اضطراب داود (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت داوود عليهالسلام، داورى عادل در رسيدگى به امور اجتماعى، در نظر مردم عصر خود بود.
ورود بىمقدمه متخاصمان بر
حضرت داوود ـ علیهالسلام ـ سبب اضطراب و دلهره ایشان شد:
•• «إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ؛ در آن هنگام که (بىمقدمه) بر او وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاکى هستيم که يکى از ما بر ديگرى ستم کرده؛ اکنون در ميان ما بهحق داورى کن و ستم روا مدار و ما را به
راه راست هدایت کن!».
کلمه (اذ)
ظرف است براى جمله (تسوروا)، همچنان که (اذ) اولى
ظرف است براى جمله (نبؤ ا الخصم) و حاصل معنا این است که: این قوم داخل شدند بر داوود، در حالى که آن جناب در محرابش بود، و این قوم از راه معمولى و عادى بر او وارد نشدند، بلکه از دیوار محراب بالا رفتند، و از آنجا بر وى درآمدند؛ و به همین جهت داوود از ورود ایشان به
فزع و وحشت درآمد، چون دید آنان بدون اجازه و از راه غیر عادى وارد شدند.
(ففزع منهم) -
راغب مىگوید کلمه (فزع) به معناى انقباض و نفرتى است که در اثر برخورد با منظرهاى هولناک به آدمى دست مىدهد، و این خود از جنس جزع است، و فرقش با ترس این است که نمىگویند: (فزعت من اللّه) ولى گفته مىشود (خفت منه).
و قبلا هم گفتیم که (خشیت) عبارت است از تأثر
قلب، تأثرى که به دنبالش اضطراب و نگرانى باشد، و این خود یکى از رذایل اخلاقى و مذموم است، مگر در مورد خداى تعالى که
خشیت از او از فضایل است، و به همین جهت است که
انبیا (علیهمالسلام) به جز از
خدا از کس دیگرى خشیت ندارند؛ و خداى تعالى درباره شان فرموده: (و لا یخشون احدا الا اللّه).
ولى کلمه (خوف) به معناى تأثر از ناملایمات در مقام
عمل است؛ یعنى به معناى آن جنب و جوشى است که شخص ترسیده براى دفع [[|شر]] انجام مىدهد، به خلاف (خشیت) که گفتیم تأثر در مقام ادراک است؛ بنابراین خوف بالذات رذیله و مذموم نیستغ بلکه در مواردى جزو
اعمال نیک شمرده مىشود؛ همچنان که خداى تعالى در خطابش به رسول گرامىاش فرموده: (و اما تخافن من قوم خیانة).
و چون (فزع) عبارت است از انقباض و نفرتى که از منظرهاى مخوف در دل حاصل مىشود، قهرا امرى خواهد بود که به مقام
عمل برگشت مىکند، نه به ادراک، پس بالذات از رذایل نیست؛ بلکه فضیلتى است مربوط به مواردى که مکروه و ناملایمى در شرف پیش آمدن است، و دارندگان این
فضیلت آن مکروه را دفع مىکنند. پس اگر در آیه شریفه نسبت فزع به داوود (علیهالسلام) داده، براى او نقصى نیست تا بگویى آن جناب از انبیا بوده که جز از خدا خشیت ندارند.
(قالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض) - وقتى دیدند داوود (علیهالسلام) به فزع افتاده، خواستند او را دلخوش و آرام ساخته و فزعش را تسکین دهند، لذا گفتند: (لا تخف: مترس). و این در
حقیقت نهى از فزع است به صورت نهى از علت فزع که همان خوف باشد. (خصمان بغى) این جمله در تقدیر (نحن خصمان) است؛ یعنى ما دو خصم هستیم، و مراد از دو خصم دو نفر نیست؛ بلکه دو طایفه متخاصم است، که بعضى بر بعضى ظلم کردهاند.
(فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط... (- کلمه (شطط) به معناى جور است و معناى جمله این است که: اى داوود بین ما حکمى کن که به
حق باشد، و در
حکم کردنت جور مکن؛ و ما را به راه وسط و طریق
عدل راه بنما.
به هر حال با اینکه داوود محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، طرفین
نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند؛ چنانکه
قرآن در ادامه این بحث مىگوید: ناگهان آنها بر داوود وارد شدند (بى آنکه اجازهاى گرفته باشند و یا اطلاع قبلى بدهند) لذا داوود از مشاهده آنها وحشت کرده؛ زیرا
فکر مىکرد قصد سوئى درباره او دارند (اذ دخلوا على داود ففزع منهم).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى تعدى کرده و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض).
اکنون در میان ما به حق داورى کن، و
ستم روا مدار، و ما را به راه راست
هدایت فرما (فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الى سواء الصراط)
(تشطط) از ماده (شطط) (بر وزن فقط) در اصل به معنى دورى زیاد است، و از آنجا که
ظلم و ستم
انسان را از حق بسیار دور مىکند واژه شطط در این معنى بهکار رفته، و همچنین به سخنى که دور از
حقیقت باشد، اطلاق مىشود.
مسلما نگرانى و وحشت داوود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است؛ ولى آمدن از این راه غیر معمول براى چه منظورى بود؟
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۸۶، برگرفته از مقاله «اضطراب داوود».