اسْتَخْلَف (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسْتَخْلَف:(اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِن قَبْلِهِمْ) «اسْتَخْلَف» از
باب استفعال (
استخلاف) از مادّۀ «
خلف» به معنى «
خلافت بخشيدن و جانشين و
خلیفه گردانيدن» است. و معنى
طلب در آن ملحوظ است.
به موردی از کاربرد «
اسْتَخْلَف» در
قرآن، اشاره میشود:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا مِنكُمْ وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم في الْأَرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا يَعْبُدونَني لا يُشْرِكونَ بي شَيْئًا وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفاسِقونَ) «
خداوند به كسانى از شما كه
ایمان آوردهو كارهاى شايسته انجام دادهاند وعده داده است كه به
یقین،
خلافت روى زمين را به آنان خواهد داد، همانگونه كه به پيشينيان آنها
خلافت بخشيد؛ و
دین و آيينى را كه براى آنان پسنديده، بر ايشان پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل مىكند، بگونهاى كه فقط مرا مىپرستند و چيزى را همتاى من قرار نخواهند داد. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها همان فاسقانند.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند:
در جمله
(لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ في الْأَرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ) دو احتمال هست:
• يكى اينكه مراد از
استخلاف اين باشد كه خداى تعالى به ايشان
خلافتى الهى نظير
خلافت آدم (علیهالسلام) و
داوود (علیهالسلام) و
سلیمان (علیهالسلام) داده باشد، هم چنان كه درباره
خلافت آدم فرمود:
(إِنّي جاعِلٌ في الْأَرْضِ خَليفَةً) و درباره داوود (علیهالسلام) فرموده:
(إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً في الْأَرْضِ) و درباره سليمان فرموده:
(وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ) كه اگر مراد از
خلافت اين باشد، قهرا
خلفاى قبل از ايشان
خلفاى خدا، يعنى انبياى او و اوليايش خواهد بود، و ليكن به دليلى كه مىآيد اين احتمال بعيد است.
• احتمال دوم اينكه مراد از
خلافت ارث دادن زمين به ايشان و مسلط كردن آنان بر زمين باشد، هم چنان كه در اين معنا فرموده:
(إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) و نيز فرموده:
(أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِباديَ الصّالِحونَ) كه بنا بر اين احتمال، مراد از
خلفاى قبل از ايشان مؤمنين از امتهاى گذشته خواهد بود، كه خدا كفار و منافقين آنها را هلاک كرد، و مؤمنين خالص ايشان را نجات داد، مانند قوم
نوح و
هود و
صالح و
شعیب، هم چنان كه در آيه
(وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعودُنَّ في مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي وَ خافَ وَعيدِ) است و اينان كسانى هستند كه خود را براى خدا خالص كردند و خدا نجاتشان داد، و در نتيجه جامعه صالحى تشكيل داده و در آن زندگى كردند، تا آنكه مهلتشان طول كشيده، دلهايشان قساوت يافت.
مکارم شیرازی در
تفسیر نمونه میفرمایند:
(كَما اِسْتَخْلَفَ اَلَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ) در اين كه جملۀ مذكور
اشاره به اشخاصى است كه قبل از مسلمانان داراى
خلافت روى زمين شدند؟ در ميان مفسران گفتگوست:
بعضى آن را اشاره به
آدم و داود و سليمان دانستهاند، چرا كه
قرآن در آيۀ ۳۰ سوره بقره درباره «آدم» مىفرمايد:
(إِنّي جاعِلٌ في الْأَرْضِ خَليفَةً) و در آيۀ ۲۶
سوره ص دربارۀ داود مىفرمايد:
(إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً في الْأَرْضِ) و از آنجا كه «سليمان» به مقتضاى آيۀ ۱۶ سوره نمل
وارث
حکومت داود بود،
خليفه در روى زمين شد.
اما بعضى ديگر مانند مفسر عالى قدر «
علامه طباطبایی» در «
المیزان» اين معنى را بعيد شمرده است، زيرا تعبير «الّذين من قبلهم» را متناسب انبياء ندانسته، چرا كه در
قرآن اين تعبير در مورد پيامبران به كار نرفته است، لذا آن را اشاره به امتهاى پيشين كه داراى
ایمان و عمل صالح بودند و حكومت در روى زمين پيدا كردند مىداند.
امّا جمعى ديگر معتقدند كه اين آيه اشاره به «
بنی اسرائیل» است، زيرا آنها با ظهور
موسی (علیهالسلام) و درهمشكسته شدن
قدرت فرعون و فرعونيان مالک حكومت روى زمين شدند، چنان كه
قرآن در آيۀ ۱۳۷
سوره اعراف مىفرمايد:
(وَ أَوْرَثْنا اَلْقَوْمَ اَلَّذينَ كانوا يُسْتَضْعَفونَ مَشارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغارِبَها اَلَّتي بارَكْنا فيها) «ما آن جمعيت مستضعف (مؤمنان بنى اسرائيل) را وارث مشارق و مغارب زمينى را كه پربركت كرديم قرار داديم.»
و نيز دربارۀ همانها مىفرمايد:
(وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ في اَلْأَرْضِ) «ما اراده كردهايم كه قوم مستضعف (مؤمنان بنى اسرائيل) را در روى زمين تمكن دهيم.» (و صاحب نفوذ گردانيم و مسلّط سازيم.)
درست است كه در ميان بنى اسرائيل، حتى در
عصر موسى (علیهالسلام) افراد ناباب و فاسق و حتى احيانا كافرى بودند، ولى به هر حال
حکومت به دست مؤمنان صالح بود (بنابراين ايرادى كه بعضى از مفسران به اين تفسير كردهاند با اين بيان دفع مىشود)
تفسیر سوم نزديكتر به نظر مىرسد.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر
لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «
استخلف»، ج۱، ص ۷۲۱.