الحاکم بامرالله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاکم بامراللّه، ابوعلی منصور، ششمین امام و خلیفه فاطمی. وی در ۲۳
ربیع الاول ۳۷۵ در
قاهره از
کنیزی نصرانی متولد شد.
او نخستین خلیفه فاطمی بود که در
مصر به
دنیا آمد.
پدرش، العزیزباللّه، در ۳۸۳ او را به ولیعهدی برگزید و او پس از وفات پدر، در دوازده سالگی به
خلافت رسید و بیش از ۲۵ سال فرمانروایی کرد.
مورخان به دلیل تغییرات ناگهانی رفتار وی، او را با تعابیر مختلف وصف کردهاند،
از جمله برخی او را تأثیرگذار و استثنایی
و عدهای، وی را پلید و شرور خواندهاند.
دوره الحاکم، به دلیل تقارن با تحولات سیاسی و فرهنگی در سرزمینهای اسلامی، پُر از
آشوب و درگیری بود.
آنچه مسلّم است، وی در ابتدای خلافت، به علت کمی سن، نتوانست بر امور دولت مسلط شود، چنانکه بلافاصله پس از جلوس، تحت نفوذ رهبران قبیله کُتامه،
یکی از شیوخ آنان به نام حسن بن
عمار را در ۳۸۶ به جانشینی خود تعیین کرد و لقب امینالدوله به او اعطا نمود.
اقدامات سلطه جویانه ابن
عمار موجب دخالت تام کُتامیان در امور ملکداری شد
و به سرعت زمینهای برای رقابت و کشمکش میان مردم غرب و شرق جهان
اسلام (مَغاربه و مَشارقه) ایجاد کرد.
همین امر منجر به
جنگ داخلی میان طوایف بربر مقیم
قاهره شد. در یکی از این جنگها (۲۳
شعبان ۳۸۷)، که مشارقه کتامیان را شکست دادند و خانههایشان را
غارت کردند،
ابن
عمار گریخت و سرانجام در
شوال ۳۹۰ کشته شد. الحاکم بامراللّه به ناچار در
رمضان ۳۸۷ امور اداری و حکمرانی مصر را به برجوان، مربی و همنشین خود، سپرد.
در شعبان همان سال، قیصر
روم، دوقس، با لشکری عظیم به
حلب، که جزو قلمرو فاطمیان بود، حمله برد، اما سپاه فاطمی، به فرماندهی جیش بن صمصامه، او را شکست داد و اسیران زیادی گرفت.
در همین دوره، لشکریان فاطمی به بسیاری از شهرهای
شام، چون
دمشق،
انطاکیه،
طرابلس،
حلب،
غزه،
عسقلان و رَمْلَه، حمله کردند
و در کوفه، موصل، انبار و مدائن
بهنام الحاکم خطبه خواندند.
نفوذ و اقتدار فزاینده برجوان، خلیفه را ناگزیر ساخت تا به تشویق خواجه حرمسرا، ریدان، که از مخالفان سرسخت برجوان بود، اسباب
قتل وزیر را فراهم آورد.
در
شوال ۳۹۰، برجوان کشته شد و حسینبن جوهر جانشین وی گردید
از این پس، الحاکم بامراللّه، شخصآ حکمران شد
و به سبب ویژگیهای شخصیتیاش سیاستهای خاصی در پیش گرفت.
برخی فرمانهای الحاکم در دوران خلافتش عبارت بودند از: منع خرید و فروش
نبیذ ، شکستن ظروف
شراب فروشان،
دستگیری فروشندگان و مجازات نوشندگان
مسکرات،
ویران کردن اماکن
فساد،
بستن دکانها در روز و باز نمودن آنها در
شب،
تبعید آواز خوانان و اصحاب مَلاهی از
مصر،
منع خروج
زنان از
خانه یا منع رفتن ایشان به
حمام ممانعت کفشگران از دوختن
کفش برای بانوان
ممانعت زنان از
گریه کردن یا رخ باز نمودن پشت جنازهها،
جلوگیری از خوردن غذاهای مورد علاقه
معاویه بن
ابوسفیان و
متوکل عباسی و
عایشه،
ممانعت از
صید و فروش و خوردن ماهیهای بدون فلس، و نیز طلینس/ دلنیس (نوعی صدف)، منع فروش
انگور،
کشتن تمامی سگهای ولگرد، در
قاهره و فسطاط،
خشونت با متخلفان، و تازیانه زدن و دور شهر گرداندن و گردن زدن متمردان.
فرمانهای الحاکم، که از خشمهای ناگهانی او سرچشمه میگرفت، در بسیاری موارد منجر به
قتل وزرا،
قضات، درباریان و اطرافیان او میشد.
بدرفتاری و خشونت خلیفه فاطمی با
مسیحیان و
یهودیان، در استمرار سیاست خصمانه پدرش، العزیزباللّه، بود. سختگیری با
اهل ذمه، اِعمال قوانین دشوار بر آنها و اجبارشان بهرعایت قوانین و احکام احتمالا به منظور جلب توجه
مسلمانانی بود که از اقدامات بیرویه اهل ذمه در مسندهای دولتی و غیر دولتی به ستوه آمده بودند یا شاید برای جلب نظر
قبطیان مسیحی مصر بود که عمدتآ با مسیحیان مَلْکائی مشکل داشتند و سختگیری بر آنها موجبات خشنودی مسیحیان قبطی را فراهم میکرد و به اینترتیب، بر محبوبیت خلیفه میافزود. برخی اقدامات او در این زمینه عبارت بود از: منع یهودیان و مسیحیان از سوار شدن بر
اسب و بهکار بردن زین و یراق، نهادن نشان
صلیب پنج رطلی بر گردن مسیحیان و یوغ چوبی با همان وزن به گردن یهودیان،
بستن جُلجُل
یا زنگوله در گرمابه به نشانه اهل ذمه بودن،
ویران کردن صومعهها و کلیساها و تبدیل آنها به
مسجد و مصادره اموال آنها
از جمله انهدام کلیسای مزار مقدّس یا قُمامه/ قیامه در قدس که دارای اشیای نفیس منحصر بهفرد و مورد
احترام و
زیارت مسیحیان بود.
در پی اقدام اخیر،
خشم مسیحیان سایر نقاط برانگیخته شد و فرمانروای روم شرقی، ضمن پایان دادن به پیمان صلح با فاطمیان، مانع از تجارت روم شرقی با فاطمیان شد. تصمیمات خلیفه، آنی و مقطعی بود. وی پس از مدتی، برای دلجویی از اهل ذمه، آن دسته از مسیحیان و یهودیانی را که به
اجبار به
اسلام گرویده بودند، ترغیب نمود که به کیش اصلی خود بازگردند. علاوه بر این، به مرمت کلیساها پرداخت و فشار را از اهل ذمه برداشت.
الحاکم در ۳۹۵، به منظور منزوی کردن
اهل سنت از عرصه سیاست و فرهنگ، فرمان
سب و
لعن صحابه و خلفا
و بزرگان منتسب به اهل سنّت را بر منابر صادر نمود و دستور داد تا بر کتیبههای سردر و دیوار مساجد، مظاهر این
برائت را بنگارند.
این فرمان پس از دو سال لغو، و در ۴۰۳ دوباره اجرا شد.
اقدامات تند و بیرویه الحاکم، شورشها و ناآرامیهای فراوانی در پی داشت، که یکی از مهمترین آنها، شورش
ولید بن هشام بود.
این
شورش در ۳۹۵ در ناحیه برقه آغاز و بعد از بیش از یک سال مقاومت، سرکوب شد
دومین شورش مهم دوره الحاکم را مُفَرِّجبن دَغْفَلبن جراح بر پا کرد. هرچند او و برادرانش در سرکوبی شورش ولیدبن هشام به
فاطمیان کمکهای فراوانی کردند،
اما آرزوی تشکیل حکومتی نیمه مستقل، مفرّج را بر آن داشت تا در ۴۰۲ دست به شورش زند. وی ابتدا حکمران فاطمی
دمشق را کشت و
رمله را تصرف کرد و با اعلام امامت و
خلافت حسنبن جعفر علوی، معروف به
ابوالفتوح، در
فلسطین و
حجاز اعلام
حکومت کرد.
این شورش دو سال به طول انجامید. با اعزام سپاه الحاکم به رمله و دخالت جراحیان منطقه، ابوالفتوح دست از معارضه برداشت و به
مکه بازگشت و الحاکم او را بخشید.
الحاکم در
ربیع الاول ۴۰۴ پسرعمویش، ابوالقاسم عبدالرحیمبن إلیاس، را ولیعهد خود کرد.
در سال ۴۰۷ الحاکم بر حلب چیره شد و عزیزالدوله فاتک را حاکم
حلب کرد.
در این دوره، الحاکم تحت تأثیر تمایلات
زهد گرایانه قرار گرفته بود، لباسهای ساده میپوشید، سوار بر
الاغ در کوچهها میگشت، و مردم را از
سجده کردن و دست بوسی منع کرد.
از ۴۰۷ به بعد، الحاکم دچار نوعی توهّم گردید، به نحوی که با عده کمی از یارانش به گردشهای شبانه در کوچهها و معابر
قاهره و فسطاط میرفت یا ساعتهایی را در
کوه مقطم به تنهایی یا با یارانش سپری میکرد.
نخستین نتیجه این رفتارهای عجیب پیدایش اندیشههای افراطی در میان برخی داعیان فاطمی بود. آنان تحت تعالیم مخالف اسماعیلیه، اندیشههای غلوآمیز خود را درباره الحاکم بیان کردند.
به نظر میرسد نخستین داعی که
الوهیت حاکم را مطرح کرد، حسنبن حیدره فرغانی، مشهور به الاخرم، بود.
او در سال ۴۰۸، الحاکم را رهبر، امام و مؤید مِن عنداللّه،
معصوم و مصون از
گناه و لغزش بشری، حافظ حقیقی
اسلام، دانای باطن
شریعت و مفسر موثق
وحی الهی معرفی کرد. به فرمان حاکم، اخرم تهدید به
مرگ شد و مردم
خانه او را
غارت کردند.
در سال ۴۰۸، یک داعی ایرانی به نام محمدبن اسماعیل دُرزی در قاهره به الحاکم نسبت الوهیت داد. مردم از این ادعا آشفته شدند و بنابر قول مشهور، یکی از ترکهای خشمگین داعی را کشت و فتنهای برپا گردید.
پس از درزی، که بنیانگذار
فرقه دروزیه بود، داعی دیگری بهنام حمزةبن علی زوزنی، بر الوهیت حاکم تأکید و مردم را به پیروی از درزی دعوت کرد. وی تمام
احکام الهی را ساقط و بیاعتبار خواند. در پس ترویج این تفکرات غالیانه، شورشهای بسیاری در
مصر رخ داد و عدهای کشته شدند.
در اواخر سال ۴۱۰، الحاکم در
شهر فسطاط اعلام الوهیت کرد و دو گروه در مقابل هم صفآرایی کردند؛ عدهای که به آیین جدید پیوستند و گروهی خلیفه را خارج از
اسلام خواندند. پس از این صفآرایی، سربازان زنگیِ سپاه الحاکم شهر فسطاط را
آتش زدند و
غارت کردند.
در ۴۱۱، مردم قاهره که از
ظلم الحاکم و یارانش به ستوه آمده بودند، نامههایی پر از دشنام برای خلیفه نوشتند. او نیز به بردگانش دستور داد قاهره را بسوزانند و مردم را به
قتل برسانند. بردگان الحاکم سه روز تمام مشغول آتشسوزی و کشتار شدند تا اینکه مردم شورش کردند. سرانجام، الحاکم برای نجات خود به غائله پایان داد
حکومت ظالمانه الحاکم و رفتارهای عجیب و متغیر وی، ادعای الوهیت، تمایلش در اواخر
عمر به
مسیحیت، متهم کردن خواهرش ستّالمُلک به داشتن مناسبات نامشروع با مردان دربار، و تصمیم به
قتل مخالفان و درباریان، از جمله عواملی بود که به کشته شدن او انجامید
چگونگی قتل و ناپدید شدن الحاکم دقیقآ روشن نیست، ولی بنابر چند روایت، ستّالملک که از وی بزرگتر بود، در واکنش به رفتار برادرش که چه بسا قصد نابودیاش را داشته باشد، تصمیم گرفت الحاکم را بکشد
وی و ابندواس ملقب به سیفالدوله، که او نیز بیم داشت به دست الحاکم کشته شود،
توطئه قتل او را چیدند و دو غلام از غلامان مطمئن دربار، در شب ۲۷
شوال ۴۱۱ او را کشتند و جسدش را نزد خواهرش به کاخ بردند. ستّالملک، ولیعهد الحاکم را که در
دمشق بود احضار کرد و او را در شهر تنیس به قتل رساند و برادرزاده خود، الظاهر لاعزاز دیناللّه، را به کمک ابندواس به خلافت رساند. آنگاه ابندواس و دیگر کسانی را که در توطئه قتل حاکم دست داشتند، کشت و خود به عنوان نایبالسلطنه، چهار سال با اقتدار فرمانروایی کرد
در دوره خلافت الحاکم، با تأسیس نهادهای علمی در قاهره، نام این شهر در زمره مراکز بزرگ جهان
اسلام قرار گرفت. وی از جمله به تأسیس مرکز علمی دارالحکمه مبادرت نمود و آن را در ۳۹۵ در قاهره بنا کرد و کتابخانهای مجهز و بزرگ به آن ملحق نمود.
از دیگر اقدامات مهم الحاکم، تأسیس رصدخانهای معتبر و تجهیز آنجا با ابزارهای رصد و دعوت از ابنیونس، برای مطالعات نجومی و به ویژه تألیف زیج بسیار معتبر الحاکمی، بود.
(۱) ابناثیر؛
(۲) ابنتغریبردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? ۱۳۸۳[ـ۱۳۹۲/ [? ۱۹۶۳[ـ۱۹۷۲؛
(۳) ابنجوزى،المنتظمفى تاریخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابنحماد، اخبار ملوك بنیعبید و سیرتهم، الجزائر ۱۳۴۶/۱۹۲۷؛
(۵) ابنخلدون؛
(۶) ابنخلّكان، وفیات الاعیان؛
(۷) ابنزولاق، تاریخ مصر و فضائلها، چاپ على
عمر، قاهره ۲۰۰۲؛
(۸) ابنصیرفى، الاشارة الى من نال الوزارة، چاپ عبداللّه مخلص، قاهره ۱۹۲۴، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛
(۹) ابنظافر ازدى، اخبارالدول المنقطعة، چاپ آندره فره، قاهره ۱۹۷۲؛
(۱۰) ابنعذارى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، ج ۱، چاپ ژ.س. كولن و ا.لوى ـ پرووانسال، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛
(۱۱) ابنقلانسى، تاریخ أبى یعلى حمزة ابنالقلانسى، المعروف بذیل تاریخ دمشق، چاپ آمدروز، لیدن ( ۱۹۰۸)، چاپ افست قاهره (بیتا.)؛
(۱۲) ابنكثیر، البدایة و النهایة فیالتاریخ، (قاهره) ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸؛
(۱۳) ابنمیسّر، اخبار مصر، ج ۲، چاپ هانریماسه، قاهره ۱۹۱۹؛
(۱۴) یحییبن سعید انطاكى، تاریخ الانطاكى، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ
عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس ۱۹۹۰؛
(۱۵) عارف تامر، تاریخ الاسماعیلیة، لندن ۱۹۹۱؛
(۱۶) محمدبن زینالعابدین خراسانى فدائى، تاریخ اسماعیلیه، یا، هدایة المؤمنین الطالبین، چاپ آلكساندر سیمونوف، (تهران) ۱۳۷۳ش؛
(۱۷) ابوبكربن عبداللّه دوادارى، كنزالدرر و جامعالغرر، ج ۶، چاپ صلاحالدین منجد، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۱۸) محمدبناحمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ
عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، حوادثو وفیات ۳۸۱ـ۴۰۰ه ، ۱۴۱۳/۱۹۹۳، حوادث و وفیات ۴۰۱ـ ۴۱۰ه ، ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۱۹) رشیدالدین فضلاللّه، جامع التواریخ: قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، چاپ محمدتقى دانشپژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۲۰) سبط ابنجوزى، مرآة الزمان فى تاریخ الاعیان: الحقبة ۳۴۵ـ۴۴۷ه ، چاپ جنان جلیل محمد هموندى، بغداد ۱۹۹۰؛
(۲۱) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، حسن المحاضرة فى تاریخ مصر و القاهرة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره) ۱۳۸۷؛
(۲۲) عبداللّهبن على كاشانى، زبدةالتواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۲۳) محمدعبداللّه عنان، الحاكم بامراللّه و اسرارالدعوة الفاطمیة، قاهره ۱۳۷۹/۱۹۵۹؛
(۲۴) احمدبن على مقریزى، اتعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطمیین الخلفا، ج ۲، چاپ محمد حلمى محمد احمد، قاهره ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛
(۲۵) احمدبن على مقریزى، كتاب المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست قاهره (بیتا.).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «الحاکم بامرالله»، شماره۵۷۲۶.