اقرع بن حابس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَقْرَعِ بْنِ حابِس، از بزرگان عرب و
صحابی پیامبر اکرم (ص) میباشد.
وی از
تیره بنی مُجاشعِ
قبیله تمیم بود.
گفتهاند که فراس نام داشته، و اقرع (= بی موی
سر )
لقب وی بوده است،
اما بر پایه برخی از گزارشهای دیگر، فراس نام برادرش بوده است،
در گزارشهای دیگری، نام برادرش را مَرثَد آوردهاند،
شاید یکی از علتهای خلط میان وی و برادرش این است که به هر دو اقرع (= الاقرعان) میگفتهاند.
طوسی کنیه او را ابوبحر آورده است.
نام اقرع در روایتهای حماسی
عرب،
مشهور به «
ایام العرب » (ه م)، به عنوان بزرگ
قبیله بنی تمیم آمده است، برپایه بخشی از این روایات، معروف به «
یوم زباله »، تمیمیان به سرکردگی اقرع، بر بنی بکر ابن وائل تاختهاند و در این تاخت و تاز اقرع و برادرش به اسارت قبیله بنو تیمالله درآمده، و سپس آزاد شدهاند،
بعدها،
فرزدق،
شاعر هم تیره اقرع (د ۱۱۰ق/۷۲۸م)، در پاسخهای شعری خود به
جریر بن عطیه (د ح ۱۱۰ق)، به اقرع و دلاوریهای او در نزاعهای قبیلگی در دوره پیش از
اسلام تفاخر کرد.
همچنین گفتهاند که وی، در «یوم الکُلاب»، از ایام العرب، فرمانده
بنی حنظله بوده است،
اما در مقایسه با
روایت دیگری، به نظر میرسد که میان او و نیایش
سفیان بن مجاشع خلطی رخ داده باشد.
همچنین در آنچه به دوره پیش از اسلام از زندگی او مربوط میشود، آوردهاند که از داوران عرب در
بازار عکاظ بود و همو بود که نخستین بار مردمان را از
قمار برحذر داشت.
گفتهاند که اقرع بن حابس، از جمله تمیمیانی است که در دوره پیش از اسلام،
مجوسی بودهاند.
پس از ظهور اسلام، در ۸ق، ص۶۲۹م آنگاه که
حضرت رسول (ص) در راه
فتح مکه بود، اقرع به آن حضرت پیوست و هم با ایشان وارد
مکه شد،
در
غزوه حنین نیز همراه پیامبر (ص) بود
و پس از پایان جنگ، حضرت رسول (ص) در جمله «مؤلّفة قلوبهم» به اقرعبنحابس نیز سهمی بخشید
، در آغاز سال ۹ق، گروهی از بنی تمیم از پرداخت
مالیات خودداری کردند و پیامبر (ص) کسانی را به سوی ایشان گسیل کرد و شماری از آنان
اسیر شدند، اقرع بن حابس در رأس گروهی از بنی تمیم برای استخلاص ایشان نزد حضرت رسول (ص) آمد و رفتار و گفتار نامناسب آنان با آن حضرت، موجب نزول آیههای ۲ تا ۵ از
سوره مبارکه
حجرات (۴۹) شد، در همین دیدار، بنو تمیم که هنوز اسلام نیاورده بودند، به مفاخرات قبیلگی پرداختند که به دستور پیامبر (ص) پاسخ آنان داده شد و اقرع به برتری مسلمانان اعتراف کرد،
و بر مبنای روایتی، وی در همین ماجرا، اسلام آورد.
در سال ۱۱ق/۶۳۲م، چون حضرت رسول (ص) کسانی را به کار جمعآوری
زکات از قبایل گسیل کرد، اقرع را نیز بر قبایل
بنی حنظله گماشت
اما پس از وفات آن حضرت، اقرع از جمله سران قبایلی بود که سر به شورش برداشتند و از دادن زکات به
ابوبکر تن زدند،
بر مبنای
روایت دیگری، گویا نخست، اقرع و یکی دو تن دیگر، نزد ابوبکر آمدند و برای مقابله با قوم خود، خواستار سهم بیشتری از اموال شدند، اما
خلیفه نپذیرفت.
براساس مجموعه روایاتی که
طبری درباره وقایع
مشهور به «
رده » در خلافت ابوبکر، از قول
سیف بن عمر تمیمی آورده است و معلوم نیست تا چه حد میتوان بر آنها تکیه کرد، اقرع خواستار
خراج بحرین شد، اما سرانجام خواسته او برآورده نگردید.
سپس بیآنکه از موضوع سرانجام
شورش اقرع و قوم او و اختلافش با خلیفه سخنی به میان آید، به دنبال خبر پیشین آمده است: وی در جنگهایی که
خالد بن ولید در زمان خلافت ابوبکر فرمانده لشکر بود، به ویژه در
یمامه و
حیره، شرکت جست،
در لشکرکشی به حیره، جلودار لشکر خالد بود
در
دومة الجندل نیز همراه لشکر شُرَحبیل بن سعد شد.
در روایتی که
ابوالحسن مداینی از قول مُفَّضل ضَبّی -
راوی مشهور اخبار و ادب دوره جاهلی - نقل میکند، اقرع بن حابس در فتوح خراسان همراه
احنف بن قیس تمیمی (ه م) بود و از سوی او به فتح جوزجان گسیل شد،
حتی در پارهای گزارشها، از حکمرانی او بر جوزجان، از سوی احنف بن قیس سخن به میان آمده است،
بر مبنای برخی روایتهای دیگر، وی از سوی
عبدالله بن عامر، در رأس لشکری به
خراسان گسیل شد،
اما این سپاه ناکام ماند،
در واقع این گزارشها چندان آشفته و ابهام برانگیز است که نمیتوان از میان آنها به نتیجهای رسید، مثلاً در روایت
بلاذری، مسلمانان در فرماندهی اقرع پیروز شدند و توانستند جوزجان را فتح کنند.
از سوی دیگر این موضوع با مسأله
مرگ اقرع نیز ارتباط مییابد، زیرا فتح نواحی خراسان به روزگار
عثمان اتفاق افتاد.
[ذهبی]] که گویا به شرکت اقرع در فتح جوزجان اعتمادی نداشته، مرگ او را در دوره
عمرِ بنخطاب آورده است.
منابع دیگر نیز تاریخ مرگ او را به گونهای دیگر آوردهاند: مثلاً
ابن حجر عسقلانی، روایتی نقل میکند که بنابر آن، وی در
واقعه یرموک، یعنی در دوره عمر، با ۱۰ فرزندش کشته شد،
ولی به گفته
بلاذری، اقرع و برادرش
مرثد، هر دو در خراسان بازماندگانی دارند.
از طریق اقرع بن حابس، روایاتی از
حضرت رسول (ص) نقل شده است و کسانی چون
ابوهریره و
ابوسلمة بن عبدالرحمان از وی
روایت کردهاند.
(۱) ابن اثیر، علی، اسد الغابة، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۲) ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش علیشیری، بیروت، دارالاضواء.
(۳) ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
(۴) ابن حبیب، محمد، المحبّر، به کوشش لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
(۵) ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۶) ابن درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
(۷) ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
(۸) ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۹) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۱۰) ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، چ تصویری، دمشق، دارالبشیر.
(۱۱) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
(۱۲) ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۱۳) ابوعبیده، معمر، ایام العرب، به کوشش عادل جاسم بیاتی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۴) ابوعبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، به کوشش بوان، لیدن، ۱۹۰۵م.
(۱۵) ابونعیم اصفهانی، احمد، معرفة الصحابة، به کوشش محمدراضی ابن حاج عثمان، مدینه، ۱۴۰۸ق.
(۱۶) امین، احمد، فجر الاسلام، قاهره، ۱۹۴۵م.
(۱۷) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، نسخه خطی کتابخانه عاشر افندی استانبول، شم ۵۹۸.
(۱۸) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.
(۱۹) جاحظ، عمرو، البرصان و العرجان، به کوشش محمدموسی خولی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲۰) ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (عهدالخلفاء الراشدین)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۲۱) سیوطی، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۲۲) طبری، تاریخ.
(۲۳) طوسی، محمد، رجال، نجف، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۲۴) علی، جواد، تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد، ۱۹۷۰م.
(۲۵) قرآن کریم.
(۲۶) کلاعی، سلیمان، تاریخ الردة، به کوشش خورشید احمد فارق، قاهره، دارالکتاب الاسلامی.
(۲۷) کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۲۸) مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۹) واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اقرعبنحابس»، ج۹، ص۳۷۸۳.