• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اقسام احتجاج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احتجاج اختصاصی به شیوه قولی و اقامه دلیل لفظی در قالب کلمات و جملات ندارد؛ بلکه می‌توان متناسب با موقعیت‌های خاص و به مقتضای آن، گاه با استدلال لفظی و دلیل قولی مطلبی را ثابت کرد و گاه نیز با عمل خاصّی حقّانیت مسأله‌ای را روشن‌ساخت.احتجاجات قرآن کریم نیز متناسب با موقعیت زمانی و مکانی متفاوت است. گاهی جنبه قولی دارد و با استدلال قولی مطلب را ثابت می‌کند و گاهی جنبه عملی.





۱.۱ - ارجاع به فطرت

احتجاجات ابراهیم با آزر و قوم خود درباره عبادت بت‌ها و ستارگان، از احتجاجات قولی قرآن به‌شمار می‌آید که در آن‌ها متناسب با زبان و فهم آنان سخن رفته است. ابراهیم(علیه‌السلام) وقتی با بت‌پرستان سخن می‌گوید، با ارجاع آنان به وجدان و فطرت خویش، آن‌ها را محکوم می‌کند:
[۲] مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۸۶‌.
«قالوا ءَاَنتَ فَعَلتَ هذا بِالِهَتِنا یاِبرهیم _ قالَ بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسَلوهُم اِن کانوا ینطِقون _ فَرَجَعوا اِلی اَنفُسِهِم‌...» ولی وقتی با نمرود روبه‌رو می‌شود، از طلوع و غروب خورشید سخن به‌میان می‌آورد:«قالَ اِبرهیمُ فَاِنَّ اللّهَ یأتی بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِها مِنَ المَغرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کفَرَ». نمرود کسی است که فطرت و وجدان خود را از یاد برده است و با منطق عموم نمی‌توان با او سخن گفت؛ بلکه با استدلال از راه نشان دادن عجز وی باید او را محکوم کرد.

۱.۲ - برهان

برهان، قیاسی منطقی است که از مقدّمات یقینی تشکیل شده و غرض از آن اثبات حقّ است.
[۷] شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲‌-۳۲۳.
احتجاج حضرت موسی با فرعون ، جنبه برهان به خود می‌گیرد. موسی با این برهان که خلق و هدایت و راهبری همه نظام هستی در دست قدرت خداوندی است، حقّ را برای فرعون آشکار می‌سازد:«رَبُّنَا الَّذی اَعطی کلَّ شَیء خَلقَهُ ثُمَّ هَدی». استدلال مذکور، بر ربوبیت خداوند، بر موجودات و هدایت تکوینی آن‌ها متّکی است.
[۱۱] تفسیرمراغی، مج‌۶‌، ج‌۱۶، ص‌۱۱۸.
خداوند، روش احتجاج برهانی را در آیه ‌۱۲۵ نحل به رسول گرامی سفارش کرده و به وی دستور می‌دهد که در دعوت خویش و استدلال خود از سخنان حقّ سود جوید و سخن ناروا و باطل را به‌کار نبرد:«اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّک بِالحِکمَةِ‌...»؛ ازاین‌رو، رسول خدا در احتجاجات خود در مباحث عقلی، هرگز از مقدّمات وهمی و خیالی استمداد نمی‌جست و در بحث‌های کلامی از متشابهات کتاب‌های آسمانی انبیای گذشته یاری نمی‌گرفت و در استدلال‌های منقول از ملل و نحل از محکمات وحی تجاوز نمی‌کرد.
[۱۶] تفسیر موضوعی، ج‌۹، ص‌۱۳۹.


۱.۳ - موعظه (خطابه)

خطابه قیاسی است که مفید تصدیق ظنی باشد.
[۱۷] شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.
برخی از احتجاجات قولی قرآن به روش موعظه یا خطابه است. در آیه‌۴۶ سبأ برای ترغیب به قیام در راه خدا، به روش مذکور تصریح شده است:«قُل اِنَّما اَعِظُکم بِوحِدَة اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنی و فُردی». این روش احتجاج نیز مورد سفارش آیه ‌۱۲۵ نحل واقع شده است:«اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّک... والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ».

۱.۴ - جدل

از دیگر احتجاجات قولی قرآن، استفاده از جدل برای اثبات حقّ است. در جدل، از اصولی استفاده می‌شود که طرف مقابل، آن‌ها را قبول دارد و لازم نیست این اصول، مورد قبول طرف حقّ هم باشد؛
[۲۰] شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۴۳.
چنان‌که در احتجاجات خدای سبحان با یهود و دیگران آمده است:اگر تصوّر شما این است که اولیای خداوند هستید، آرزوی مرگ کنید؛ در‌حالی‌که این کار را انجام نمی‌دهید:«قُل یاَیهَا الَّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکم اَولِیاءُ لِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کنتُم صدِقین».
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در احتجاج خود با نصارای نجران که به دنیا آمدن بدون پدر عیسی را دلیل فرزند خدا بودن وی می‌دانستند، از اصل مورد قبول آن‌ها که مخلوق بودن حضرت آدم است، استفاده و بدین وسیله، استدلال آن‌ها را باطل کرده است. خداوند در این باره فرموده است:اگر پدر نداشتن سبب می‌شود که انسانی مخلوق خدا نباشد، پس آدم هم نباید مخلوق خداوند باشد؛ چون بدون واسطه پدر و مادر به دنیا آمده است:«اِنَّ مَثَلَ عیسی عِندَ اللّهِ کمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کن فَیکون». براساس روایتی
[۲۴] الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۲۵
در آیات‌۷۸‌۷۹ یس نیز از همین روش برای اثبات معاد استفاده شده است؛ زیرا با استفاده از اذعان منکران معاد به خلقت اوّلیه از سوی خداوند، به آنان گفته است:همان خداوند قادر است دوباره انسان‌ها را زنده کند:«و‌ضَرَبَ لَنا مَثَلاً و نَسِیَ خَلقَهُ قَالَ مَن یحیِ العِظمَ و هِیَ رَمیم _ قُل یحییهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّة و هُوَ بِکلِّ خَلق عَلیم». در‌آیه‌۱۲۵ نحل پس از دو روش برهان و موعظه حسنه، به جدال احسن سفارش شده است و براساس آن در مقام مباحثه با مخالفان باید از طریق جدال _ احسن مجادله کرد:«... و جدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»، و انبیا نیز به مقتضای ادب خویش در احتجاجاتی که قرآن از آن‌ها نقل کرده، از همین روش بهره گرفته و از مطالبی که سبب مراء و لجاجت و درگیری می‌شود، پرهیز می‌کردند.

۱.۵ - تمثیل

در بسیاری از احتجاجات قرآن، از مَثَل استفاده شده است؛ زیرا نوع مردم، از محسوسات، بیش‌تر متأثّر می‌شوند تا از برهان و استدلالات دیگر. بر این اساس، قرآن کریم از روش یاد‌شده برای اثبات مطلب و تفهیم به دیگران بیش‌ترین استفاده را برده و مطالب عالی و بلند را به‌ویژه در مسائل توحید با یک مَثَل بیان کرده است؛ برای مثال درباره پرستش بت‌ها و معبودان باطل، می‌فرماید:آن معبودها نمی‌توانند مگسی را بیافرینند و اگر مگسی چیزی را از آن‌ها بگیرد نمی‌توانند آن را از او بازستانند:«یاَیهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعوا لَهُ اِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن یخلُقوا ذُبابًا ولَوِ اجتَمَعوا لَهُ واِن یسلُبهُمُ الذُّبابُ شیًا لا یستَنقِذوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ والمَطلوب». قرآن با استفاده از این مَثَل، پرستش موجودات بی‌علم و اراده و هم‌ردیف قرار دادن آنان با خداوند عالم و قادر را نفی می‌کند.
در بیان همین مطلب و این‌که عبادت موجودات بی‌اراده و بی‌قدرت، جز اسارت و محدودیت چیزی را عاید انسان نمی‌کند، می‌فرماید:برده مملوکی که بر هیچ چیز توانا نیست، با کسی که امر به عدل می‌کند، آیا این دو مساوی‌اند:«و‌ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَینِ اَحَدُهُما اَبکمُ لایقدِرُ عَلی شَیء و هُوَ کلٌّ عَلی مَولهُ اَینَما یوَجِّههُ لایأتِ بِخَیر هَل یستَوی هُوَ و مَن یأمُرُ بِالعَدلِ‌...».
برای اثبات قدرت مطلقه خداوند بر جهان هستی و این‌که معبودان ساخته دست بشر هیچ سلطه و قدرتی بر مقدّرات بشر ندارند و این خداوند است که مربّی همه موجودات است و تمام هستی دست نیاز به‌سوی او دراز کرده‌اند، قرآن مَثَلی را ذکر کرده و در آن، به نابرابری انسان نابینا با انسانی که قدرت بینایی دارد و تاریکی را از نور تشخیص می‌دهد، تصریح کرده و فرموده است:«قُل مَن رَبُّ السَّموتِ و الاَرضِ قُلِ اللّهُ قُل اَفاتَّخَذتُم مِن دونِهِ اَولِیاءَ لایملِکونَ لاَِنفُسِهِم نَفعًا و لا ضَرًّا قُل هَل یستَوِی الاَعمی و البَصیرُ اَم هَل تَستَوِی الظُّلُمتُ والنّورُ اَم‌جَعَلوا لِلّهِ شُرَکاءَ خَلَقوا کخَلقِهِ فَتَشبَهَ الخَلقُ عَلَیهِم قُلِ اللّهُ خلِقُ کلِّ شَیء و هُوَ الواحِدُ القَهّر».

۱.۶ - تشبیه

یکی از راه‌های اثبات مدّعا در قرآن، تشبیه (تمثیل منطقی) است. در آیه ‌۵۹ آل عمران در بیان مخلوق بودن عیسی (علیه‌السلام) و این‌که متولّد شدن عیسی بدون واسطه پدر نمی‌تواند دلیلی بر مخلوق نبودن وی باشد، او را در نداشتن پدر
[۳۳] المنار، ج۳، ص۳۱۹.
به حضرت آدم تشبیه می‌کند
[۳۵] جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۰۱.
که بدون واسطه پدر و مادر، خلق شده است؛ بنابراین همان‌طور که حضرت آدم مخلوق و بنده خدا است، عیسی نیز بنده و آفریده خدا است. این آیه در احتجاج با گروه نصارای نجران نازل شده است.
[۳۸] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۲.





۲.۱ - معجزه

یکی از راه‌های اثبات حقّ، ظهور معجزه به‌دست پیامبران بوده است که نوع مردم، نبوّت پیامبران را از این طریق می‌شناختند. همه پیامبران در این‌که از طریق اعجاز رسالت خود را اثبات می‌کردند، مشترک بودند؛ امّا معجزه هر پیغمبری متناسب با موقعیت و علوم رایج زمان خود بوده در زمان حضرت موسی سحر رواج داشت؛ بدین سبب معجزه اصلی او عصا و ید بیضا بود:«اُسلُک یدَک فی جَیبِک تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سوء‌...» «و‌اَوحَینا اِلی موسی اَن اَلقِ عَصاک فَاِذا هِیَ تَلقَفُ ما‌یأفِکون». در پی ارائه این معجزه از سوی موسی (علیه‌السلام)
[۴۲] تفسیر مراغی، مج‌۳، ج‌۹، ص‌۳۱
، ساحران به موسی ایمان آوردند:«قالوا ءامَنّا بِرَبِّ العلَمین».
در زمان حضرت عیسی علم پزشکی
[۴۵] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۵۳.
رونق داشت؛ بر این اساس، معجزه حضرت شفا دادن امراض صعب العلاج و بینا کردن کور مادرزاد و زنده کردن مردگان بود:«اَنّی قَد جِئتُکم بِایة مِن رَبِّکم اَنّی اَخلُقُ لَکم مِنَ الطّینِ کهَیَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّهِ» و نیز آیه ‌۱۱۰ مائده قریب به این مضمون است.
در زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در جزیرة‌العرب مسأله فصاحت و بلاغت رونق بیش‌تری داشت؛ بدین‌سبب معجزه اصلی و جاوید پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قرآن کریم است که در فصاحت و بلاغت در تمام زمان‌ها سرآمد است. معجزات برخی پیامبران نیز دلیل خاصّی داشته است؛ مانند معجزه پدیدار‌شدن ناقه از دل کوه به‌وسیله حضرت صالح که در‌پی درخواست قوم وی صورت پذیرفته است: «و‌یقَومِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکم ءایةً فَذَروها تَأکل فی اَرضِ اللّهِ و لاتَمَسّوها بِسوء فَیأخُذَکم عَذابٌ قَریب».

۲.۲ - تحدّی

یکی از احتجاجاتی که در قرآن آمده، تحدّی
[۵۱] مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷.
پیامبران است. ایشان ابتدا برای اثبات رسالت خود، معجزه ارائه می‌کردند؛ آن‌گاه اگر با مخالفت و انکار روبه‌رو می‌شدند، تحدّی می‌کردند به این‌که اگر معجزه ما امری بشری است، شما هم مثل آن را ارائه دهید. در ماجرای برخورد موسی با ساحرانی که به دستور فرعون جمع شده بودند، تحدّی و مبارزه‌طلبی از دو طرف بوده است. ابتدا آن‌ها اعجاز موسی را انکار کردند؛ سپس دستور مقابله آنان با موسی از‌طرف فرعون صادر شد و موسی (علیه‌السلام) هم این مبارزه‌طلبی و تحدّی را قبول کرد:«قالوا یموسی اِمّا اَن تُلقِیَ و اِمّا اَن نَکونَ نَحنُ المُلقین _ قالَ اَلقوا فَلَمّا اَلقَوا سَحَروا اَعینَ النّاسِ واستَرهَبوهُم وجاءو بِسِحر عَظیم _ و اَوحَینا اِلی موسی اَن اَلقِ عَصاک فَاِذا هِیَ تَلقَفُ ما یأفِکون».
درباره معجزه اصلی پیامبر اسلام که جنبه قولی داشته، در آیات بسیاری پیامبر برای اثبات این‌که قرآن از ناحیه خداوند است، به تحدّی مأمور شده است تا مشرکان را به مبارزه بطلبد. خدا در این باره می‌فرماید:اگر در الهی بودن آن‌چه ما بر بنده خود نازل کردیم، شک دارید، یک سوره مثل قرآن بیاورید:«و‌اِن کنتُم فی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَة مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکم مِن دونِ اللّهِ اِن کنتُم صدِقین». نوع مفسّران این احتجاج را برای اثبات اعجاز قرآن و به واسطه آن برای اثبات رسالت پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دانسته‌اند.
[۵۶] مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۵۷
[۵۷] الکشاف، ج‌۱، ص‌۹۶.
همین مضمون در آیه ‌۸۸ اسراء ، و در آیات دیگری نیز ذکر شده است. تحدّی بر قرآن، گاهی به فصاحت و بلاغت آن، مانند آیه ‌۱۳ هود و گاهی به پیراستگی آن از اختلاف و تناقض مربوط می‌شود:«و‌لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًا کثیرا». گاهی به جنبه‌های علمی آن «و‌نَزَّلنا عَلَیک الکتبَ تِبینًا لِکلِّ شَیء» و گاهی نیز به اخبار غیبی «تِلک مِن اَنباءِ الغَیبِ نوحیها اِلَیک ما کنتَ تَعلَمُها اَنتَ و لا قَومُک مِن قَبلِ هذا».

۲.۳ - مباهله

دعوت به مباهله از راه‌های اثبات حقّانیت و نبوّت پیامبران بوده که در آیه ‌۶۱ آل عمران به آن اشاره شده است: «فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکم و نِساءَنا و نِساءَکم و اَنفُسَنا و اَنفُسَکم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَی الکذِبین». وقتی در برابر استدلال‌ها و معجزات پیامبران یا هر مدّعی حقّی در مسائل مربوط به اعتقادات دینی به جای تسلیم شدن، لجاجت صورت می‌گیرد، واپسین راه‌حلّ برای اثبات دعوی، مباهله یعنی نفرین کردن یک دیگر است تا هرکس که بر حقّ نیست، عذابی مهلک از‌طرف خداوند بر او نازل شود. مباهله مخصوص رسول خدا نیست؛ بلکه هر فرد با ایمانی که تقوا و خداپرستی کامل داشته باشد، هنگامی که استدلال‌های او در برابر دشمن بر اثر لجاجت به جایی نرسید می‌تواند برای اثبات مدّعای خود به مباهله دعوت کند. از کلمه «حاجّک» که در ابتدای آیه مذکور آمده، روشن می‌شود که مباهله در مقام احتجاج بوده و هنگامی که بنی‌نجران در مقابل ادلّه پیامبر تسلیم نشدند به پیامبر دستور داده شد تا حجّت دیگری که همان مباهله است، برای اثبات مدّعا اقامه کند.
[۶۷] مجمع‌البیان، ج۲، ص۷۶۳
[۶۹] تفسیرمراغی، مج‌۱، ج‌۳، ص‌۱۷۴.

شایان ذکر است که به‌طور کلّی از قرآن به‌کارگیری لحن آرام و کلمات دل‌پسند در احتجاجات قابل استفاده است؛ زیرا به‌کار بردن کلمات خشن و الفاظ رکیک و لحن تند سبب فرار و تنفّر دیگران می‌شود؛ چنان‌که برخی نسبت دادن هدایت یا ضلالت به مؤمنان یا مشرکان را در آیه ‌۲۴ سبأ به‌دلیل مدارا با خصم و جلب توجّه وی برای شنیدن کلام حق دانسته‌اند.
[۷۱] مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۱۰‌.
حالت لینت و نرم‌خویی در مقام دعوت و برخورد با دوستان و مخالفان، نعمتی است که به‌سبب آن خداوند بر پیامبر خود منّت گذاشته و آن را باعث جلب قلوب مردم و اسلام آوردن آن‌ها به پیامبر می‌داند:«فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم و لَو کنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِک»، و به حضرت موسی و هارون دستور می‌دهد که وقتی با فرعون سخن می‌گویند و او را به‌سوی خدا دعوت می‌کنند، با نرمی و آرامش و با کلمات خوب با او سخن بگویند:«اِذهَبا اِلی فِرعَونَ اِنَّهُ طَغی _ فَقولا لَهُ قَولاً لَینًا». مبادا چون فرعون متکبّر و طغیان‌گر است و با مخالفان خود با خشونت برخورد می‌کند، با او مقابله به مثل کنند.


۱. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۳۰۱.    
۲. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۸۶‌.
۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۶۲‌۶۴.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۲۵۸.    
۵. المیزان، ج‌۲، ص‌۳۵۱.    
۶. التحریروالتنویر، ج‌۳، ص‌۳۳.    
۷. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲‌-۳۲۳.
۸. طه/سوره۲۰، آیه۵۰.    
۹. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۱۶۷.    
۱۰. التحریروالتنویر، ج‌۱۶، ص‌۲۳۳.    
۱۱. تفسیرمراغی، مج‌۶‌، ج‌۱۶، ص‌۱۱۸.
۱۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۱۳. المیزان، ج‌۱۲، ص‌۳۷۲.    
۱۴. التحریروالتنویر، ج‌۱۴، ص‌۳۲۷.    
۱۵. المیزان، ج‌۱۲، ص‌۳۷۱.    
۱۶. تفسیر موضوعی، ج‌۹، ص‌۱۳۹.
۱۷. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.
۱۸. سبأ/سوره۳۴، آیه۴۶.    
۱۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۲۰. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۴۳.
۲۱. جمعه/سوره۶۲، آیه۶.    
۲۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۵۹.    
۲۳. نورالثقلین، ج‌۴، ص‌۳۹۵.    
۲۴. الاحتجاج، ج‌۱، ص‌۲۵
۲۵. یس/سوره۳۶، آیه۷۸-۷۹.    
۲۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۲۷. المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۹۷.    
۲۸. حج/سوره۲۲، آیه۷۳.    
۲۹. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۴۰۸.    
۳۰. نحل/سوره۱۶، آیه۷۶.    
۳۱. رعد/سوره۱۳، آیه۱۶.    
۳۲. آل عمران/سوره۳، آیه۵۹.    
۳۳. المنار، ج۳، ص۳۱۹.
۳۴. التحریروالتنویر، ج۳، ص۲۶۳.    
۳۵. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۰۱.
۳۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۵۹.    
۳۷. المیزان، ج‌۳، ص‌۲۱۲.    
۳۸. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۲.
۳۹. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹.    
۴۰. قصص/سوره۲۸، آیه۳۲.    
۴۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۷.    
۴۲. تفسیر مراغی، مج‌۳، ج‌۹، ص‌۳۱
۴۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۱.    
۴۴. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹.    
۴۵. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۵۳.
۴۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۴۹.    
۴۷. مائده/سوره۵، آیه۱۱۰.    
۴۸. روح‌المعانی، مج‌، ج‌۳، ص‌۲۶۹.    
۴۹. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۱۳.    
۵۰. هود/سوره۱۱، آیه۶۴.    
۵۱. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷.
۵۲. التحدی المیزان، ج‌۱۰، ص‌۶۴‌.    
۵۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۵‌۱۱۷.    
۵۴. بقره/سوره۲، آیه۲۳.    
۵۵. التبیان، ج‌۱، ص‌۱۰۳.    
۵۶. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۵۷
۵۷. الکشاف، ج‌۱، ص‌۹۶.
۵۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۵۹. هود/سوره۱۱، آیه۱۳.    
۶۰. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۶۱. نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.    
۶۲. هود/سوره۱۱، آیه۴۹.    
۶۳. المیزان، ج‌۱، ص‌۶۰‌-۷۰.    
۶۴. آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.    
۶۵. التحریروالتنویر، ج‌۳، ص‌۲۶۵.    
۶۶. نمونه، ج‌۲، ص‌۴۴۷.    
۶۷. مجمع‌البیان، ج۲، ص۷۶۳
۶۸. التحریروالتنویر، ج‌۳، ص‌۲۶۴.    
۶۹. تفسیرمراغی، مج‌۱، ج‌۳، ص‌۱۷۴.
۷۰. سبأ/سوره۳۴، آیه۲۴.    
۷۱. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۱۰‌.
۷۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۵۹.    
۷۳. طه/سوره۲۰، آیه۴۳‌-۴۴.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«احتجاج».    




جعبه ابزار