اسماعیل صادق الوعد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسماعيلِ وصف شده به
صادق الوعد در آيه ۵۴
سوره مریم طبق پارهاى از روايات، اسماعيل بن
حزقیل عليه السلام، و به گفته برخى مفسّران، اسماعيل بن
ابراهیم عليهما السلام است.
خداوند در قرآن کریم اسماعيل صادقالوعد عليه السلام را از رسولان الهى معرفی کرده است: «واذکر فی الکتـب اسمـعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا» در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش
صادق و رسول و پیامبر بزرگی بود.
در حقیقت تا انسان صادق نباشد، محال است به مقام والاى رسالت برسد چرا که اولین شرط این مقام آنست که وحى الهى را بى کم و کاست به بندگانش برساند، و لذا حتى افراد معدودى که مقام
عصمت را در پاره اى از ابعادش در انبیاء
انکار مى کنند مسأله
صدق پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را به عنوان یک شرط اساسى پذیرفته اند، صدق و راستى در خبرها، در وعده ها و در همه چیز.
و این ستایشى که خداى تعالى از او کرده ، بدین جهت است که میزانى که خداوند عمل او را با آن سنجیده ، غیر میزانى است که عقل عادى اعمال را با آن مى سنجد چون
عقل عادى با تدبیر خود
تربیت مى کند و خداى
سبحان اولیاء خود را با تأیید خود تربیت مى کند و معلوم است که «کلمة اللّه هى العلیا»
،
رفتار خدا عالى تر است ،
سرگذشت اسماعيل صادقالوعد عليه السلام، شايسته ياد و يادآورى: «واذکر فی الکتـب اسمـعیل انه کان صادق الوعد ...» در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش
صادق ... بود.
در
تفسیر قمی در ذیل آیه «واذکر فى الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد» آمده که امام علیه السلام فرمود:( اسماعیل وعده اى داده بود و یک سال منتظر دوستش نشست ، و او اسماعیل پسر
حزقیل بود.) وعده اى که آن جناب داده بوده مطلق بوده است ، یعنى مقید نکرده که یک ساعت یا یک روز یافلان مدت در آنجا منتظر مى مانم ، به همین جهت مقامى که از صدق و درستى داشته
اقتضاء کرده که به این وعده مطلق
وفا کند، و در جائى که معین نموده ، بایستد تا رفیقش بیاید.
صفت وفاء مانند سایر صفات نفسانى از
حب ،
اراده ،
عزم ، ایمان ، ثقه و تسلیم داراى مراتب مختلفى است که بر حسب
اختلاف مراتب
علم و یقین مختلف مى شود، همانطور که یک مرتبه از
ایمان با تمامى خطاها و گناهان مى سازد که نازلترین مراتب آن است ، و از آن به بعد مرتبه به
مرتبه رو به تزاید و صفا نهاده تابه جایى مى رسد که از هر
شرک خفى خالص مى گردد، و دیگر
قلب به چیزى غیر از خدا تعلق پیدا نمى کند، حتى التفاتى هم به غیر خدا نمى نماید، که این اعلا مراتب ایمان است ، همچنین
وفاى به
عهد هم داراى مراتبى است ، یکى از مراتبش
وفاى قولى است ، مثل اینکه قول بدهد که یک ساعت یا دو ساعت فلان جا منتظر بایستد، تا کار لازم ترى پیدا شده او را از بیشتر ایستادن منصرف کند، این یک مرتبه از وفاء است ، که عرفا آن را وفاء مى خوانند، و از این مرتبه بالاتر این است که آنقدر بایستد تا عادتا از برگشتن طرف ناامید شود و اطلاق وعده را به
یأس مقید سازد، و از این هم بالاتر اینکه اطلاق آن را حفظ نموده اینقدر بایستد تا طرف برگردد هر چند که طولانى شود، پس نفوس قوى که مراقب قول و فعل خود هستند هیچ وقت قولى نمى دهند مگر قولى که طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل آن را
تصدیق کنند و همینکه از زبانشان در آمد دیگر هیچ چیز از
انفاذ آن بازشان نمى دارد.
و در روایت آمده که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم به یکى از اصحاب خود وعده داد که درم که نزد خانه کعبه منتظرش مى باشد تا او برگردد، ولى آن مرد در پى کار خود رفته فراموش کرد برگردد، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسید، به
مسجد آمده عذر خواهى کرد. آرى این مقام صدیقین است که هیچ سخنى نگویند مگر آنکه بدان
عمل کنند.
گريه اسماعيل صادقالوعد عليه السلام، هنگام تلاوت آيات الهى: «واذکر فی الکتـب اسمـعیل انه کان صادق الوعد... • اولـئک الذین... اذا تتلی علیهم ءایـت الرحمـن خروا سجدا وبکیا» و در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش صادق... بود... • ... آنها کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده میشد به خاک میافتادند و
سجده میکردند، در حالی که گریان بودند.
کلمه «سجدا» در جمله «خروا سجدا و بکیا» جمع
ساجد است و کلمه (بکى) بر وزن
فعول جمع باکى است ، و جمله مذکور خبر است براى کلمه «للذین » که در
صدر آیه است ،
احتمال هم دارد که به خاک افتادن براى سجده با حالت گریه ،
کنایه باشد از کمال خضوع و خشوع ، زیرا سجده مجسم کننده کمال خضوع ، و گریه مجسم کننده کمال خشوع است ، و بنابراین معنا، جا دارد مقصود از آیات و تلاوت آن یاد آورى هر چیزى باشد که شاءنى از شؤون خداى تعالى را
حکایت مى کند.
اسماعيل صادقالوعد عليه السلام پيامبرى از ذرّيّه آدم عليه السلام: «واذکر فی الکتـب اسمـعیل انه کان صادق الوعد... • أولـئك الّذين أنعم الله عليهم مّن النّبيّين من ذرّيّة ءادم...» و در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش صادق... بود... • ... آنها ... پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم... .
کلمه «اولئک » اشاره به نامبردگان در آیات قبل است ، یعنى به
زکریا ،
یحیی ، مریم ،
عیسی ، ابراهیم ،
اسحاق ،
یعقوب ،
موسی ، هارون ، اسماعیل و ادریس علیهم السلام. در سابق هم به این نکته اشاره کردیم که از
سیاق آیات سوره بر مى آید، داستانهائى که در آن آورده شده به عنوان مثل است ، و این آیه و دو آیه بعدش نتیجه اى است که از آن مثالها
استخراج شده است ، و لازمه این نظریه این است که کلمه «اولئک» اشاره به عین نامبردگان در همه داستانها بوده و
مبتداء باشد و جمله «الذین انعم اللّه علیهم» صفت آن و جمله «اذا تتلى علیهم ...» خبر آن باشد.
این آن نظریه اى است که تدبر در سیاق آن را
افاده مى کند، و اگر جمله «الذین انعم اللّه علیهم» را
خبر کلمه «اولئک» بگیریم ، و در نتیجه جمله «اذا تتلى علیهم» خبر بعد از خبر باشد، معنایى به دست مى آید که آنطور که باید با سیاق آیه
ملائمت و سازگارى داشته باشد ندارد. در این آیه خداى عز و جل خبر داده که بر این نامبردگان
انعام نمود، و این معنا را مطلق هم آورده ، و این اطلاق کلام دلالت مى کند بر اینکه نعمت الهى از هر سو به ایشان
احاطه دارد و دیگر از هیچ سوء و جهتى
نقمت و نکبت ندارند، پس اینان اهل
سعادت و فلاح به تمام معنى الکلمه هستند.
کلمه «من» در جمله «من النبیین» تبعیضى است ، و
عدیل آن در جمله «و ممن هدینا و اجتبینا» است که توضیحش خواهد آمد، مفسرین جائز دانسته اند که کلمه مزبور بیانیه باشد نه تبعیضى ، و لیکن شما خواننده توجه دارید که اگر اینطور باشد معنا چنین مى شود که (اینان که خدا انعامشان کرده انبیاء هستند) و حال آنکه گفتیم کلمه «اولئک» به همه نامبردگان بر مى گشت که بعضى از آنان مانند
مریم از انبیاء نبودند، مگر آنکه بگویند: کلمه مذکور اشاره به نامبردگان ، از باب مثل باشد، و معنا این باشد: (اینان که نامبردیم و امثالشان که خدا انعامشان کرده انبیاء و از آنانند که ما هدایت و انتخابشان کردیم .)
و جمله «من ذریه آدم » در معناى صفت است براى «نبیین »، و کلمه «من» در آن براى
تبعیض است ، یعنى از انبیایى هستند که بعضى از
ذریه آدم و نمونه هایى از جنس بشر بودند، نه اینکه بیان براى «نبیین » باشد، چون اگر بیان بگیریم خلل در معنا رخ مى دهد، (چون معنا این مى شود که ذریه
آدم پیغمبرند).
سپس به صورت یک جمع بندى از تمام افتخاراتى که در آیات گذشته پیرامون انبیاء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى که خداوند به آنها داده بود، بیان گردید چنین مى گوید: (آنها پیامبرانى بودند که خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود)، که بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان کسانى که با
نوح در کشتى سوار کردیم و بعضى از دودمان ابراهیم و
اسرائیل ، با اینکه همه این پیامبران از فرزندان آدم بودند، ولى با توجه به نزدیکى آنها به یکى از پیامبران بزرگ از آنان بعنوان ذریه ابراهیم و اسرائیل یاد شده ، و به این ترتیب منظور از
ذریه آدم در این آیه ،
ادریس است که طبق مشهور،
جد نوح پیامبر بود، و منظور از ذریه کسانى که با نوح بر کشتى سوار شدند ابراهیم است ، زیرا ابراهیم از فرزندان
سام (فرزند نوح ) بوده .
و منظور از
ذریه ابراهیم ،
اسحاق و
اسماعیل و
یعقوب است ، و منظور از
ذریه اسرائیل ، موسى و
هارون و
زکریا و
یحیی و
عیسی مى باشد که در آیات گذشته به حالات آنها و بسیارى از صفات برجسته شان اشاره شده .
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، معارف قرآن، ج۳، ص۳۳۸، برگرفته از مقاله «اسماعیل صادق الوعد».