• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسماء ستّه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



أسماء سِتّه، ترکیب وصفی و مشتمل بر دو لفظ "أسماء" و"ستّه" می‌باشد.





۱.۱ - معنای لغوی

لفظ "أسماء" جمع مکسر بر وزن "أََفعَال" بوده که مفرد آن لفظ "اسم" می‌باشد. لفظ "سِتّه" عدد اصلی است که در اینجا صفت واقع شده و بر شش‌گانه بودن موصوف خود (أسماء) دلالت دارد؛ ازاین‌رو "أسماء ستّه" در لغت به معنای اسم‌های شش‌گانه می‌باشد.

۱.۲ - معنای اصطلاحی

"أسماء سِتّه" در اصطلاح علم نحو، به شش اسم اطلاق می‌شود که عبارت‌اند از: "أَب (پدر)، أخ (برادر)، حَم (نزدیکان همسر)، فَم (دهان)، ذو (صاحب و مالک) و هَن (هر چیزی که ذکر آن قبیح باشد و هم چنین مطلق هرچیز)" که غالبا اعرابشان به حروف است. مانند: «اِشتَهَرَ أبُوکَ بِالفَضلِ»؛ در این مثال لفظ "أب" از أسماء ستّه، فاعل و مرفوع بوده که علامت رفع آن به حرف "واو" است.



از آنجا که در زبان عربی، این شش اسم، دارای خصوصیتی در اعراب هستند به آنها به اعتبار تعدادشان، اسم‌های شش‌گانه اطلاق شده است. به همین جهت غالب عالمان نحویین تعبیر (أسماء سِتّه) را اسم عَلَم برای این شش اسم دانسته‌اند.



در میان عالمان نحو در تبیین مباحث "أسماء سِتّه"، دو رویکرد مشاهده می‌شود؛ بعضی
[۳] همچون عباس حسن در "النحو الوافی" و ابن عقیل در"شرح ابن عقیل" و جامی در"الفوائد الضیائیه".
"أسماء ستّه" را در علم "نحو"، باب "اسم"، مبحث "إعراب" بررسی کرده‌ و این اسماء را از نظر ترتیب مباحث "اعراب"، بعد از مبحث "إعراب به حرکت" که اصل در إعراب بوده، در ذیل مبحث "إعراب به حروف" آورده‌اند. در مقابل بعضی
[۴] همچون رشید شرتونی در"مبادئ العربیه" قسم صرف.
مبحث إعراب را در علم "صرف" ذکر کرده و به تبع آن، در علم صرف به "أسماء سِتّه" پرداخته‌اند.



در "أسماء سته" هر دو نوع إعراب ("اعراب به حرکت" و "اعراب به حروف") به کار می‌رود. اعراب به حروف در این اسماء به اعتبار نوع حالت اعرابی به سه گونه است:

۴.۱ - اعراب به حرکت



۴.۱.۱ - اول

به حرف"واو" در حالت رفعی؛ مانند: «جَاءَنِی ذُو أَدَبٍ»؛ در این مثال لفظ "ذو" از أسماء ستّه، فاعل و مرفوع بوده که علامت رفع آن به حرف "واو" است.

۴.۱.۲ - دوم

به حرف"الف" در حالت نصبی؛ مانند: «أکرَمتُ أَخَاکَ»؛ در این مثال لفظ "أخ" از أسماء ستّه، مفعول‌به و منصوب بوده که علامت نصب آن به حرف "الف" است.

۴.۱.۳ - سوم

به حرف"یاء" در حالت جرّی؛ مانند: «سَلََّمتُ عَلَی ذی فَضلٍ»؛ در این مثال لفظ "ذی" از أسماء ستّه و مجرور به حرف جرِّ "علی" بوده که علامت جرِّ آن به حرف"یاء" است.

۴.۲ - اعراب به حروف

اعراب به حروف در این أسماء تابع شرایطی است که در صورت نبود آن شرایط، اعراب این أسماء، به حروف نبوده بلکه اعراب آنها به حرکت می‌باشد.
[۵] إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۴۴.     اعراب به حروف در این اسماء مشهور بوده و در مواردی با وجود شرایط، اعراب غیر مشهور نیز به کار رفته است؛ مانند: «هذا أبُک».




عالمان نحو، چهار شرط عمومی در اعراب به حروف برای این أسماء ذکر کرده‌اند که همه این اسماء در آن چهار شرط مشترک‌اند و با وجود همه این شروط، اعرابشان به حروف می‌باشد و در صورت فقدان هر یک از این شروط، إعراب این أسماء به حروف نبوده، بلکه به حرکت خواهد بود. در کنار شرایط عمومی، شرائط اختصاصی نیز ذکر شده است که به دو لفظ "ذو" و "فَم" اختصاص دارد:


۵.۱ - أ. شرایط عمومی

شرایط عمومی اعراب به حروف در "اسماء ستّه" عبارت‌اند از:

۴.۱.۱ - اول

این أسماء، مضاف باشند و چنانچه، مضاف نباشند إعراب آنها به حرکت خواهد بود؛ مانند: «للنٌاسِ کُلِّهِم أبٌٌ و أُُمٌّ هُما آدمُ و حوََّی»؛ در این مثال لفظ "أب" از اسماء ستّه بوده که مبتدا و مرفوع است و از آنجا که مضاف واقع نشده، اعراب آن به حرکت "ضمّه" بر حرف"باء" می‌باشد.

۴.۱.۲ - دوم

مضاف به غیر ضمیر "یاء" متکلم باشند و چنانچه این أسماء به "یاء" متکلم اضافه شوند، إعراب آنها تقدیری خواهد بود.
[۸] البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، سیوطی، عبدالرحَمن بن أَبی‌بکر، قم، انتشارات دار الحکمة، ۱۳۸۸ش، چاپ یازدهم، ص۲۸.
مانند: «هذَا أخِی»؛ در این مثال لفظ "أخ" از اسماء سته، مضاف به ضمیر "یاء" متکلم و خبر می‌باشد که علامت رفع (حرکت ضمه) آن به جهت مناسبت با "یاء"، در تقدیر است.

۴.۱.۳ - سوم

مفرد باشند،
[۱۲] حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۲، ص۳۹۲.     آنچه در کلام عرب در مخالفت با این شرط مشاهده می‌شود، نادر و شاذ است؛ مانند این بیت: «إنَّما یَصطَنِعُ المَعروفَ فی النّاس ذَوُوه»؛ که در این مثال لفظ "ذوُو" به غیر اسم ظاهر (ضمیر) اضافه شده است.
پس چنانچه این اسماء، مثنی یا جمع باشند اعراب مثنی
[۱۳] اعراب مثنی به حروف است که در حالت رفعی به حرف "الف" و در حالت نصبی و جرّی به حرف "یاء" می‌باشد.
و جمع
[۱۴] اعراب جمع مذکر سالم به حروف است که در حالت رفعی به حرف "واو" و در حالت نصبی و جرّی به حرف "یاء" می‌باشد. اعراب جمع مکسّر به حرکات ظاهریست.
را خواهند داشت که در ادامه به این موارد اشاره خواهد شد:
أ. مثنی؛ مانند: «هذَانِ أَبَوَا زَیدٍ»؛ در این مثال لفظ "أب" از اسماء ستّه، خبر و مرفوع بوده که به جهت مثنی بودن علامت رفع آن به حرف "الف" می‌باشد.
ب. جمع مکسر؛ مانند: «هؤُلَاءِ آبَاءُ الزَیدِینَ»؛ در این مثال لفظ "أب" از اسماء ستّه، خبر و مرفوع بوده که به صورت جمع مکسّر (آباء) به کار رفته است؛ از‌این‌رو اعراب آن به حرکت (ضمه ظاهری) است.
ج. جمع مذکر سالم؛ از میان این اسماء تنها دو لفظ "أب" و "ذو" به صورت جمع مذکر سالم آمده‌اند. این دو لفظ به ندرت به صورت جمع مذکر سالم به کار رفته‌اند که در این صورت إعراب جمع مذکر سالم را می‌گیرند. مانند: «إنََّمَا یَصطَنِعُ المَعرُوفَ فِی النَّاسِ ذَوُوه»؛ "ذو" از اسماء سته بوده که در این مثال به صورت جمع مذکر سالم (ذوو) به کار رفته است؛ از این رو اعراب آن همچون سایر موارد جمع مذکر سالم به حرف "واو" می‌باشد.

۵.۱.۴ - چهارم

مکبَّر (غیر مصغَّر) باشند؛ پس چنانچه این اسماء تصغیر شوند، إعرابشان به حروف نخواهد بود. مانند: «جَاءَ اُبَیُّکَ»؛ "أب" از اسماء سته بوده که در این مثال به صورت اسم مصغّر (ُأبَیّ) به کار رفته است؛ ازاین‌رو اعراب آن به حرکت (ضمه ظاهری) می‌باشد.


۵.۲ - ب. شرایط اختصاصی

دو لفظ "ذو" و "فَم" علاوه بر شرایط عمومی، هر کدام می‌بایست شرط دیگری نیز دارا باشند تا إعرابشان به حروف باشد. در ادامه به شرایط اختصاصی هر یک اشاره می‌شود:

۵.۲.۱ - شرط اختصاصی "ذو"


لفظ "ذو" علاوه بر شرایط عمومی یاد شده می‌بایست مضاف الیه آن، سه شرط ذیل را دارا باشد:
أ. مضاف‌الیه، اسم جنس باشد؛ از‌این‌رو کاربرد "ذو" در دو مثال «أنتَ ذُو مُحَمََّدٍ» و «أنتَ ذُو تَقُومُ»؛ صحیح نیست؛ زیرا مضاف‌الیه، در این دو مثال اسم عَلَم (محمّد) و جمله (تَقُومُ) می‌باشد.
ب. مضاف‌الیه، اسم ظاهر باشد؛ ازاین‌رو کاربرد "ذو" در مثال «الفَضلُ أنتَ ذُوهُ»؛ صحیح نیست؛ زیرا مضاف‌الیه، ضمیر (هاء) می‌باشد.
ج. مضاف‌الیه، صفت نباشد؛ ازاین‌رو کاربرد "ذو" در مثال «أنتَ ذُو فَاضِلٍ»؛ صحیح نیست؛ زیرا مضاف الیه، صفت (فاضل) می‌باشد.

۵.۲.۲ - شرط اختصاصی "فَم"

لفظ "فم" در صورتی اعراب به حروف خواهد داشت که علاوه بر شرایط عمومی، حرف "میم" از آخر آن حذف شود و تنها به حرف "فاء" آن اکتفا شود؛ ازاین‌رو اگر حرف میم از آخر آن حذف نشود إعراب آن به حرکات ظاهری است؛ مانند:«فَمُک یَنطِقُ بِالحِکمةِ»؛ در این مثال "فم" از اسماء سته بوده که با حرف "میم" به کار رفته است؛ از این رو اعراب آن به حرکت ظاهری (ضمه) می‌باشد.





۶.۱ - اول

بعضی از عالمان نحو تعداد این أسماء را پنج عدد دانسته‌اند و از لفظ "أسماء خَمسَة" (اسماء پنج‌گانه) استفاده کرده‌اند و این بدان دلیل است که این گروه حکم اعراب به حروف را در لفظ "هن" جاری ندانسته و اعراب آن را به حرکت می‌دانند.

۶.۲ - دوم

اعراب به حروف در این اسماء، اعراب ظاهری و علامت اعراب، همان حروف هستند اما بنا بر نظر بعضی دیگر

إعراب این أسماء به حرکت بوده و حرکات اعرابی بر این حروف (الف، واو، یاء) مقدرند.

۶.۳ - سوم

بعضی در بیان شرایط عمومی اعراب به حروف در اسماء ستّه، شرط دیگری را بیان کرده‌اند و آن اینکه، این أسماء، اسم منسوب نباشند و چنانچه "یاء" نسبت بگیرند، إعرابشان به حرکت خواهد بود. مانند: «تَعَامُلُه مَعََ إِخوَتِه تَعَامُلٌ أبَوِِیٌّ»؛ "أب" از اسماء سته بوده که در این مثال به صورت اسم منسوب (أبویّ) به کار رفته است؛ ازاین‌رو اعراب آن به حرکت (ضمّه ظاهری) می‌باشد.



آیه «و إنَّ ربَّک لَذو مَغفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَی ظُلمِهِم»؛ (پروردگار تو نسبت به مردم با اینکه ظلم می‌کنند دارای آمرزش است)؛ در این آیه شریفه لفظ "ذو" از "أسماء سِتّة"، خبر "إنّ" و مرفوع بوده که علامت رفع آن به حرف "واو" می‌باشد.


حدیث «اِحمَل نَفسَکَ مِن أخِیکَ عِندَ صَرمِه عَلَی الصِّلَةِ»؛ (امیر المؤمنین فرمودند: چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن)؛ در این حدیث شریف لفظ "أخ" از أسماء سِتّه و مجرور به حرف جرّ "مِن" بوده که علامت جرّ آن، حرف "یاء" می‌باشد.


۱. النحو الوافی، حسن، عباس، ج ۱، ص۱۰۸.    
۲. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة المدنی، سید علیخان، تحقیق و تعلیق سید حسین خاتمی و سید علی خاتمی، ج۱، ص۱۳۴.    
۳. همچون عباس حسن در "النحو الوافی" و ابن عقیل در"شرح ابن عقیل" و جامی در"الفوائد الضیائیه".
۴. همچون رشید شرتونی در"مبادئ العربیه" قسم صرف.
۵. إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۴۴.     اعراب به حروف در این اسماء مشهور بوده و در مواردی با وجود شرایط، اعراب غیر مشهور نیز به کار رفته است؛ مانند: «هذا أبُک».
۶. إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۴۴.    
۷. إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۶۰.    
۸. البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، سیوطی، عبدالرحَمن بن أَبی‌بکر، قم، انتشارات دار الحکمة، ۱۳۸۸ش، چاپ یازدهم، ص۲۸.
۹. جامع الدروس العربیة، غلایینی، مصطفی، ص۲۰.    
۱۰. جامع الدروس العربیة، غلایینی، مصطفی، ص۲۳ و ۲۴.    
۱۱. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶ و ۱۰۷.    
۱۲. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۲، ص۳۹۲.     آنچه در کلام عرب در مخالفت با این شرط مشاهده می‌شود، نادر و شاذ است؛ مانند این بیت: «إنَّما یَصطَنِعُ المَعروفَ فی النّاس ذَوُوه»؛ که در این مثال لفظ "ذوُو" به غیر اسم ظاهر (ضمیر) اضافه شده است.
۱۳. اعراب مثنی به حروف است که در حالت رفعی به حرف "الف" و در حالت نصبی و جرّی به حرف "یاء" می‌باشد.
۱۴. اعراب جمع مذکر سالم به حروف است که در حالت رفعی به حرف "واو" و در حالت نصبی و جرّی به حرف "یاء" می‌باشد. اعراب جمع مکسّر به حرکات ظاهریست.
۱۵. النحو الوافی، حسن، عباس، ج ۱، ص۱۰۸.    
۱۶. إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۴۴.    
۱۷. إبن عقیل علی ألفیة ابن مالک، إبن عقیل، عبدالله، ج۱، ص۵۴.    
۱۸. شرح شذور الذهب فی معرفة کلام العرب، إبن هشام الأنصاری، جمال الدین، ص۶۷.    
۱۹. النحو الوافی، حسن، عباس، ج ۱، ص۱۰۹.    
۲۰. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶.    
۲۱. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶.    
۲۲. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶.    
۲۳. النحو الوافی، حسن، عباس، ج ۱، ص۱۰۹.    
۲۴. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة المدنی، سید علیخان، تحقیق و تعلیق سید حسین خاتمی و سید علی خاتمی، ج۱، ص۱۳۴.     همچون "فرّاء".
۲۵. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة المدنی، سید علیخان، تحقیق و تعلیق سید حسین خاتمی و سید علی خاتمی، ج۱، ص۱۳۴.    
۲۶. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶.     همچون "سیبویه".
۲۷. حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة أَبن مالک، الصبان، محمد، ج ۱، ص۱۰۶.    
۲۸. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة المدنی، سید علیخان، تحقیق و تعلیق سید حسین خاتمی و سید علی خاتمی، ج۱، ص۱۳۶ و ۱۳۵.    
۲۹. رعد (۱۳)، آیه ۶.    
۳۰. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمد، ص۲۷۳، نامه۳۱.    



پژوهشکده باقرالعلوم.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | اقسام اعراب




جعبه ابزار