فرشتگان اوست و از آن جهت که در معرفت، پس از شناخت
طبیعیات محسوسه قرار میگیرد مابعدالطبیعه میخوانند و هر چند که در وجود قبل از
طبیعت است و فلسفه اولی است. برای آنکه معرفت مبادی اولیه و صفات عامه و کلیهای که وسایل شناخت آن مبادی هستند از این علم به دست میآید
و نیز در آن از اسباب قصوا و مبادی اولی و موجودات مفارق بحث میکند، برخلاف علوم
طبیعی که آن را فلسفه ثانیه مینامند.
آنرا علم اعلی نیز مینامند؛ بدین واسطه که اولا از سایر علوم کلی تر است. ثانیا همه علوم بدان نیازمند هستند و او از آنها بی نیاز است و ثالثا معانی و
مفاهیم مورد استفاده در این علم، معانی و مفاهیم مادی نیستند و مستقیما از مادیات گرفته نشدهاند. رابعا موضوعات مورد بحث دراین علم، موجوداتی هستند که از همه موجودات، عالی تر، شریف تر و قدمتشان بیشتر است.
مابعدالطبیعه از شریفترین و مهمترین
اجزاء
فلسفه به شمار میآید و فیلسوفان اسلامی از
یعقوب بن اسحاق کندی گرفته تا
صدر الدین شیرازی و بالاخره حاج
ملا هادی سبزواری درباره فضیلت و شرافت این علم سخن گفتهاند. "کندی"، ما بعد
الطبیعه را فلسفه اولی و علم ربوبیت میدانست و فارابی انرا علم به موجود، از آن جهت که موجود است میداند.
ابن سینا ،
مابعد الطبیعه را علمی میداند که از موجود مطلق بحث میکند و در تفصیل به جایی منتهی میشود که علوم دیگر از آنجا آغاز میشود. بنابراین مبادی علوم جزئی، همه در این علم بیان میشود.
ابن رشد این علم را ما بعد
الطبیعه نامیده است و کار این علم نزد ابن رشد عبارت است از نظر کردن در وجود از آن جهت که موجود است.
سرنوشت این علم در میان فلاسفه غربی دارای فراز و نشیبهای زیادی بوده است. تا پیش از دوران رنسانس اهمیت این علم و جایگاه آن تا حدی بود که کسی حق مخالفت و حتی تشکیک در مسائلش را نداشت و متولی این دانش، در آن زمان
کلیسا و کشیشان بود. با شروع رنسانس، دوران جدیدی پیش روی غربیان باز شد. سرآغاز تفکر دوره دوم تقریبا با "رنه دکارت" فیلسوف مشهور فرانسوی شروع میشود. او موضوع اصلی فلسفه و الهیات را که هستی شناختی و یا وجود شناختی بود به انسان شناختی و یا موجود شناختی تغییر و تنزل داد. در واقع، نطفه انانیت فلسفی به دست او منعقد گردید و انسان جایگزین خداوند شد.
سیر نظام مند این جریان و تقوم آن به وسیله "ایمانوئل کانت" آلمانی به اوج خود رسید. کانت ضربات مهلکی به ارزش
عقل نظری و تفکر ما بعد
الطبیعه قدیم زد. او عقل
انسان را از حیز انتفاع ساقط کرد و وجدان را جایگزین عقل عملی و مبنای ارزش یابی اخلاق دانست. از همه مهمتر، برای توجیه فطری بودن پرستش موجود برتر و به دنبال چنین موجودی بودن توسط انسانها را معلول
طبیعی دستگاه ادراکی و فاهمه بشر دانست که متافیزیک ساز میباشد. پس این جریان هیچ اعتباری ندارد و زاییده تخیلات ماست.
در نتیجه او ما بعد
الطبیعه قدیم را محصول این فرایند
تحلیل کرده و آن را دروغین و پوچ میخواند. وی در صدد تاسیس علم ما بعد
الطبیعه جدیدی بر اساس مبادی تجربی بود.
نزد
ارسطو و حکمای مدرسی، موضوع این علم، عبارت بود از بحث در امور الهی، اصول کلی و علل اولی.
اما عدهای این نظر را قبول ندارند. آنان با تشکیک در این مسئله معتقدند که این مطلب درست نیست؛ زیرا باتوجه به اینکه مبدا اول، از جنس و فصل و اعراض ذاتیه و غریبه منزه است، معلوم میشود که مبدا اول موضوع هیچ علمی و مساله هیچ علمی نمیتواند باشد. چون موضوع هر علمی، چیزی است که در آن علم بحث از اعراض ذاتیه آن موضوع کنند؛ و مبدا اول چون منزه است از اعراض ذاتیه، موضوع هیچ علمی نمیتواند شد.
مسائلی که در این علم از آن بحث میشود نیز عبارتند از عوارض وجود بما هو وجود؛ یعنی اموری که بی واسطه و یا به واسطه شرط و یا قیدی بر وجود از آن جهت که وجود است عارض میشوند. پس قسمتی از آنها عبارتند از ذوات یعنی موجوداتی که به طور کلی و مطلقا عاری و مجرد از مادهاند. بدین معنی که هیچ گونه تعلقی نه در خارج و نه در
تجزیه و تحلیل ذهنی به ماده و عوارض ماده ندارند؛ مانند عقول کلیه که مستقل در وجود و قائم به
ذات خویشند نه عقول جزئیه که متعلق به انسانند
و نزد متفکران جدید موضوع آن محدود است به بحث در مساله هستی و مساله شناسائی. برگسون، کانت، دکارت، دونان و فرانک از جمله این متفکران میباشند که پس از نفی مابعدالطبیعه به معنای مصطلح آن، این
علم را نوعی علم معرفت شناسی میدانند و هر یک تعریفی برای آن ارائه میدهند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «الهیات بالمعنی الاخص».