التحریر و التنویر (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
التحریر و التنویر اثر
ابنعاشور محمدطاهر بن محمد (م. ۱۳۹۳ ق.) از فقهای
مالکی است. وی در
تونس منصب افتا را برعهده داشت و از داعیان اصلاح اجتماعی دینی در آنجا بهشمار میرفت و در این زمینه نوشتههای فراوانی دارد.
تفسیر وی که در ۳۰ جزء با رویکرد اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی نگاشته شده از بهترین
تفاسیر عصری و روزآمد بهشمار میرود. ابن عاشور در این تفسیر منابع فراوان و مختلفی را مورد مراجعه قرار داده است. تفسیر ابن عاشور، تفسیری تحلیلی است که مؤلف در تفسیر هر
سوره بعد از تبیین اسم سوره بهعلت نامگذاری و دلایل آن در کتب روایی، تفسیری، شهرت بین
قراء و مصاحف مختلف میپردازد.
التحریر والتنویر نوشته شیخ محمدطاهر معروف به
ابن عاشور (متوفای ۱۳۹۳) از فقهای بزرگ معاصر که منصب فتوای
مالکیان را در
تونس برعهده داشت. وی از داعیان اصلاح اجتماعی - دینی در آن دیار بهشمار میرود و در این زمینه نوشتههای فراوانی دارد که بیشتر به صورت مقالههایی در معتبرترین مجلات تونس و
مصر به چاپ رسیده است او تفسیر خود را با همین دید در سی جزء نگاشت که بزودی شهرت یافت.
این تفسیر از بهترین
تفاسیر عصری و روزآمد بهشمار میرود که بیشتر به مسائل اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی پرداخته و با توجه به نیاز روز و مسائل مطرح شده در میان نسل جدید، به تبیین و تفسیر آیات و ارائه راه حل مشکلات حاضر در سایه رهنمودهای قرآن پرداخته و از ذکر نکات بلاغی و ادبی و بیان تناسب آیات و اهداف مترتب بر هر یک از سورهها غفلت نورزیده و از مباحث بیفایده و
روایات اسرائیلی و جز آن نیز دوری جسته است. از اینرو این تفسیر به
عقل (بیش از
نقل) نظر دارد و شدیدا به منقولات واهی بهویژه منقولات
کعب الاحبار تاخته است. با اینکه او
اشعری مسلک است، گرایش عقلی متناسب با نهضت علمی عصر را برگزیده و از هر گونه سطحی نگری اجتناب کرده است.
یکی از راههای درک روش تفسیری هر مفسر و همچنین جایگاه تفسیر وی، مراجعه به منابع تفسیری او است. ابن عاشور در این تفسیر منابع فراوان و مختلفی را مورد مراجعه قرار داده است که از آن جمله میتوان به:
الکشاف،
المحرر الوجیز،
مفاتیح الغیب،
بیضاوی و
درة التنزیل اشاره کرد. با نگاهی اجمالی به این منابع پی میبریم که پارهای از آنها علاوه بر توجه لازم به لغت، تلاش فراوانی در اشراب
عقلگرایی در تفسیر نموده و کوشش کردهاند که سمت و سوی تفسیر را تحقیقی کنند.
ابن عاشور ضمن رعایت اصول کلی حاکم بر تفاسیر مغرب اسلامی در تمام تفسیرش، در هر سورهای ابتدا به تبیین نام
سوره میپردازد، به دنبال آن
ترتیب سوره را از جهت
نزول مطرح میکند، سپس عدد آیات و آرای اختلافی را بر میرسد، بعد از این به اهداف و مقاصد سوره میپردازد.
یعتبر تفسیر
التحریر و التنویر من التفاسیر التحلیلیة الا ان المؤلف یبدا تفسیر السورة یبین فیها اسم السورة او اسماءها ان تعددت و وجه تلک التسمیة مستندا الی ما اشتهر فی کتب السنة و التفسیر و ما اشتهر بین القراء و فی المصاحف،
تفسیر ابن عاشور، تفسیری تحلیلی است که مؤلف در تفسیر هر سوره بعد از تبیین اسم سوره به علت نامگذاری و دلایل آن در کتب روایی، تفسیری، شهرت بین
قراء و مصاحف مختلف میپردازد.
خود وی در اینباره میگوید:
لم اغادر سورة الا بینت ما احیط به من اغراضها، لئلا یکون الناظر فی تفسیر القرآن مقصورا علی بیان مفرداته و معانی جمله، کانها فقر متفرقة...
دانش تفسیر در
اندلس دارای منهج خاصی است، بهگونهای که پارهای از صاحبنظران را به تحقیقات وسیعی در اینباره واداشته که از آن جمله میتوان به منهج المفسرین فی الاندلس و کیف نفهم القرآن اشاره کرد.
محققان فوق، منهج تفسیری مفسران اندلسی را که خود یک مکتب تفسیری شده است، دارای پنج ویژگی میدانند، بدینشرح:
۱. العنایة بالماثور (به
تفسیر نقلی توجه دارند)؛
۲. العنایة بالقراءات (دانش
قرائت در تفاسیر ایشان مورد توجه است)؛
۳. الاهتمام باللغة (به
لغت اهمیت میدهند)؛
۴. الاهتمام بالاحکام الفقهیة (مباحث فقهی و تبیین
احکام را اهمیت میدهند)؛
۵. موقفهم للاسرائیلیات (سعی در پرهیز از
اسرائیلیات دارند).
با تامل در آثار مفسران اندلسی میتوان این ویژگیها را با اندکی تفاوت دید. ایشان در حد توان علمی و اعتقادی خود با اسرائیلیات در تفسیر مبارزه کردهاند که نمونههای فراوانی را میتوان در تفاسیر آنان دید.
اصول کلی روش تفسیر وی را،
لغت،
قرآن،
روایت و
عقل تشکیل میدهند. در زیر به جایگاه هر یک از این اصول چهارگانه اشاره میکنیم.
برخی معتقدند اساس و بنیان منهج تفسیری ابن عاشور بر سه نکته استوار است، الماثور، الرای و اللغة. آنگاه در درجه اهمیت هر یک نزد وی گفتهاند: «و اذا اردنا ان نصف هذه الاسس بحسب اهمیتها کما راینا من خلال دراسة منهج الشیخ ابن عاشور- فهی- اللغة، فالرای فالماثور». یکی از کسانی که به روش وی در تفسیر پرداخته، میگوید: «و اری ان اللغة فی
التحریر و التنویر کالعمود الفقری للانسان». یکی دیگر از اندیشمندان معتقد است: «لم یکن تفسیر ابن عاشور «
التحریر و التنویر» تفسیرا فقط بل یمکن اعتباره کتاب لغة، بل کتاب فی اسالیب اللغة عامة.»
ابن عاشور خود نیز به این نکته اشاره کرده، میگوید: «و اهتممت بتبیین معانی المفردات فی اللغة العربیة بضبط و تحقیق مما خلت عن ضبط کثیر منه قوامیس اللغة.»
وی در ذیل واژه «لعل» با استناد به لغت، نکتهای را تذکر میدهد که کمتر مفسری بدان تفطن پیدا کرده است: و «لعل» حرف یدل علی الرجاء. و الرجاء هو الاخبار عن تهیی ء وقوع امر فی المستقبل وقوعا مؤکدا. فتبین ان لعل حرف مدلوله خبری لانها اخبار عن تاکد حصول الشی ء و معناها مرکب من رجاء المتکلم فی المخاطب و هو معنی جزئی حرفی و قد شاع عند المفسرین و اهل العلوم الحیرة فی محل لعل الواقعة من کلام الله تعالی لان معنی الترجی یقتضی عدم الجزم بوقوع المرجو عند المتکلم.
وی بعد از آنکه آراء و نظرات مفسرین را در جمع بین معنای لعل که آمیخته با شک است، با علم باری تعالی به همه چیز و همهکس، میگوید:
و عندی وجه آخر مستقل و هو ان لعل الواقعة فی مقام تعلیل امر او نهی لها استعمال یغایر استعمال لعل المستانفة فی الکلام سواء وقعت فی کلام اللهام فی غیره فاذا قلت افتقد فلانا لعلک تنصحه کان اخبارا باقتراب وقوع الشی ء و انه فی حیز الامکان ان تم ما علق علیه.
نمونههای دیگری را نیز میتوان در جای جای این تفسیر دید.
واقعیت آن است که قرآن از آن لحظه که قالبی زمینی پیدا کرد و محدود به حدود فرشیان (چه از جهت واژگان و مفاهیم و چه شیوهها و چینشها) شد، گرفتار
ابهام،
ایهام و اجمالهای ناخواسته گشت. اینگونه مشکلات موجود در پارهای از آیات نه از سر تعمد و تفطن که زاییده
اضطرار بود. محدودیتهای زبان و روان بشری، خداوندگار زبان و بیان را به ایهامگویی و ابهامآفرینی(که از ضرورتهای همزبانی با بشر است) وا داشت. یکی از مباحث دراز دامن و حساس در تفسیر و علوم قرآنی شیوه برطرف کردن
متشابهات گفتاری موجود در متون دینی است. پارهای از عالمان مسلمان برآنند که تنها راه حل این مشکل، خود
وحی است و هرگونه منبع دیگری برای رفع این مشکل غیر قابل دفاع است.
ابن عاشور در مقدمه دوم و سوم در ابتدای تفسیرش به بحث
تفسیر ماثور پرداخته و به شدت به مخالفان تفسیر به غیر ماثور خرده گرفته است و میگوید: تفسیر ماثور گرچه پذیرفتنی است، اما اینگونه تفسیر به شدت اندک است. وی در مقام تبیین علومی که مفسر بدان نیازمند است، تفسیر برخی آیات را با آیات دیگر و یا با روایاتی که از ناحیه
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آنچه از
صحابه در ذیل پارهای از آیات رسیده، از قبیل تخصیص عمومات و تقیید مطلقات و ... دانسته و مفسر را از آنها بینیاز میداند. البته وی خود در برخی موارد از تفسیر ماثور بهره گرفته است، اما نمیتوان این موارد را نشانه عدول وی از نظریهاش دانست.
ابن عاشور اگرچه روش قرآن به قرآن را استراتژی خود نکرده است، ولی در مواردی از آن بهره برده و با استفاده از این شیوه دست به تفسیر زده است. وی در دو مقام تفسیر
آیات مجمل و شرح پارهای از الفاظ چنین کاری را انجام داده که بهعنوان نمونه میتوان به آنچه وی در توضیح واژه
فقه آورده، اشاره کرد.
وی در ذیل آیه شریفه «فلو لا نفر من کل فرقة..
» به تبیین واژه فقه پرداخته، میگوید: الفقه المهم من العلم اخص من العلم و لذلک القرآن الکریم یستعمل لفظة الفقه فی ما خفی.
ابن عاشور در تفسیر قرآن به روایت (ضمن تبیین قلمرو استفاده از
سنت در تفسیر) معتقد است که سنت میتواند هم در طول قرآن کاربرد داشته باشد و هم در عرض آن. سنت وقتی در طول قرآن است یکی از کارهای زیر را انجام میدهد: یا کاربرد آن در مقام
تقیید مطلق است و یا
تخصیص عام و یا تفصیل مجمل. به عنوان نمونه وی در مقام تبیین و تفصیل واژه مجمل رجالا میگوید:
مراد از واژه رجال در این آیه نه مردان، بلکه مطلق
انسان است، همانسان که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه استعمال کرده. و الرجال: اسم جنس جامد لا مفهوم له. و اطلق هنا مرادا به اناسا کقوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «و رجل ذکر الله خالیا ففاضت عیناه».
ای: انسان و شخص. اما آنگاه که در عرض قرآن است، گاه تنها مؤید است، و گاه فراتر از آن، خود مشرع است.
عقل در اینجا در مقابل
نقل و به معنای تلاش عقلانی و روشمند مفسر در فهم آیات الهی است که در ادبیات جدید عربی از آن به التفسیر بالرای تعبیر میشود.
تفسیر عقلی اینگونه تعریف شده: التفسیر العقلی یقوم علی الاجتهاد فی فهم النصوص القرآنیة و ادراک مقاصدها و مرامیها من مدلولها و دلالتها،... عقلگرایی در تفسیر نهتنها جدید نیست، بلکه دارای قدمتی تقریبا همسان با تفسیر است.
اما روش تفسیر عقلی در دوران جدید که به نوعی محصول مدرنیته است، تفاوتی جدی دارد با آنچه قبلا عقلگرایی در تفسیر نام داشت. یکی از صاحبنظران در مورد جایگاه عقل در این تفسیر مینویسد: «و کان ممن استخدم العقل فی فهم آیات القرآن.» این تفسیر از جمله تفاسیری است که عقل را به خدمت گرفته است. مباحث اینچنین را در تفسیر ابن عاشور در ذیل آیات ناظر به خلقت آسمان و زمین، سؤال از چیستی
روح، ماهیت
وحی، به لسان عربی بودن متن وحیانی و ... میتوان دید و ملاحظه کرد که وی چگونه با استعانت از عقل به پارهای مباحث پرداخته که در کمتر تفسیری میتوان آن نکات را یافت.
فقه یکی از مهمترین دانشهای دینی نزد بسیاری از مفسران بوده است، و این بدانجهت است که
آیات الاحکام در جای جای این متن دینی اشراب شده و ذات مقدس خداوندگار یا در پاسخ پرسشهای مؤمنان و جستوجوگران غیرمؤمن و یا بهجهت اهمیت داشتن آن احکام، آن را به پیامبرش ابلاغ کرده است.
آنگونه که اشاره شد مفسران اندلسی به فقه اهتمام ورزیده و در تفاسیر خود به آن پرداختهاند. ابن عاشور نیز در تفسیر ضمن اهتمام به فقه در ذیل آیات متعدد و دارای ظرفیت تشریعی، به آنها پرداخته است. بهعنوان نمونه میتوان به آنچه وی در ذیل آیه شریفه «یعلمون الناس السحر،
» در مورد بحث
سحر آورده اشاره کرد. وی ضمن تبیین تفصیلی ماهیت سحر و تذکر آرای فقها، حکم فقهی آن را مورد تامل قرار داده است که پرداختن به آن از حوصله این مقاله بیرون است.
این تفسیر که برایند پنج دهه تلاش مؤلف است، یکی از تفاسیر تحقیقی است، گرچه در جوامع اسلامی، با تاخیر منتشر و مطرح شد، ولی بعد از انتشارش جایگاه مناسب خود را پیدا کرد. یکی از اندیشمندان معاصر در معرفی این تفسیر میگوید: لم یکن تفسیر ابن عاشور
التحریر و التنویر تفسیرا فقط بل یمکن اعتباره کتاب لغة، بل کتاب فی اسالیب اللغة عامة، لانه اشتمل علی النحو و الصرف و البلاغة.
دیگری که از مفسران و قرآنپژوهان معاصر شیعی است در مورد ارزش این تفسیر معتقد است: این تفسیر از بهترین
تفاسیر عصری و روز آمد بهشمار میرود که بیشتر به مسائل اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی پرداخته ... از اینرو این تفسیر به عقل (بیش از نقل) نظر دارد و شدیدا به منقولات واهی بهویژه
کعب الاحبار تاخته است.
یکی دیگر از محققین که در معرفی تفاسیر اسلامی بسیار میکوشد، در ترجمان این تفسیر آورده است:
التحریر و التنویر، من ابرز تفاسیر القرن الرابع عشر و من ادقهم فی فهم کلام الله المجید.»
برخی نیز ضمن
تمجید از این تفسیر آن را تفسیری تحقیقی معرفی کردهاند. اینگونه نظرات نشان میدهد که هر کس این تفسیر را دیده است، از
خلاقیت و نوآوری آن لذت برده و تلاش مؤلف آن را ارج نهاده است.
چرا این تفسیر در جامعه علمی ما چنین مهجور است؟ تفسیری که میتوانست همانند پارهای دیگر از تفاسیر
اهلسنت در برخی از برداشتهای ما مؤثر باشد، چرا مهجور ماند؟ پارهای از علل و دلائل این مهجوریت را میتوان چنین شمرد:
تک کانالی شدن ارتباط ما با جهان بیرون. حقیقت آن است که حوزه علمی شیعی، اولا خود را نیازمند به ارتباط علمی با جهان پیرامونی خود نمیبیند که البته این نگاه اگر یک فائده داشته باشد، صدها زیان به دنبال دارد. ثانیا کانال ارتباطی خود را با جهان بیرون نیز محدود کرده و از مجامعی چون
الازهر مصر و از مغرب اسلامی به دور بوده است. به راستی اندیشهها و تفسیر کسانی چون ابن عاشور به اندازه
روح المعانی آلوسی قابلیت سرمایهگذاری ندارند؟
نداشتن ارتباط علمی و تعریف شده با
جهان اسلام. معضل دیگر ما تعریف نشدن کیفیت ارتباط ما با جهان بیرون است. بهراستی در چه حوزهها و به چه میزان ما به جهان اسلام نیازمندیم؟ اگر در حوزه تفسیر و علوم قرآنی این مشکل را حل کرده بودیم، قطعا تا به حال گامهای بلندی (حداقل در عرصه
علوم قرآنی) برداشته بودیم.
سیاستهای خاص مبنی بر به انزوا کشاندن پارهای از جهان اسلام از ناحیه برخی جوامع علمی اسلامی. پارهای از جوامع اسلامی همانند جامع الازهر مصر از دیرباز منادی رهبری سیاسی و فرهنگی جهان اسلام بوده است، البته در مقام نفی جایگاه رفیع آن در تحول آفرینی و نوزایی دینی نیستم. در مقابل،
تونس و غرب اسلامی نیز تن به حضور در سایه نمیداد و خواهان حضور در صحنه بود. این نوع تعامل به مفتیان و اندیشمندان مصری این جسارت را میداد که به خود بیاندیشند و بس.
استقلال مغرب اسلامی از جهان اسلام. استقلال فرهنگی و لو اندک سبب شده که این قطعه از پازل جهان اسلام برای مدتی از دسترس دور بماند، که یکی از نتایج آن همین ناآشنا ماندن این تفسیر در میان پارهای از مسلمانان بود.
امید آنکه در سایه گسترش ارتباطات و تکنولوژی، توجه بهنیاز جهان اسلام به یکدیگر بهعنوان یک مجموعه و پیکره واحد، به همراه لزوم توجه به نوآوری در نظریه پردازیهای علمی، شاهد هرچه نزدیکتر شدن عالمان اسلامی به یکدیگر باشیم.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۵۰۶. نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).