اسلام و سرمایهداری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مبحث، «
سرمایهداری»، به معنای اصطلاحی آن منظور است که پدیده
ای استثماری با عملکرد و راهکارهایی ویژه میباشد نه سرمایهداری به معنای لغوی آن که معطوف به هرگونه در اختیار داشتن
مال و
سرمایه است. نگرش
اسلام به اصل اموال و سرمایه، بسیار مثبت است. اموال و هرگونه
کالا که بگونه
ای نیازهای بشری را برآورد، در نظر اسلام، امری حیاتی و عامل بقاء و برپایی
جامعه، و راه تداوم حیات انسانی، و رشد
دین و دینباوری است. این موضوع را، در سراسر تعالیم اسلامی به روشنی میبینیم که با تعبیرهایی گونهگون، از ضرورت تمتعات زندگی، و حیاتیبودن اموال و کالاها سخن گفته و سهم اصولی «اموال» را در جامعه انسانی، تبیین کردند.
در
قرآن کریم، «اموال»، عامل قوام و امداد الهی شمرده شده است:
۱. «ولا توء توا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما..؛
اموال خود را، که
خداوند سبب برپایی زندگی شما قرار داده است، به دست سفیهان (ناواردان و غیرمتخصصان) مسپارید...»
۲. «و امدد ناکم باموال و بنین..؛
از طریق اموال و فرزندان به شما کمک رساندیم.»
در احادیث نیز «مال و ثروت»، عامل پایداری اسلام و
مسلمانان و ابزار سامانیابی کار اجتماع دانسته شده است:
امام باقر (علیهالسّلام) به روایت
امام صادق (علیهالسّلام):
«... هی (الدنانیر و الدراهم) خواتیم الله فی ارضه، جعلها الله مصحه لخلقه، و بها تستقیم شوؤنهم و مطالبهم؛
درهم و
دینار، مهر (سکه) خدا است در
زمین، خداوند آن را برای سامانیابی کار خلق قرار داده است، تا بدان وسیله، امور زندگانی مردمان بگذرد و نیازهای آنان برآورده شود.»
مقصود از این تعبیر، اینست که خدای متعال چنین به فکر و نظر آدمیان داده است که این ابزار و وسیله (درهم، دینار، تومان و هر پولی) را پدید آورند و برای آن، اعتبار مالی قرار دهند، تا از تعویض
کالا باکالا _که کاری دشوار و دراکثر موارد، غیرعملی است_ آسوده گردند و زندگی و امور آنان به آسانی برگزار شود.
امام صادق (علیهالسّلام):
«احتفظ بما لک فانه قوام دینک؛ از اموالت مراقبت کن که مایه پایداری دین تو است.
»
اسلام بر دستیابی به رشد اقتصادی و آبادی مزارع و سرزمینها و بهرهبرداری از منابع و سرمایههای طبیعی آن نیز تاکید کرده است:
در قرآن کریم آمده است:
«هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها..؛
خداوند شما را از زمین پدید آورد و آباد کردن آن را به شما سپرد...»
امام صادق (علیهالسّلام) نیز فرمود:
«فکر یا مفضل فی هذه المعادن و ما یخرج منها من الجواهر المختلفة، مثل الجص، و الکلس، و الجبس، والزرانیخ و المرتک و القونیا و الزیبق، و النحاس و الرصاص، و الفضه و الذهب، ... و الیاقوت وضروب الحجاره، و القار، و المومیا، و الکبریت، و النفط و غیر ذلک مما یستعمله الناس فی مآربهم;فهل یخفی علی ذی عقل ان هذه کلها ذخائر ذخرت للانسان فی هذه الارض یستخرجها فیستعملهاعندالجاجه الیها...
ای مفضل! درباره این معادن بیندیش، و درباره مواد گوناگونی که از آنها بیرون آورده میشود، همچون گچ و آهک و سنگ گچ و زرنیخ و مردار سنگ و توتیا و سیماب و
مس و
سرب و سیم و زر... و یاقوت و اقسام سنگها نیز قیر و مومیائی و گوگرد و نفت وجز اینها، که مردمان برای رفع نیازمندیهای خود به کار میبرند؛ آیا ممکن است بر شخص خردمند این مطلب پوشیده بماند که همه اینها چیزهایی است که (برطبق حکمت) برای
انسان در این زمین ذخیره شده است، تا آنها را از زمین بیرون آورد و هنگام نیاز به کار برد؟. ..»
سرمایهگذاری تولیدی و پرهیز از راکد گذاردن اموال و کنز و گنج کردن آنها، نیز مطرح گردیده است:
«... و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم؛
و کسانی که
طلا و
نقره گنج میکنند و آن را در راه خدا
انفاق نمیکنند به کیفری دردناک نویدشان ده.»
اندوختن طلا و نقره (که در دوران گذشته، وسیله مبادله بوده و واحد پول را تشکیل میداده است) واموال فراوان و متراکم، «کنز» است و هرگونه استفاده
عمومی و سرمایهگذاری اموال، انفاق و خدمت به خلق است.
امام علی (علیهالسّلام):
«لیس فی المال الصامت نفل؛
در مال راکد، زیاده و رشدی نیست.»
امام صادق (علیهالسّلام):
«ما یخلف الرجل بعده شیئا اشد علیه من المال الصامت... قلت له: کیف یصنع به؟ فقال: یجعله فی الحائط و البستان و الدار؛ آدمی، ثروتی ناخوشایندتر از سرمایههای راکد پس از خویش باقی نمیگذارد. سئوال شد پس بااینگونه اموال چه کند؟ امام فرمود: آن را در خانه سازی و احداث باغ، سرمایه گذاری کند.»
امام سجاد (علیهالسّلام):
«استثمار المال تمام المروة؛ رشد و نمو مال، از مروت است.»
همچنین استفاده بهینه از سرمایهها و منابع نیز مطرح شده است:
امام علی (علیهالسّلام):
«لم یکتسب مالا من لم یصلحه؛آنکس که از سرمایهاش درست استفاده نکند در حقیقت، مالی به دست نیاورده است.»
بنابراین تعالیم که نمونه
ای بسیار اندک درباره مسائل مالی بوده روشن میگردد که به سرمایهها و اموال در
اسلام با نگرشی بسیار اصولی و مثبت نگریسته شده و ثروت در
جامعه اسلامی، جایگاهی ویژه دارد. پس چگونه است که اسلام در عین حال، با سرمایهداری در قلمرو گسترده آن مبارزه کرده و مالپرستی و افزونخواهی را به شدت محکوم کرده است؟
اسلام در برابر اموال، از عوارض منفی آن نیز سخن میگوید و سرمایهداری را با شیوه و اخلاقیات و عملکردهای ناهنجار آن معرفی میکند. اگر اموال و سرمایهها در جهتی درست و انسانی هدایت نشود، و در خدمت کل جامعه بشری قرار نگیرد، و از صورت ابزاری و آلی درآمده و به صورت هدف و اصل در نزد گروهی خاص ذخیره گردد، مردود است بعبارت دیگر، بعد منفی سرمایهداری، مردود است زیرا عملکردهایی ناعادلانه و راه کارهای ظالمانه و ضدانسانی دارد و اقتصاد بازار آزاد که رکن قرائت لیبرال_سرمایهداری از جامعه مدنی غربی است، دقیقا" بر همین عملکردها و راهکارها مبتنی شده است.
پدیده سرمایهداری مصطلح، به این معنا و در بعد منفی آن، از ناهنجارترین، ویرانگرترین و شومترین پدیدههایی است که در اجتماعات بشری رخ نموده است. از آغاز پیدایش این پدیده تاکنون، پدیده دیگری به این شومی و ویرانگری نداشتهایم؛ زیرا که یا خود به تجاوز و نابودی انسانها دست یازیده است، و یا دستیار نزدیک همه تجاوزکاران و دژخیمان تاریخ بوده است. اگر قدرتهای بدنی و خانوادگی یا قبیله
ای در گذشتههای دور، یکه تازی کردند، و یا قدرتهای نظامی و خودکامه سیاسی، در دورانهای بعد، ره بیداد پوئیدند، و یا قدرتهای صنعتی و نظامی در این دوران، خاستگاه اصلی بسیاری از تجاوزگریها و بیدادگریها و پایمال شده حقوق انسانها گردیدند، ریشه اصلی همه اینها در سرمایهداری و تمکن بیحساب مالی نهفته است.
خصلت «سرمایهداری»، در تبیینی کلی و فشرده، خاستگاه اصلی خودخواهیها و سودجوییها، و سرچشمه نابسامانیها و نابودیها و تبعیضها و محرومیتها و ستیزها و آشوبها بوده است. تراکم سرمایه در بخشی و مالاندوزی گروهی، همواره ره آوردهایی ویرانگر داشته است و افراد و اجتماعات و حتی طبیعت و محیط زیست را نیز به تباهی کشیده است.
«اقتصاد سرمایهداری» و جامعه مدنی به این معنا و در قرائت سکولار، نظامی ضد الهی و بستر اقتصادی طاغوتی است، لگام گیسخته و مرزنشناس و عدالتگریز و قانونستیز، که جز به خود و
قانون خود و آزادی در راه کارهای خود، به هیچ قانون، و آزادی و شیوه و روشی حرمت نمینهد، و جانب هیچ حق و عدلی رارعایت نمیکند.
سرمایهداری با معیارهای
لیبرالیسم اقتصادی، دارای ویژگیهای همه تجاوزگران و طاغوتان در طول تاریخ است، بلکه امروزه با تکامل ابزاری که پدید آمده است، این تجاوزرگریها بسیار پیچیدهتر، سهمگینتر و ضدانسانیتر از همه مستکبران تاریخ گذشته، عمل میکند. تجاوزگری که از حد منطقه و کشورهای خاص گذشته و فرامنطقه
ای و جهانی شده است، از حریم انسانها هم گذشته و به حریم طبیعت و منابع آن نیز پنجه افکنده، حتی کمربند امنیتی کره زمین، یعنی لایه اوزن نیز از عملکرد آن در امان نمانده است. و شگفت اینجاست که در عین حال، داعیه اصلاحگری و قانونمداری نیز دارد و از حقوق انسانی و آزادی و آزادگی نیز دم میزنند؟ چه نیک و شگرف،
قرآن کریم، کارنامه اینان را ترسیم فرموده است:
«و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون؛
چون به آنان گفته شود که در زمین، فساد مکنید، میگویند: ما مصلحانیم.» قرآن کریم، مسرفان را مفسد معرفی میکند.
اکنون پاره
ای از دیدگاههای اسلام درباره
سرمایهداری را تبیین میکنیم، و در ارزیابی شتابزده
ای، برخی از راه کارها و ره آوردهای آن را برمیشماریم. و در آغاز از پیامدهای فردی آن گفتگو میکنیم که زمینه اصلی عملکردهای اجتماعی آن نیز هست:
این عنوان، در
سوره تکاثر آمده است، که احوال زیادهداران را ترسیم میکند، و پیامدهای منفی افزونداری را به تصویر میکشد:
«الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر.
کلا سوف تعلمون. ثم
کلا سوف تعلمون! نازیدن به فزونداری (و فزونخواهی)، شمایان را سرگرم ساخت. (و در دنیا غرق کرد) تا (مرگ فرا رسید و) به دیدار گورها شتافتید. نه آن است (که میپندارید)، به همین زودی خواهید دانست. نیز نه آن است (که میپندارید)، به همین زودی خواهید دانست.»
در این آیه کریمه، زیادهداری و افتخار به آن، از عوامل بازدارنده انسان، به حساب آمده است. «الهاء» به معنای بازدارندگی از یاد خدا و گردن نهادن به قوانین الاهی و به "لهو" افکندن است.
امینالاسلام طبرسی میگوید:
الهاء، به معنای سرگرم کردن کسی به لهو و لعب است؛ و «الهیکم التکاثر»،
یعنی نازیدن (و پز دادن) به فزونی مال و فرزند شما را از فرمانبرداری خدا، و به یاد
آخرت بودن باز داشت و غافل ساخت و به قولی یعنی: مباهات کردن به فزونی مال و افراد، شما را از تدبر در کار خدا (حکمتهای تکوینی آفرینش، و حکمتهای تشریحی احکام)، باز داشت..
تعبیرهای دیگری نیز در قرآن آمده است، که گر چه از این ریشه و ماده نیست؛ لیکن در ژرفای معنا، به همین حقیقت نظر دارد، یعنی بعد منفی و تباهگر مالاندوزی و بازدارندگی سرمایهداری را تبیین میکند چون:
«... و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور...؛
.. زندگی دنیا جز کالایی گول زننده نیست.»
با دل بستن به سود و سرمایه و کالاهای دنیایی، حالت
غرور و خودمحوری در نفس آدمی پدید میگردد، و انسانی را از هر فکر و اندیشه درست و راهگشای دیگری باز میدارد.
امام علی (علیهالسّلام) فرمود:
«... و التکاثر، لهو و لعب و شغل، و استبدال الذی هو ادنی بالذی هو خیر؛
تکاثر، لهو است و لعب و مشغولیت، و گرفتن چیزی که پستتر است در برابر دادن چیزی بهتر.»
همچنین تعبیر «فتنه» در آیه کریمه:
«انما اموالکم و اولادکم فتنه..؛
جز این نیست که دارایی و فرزندان شما برای آزمونند.»
اموال و فرزندان از عوامل آزمایش و آزمون انسانها شمرده شده است، و بسیاری از صاحبان سرمایهها در آزمونی شرکت میکنند که از آن، مردود بیرون میآیند زیرا که ثروت زیاد، موجب بازدارندگی آنان از سعادت و معنویت است. تعبیرهای دیگری نیز چون: مترف، مسرف، مستکبر و تهلکه که درباره سرمایهداران است، همه به نوعی بیانگر الهاء و بازدارندگی زیادهداری از عمل به حق و تن دادن به ارزشهاست. و مترف و مسرف نیز که به معنای مصرفهای شاد خوارانه و زیاده از حد است، انسان را از راههای درست باز میداد، و تعبیر «استکبار» نیز به همین سرکشی از گردن نهادن به حق و حقیقت نظردارد، و «تهلکه» و نابودی، پیآمد انکارناپذیر این دست گرایشهای سرمایهداری است.
تعبیر «موتی» در قرآن نیز با نظر به همین معیار، به مالاندوزان، تفسیر شده است:
«انک لا تسمع الموتی؛
.. تو نمیتوانی مردگان را شنوا سازی...» از
پیامبر بزرگوار اسلام پرسیدند... مردگان چه کسانیند؟ فرمود: «هر غنی مترف» یعنی هر ثروتمند شادخوار.
آری سرمایهداران در چنین
جامعه و مدنیت استکباری، از خود و تعالی معنوی خویش باز میمانند، وراه رشد و سعادت خویش گم میکنند، و تمامی عمر و نیروی حیات در بیراهه روی میگذارند. آنان براستی از خود بیگانه و از خود واماندهاند، به خود فراموشی گرفتار شدهاند و تمامی هوش و استعدادهای بدنی و روانی خویش را در راهی سرمایهگذاری کردهاند که گوهر اصلی انسانی را شکوفا نمیسازد؛ بلکه آن را در غبارها و لایههای تیره مادیات میپوشاند. بنابراین گر چه یک سوره به نام «تکاثر» نامیده شده و از پیآمدهای شوم افزونخواهی سخن گفته است، لیکن در سراسر قرآن، تعبیرهای فراوانی است که در جوهر و ماهیت از همین دنیا دوستیها و دنیاطلبیهای افراطی و آثار آن سپرده برداشته است.
اخلاقیات در جامعه مدنی سرمایهداری، زمینههای اصلی بسیاری از خویهای غیرالاهی و سرشتهای غیرانسانی است. استکبار اقتصادی، بستر مناسب استکبار اخلاقی و طغیانگریهای روانی است، چنانکه کمبودداری و استضعاف اقتصادی، زمینه استضعاف اخلاقی و فکری میباشد.
مالاندوزی و زیادهخواهی، انسانی را به خصلتهایی شیطانی چون: آزمندی، حرص سیریناپذیر، نجل، خودخواهی، خود برتربینی، طغیان و سرکشی، لذتپرستی، شادخواری و شکمبارگی، شهوتپرستی، تنآسایی، بیاحساسی و سنگدلی میکشاند و عامل اصلی این اخلاقهای ضد انسانی، همان داشتنهای افراطی و مالاندوزیهای افرونخواهانه است. از اینرو مینگریم که در تعالیم اسلامی برای مبارزه با سرمایهداری، چه بسیار که با این خصلتها مبارزه شده است. از باب نمونه به چند روایت توجه کنیم:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
«ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و الیقین، و هلاک آخرها بالشح و الامل؛ سامانیابی کار این امت، در آغاز، به زهد و
یقین است، و بیسامانی آن، در پایان، به آزمندی و
بخل و آرزوداری.»
امام سجاد (علیهالسّلام) در دعایی از خداوند مسئلت میکند که به او چندان
ثروت بدهد که از حد نیاز داری بگذرد اما به سرمایه داری نرسد و این همان زندگی بسنده و کفاف است تا به مشکلات فقر و اخلاق غیرانسانی سرمایهداری گرفتار نیاید:
امام سجاد (علیهالسّلام):
«اللهم انی اسئلک خیرالمعیشة، معیشة اقوی بها علی جمیع حاجاتی، و اتوصل بها الیک فی حیاة الدنیا و فی اخرتی، من غیر ان تترفنی فیها فاطغی؛.. خدایا از تو معیشتی نیک خواهانم: معیشتی که با آن، همه نیازمندیهایم را برآورم، و در زندگی این دنیا و در آخرتم با آن به قرب تو برسم، بی آنکه مرا غرق در نعمت سازی تا به طغیان افتم...»
حرص و آزمندی سیریناپذیر، از ارکان اخلاق لیبرال_سرمایه داری است، و این حالت چنان گریبانگیر آنان میگردد که هر چه به
سود و سرمایه و گستره ثروت خویش میافزایند، سیر نمیشوند، و به سراغ بیشتر و بیشترها میروند. این روند بگونه
ای وحشتناک دنبال میشود، و در نقطه
ای باز نمیایستد و احساس بینیازی و سیری پیش نمیآید.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
«یا ابن مسعود! اجسادهم لاتشبع، و قلوبهم لا تخشع؛..:
ای ابن مسعود! بدنها (شکمها) شان سیر نمیشود، و دلهاشان خشوع پیدا نمیکند...»
در این سخن نبوی به تاثیر متقابل جسم و جان، در حالت مالاندوزی اشاره شده و آمده است که سیری ناپذیری فزونخواهانه مال پرستان، با فقدان خشوع و خضوع قلب و روح (تفرعن و گردنفرازی) همراه است.
و اصولا این حالت در مسائل مادی هست که اگر انسان بااحساس بسندگی با آنها روبرو گشت، و به بهره برداری بهاندازه لازم و مفید دست یازید، پس از برخورداری از زیستی معقول و بسنده و مرفه، احساس بی نیازی میکند، و از زیاده خواهیهایی باز دارنده، روی بر میتابد و گرنه هیچگاه احساس بینیازی نمیکند.
امام علی (علیهالسّلام):
«من رضی من الدنیا بما یجزیه، کان ایسرما فیها یکفیه. و من لم یرض من الدنیا بما یجزیه، لم یکن فیهاشیی یکفیه؛
آن کسی که بهاندازه کفاف، از دنیا راضی شود، کمترین چیز دنیا برای او بسنده است؛ و آن کس که بهاندازه کفاف راضی نشود، چیزی نیست که بتواند او را بسنده باشد.»
آری گرفتاری جامعه بشری بر سر همین ماهیت افزونخواه و زیادهطلب است که در پهنه اقتصاد جهانی، هر چه را مالیت و بهاء داشته باشد و بگونه
ای در بازارها و مبادلات، ارزش آفرین و سودآور باشد، باید به چنگ آورد و سلطه خویش را بر آن تثبیت کند، و در هیچ حد و مرزی درنگ نکند و چون جهنمی، همه چیز را ببلعد. و به تعبیر
قرآن کریم هر چه به او بدهند زیاده بر آن را طلب کند:
«و جعلت له مالا ممدودا... ثم یطمع ان ازید؛
به او مالی فزاینده دادم باز طمع آن دارد که آن را افزونتر کنم.»
سرمایهداران، چون به هیچ حد و اندازه
ای قانع نیستند و احساسی سیرناپذیر دارند، هیچگاه به بینیازی دست نمییابند:
امام کاظم (علیهالسّلام) فرمود:
«من قنع بما یکفیه استغنی، و من لم یقنع بما یکفیه لم یدرک الغنی ابدا؛
هر کس به آنچه او را بسنده است
قناعت کند، بینیاز است، و هر کس چنین نباشد، هرگز به بینیازی نرسد.»
از اینرو در تعالیم اسلامی، با زیر بناهای روحی و ددصفتی درونی سرمایهداری مبارزه شده است؛ چنانکه با عملکرد بیرونی و اجتماعی آن؛ تراکم مالپرستی در نظر اسلام یک پدیده ساده مادی یا اجتماعی محض و یا سیاسی صرف نیست؛ بلکه پدیده ایست که بر مجموع زمینههای فرهنگی و فکری و تربیتی افراد بنا شده است. بدین جهت اسلام به ویران کردن زمینهها و پایگاههای درونی و روحی مالاندوزی نیز توجهی شایان کرده است. (چنانکه در آغاز اشاره کردیم، منظور از اینگونه تعالیم، ترویج زندگی صوفیانه و ترک دنیا و پرهیز از رفاه و بهبود وضع معیشت
جامعه و مردم و نادیده گرفتن ارزش توسعه اقتصادی نیست؛ بلکه هدف چنانکه روشن است، ویژهسازی امکانات رفاهی، و سلطه افکنی بر کل منابع و سرمایهها و بازارها،
توسط گروههای اندک و سودپرست است، چنانکه در نظام سرمایهداری کنونی جهان معمول است. برای توضیح بیشتر به این کتابها مراجعه شود: ۱. دیکتاتوری کارتلها، ۲. مفهوم امپریالیسم اقتصادی، ۳. چگونه نیمی دیگر میمیرند، ۴. مشکلات اقتصادی جهان سوم، ۵. گرسنگی، ارمغان استثمار، ۶. جغرافیای کم رشدی، ۷. سیطره جهانی، ۸. کمربند فقر، ۹. موانع توسعه در جهان سوم، ۱۰. غولهای غلات، ۱۱. درون جهان سوم، ۱۲. امپریالیسم و کشورهای توسعه نیافته، ۱۳. بشریت و تهدید گرسنگی، ۱۴. تاریخ توسعه طلبی آمریکا در ایران، ۱۵. فاصله عقب ماندگی، ۱۶. غارت جهان سوم، ۱۷. بیست کشور آمریکای لاتین.)
تفکر
سرمایهداری و راه کارهای آن، از موانع شکوفایی خرد ناب انسانی است، که دادههای عقل آدمی رادر زیر لایههای سنگین و تیره حب مال و آمال، مدفون میسازد و روشنگیریهای او را فرو میپوشاند و بدینسانند همه دلبستگیهای افراطی وحب و عشقهای سرکش که در راه
عقل و بررسیها و روشنگریهای او مانعی عظیم پدید می آورد.
منظور از عقل، عقل انسانی است. عقلی که برای انسانها ارزش قائل است، و جانداران و گیاهان و حتی مواد بیجان را حرمت مینهند. عقلی که خوب و بد و زشت و زیبا را میشناسد، و به ارزشهای اخلاقی و اصول نوع دوستی و دیگر خواهی فرا میخواند، عقلی که از درد و رنج دیگران رنج میکشد و به اندوه اندوهگینان، غمگین میگردد. عقلی که خودخواهی و خودپرستی را محکوم و مردود میشناسد و فراخوان به دیگر دوستیها و انسانگراییها است.
این عقل، منظور است که با عشقهای مادی و دلبستگیهای مالاندوزی بتدریج کم فروغ میشود تا بکلی از کار بیفتد؛ نه عقل ابزاری استوار بر محور سودپرستی و خودخواهی. بنابراین، نیرنگبازیها و زیرکیهای سودجویانه و نقشهکشیهای برخاسته از خودخواهی و خودمحوری، منظور نیست، که با همه بیتعهدها و مسئولیتنشناسیها و قانونشکنیها نیز سازگار میافتد و همه ارزشهای اخلاقی و معیارهای انسانی را در راه جلب منافع، زیر پا مینهد و با ترفندها و حیلهگریها، هر مرز و حریمی را میشکند و بر هر فضیلتی گام میگذارد، و آن را پیروزی به حساب میآورد. این حسابگریهای مادی در منطق دین، نیرنگ و سالوس و شیطنت است.
تفکر سرمایهداری لیبرال، با این عقل انسانی، ناسازگار است. چون تلاشهای اقتصادی آنگاه که از اهداف تامین نیازهای انسانی و رفاه همگانی دور گردد و مالاندوزی، هدف شود و آزمندی پدید آید، فرصت فکر کردن درباره همه چیز جز افزایش سود و سرمایه را از
انسان میگیرد و از همدمی با خرد ودریافت فروغ آن باز میدارد، و دیگر نمیتواند از این فروغ، برای بازداری خود از تلاش دایم در طلب مال، و بیرون آوردن آن از چنگ دیگران، بهرهمند گردد. و بدینگونه خرد انسانی از روشنگری و ارائه نیک و بد و انسانی و ضدانسانی، باز میماند و در چاله حسابگریهای مادی مدفون میشود.
همچنین داشتنهای افراطی، به زیستی افراطی و شهوتباره، و زیادهرویهای ویرانگر همه نیروهای آدمی میکشاند و انسان را در گرداب کاموری و شادخواری و لذتپرستی، غوطهور میسازد و این شیوهها در زندگی فردی نیز از عوامل تباهی جسم و
روح و در نتیجه، خرد آدمی است؛ زیرا که کاموریهای افراطی و لذتپرستی و غوطهوری در خور و خواب و تمایلات جنسی، مایه تباهی جسم و هرز رفتن نیروها و از میان بردن سلامت و تعادل لازم در مزاج انسانی است، و موجب بر هم خوردن توازن در همه قوای انسانی بویژه عقل خواهد گردید.
امام علی (علیهالسّلام) میفرماید:
«قد خرقت الشهوات عقله؛
شهوتها، خرد او (دوستدار دنیا و مال) را تباه کرده است.»
امام علی (علیهالسّلام):
«... اقبلوا علی جیفة قد افتضحوا بآکلها، و اصطلحوا علی حبها. و من عشق شیئا اعشی بصره، و امرض قبله، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، و یسمع باذن غیر سمیعة؛
(دنیاداران) به مرداری روی آورند که با خوردن آن رسوا شدند، و بر سر دوست داشتن آن با یکدیگر همداستان گشتند. هر کس چیزی را سخت دوست بدارد، چشمش نابینا و دلش بیمار میشود. چنین کسی با چشمی ناسالم میبیند و با گوشی ناشنوا میشنود.»
چشم و گوش و همه حواس مالپرستان، یک سونگر است و همان سمت و سوی افزایش سرمایه را مینگرد و جوانب و معیارهای دیگر را منظور نمیدارد. بنابراین بهراستی میتوان گفت که با چشم معیوب و گوش ناشنوا به مسائل مینگرد و با شناختی بیمارگونه و یک سونگر رویدادها را بررسی میکند و بدینگونه از درک و دریافت حقایق باز میماند.
زیادهداری در سخنی از امام صادق (علیهالسّلام) از سپاهیان نادانی شمرده شده است:
«... القوام و ضده المکاثرة؛
(از سپاهیان خرد) مالداری در حد قوام (اعتدال) است و ضد آن فزونخواهی است.»
اینکه قرآن میگوید، انسانهایی هستند که قلبهاشان مهر شده است و از درک و احساس انسانی تهی گردیدند، توجه به همین واقعیت است که با پیروی از تمایلات و سرسپردگی به امیال و شهوات، عقل انسانی از کار میافتد گر چه عقل ابزاری او کارآ باشد.
«... و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون؛
.. بر دلهاشان مهر نهاده شده پس آنان درک نمیکنند.»
یا در تعبیر دیگر قرآن:
«... لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها..؛
ایشان را دلهایی است که بدان نمیفهمند و چشمهایی است که بدان نمیبینند...»
آنها عقل دارند، لیکن در حوزه عمل، گوش به فرمان شهواتند و هدایتهای عقل انسانی را نادیده میگیرند.
بیگمان در میان ویژگیهای انسانی، عواطف، جایگاهی بسی بلند دارد که زندگی فرد و جامعه و بقاء نوع و سامانیابی خانواده و... بر آن استوار است. بگونه
ای که بهراستی میتوان گفت ضعف عواطف یا مرگ آن، با ضعف و مرگ انسانیت همراه است. انسان با عواطف خویش زندگی میکند بیش از آنکه با خرد بزید. محور اصلی دیگر دوستی و جامعهگرایی نیز عواطف است. انسان در پرتو عواطف است که به اخلاقهای انسانی و مدنی روی میآورد و از خویهای حیوانی و جنگلی دوری میگزیند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«فی الانسان مضغة اذا هی سلمت و صحت، سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد و فسد و هی القلب؛
در انسان، پاره گوشتی است (قلب ظاهری و مظهر قلب باطنی) که چون صحیح و سالم بماند، قسمتهای دیگر بدن نیز سالم میماند، و چون بیمار شود، باقی بدن بیمار و گرفتار فساد خواهد شد؛ وآن قلب است...»
اما عواطف انسان در مالاندوزی و سرمایهسالاری، ضعیف میشود و یا چنان تحت تاثیر گرایشهای آزمندانه پول پرستی قرار میگیرد که از کارآیی در درون آدمی میافتد.
امام علی (علیهالسّلام):
«... اعلمو ان کثرة المال مفسدة للدین، مقساة للقلوب؛
.. بدانید که فراوانی مال مایه تباه شدن دین است و سخت شدن دلها.»
سخت شدن دلها و سنگوارگی قلبها، همین بیاحساسی و میرش وجدان و عواطف در انسانهای شادخوار و خوش گذران است. در جامعه مدنی «لیبرال_سرمایهداری»، انسانها بمنزله ابزار و
کالا هستند و تنها با معیار بازدهی و سودآوری، ارزیابی و ارزشگذاری میشوند، حتی علم، فن، هنر و... هم ارزش ذاتی ندارد؛ بلکه آنگاه که به سود بیشتر و رشد تولید کمک کند، ارزشمند میگردد. بنابراین، نگرش سرمایهداری به انسانهای دیگر، نگرش ارزشی و انسانی نیست، بلکه نگرشی اقتصادی است. و این نوع نگرش یعنی نگرش ابزاری و کالایی به انسان، از ویژگیهای تفکر سرمایهداری است. باری اگر وجدان آدمی، کنار زده شود و قلب او در هم آلاید و سخت شود، استوانههای اصلی شخصیت انسان از لحاظ عقیده و عاطفه ودیگر گرایشهای ارزشی فرو میریزد و ایمان و اخلاق او رو به نشیب میگذارد و این فروپاشی و نشیبگرایی، به دیگر نواحی وجود آدمی و گستره زندگی علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی او سرایت میکند و بینش و عمل آدمی را به ناشایستگیها سوق میدهد. این قساوت قلب، انگیزه نیرومندی است در زندگی مالاندوزان و روش برخورد ایشان با اجتماع و چگونگی روابط با مردمان، و پیآمد حتمی آن، ستم کشیدن مردم و استثمار حقوق آنان و مکیده شدن خون ایشان است. از اینجا روشن میگردد که بر اجتماع سرمایهداری، عواطف انسانی فرمانروایی نمیکنند بلکه سروری و حاکمیت، با سنگدلی، بیاحساسی، بیتعهدی و
ظلم و تجاوز اقتصادی است و لازمه آن فشار بر گرده دیگران است.
قرآن، بیاحساسی سرمایهداران و نظر تودههای مردم درباره آنان را چنین ترسیم میکند:
«ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و آتیناه من الکنوزما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولی القوة اذقال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین؛
قارون از قوم موسی بود. پس بر آنان سرکشی کرد (ستم روا داشت)، و ما چندان
گنج به او داده بودیم، که حمل آنها برای گروهی مردم نیرومند گران بود؛ آنگاه قومش به او گفتند: (از سرمستی دارایی) شادی مکن که خداوند (اینگونه) شادمانان را دوست ندارد.»
میبینید که ثروتمندان، سرمست و شادمانند و حزن و اندوه را به دلهای سنگواره آنان راهی نیست. در شادی و غرور، غرق شدند و ازاندرز و درد دردمندان غافلند. گر چه این شادمانیها عمقی ندارد، و بهر حال، افکار
عمومی و قضاوت انسانها زندگی را بر آنان تلخ میسازد، و وجدان آدمی هر چند در لایههایی از زنگار لذتپرستی پنهان شده باشد، آنان را سرزنش میکند، و نگرانیهای روزافزون از دست دادن ثروتها، خواب خوش را از آنان میگیرد.
امام علی (علیهالسّلام) فرمود:
«... فالمتمتعون من الدنیا تبکی قلوبهم و ان فرحوا، و یشتد مقتهم لا نفسهم و ان اعتبطوا ببعض مارزقوا؛
.. دلهای بهرهمندان از دنیا، گریان است هر چند شادمان باشند، و با آنکه دیگران حتی به پاره
ای از آنچه بهره ایشان شده است رشک میبرند، اما خود آنان همواره از خود (و زندگی خود) بیزارتر میشوند.»
برخی از رهآوردهای اجتماعی نظام لیبرال_سرمایهداری عبارتند از:
نخستین ره آورد دکترین لیبرال_سرمایهداری، تاثیری است که بر نوع روابط اجتماعی میگذرد و روابط برادرانه و همسان انسانی را به روابطی برتری طلبانه و خودکامه تبدیل میکند، از نوع روابطی که میان دو طبقه "اقلیت فرادست" و "اکثریت فرودست" وجود دارد. براساس تاثیرهای فکری، فرهنگی و اخلاقی که نظام سرمایهداری در انسانها میگذارد (برخی از آنها در بخش نخست مقاله مورد بررسی قرار گرفت) و روحیه طغیان و خودکامگی که بر مالاندوزان سایه میگسترد، پایگاه اصلی روابط اجتماعی را ویران میکند. یعنی باور انسانها و ایمان به ارزش و کرامت انسانی، یا کم رنگ میشود و یا بکلی رنگ میبازد. این
ایمان با ملاکهای سرمایهداری، مفهومی نمیتواند داشته باشد. براساس همین تفکر و احساسها در جامعه سرمایهداری، روابطی غیرانسانی، حاکم است، روابطی صرفا اقتصادی و براصل "سودآوری".
بیگمان سلامت
جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعی نهفته است. نوع روابط اگر براساس باور انسانها و پذیرش ارزش واقعی همه مردم، استوار گردد و در چهارچوب قانون (به عنوان مدافع حقوق همگان) صورت گیرد، و بالاتر نیز صعود کند و بالاتر از
قانون، حتی مبانی ارزشی و اخلاقی، معیار قرار گیرد، سلامت جامعه بطور بنیادی، تضمین شده است. اینگونه روابط، از هر گونه ستمبارگی میان افراد جلوگیری میکند، از تحمیل اندیشه و استبداد فکری مانع میگردد، ریشه هر گونه سلطهجویی و تعالی طلبی را میسوزاند، رابطه طبقاتی و براساس تبعیضهای ناروا پدید نمیآید و اهرمهای قدرت اقتصادی و سیاسی، به صورت ابزاری در دست ثروتمندان قرار نمیگیرد.
در نظامهای سرمایهداری، سرمایهداران به اهرم اصلی قدرت یعنی سرمایه، مجهز میشوند و به هیچیک از معیارهای محدود کننده قدرت، تن نمیدهند. نه قانون را میپذیرند (آنگاه که برخلاف منافع آنان باشد) و نه اخلاق انسانی را پذیرا هستند؛ زیرا که اخلاق انسانی و الهی، با اخلاق سرمایهداری، تضاد ماهوی دارد. از اینرو ماهیت روابط را قدرتمداری و سلطهجویی تشکیل میدهد.
بنابراین میتوان گفت که بالاترین و شومترین ره آورد اجتماعی سرمایهداری، طاغوتگری و بعد استکباری آنست. همین خوی و خصلتی که در همه خودکامان و حاکمان غیر الاهی و مستبدان تاریخ وجود داشته و بشریت را به بردگی کشیده است. پیامد حتمی این نگرش، تقسیم جامعه به دو طبقه "سلطه طلب" و "تحت سلطه" و پیدایش جامعه طبقاتی با روابطی ظالمانه است.
«ان الانسان لیطغی ان راه استغنی؛
خیر، آدمی طغیان میکند. همینکه خود راتوانگر (و ثروتمند) بیند.»
«... قدرت، روش را در روابط
عمومی و خصوصی و در طبیعت ارتباط کاری، تعیین میکند. ارتباطی که حرکت زندگی را به حرکت قدرتمندان، تفسیر مینماید و ضعیفان را جز پژواک بیچاره و ناچیزی نمیداند که همه چیز خود را از قدرتمندان الهام میگیرند، و جز با اراده
ای پایمال و مقهور اراده طاغیان حرکتی نمیکنند... و گاه کار تنها به اینجا تمام نمیشود که مستضعفان در برابر اراده قهار مستکبران، احساس ناچیزی و حقارت کنند، بلکه در اینجا باوری سرکش در ذهن قدرتمندان وجود دارد که میگوید: ضعیفان توان تعیین سرنوشت خویش، و انتخاب باورها (اصول پذیرفتنی)، و پویش در زندگی را خود بخود ندادند، و باید درباره امور مربوط به عقیده و زندگی و سرنوشت، اختیار خود را _دربست_ به دست آنان بدهند...»
به خاطر پیامدهای ضد الاهی و ناانسانی مالاندوزی است که در ادیان و بویژه در
اسلام، با خصلتهای سرمایهدارانه مبارزه شده است؛ زیرا که این روحیه تعالیطلبی و سلطهجویی، با ماهیت تفکر الاهی اسلام ناسازگار است:
«تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبة للمتقین؛
این سرای آخرت را از آن کسانی ساختهایم که در این جهان نه خودمان برتری جویی هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است.»
و بیتردید این روحیه در رابطه با انسانها، از داشتنهای افراطی و قدرت اقتصادی ریشه گرفته است.
«الذی جمع مالا و عدده. یحسب ان ماله اخلده؛
آنکه مالی گرد آورد و به شمارش آن پرداخت، میپندارد که دارایی اش جاویدانش گرداند.»
امام علی (علیهالسلام): «اما الاغنیاء من مترفة الامم، فتعصبوا الاثار مواقع النعم، فقالوا: نحن اکثر اموالا و اولادا..؛
توانگران شادخوار هر امت (و جامعه)، نسبت به موقعیت خود در برخورداری از نعمتهای الاهی، تعصب ورزیدند (و آن را از خویشتن دانستند و بس مهم شمردند)، و گفتند: «ما اموال و فرزندان بیشتری داریم، و ما
عذاب نخواهیم شد».»
حتی رویارویی سرمایهداران با آیینهای الاهی و با هر اندیشه و هدایتی، برای همین حس خودبرتربینی است:
«و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها: انابماارسلتم به کافرون و قالوا: نحن اکره اموالا و اولادا، و ما نحن بمعذبین؛
در هیچ شهری بیمدهنده
ای (پیامبری) را به
رسالت نفرستادیم مگر اینکه شادخواران آن گفتند: ما به این دین که برای ابلاغ آن آمدهاید اعتقاد نداریم.» وگفتند: ما اموال و فرزندان بیشتری دادیم و ما عذاب نخواهیم شد. «مترفوها در این آیه به معنای جباران و توانگران و مرفهان است»
استکبار و طغیان
سرمایهداری بدانجا میرسد که همه ارزشها را در ثروت میداند و به همه فضیلتها و نیکیها به دیده کاستی مینگرد:
«لقد سمع الله قول الذین قالوا: ان الله فقیر و نحن اغنیاء..»
خداوند گفته کسانی را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما سرمایهدار و ثروتمندیم...» و این اوج استکبار و خودبزرگبینی است که نسبت به خالق کاینات چنین بیندیشند و چنین سخنی بر زبان آورند.
پیامبران الاهی را نیز چون از طبقات محروم بودند، به هیچ میگرفتند و اندیشهها و گفتار آنان را بیارزش میپنداشتند:
«و قالوا لولا نزل هذاالقرآن علی رجل من القریتین عظیم؛
گفتند چرا این
قرآن بر مردی از بزرگ مردان آن دو قریه نازل نشده است.»
«و قال لهم نبیهم: ان الله قدبعث لکم طالوت ملکا قالوا: انی له الملک علینا؟ و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال..؛
پیامبر ایشان (
بنی اسرائیل) به آنان گفت:
خداوند طالوت را پادشاه شما قرار داد، گفتند: چگونه میتواند به پادشاهی برسد، در صورتی که ما برای پادشاهی از او شایستهتریم، او که مال فراوانی ندارد...»
در اندیشه لیبرال_سرمایه داری، معیار و محور برای هر کار و هر چیز، مال است حتی پستها و مسئولیتهای دشوار اجتماعی با این معیار داده یا گرفته میشود. و بدینسان تعالیطلبی سرمایهداران بدانجا میرسد که دینشان و خدایشان را اموالشان میدانند:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «فوا عجبا لقوم الهتهم اموالهم؛شگفتا از مردمی که معبودهای ایشان مالهایشان است.»
از اینرو مینگریم که در تعالیم اسلامی، "غنای کفافی"، زندگی آرمانی و اسلامی شمرده شده است، یعنی زیستی که از حد فقر و کمبودداری بگذرد و به حد بسندگی و کفاف برسد، و به مرز تکاثر و زیادهداری نزدیک نگردد و گرفتار عوارض و معایب سرمایهداری نشود، و این بهترین زندگی شناخته شده است.
امام سجاد (علیهالسلام): «اللهم انی اسئلک خیرالمعیشة، معیشة اقوی بها علی جمیع حاجاتی، و اتوصل بهاالیک فی حیاة الدنیا و فی آخرتی، من غیران تترفنی فیها فاطغی، او تقترها علی فاشقی...؛
خدایا از تو معیشتی نیک خواهانم: معیشتی که با آن همه نیازمندیهایم را برآورم، و در زندگی این دنیا و در آخرتم با آن به قرب تو برسم، بی آنکه هر اغرق در نعمتسازی تا سر به طغیان بردارم، یا بهاندازه
ای آن را اندک بدهی (فقر و کمبود) که گرفتار بدبختی شوم...»
اموال از نظر راهنمایان الاهی ابزار و وسیله
ای برای تامین زندگی مقتصدانه همه انسانهاست، و وسیله اثبات هیچ ارزشی از آن دست ارزشهایی کاذب و منفی در تفکر سرمایهداران نیست.
تعادل جامعه و توازن میان منافع و حقوق افراد، و ارتباط معقول میان "حق" و "تکلیف"، در پرتو قانون، صورت میپذیرد و بدون حاکمیت قانون اجتماعی سالم و منسجم و متوازن، پدید نخواهد آمد. قانون است که باید حس افزونخواهی و آزمندی گروههایی را محدود کند، و ابزار قدرت افرادی را که مایه تجاوز و سلطه است، در هم بشکند و انواع تجاوزگریها را مهار کند، و همه را به انجام وظیفه و تکلیف خویش در جامعه تشویق کند و یا ملزم سازد و بدینگونهها همگان را به حق خویش برساند.
تودههای مردم، قانون دوست هستند؛ زیرا که در پرتو قانون میتوانند از شرآفرینی قدرتمندان و متمکنان، در امان بمانند و قانون، تنها مدافع آنهاست در برابر گروههای تجاوزگر؛ لیکن قدرتمندان بویژه سرمایهداران، قانون را باور ندارند، و همواره و با همه ابزارها به قانونشکنی میپردازند، و با نفوذ در مراکز اجرای
عدالت و قانون، آن را دگروار تفسیر میکنند، و یا آشکارا زیر پا مینهند و به ظلم و تجاوز به حقوق انسانها ادامه میدهند.
سرمایهداری، تنها قانون سرمایهداری را میپذیرد، یعنی قانونی که منافع سرمایهداری را تضمین کند. امنیت قانونی از نظر سرمایهداری، امنیت انسانی نیست؛ بلکه امنیت اشکال سرمایهداری است، امنیت انواع انحصارگرایی و تشکیل سازمانهای اقتصادی چون "کارتل" و "تراست" است، امنیت نرخگذاری انحصاری و سودجویانه و خودسرانه است که تنها منافع سرمایهگذاران را تامین کند یا امنیت انواع "تولید" است حتی تولید کالاهایی که زیانبار است چون تولید سلاحهای شیمیایی، میکربی یا تولید کالاهای غیر مفید و یا زیان آور نظام لیبرال_سرمایهداری، هر چه را سودآور است باید با امنیت خاطر و خیال راحت بتواند تولید کند، گرچه برای انسانها زیانبار باشد یا محیط زیست را بیالاید و یا منابع را آلوده کند و یا بپایان برساند.
سرمایهداری میگوید:
«... آنچه قابل استفاده است باید ساخت، آنچه را به فروش میرسد، باید تولید کرد، آنچه را که قدرت نظامی ما را افزایش میدهد باید به دست آورد»
در این گردش اقتصادی آزاد، هیچگاه منافع تودهها منظور نمیگردد.
از دید سرمایهداری، منافع و امنیت انسانها و نسلها باید فدای امنیت این نظام اقتصادی شود. بنابراین قانونی که در پرتو آن باید انسانها طبیعت، گونههای حیوانی و گیاهی و مجموعه پدیدههای حیاتی زیست محیطی، سلامت خویش را بیابند، با کارشکنیها و مانع تردستیهای زربدستان، به امنیت برای "رشد سود و سرمایه"، تبدیل میشود و قانون، جای خود را به قانون دلخواه سرمایهداری میدهد. این حقیقت تلخ در عملکردهای سرمایهداری در تعالیم اسلامی نیک تبیین شده است:
امام صادق (علیهالسلام)؛«... فان مع کثرة المال تکثر الذنوب الواجب الحقوق؛
زیادی مال سبب افزایش گناهان در برابر حقوقی است که بر توانگران واجب میشود (و کمتر توانگری آن حقوق را ادا میکند).»
«... اینان در مقابل گسترش قسط و عدل... و حذف انحصارطلبی و ویژهخواهیهای بیدلیل در زندگی و معیشت، سر فرود نمیآورند؛ بلکه پیوسته خود مال اختصاص دادن همه چیز به خود و برتری جویی بر دیگرانند...»
و همین زمینه اصلی قانونشکنی و سرپیچی از هر قانون حق و عدلی است و بگفته فرانسواپرو: «سرمایهداری نمیتواند در نظام اقتصادی به هیچگونه داوری و قضاوتی تن در دهد...»
سرمایهداری، آزادی انسانی و مشروع را باور ندارد؛ بلکه آن آزادیی را میپذیرد که هیچگونه مانع و محدودیتی در راه کارهای سرمایهداری پدید نیآورد و همه انواع سرمایهگذاری و تولید و توزیع را آزاد سازد. از اینرو، سرمایهداری به"اقتصاد آزاد" و "آزادی اقتصادی"، تولید آزاد، توزیع آزاد، نرخگذاری آزاد و مصرف آزاد میاندیشد. در آزادیهای انسانی، تنها آن بخشها مطلوب است که به اقتصاد سرمایهداری، کمک کند یا فروش و مصرف فرآوردههای صنعتی را ممکن سازد. چون آزادیهای مصرفی و شادخوارانه و ریخت و پاشهای تجملی.
«سرمایهداری نیاز به آزادی بینظام دارد. در حالی که هیچ جامعه
ای بدون داشتن معیارها و موازین و بدون شناختن حد و مرز و بدون متعادل ساختن آزادیها قابل زیستن نیست و این اشاره
ای است صریح به تضاد سرمایهداری و
دموکراسی...»
نظام لیبرال_سرمایهداری چگونه شعار "آزادی" سر میدهد حال آنکه اقتصاد جهانی را به طرف «... کاهش مداوم رقابتهای ملی و بینالمللی کردن باز در سرمایه جهانی
توسط بانک جهانی و آژانسهای دیگر طبقه حاکمه بین المللی...»
سوق میدهد و یا «... ترک بازار آزاد بین المللی و جانشینی قیمت کنترل شده در فرآوردههای تجاری و سرمایهگذاری...» را موجب میشود؟
اگر اینگونه آزادیها در منابع و مراکز اصلی قدرت اقتصادی جامعهها از میان برود، و اقتصاد جهان در دست گروهی خاص قرار گیرد و آزادیهای اقتصادی ملی و محلی و منطقه
ای، جز صورتی بیمحتوا چیزی نباشد، چگونه آزادیهای دیگر میتواند مفهوم پیدا کند؟ براساس پیوستگی و ارتباطی که میان بخشهای گونهگون زندگی انسانی وجود دارد، با تحت سلطه درآمدن اقتصادهای ملی و محلی، دیگر آزادیها نیز محدود میگردد و یا در راستای اهداف سلطه اقتصادی سرمایهداری قرار میگیرد. و آزادی در بعد
فکر و
فرهنگ و
اندیشه و
هنر نیز تحت تاثیر و حاکمیت سلطه اقتصادی خواهد بود. نظام لیبرال_سرمایهداری، آزادیهایی را تبلیغ و ترویج میکند که گردونه تولید و مصرف سرمایهداران را پر رونق سازد گرچه زیانهای زیست محیطی و یا انسانی در پی داشته باشد چون مصرف اسرافی و تجملی کالاها و مواد، و نیز زیانهای طبیعی و اجتماعی اینگونه زندگیها بر کسی پوشیده نیست.
سرمایهداری بیش از اینها نیز به آزادیستیزی دست مییازد و با هر فکر و فرهنگ و هنر و تکنولوژی و دانشی که پایهها و پایگاههای سرمایهداری را متزلزل سازد و یا از نفوذ آن بکاهد و از
عدالت و ارزشها بگوید مبارزه میکند و نسبت به آنها بسیار بیرحمانه و سرکوبگر است. نوع رفتار نظامهای سرمایهداری با کشورهای جهان سوم که تهیه کننده مواد خام و بازار مصرف مصنوعات آنها هستند، بسیار روشن است و شاهد گویایی بر ناسازگاری سرمایهداری و آزادیهای انسانی است.
قرآن کریم، آزادی لگام گسیخته مالاندوزان را چنین تصویر میکند:
«قالوا یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبدآباؤنا اوان نفعل فی اموالنا ما نشاء؛
..
گفتند
ای شعیب، آیا نمازت به تو فرمان میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستیدند ترک گوییم، یا در اموال خود آنچنان که خود میخواهیم تصرف نکنیم...»
چون پیامبران، بر رعایت ضوابط در مسائل مالی فرا میخواندند، و حس آزمند و افزونخواه و مرزنشناس مالاندوزان را محدود میساختند و گردش
ثروت و فعالیتهای اقتصادی را در چارچوب ضوابط عدل و حق، قرار میدادند و از خودسری و یکه تازی گروهی متکاثر، مانع میگردیدند و جامعه را از زیر بار تحمیلهای ناروای آنان آزاد میساختند، از اینرو سرمایهداران با پیامبران مخالفت میکردند و به درگیری و ستیز با آنان روی میآوردند.
همه اهرمهای فشار و ابزاری را که ثروتمندان به کار میبستند تا تودههای محروم را در تنگنا قرار دهند و آزادیهای آنان را سلب کنند، در تعالیم انبیاء، محکوم و مردود شمرده میشد چون
احتکار، کمفروشی، گرانفروشی، استثمار،
ظلم و انواع انحصارطلبیها و بیعدالتیهای اقتصادی. و شاید رهایی از این تنگناها در کلیت تعبیر ژرف قرآنی در آیه «اصر و اغلال» نیز نهفته باشد:
«الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی... یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم...؛
آنان که از این پیامبر امی (مکی) پیروی کنند، پیامبری... که بار سنگین و زنجیرهایی را که بدان بسته شدهاند از آنان برمی دارد...»
دام و زنجیرهای اقتصادی نیز از جمله این «اصر و اغلال» است که قرآن کریم، بعثت پیامبر را برای برداشتن این زنجیرها از پای انسانها و آزادی ایشان از این اسارتها نیز میداند.
امام علی (علیهالسلام): «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیئی من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک؛ فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک..
خدایا! تو خود میدانی که هدف ما (از حاکمیت و زمامداری)، رقابت برای به دست گرفتن قدرت و نیز خواستاری فزونی مال دنیا نبود، بلکه چنان میخواستیم که نشانههای دینت را باز گردانیم، و در سرزمینهای تو آشکارا دست به اصلاحات زنیم، تا بندگان ستمدیدهات امنیت یابند، و حدود و اوامر تعطیل شدهات دوباره راه افتد...»
عین همین سخن نیز از حضرت
امام حسین (علیهالسلام) نقل شده است که هدف از تلاشهای ما امنیت مظلومان و ایجاد محیطی امن و بدور از دلهره برای انسانهای مظلوم است، یعنی همان انسانهایی که همواره مورد تجاوز زورمندان و طبقات متنفذ اجتماعی قرار میگیرند. مگر نتیجه و رهآورد اصلی آزادی برای انسانها، ریختن همه ترسها و دلهرهها و نگرانیها نیست؟ این آزادی و رهایی راستین برای جامعه بشری است نه ادعاهای نظامهای سرمایهداری در آزادی، که کمترین رسالتی برای نجات تودههای انسانی ندارد. آری در پرتو امنیت اجتماعی برای ستمدیدگان و قشرهای فاقد امکانات و بیپشتوانه است که آزادی راستین در جامعه، فروغ میگسترد و همه انسانها را رهایی میبخشد، و مالاندوزان سلطهطلب را محدود میسازد، و در صورت سرپیچی، تصفیه میکند و آسایش و آزادی واقعی، نصیب مظلومان میگردد.
استثمار و بهرهکشی از کار محرومان، از ناانسانیترین روشهای سرمایهداری است. تردید نیست که سرمایههای کلان، جز از راههای ظالمانه و استثماری و نادیده گرفتن حقوق دیگران، گرد نیاید و درآمدهای عادلانه و مشروع، به ثروتهای زیاد نمیانجامد.
امام علی (علیهالسلام) «الا فتوقعوا من ادبار امورکم... ذاک حیث تکون ضربة السیف علی المؤمن اهون من الرزق من حله؛
هان منتظر روزی باشید که نظام اجتماعی شما از هم بپاشد... و این به هنگامی است که فرود آمدن شمشیر بر سر مؤمن آسانتر است از دستیابی به درهمی حلال.»
امام صادق (علیهالسلام) «... و مطلب الحلال عزیز؛
دستیابی به حلال، بسی کمیاب (و دشوار) است»
«هیچ انسان آگاهی در این امر، شکی ندارد که "بهرهکشی" و استثمار، یکی از وسایلی است که متکاثران برای جمع کردن مال فراوان به آن متوسل میشوند. تکاثر بدون بهرهکشی شدنی نیست، مگر کسی گنج پیدا کند یا از
آسمان، سیم و زر بروی فرو بارد. کسانی هم که ثروت بسیار خویش را نتیجه کوشش و تلاش و قدرت فکری و نبوغ اقتصادی خود میدانند، درست آن است که این نبوغ به معنای نبوغ در شناختن راههای استثمار و تسلط یافتن بر آن است...»
استثمار، در همه اشکال آن، از مصادیق بسیار روشن ظلم و بیعدالتی است و چون ادیان الاهی در ماهیت و ذات، فراخوان
عدالت و ظلم ستیزند، با استثمار، ستیزی آشتیناپذیر دارند. این موضوع از اصولیترین تعالیم پیامبران است که در آغاز دعوت خویش به آن پرداختند، و همراه با دعوت به
توحید و مبارزه با
کفر و
شرک، با استثمار و ظلم و انواع خیانتهای مالی، مبارزه کردند:
«و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین؛
ای قوم! پیمانه و
ترازو را تمام و به عدل دهید و چیزهای (کار و
کالای) مردمان را کم بها مکنید، و همچون تبهکاران در زمین به تبهکاری مپردازید.»
پیامبران پس از دعوت به توحید، از سالمسازی روابط اقتصادی در جامعه سخن گفتند و با ظلم و استثمار حق مردمان، مبارزه کردند.
در آیه دیگری این موضوع حیاتی چنین مطرح گردیده است:
«یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها..؛
ای مردم! خدای را بپرستید شما را خدایی جز او نیست دلیل آشکاری از پروردگارتان به سوی شما آمد، پیمانه و ترازو را به تمام دهید، و به چیزهای مردم بهای کم مدهید، و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید.»
امینالاسلام طبرسی درباره این آیه میگوید: «و لا تبخسوا الناس اشیاءهم،
ای "لا تنقصوا الناس حقوقهم"...؛ حق مردم را کم مکنید، و ایشان را از حقوقشان محروم مسازید».
بخس اشیاء ناس، همان کم گرفتن و کم بها دادن به اشیاء مردم است و همه گونه بهرهکشی را شامل میشود. چون روشن است که «جمع مضاف» (اشیاء)، مانند کلمه دارای «ال تعریف»، معنای
عموم دارد. بنابراین شاید "اشیاءهم"، به حسب مناط، کار همه کارگران و مزد آنان را نیز شامل شود.
بنابراین، بخس و کم بهادادن، چنانکه شامل کالاها و موارد میگردد، شامل کار کارگران و کشاورزان نیز میشود، و در هر دو زمینه، یکی از شیوههای سرمایهداری و ظالمان اقتصادی را با محرومان و مستضعفان، روشن میسازد؛ زیرا چنانکه میشود به کار کارگر، بهای لازم را نداد و از مزد او کاست، همچنین میشود به مواد خام و کالاهایی که محصول کار کارگران و کشاورزان است، نیز بهای لازم را نداد و آن را به قیمت واقعی نخرید. و این «بخس» و کم بها دادن به کار و
کالای مردمان است که پیامبران همواره از آن نهی میکردند.
سرمایهداری با تشکیل شرکتهای بزرگ و فرا منطقه
ای، و سلطه بر بازارهای جهانی، و خرید و فروش مواد و کالاها، و اعمال شیوههای انحصاری، از ارزش واقعی کالاها میکاهد و به دلخواه، قیمتگذاری میکند. همچنین سرمایه داری با اتحاد و همبستگی صاحبان صنایع، مزد کارگران را به حق و عدل نمیپردازند و با تبانی و دلخواه، سطح دستمزدها را تعیین میکنند، و بدینگونه به کار آنان بهای واقعی پرداخته نمیشود و این استثمار و غصب حقوق و بخس اشیاء ناس است.
همواره در طول تاریخ، این شیوه رفتار اقویا و توانمندان است که به انواع حقکشیها دست مییازند و براستی رابطه اقتصادی در
جامعه، رابطه آکل و ماکول اقتصادی است:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «... فیاکل قویهم ضعیفهم! زورمندان مسلمان ضعیفان را میخواند...»
فرازهای پیشین این سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین است:
«من به هر حاکم مسلمان یادآوری میکنم که خدا را فراموش نکند و جانب ضعیفان را بگیرد و همواره در خانهاش به روی مردم باز باشد و گرنه ضعیفان، ماکول قرار خواهند گرفت و خورده خواهند شد.» امام علی (علیهالسّلام)«.. یاکل عزیزها ذلیلها..؛
نیرومند آنان فرومایه را میخورد...»
موضوع استثمار با تعبیر کلی «ظلم» نیز مطرح گردیده که از مصادیق آن استثمار و کم بها دادن به کار انسانهاست.
استثمار بطور خاص در احادیث نیز مطرح گردیده و تعبیرهایی کوبنده در آن باره رسیده است:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «من ظلم اجیرا اجره، احبط الله عمله و حرم علیه ریح الجنة..؛
هرکس درباره مزد کارگری، ستم کند (به کم دادن، یا دیر پرداختن)، خدا عمل او را باطل میکند، و بهشت را براو حرام میسازد...»
امام صادق (علیهالسلام) «وصی! رسول الله علیا عند وفاته فقال: یاعلی: لایظلم الفلاحون بحضرتک..؛
پیامبر خدا در هنگام وفات به علی (علیهالسلام) چنین سفارش کرد:
ای علی مبادا در قلمروی تو به کشاورزان، ستم رود.»
سودهای نامحدود در مبادلات و آزادی در نرخگذاری با روشهای انحصاراتی و
واسطهگریهای اقتصادی، از مشکلات اصولی اقتصاد امروز جامعه بشری و از راه کارهای سرمایهداری است. سرمایهداران با هزینه کردن نقدینههای سرگردان و فراوان خویش، یا به
واسطهگری میپردازند و یا با نرخگذاری آزاد و سودهای ناعادلانه، ثروتهای
کلانی به جیب میزنند. نرخگذاری آزاد و بیکنترل که در نظامهای سرمایهداری، معمول است و یا
واسطهگریهای گسترده میان صاحبان
کالا و مصرفکنندگان، در گرانی قیمتها تاثیر زیاد دارد و بیشتر رشد قیمت و نرخهای روزافزون، از این دو جریان فاسد پدید میآید، یعنی نبود کنترل و محدودیت، و تحمیل نرخهای دلخواه بر تودههای مصرفکننده.
این شیوه نوعی تحکم و زورگویی است چنانکه امام علی (علیهالسلام) فرموده است:
«اعلم... ان فی کثیر منهم (التجار). .. واقعا للنافع و تحکما فی البیاعات، و ذلک باب مضرة للعامة..؛
بدانکه بسیاری از آنان (بازرگانان و کاسبان) دست به احتکار اجناس سودمند و مورد نیاز میزنند، و در معامله و داد و ستد زورگو و خودسرند؛ و این رفتار به همه مردم زیان میرساند...»
این خودسری و تحمیلها از آزمندی و حس مالپرستی بیشتر در بازرگانی آزاد و لیبرال، ریشه میگیرد:
امام علی (علیهالسلام) «و اعلم. . ان فی کثیر منهم ضیقا فاحشا؛
بدانکه بسیاری از آنان تنگ چشمی بیش از اندازه دارند.»
امام سجاد (علیهالسلام) «... اماالذئب فتجارکم، یذمون اذا اشتروا، و یمدحون اذا باعو..؛
گرگ بازرگانان شمایند، که چون خریدارباشند ازکالا عیب میجویند، و چون فروشنده باشند به ستایش آن میپردازند...»
«این تعلیم سجادی به آن اشاره دارد که رابطه میان واردکنندگان
کالا و مردم، همچون رابطه گرگ و گوسفند است. همین تعبیر، یک جنبه از جنبههای بهرهکشی و استثمار اقتصادی را برای ما آشکار میسازد، یعنی نکوهش اجناس و کالاها در هنگام خرید برای پایین آوردن بها، و ستایش آنها در هنگام فروش برای بالا بردن نرخ...»
«این همان شیوههای تبلیغی برای بازاریابی است، که امروز به صورتی گسترده در جریان است و شیوههای
امپریالیسم تبلیغی را تشکیل میدهد، و هزینههای بسیار
کلانی برای آن پرداخته میشود. تنها در سال ۱۹۶۴، ۱۵۰ میلیارد دلار صرف تبلیغات شده است و در سالهای بعد نیز روندی صعودی داشته است.»
شهید آیت الله دکتر
سید محمدحسین حسینیبهشتی میگوید:
«... آن چیزی که دزدی است و منجر میشود به اینکه عده
ای بتوانند رگهای نامرئی برای جذب ارزشهای تولیدی دسترنج کار مغزی و یدی دیگران، ایجاد و انبار کنند، همین سود سرمایه بازرگانی است. در این سود خرید و فروشها، آن مقدار که در برابر حق الزحمه خریدار و فروشنده، منشی و حسابدار، و کارگر و هزینه تلفن، و امثال آن است جای اشکال نیست، اما کسی که میگوید بدین حساب که او هزار تن، خرید و فروش کرده است، فلان مقدار میخواهد، و اگر صد تن، بود با همان مقدار کار ۱۰% آن سود را میخواهد، صحیح نیست. این همان سود سرمایه ظالمانه
ای است که مردود است... از تتبع قسمت مهم روایاتی که از عصر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه (سلاماللهعلیها) اجمعین در زمینه آداب تجارت داریم، به خوبی درمییابیم که سودی که در کسب برای خود در نظر میگیرد معادل حق الزحمه
ای است که عادلانه باشد... و بیش از این از نظر ماهیت اقتصادی، نوعی
ظلم است، و هیچگونه تفاوتی با
ربا ندارد...»
دستیابی به اینگونه سودهای ظالمانه، با سیستم مبادلات انحصاری، ممکن میشود که شرکتها و مؤسساتی بر کل بازارها سیطره یابند، و با اتحاد درباره قیمتها و قیمتگذاریها به توافق برسند و رقابتها و رقیبان را از میان ببرند، رقابتهایی که ممکن است در تنزل نرخها یا تصاعد نرخ مواد خام تاثیر داشته باشد و رفاه حال مصرف کنندگان و یا فروشندگان مواد خام (مثلا نفت) را موجب گردد.
«... امروزه به خوبی میتوان نشان داد که شرکتهای چند ملیتی در کشورهای خود، قدرت اصلی و تعیین کننده در امور اقتصادی و سیاسیاند، و با حرکت به سوی وحدت استراتژیک و شراکت با یکدیگر در سرمایه و تولید، به قدرت اصلی و تعیین کننده در امور اقتصادی جهان و به این سبب در امور سیاسی و نظامی دنیا در آمدهاند... و این در حالی است که مقاومتهای محلی و ملی در درون مرزهای ملی در برابر موج تمرکز سرمایه، روز به روز ضعیفتر میشود...»
در
نظام سرمایهداری، حتی برای از میان برداشتن دیگران، گاه
کالای خود را با قیمتی بسیار نازل میفروشند و از این طریق، تولید کننده محلی را که رقابت با این
کالا را از دست میدهد، از میدان بیرون میکنند. (راپینگ)
این شیوهها و راه کارها با سراسر تعالیم اسلامی در تضاد است زیرا اینگونه امور، مبادله و بازرگانی سالم نیست؛ بلکه مکیدن خون انسانها و قتل و کشتار
عمومی است، کشتاری با سلاحهای نامرئی کشتار جمعی، و بسیار کشندهتر از سلاحهای شیمیایی و میکربی.
قرآن کریم، تعبیر بسیار گویایی در این زمینهها دارد، که براستی اعجاز است. قرآن، در آیه "تجارت و تجویز سود تجاری، نخست از ستمکاری و ظلم و بیراههروی در مبادلات، سخن میگوید و کلمه جامع «باطل» را به کار میبرد:
«لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل
اموالتان را در میان خود بناحق (راههای باطل) مخورید».
مراد از خوردن، همین گردش
کالا و پولها و انواع داد و ستدهاست. پس از این «اکل بباطل» (که پیشترها در آن باره سخن گفتیم، و آکل و ماکول اقتصادی را اندکی تصویر کردیم در موضوع «استثمار».)، مبادله منطقی و انسانی و اسلامی را مطرح میکند:
«الا ان تکون تجارة عن تراض منکم؛
مگر دادوستدی باشد با رضایت شما (خریدار و فروشنده).
در این فراز، شرط اصلی مبادله اسلامی، رضایت طرفین معامله شمرده شده است که به ضرورت، سودهای عادلانه را در بر میگیرد و سودهای بی حساب و انحصاراتی شرکتهای سرمایهداری را مردود میشمارد؛ زیرا در اینگونه سودها (که براستی قدرت و اختیار را از خریدار، سلب میکند و او را بخاطر نبود "آزادی" در رقابت و عرضه کالاهای متنوع و متفاوت از نظر قیمت) خریدار مجبور میشود که
کالای خاصی را با نرخ ویژه
ای بخرد و در این صورت، هیچگاه رضایت طرفین تحقق نمییابد. این، «تراضی» نیست؛ بلکه تنها رضایت فروشنده قوی است و خریداری ضعیف که کالایی را به چند برابر قیمت خریده است، چگونه میتواند از نتیجه این داد و ستد، راضی و خشنود باشد؟
پس از این دو فراز، فراز سومی در آیه کریمه آمده است که ماهیت و جوهر اینگونه مبادلات را روشن میسازد:
«و لا تقتلوا انفسکم؛
و خودهاتان (یکدیگر) را مکشید»
در اینجا براساس رابطه بندها و فرازهای آیات، این قتل نفس و کشتن افراد یکدیگر را، با نظام مبادلاتی که در دو فراز نخست این آیه، مطرح گردیده است، ارتباط دارد. این قتل، بی تردید، قتل اقتصادی و با سلاح اقتصادی است. یعنی آنگاه که مبادله بصورتهای ظالمانه و باطل، صورت گرفت و نرخگذاریها آزاد بود، تودههای مردم بهتدریج تهیدست میگردند و تنها اقلیت سرمایهدار است که سودهای بیحساب میبرند و اموال که طبق تعبیر پیامبر بزرگوار اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، در حکم خون است:
«حرمة ماله کحرمة دمه؛
احترام مال مؤمن چون احترام خون اوست»
و طبق تعبیر
قرآن کریم؛ مال، عامل پایداری و استواری است:
«و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما؛
اموالتان را که
خداوند سبب قوام (برپایی و استواری) زندگی شما قرار داده است به دست کم خردان (و ناواردان) مدهید....»
این عامل حیاتی از دست اکثریت ربوده میشود و به جیب اقلیت روانه میگردد و اکثریت را دچار کمبود و کم خونی میسازد و تعادل جامعه بدینسان برهم میخورد و حیات همگانی، آسیبهای جدی میبیند. این است که قتل نفوس پس از مبادله و بازرگانی قرار گرفته است، و به تعبیر آیت الله شهید
سید محمدباقر صدر، عامل حیاتی در جامعه (داد و ستد) به عامل تباهی و ویرانگری تبدیل میشود:
«... ظلم انسان _طبق تعبیر
قرآن کریم_ که تودهها را از برکات زندگی و خیرات آن، محروم ساخته است، در مبادله نیز سرایت کرده، تا آنجا که مبادله را دگرگون ساخته و تغییر شکل داده است، و آن را وسیله بهرهکشی و پیچیدگی کرده است... مبادله دیگر وسیله
ای نیست که نیازهای تودها را برآورده سازد و به جای اینکه
واسطه بین تولید و مصرف باشد
واسطه بین تولید و اندوختن شده است. از این رهگذر وضع ظالمانه مبادله موجب فجایع و انواع بهرهکشیها (استثمار) گردید، بسان همان فجایع و بهرهکشیهایی که اوضاع ظالمانه توزیع در جوامع بردهداری و فئودالی، یا در جوامع سرمایهداری و کمونیستی پدید آورد».
این بیدادگریها همه در سایه آزادی اقتصادی لیبرالیستی پدید میآید و تودهها را مجبور میکند که به نرخهای ساختگی (نه طبیعی) آنان تن دهند و به مغاک فقر و محرومیت کشیده شوند.
نیز شهید صدر میگوید:
«... این منع قاطع امام (علیهالسلام) (در عهدنامه
مالک اشتر) از "احتکار"، به معنای خواست شدید
اسلام نسبت به از میان بردن سودهایی است که براساس قیمتهای ساختگی استوار است، و در جریان احتکار سرمایهداری پدید میآید. سود پاک (مشروع)، سودی است که از راه بهای واقعی مبادله
کالا به دست میآید و این قیمتی است که براساس سود
کالا و مقدار قدرت طبیعی و خارجی آن به دست میآید، با دور افکندن جریان کمیابی ساختگی که سرمایهداران و بازرگانان محتکر با تسلط بر جریان عرضه و تقاضا آن را ایجاد میکنند.»
این شیوههای انحصاراتی را، آیت الله شهید
مرتضی مطهری نیز مردود و نامشروع میشمارد:
«از نظر اسلام، تشکیل «تراست» قطعا ممنوع است و تشکیل «کارتل» چون به منظور ایجاد تضییق و بازار سیاه از لحاظ فروشنده است، ممنوع است.»
ابرقدرتهای لیبرال_سرمایهداری بینالملل، دریافتند که با قدرت نظامی و جنگ نمیتوان بر کشورها، بازارها و منابع ثروت مسلط شد؛ بلکه نیاز به سلاح جدیدی است که به ظاهر، صورت اسلحه ندارد و موجب جبههگیری تودهها نمیگردد. این سلاح، سلاح اقتصادی است که با این ابزار میتوان به جنگی نامرئی و به ظاهر صلحجویانه و خیرخواهانه دست یازید و همه ارض مسکون را زیر نفوذ و سلطه درآورد.
دستیابی به این سلطه و به کارگیری این ابزار، در محیطهای آرام و قانونمند و با فرهنگهایی پیشرفته و انسانی، امکان ندارد؛ چه در اینگونه اجتماعات، مردمان آگاهی دارند و به بررسی پدیدههای اجتماعی و تحلیل علل رخدادها میپردازند و دشمنان خلق را در همه چهرهها و رنگها شناسایی میکنند و پوششها و ماسکها را یک سو میزنند و ویرانگریها و تباهسازیهای پنهانی را برملا میکنند و نقشهها و راه کارهای فریبکارانه را مانع میگردند.
از اینرو، سرمایهداری برای ایجاد زمینه مناسب، با روشهای گوناگون، آرامش و تعادل و همبستگی جامعهها را برهم میزند و به نشر اکاذیب و شایعهسازی میپردازد، مبانی فرهنگهای خودی را به باد تمسخر میگیرد، معیارهای اصولی و باورهای بنیادین جامعه را زیر سؤال میبرد، و نسلها را به آنچه خود دارند بدبین میکند و اصالتهای خودی و بومی را متزلزل میسازد. بالاتر از این، به تحریف مبانی دینی جامعهها نیز میپردازد و مرز میان خوب و بد و نیک و زشت و انسانی و غیر انسانی و الاهی و شیطانی و عدل و ظلم و حق و باطل و... برمی دارد بدان پایه که از نادرست درست، و از ناانسانی، انسانی، و از ظلم، عدل، و از ضد ارزشها، ارزشها فهمیده شود و از این رهگذر، سفسطههای بزرگ، تحقق میپذیرد و تودههای مردم درسرگردانی و سردرگمی فرو میافتند، و زمینههای تجاوزگری و ترکتازی صاحبان زر و زور آماده میشود.
و اینها همه در سایه فتنهگریها و شیوههای تبلیغاتی ویژه
ای صورت میگیرد که کارشناسان طبق هر جامعه و منطقه
ای تهیه میکنند و از طریق رسانههای گروهی بویژه مطبوعات، بر سر تودههای ساده دل انسانی میریزند.
تاثیرگذاری و نفوذفکری، با شگردهایی چون: تکرار، مبالغه، دروغ، ارائه نظر به عنوان حقیقت، تجاهل عمدی و..
صورت میگیرد و فتنهها و تحریفها از مسائل فکری و فرهنگی آغاز میگردد و به درگیریهای درونی و بیرونی و راهاندازی دسته بندیهای سیاسی، اجتماعی و سرانجام آشوبها و درگیریهای بزرگ میانجامد. هدف اصلی از این فتنهگریها، وابستگی روزافزون جامعهها و غفلت از مسائل اصلی و از دست دادن قدرت سیاسی و اقتصادی کشورها است. در
قرآن کریم آمده است:
«فما آمن بموسی الا ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملاهم ان یفتنهم، و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین؛
به موسی نگرویدند جزاندکی از قوم وی، به سبب ترس از فتنه و ستم
فرعون و سران قوم او، و فرعون در زمین برتری طلب بود و از زمره مسرفان.»
فتنهها و آشوبهای ملاء و سران قوم نیز در بازداری قوم
حضرت موسی (علیهالسلام). چون فتنه انگیزیهای فرعون بوده است.
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در سخنی جامع و عمیق، فتنهانگیزیهای سرمایهداران را چنین تبیین میکند:
«سیاتی من بعدی اقوام یاکلون طیبات الطعام و الوانها، و یرکبون الدواب... یبنون الدور، و یشیدون القصور، و... الفتنة منهم و الیهم تعود؛
پس از من اقوامی خواهند آمد که خوراکهای پاکیزه و رنگارنگ میخورند، و از وسایل سواری استفاده میکنند و خانهها میسازند و کوشکها میافرازند... فتنه از ایشان است و کار ایشان.»
باری این خاصیت سرمایهداری مهارگسیخته و اقتصاد آزاد و پیامدهای جداییناپذیر افزونطلبی است که به فساد و فتنه و قانونشکنی، روی آورد و در قلمرو گستردهتر ناامنی و ناآرامی و جنگ و درگیری راه بیندازد، آنگاه که به نفع اقطاب سرمایهداری باشد.
امام علی (علیهالسلام) «المال للفتن سبب؛
مال سبب برپا شدن فتنهها (آشوبها) است.»
با توجه به زیانهای بنیادین و خانمانسوز فتنهگری است که آن را چه بسا از قتل و جنگ زیانبارتر ساخته است. قرآن میگوید:
«الفتنة اشد من القتل؛
فتنه از قتل، بدتر است.»
محیط زیست و بیماریهای آن، و زیانها و ویرانگریهای تمدن صنعتی نسبت به"زیست بوم"، بر اندیشمندی پوشیده نیست؛ بگونه
ای که متخصصان، کره زمین را چون بیماری میدانند که دچار بیماریهای فراوان گشته است. بیماریهایی که در کالبد آن نفوذ کرده و ژرفای آن را بیمار ساخته و حتی فضا و هوای شناور بر سطح آن را آلوده کرده است. منابع آبی زیر زمینی، آلوده گشته و ریه زمین، یعنی جنگلها و اکسیژنسازان را به نابودی کشیده است. منابع و ذخائر نهفته در درون آنرا به پایان نزدیک کرده و بسیاری از گونههای گیاهی و حیوانی را به دست نابودی سپرده است. دریاها با همه بیکرانگی، آلوده گشته و ماهیها و جانداران آن، رو به کاستیهای فاحش گذارده است. بیماریهایی که دهها هزار سال زمان لازم دارد تا شاید مداوا شود. وضع چنین است که قرآن فرموده است:
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛
به سبب اعمال مردمان، فساد در خشکی و
دریا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کارهایشان را بچشاند، باشد که باز گردند.»
نظام سرمایهداری، معیار کار خویش را بر اصل به ظاهر سازنده و اقتصادی، بنا نهاده است.
اصل: «رشد تولید برای رشد مصرف» و «رشد مصرف برای رشد تولید».
همه مشکلات زیست محیطی ما، در پرتو همین اصل پدید گشته است. گردونه ویرانگر "رشد مصرف و رشد تولید" بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی، انسانیت کنونی را به مغاک تیره بختی افکنده و کره زمین را به محیطی آلوده و بیمارگونه تبدیل کرده است.
«یکی از عواملی که در ایجاد وضعیت فعلی موثر است، دیدگاه اقتصادی کوته بینانه
ای است که در
جهان رواج دارد. این دیدگاه که در مجلات و روزنامههای اقتصادی غرب به خوبی میتوان آن را مشاهده کرد، از درک ظرفیت تحمل نظامهای اکولوژیک غافل است و تمام روندهای اقتصادی جهان را به تغییراتی در تقاضا و درآمد و پسانداز و سرمایهگذاری و رشد اقتصادی و اشتغال و غیره مربوط میداند و مسئله محدودیتهای اکولوژیک و رشد و توسعه را در نظر نمیگیرد. راهنمای اقتصاددانان، شاخصهای اقتصادی است و آنان روندهای آینده را براساس آماری که از گذشته دارند، پیشبینی میکنند بدون اینکه به محدودیتهای طبیعی موجود بر سر راه توسعه، توجه کنند. از نظر آنان رشد تکنولوژی، همه مسائل را حل خواهدکرد...»
«... در واقع از این دیدگاه نمیتوان گفت که اقتصاد بشر، پیشرفت کرده است بلکه این اقتصاد به نوعی کسر بودجه مخفی، دچار گشته است. بشر با از بین بردن جنگلها و استفاده بیش از حد از چراگاهها و منابع آب شیرین، تولید خود را بطور مقطعی افزایش داده اما توان باروری و آینده تولید را به خطر انداخته است...»
«... سهمگینترین گزندی که به تمامیت و سلامتی این سرمایه بیولوژیک وارد میشود؛ از جانب خود تکنولوژی است. تکنولوژی، ماهیت «خودمنهدم کنننده»اش را در اثرات سوئی که بر محیط زیست میگذارد، بروز میدهد...»
«... هرگز تمدنی، ابزاری چنین ویرانگر که نه تنها یک شهر بلکه یک کره را بتواند بدین وسعت به ویرانی کشد، خلق نکرده بود و همه اقیانوسها به علت حرص یا از سهلانگاری بشر، بدین صورت، مسموم نشده و همه موجودات زنده، یک شبه از بین نرفته بودند. هرگز بخاطر معادن سطح زمین اینطور وحشیانه زخم برنداشته بود. هرگز در گذشته، افشانههای گیسو تا بدین حد، جو را از گاز ازن، تهی نکرده بود و افزایش حرارت، آب و هوای کره زمین را تا به این حد مورد تهدید قرار نداده بود...»
اگر نظام لیبرال_سرمایه داری، از سودجوییها و افزونخواهیها و «هل من منرید» گوییهایش دست بردارد و سلطه خویش را بر فرهنگها، ملتها، آداب و رسومها و هنرها حتی علم و اندیشهها نیز بردارد، و انسانیت را به خودش و فطرتش واگذارد،
انسان راه زندگی خویش را مییابد و از اینهمه مصرف و
اسراف که علت آلودگی و تمام شدن منابع است، دوری میگزیند و راه میانهروی و اندازهداری و بسندگی را در پیش میگیرد؛ لیکن زیست اشرافی و سرمایهداری، و تبلیغ این نوع زندگی که باعث رونق مصرف و بازار کالاهای صنعتی است، مانع حرکت فطری و زندگی طبیعی انسانهاست.
«... چیز دیگری را که در غرب، ناخوشایند میبینیم، موضوع تبلیغ
کالا و بازاریابی است. تبلیغات تجاری با استفاده از بلاهت بشری، به صورت هنری مستظرفه درآمده است. در حالی که دو سوم جمعیت دنیای کنونی، محتاج ابتداییترین حوائج زندگی هستند، به ضرب تبلیغات، کالاهای غیر لازم را به خود مردم میدهند. این یکی از وجوه زشت جامعه متمدن است...»
براستی این تعبیر «فرانسوا پیرو» اقتصاددان فرانسوی، درباره راهکارهای سرمایهداری، از ژرفایی و بینشگرایی شگرفی برخوردار است:
«نظام سرمایهداری، میساید و فاسد میکند. سرمایه داری، مصرفکننده عظیم عصاره زندگی است، عصاره
ای که سرمایهداری، تمایلی به قوام آن ندارد...»
راه کارهای تباه کارانه "لیبرال_سرمایه داری" و زیست مسرفانه مالاندوزان در زمین، برخلاف سنت آفرینش و سلامت زمین و قانونمندیهای الاهی حاکم برآن است. قرآن، سرمایهداران را با خصلتهای ضد انسانی و زیست بوم ستیز آنان، یاد میکند چون: «مسرفان» و «مترفان»، و این روشنگر آن حقیقت است که اسرافکاری و تضییع و تباهسازی مواد و منابع، خلاف قانون الاهی و حیات سالم انسانی است. کاری که شیوه جداییناپذیر "سرمایهداری" است. پس این اسراف و اتراف و شادخواری است که جامعه بشری را به تباهی میکشد.
اتراف، فراخی و زیاد داشتن نعمت است... و «مترفون» یعنی کسانی که نعمت و مکنت گسترده دارند و از انواع امکانات رفاهی و مصرفی بهره مندند پس
قرآن کریم، با به کار بردن واژه «مترفون» و «مترفین» و مشتقات آن، زندگی گروه تنعم پرست خوشگذران را به همراه آثار بد اینگونه زندگی، به سختی مورد نکوهش قرار میدهد.
«و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها...؛
هرگاه بخواهیم مردم سرزمین (قومی) را نابود کنیم، توانگران شادخوار را (به عبادت و
عدالت) امر میکنیم، پس آنان به فسق کردن او نافرمانی و کجروی) میپردازند (و سبب نزول عذاب میشوند). ..»
قرآن کریم با بکار بردن این دو واژه، نوع زیست ویرانگر این طبقه را روشن میسازد و آثار زیانبار محیطی آن را گوشزد میکند.
آمارها زبان گویایی دارد:
«به پیش بینی برنامه «فین اشتاین» برای گرسنگی جهانی در دانشگاه براون، اگر جمعیت جهان را عمدتا با دانه و سبزی تغذیه کنیم، در حال حاضر، غذای کافی برای تامین کالری مورد نیاز شش میلیارد نفر که به توصیه سازمان، روزانه ۲۳۵۰ کالری برای هر فرد است، وجود دارد... از ۱۴۵ میلیون تن دانه
ای که به حیوانات خورانده میشود، فقط ۲۱ میلیون تن گوشت، جوجه و تخم مرغ تولید میشود. چه اتلاف خارق العاده
ای از خاک، آب، کود، حشره کش و انرژی!! و تمام اینها برای چه؟ برای افزایش حملههای قلبی، فربهی و سکته و... چنین زندگی مسرفانه
ای، دلیل عمده کاستی لایه اوزن، گرم شدن کره زمین، آلودگی هوا، آب و خاک و... است. هر آمریکایی، بیست تا صد برابر هر یک از ساکنان جهان سوم، تولید آلودگی میکند و نوزادان ثروتمند امریکایی، هزار بار بیش از همتایان خود در بنگلادش یا پاکستان موجب آلودگی میشوند. شهروندان کانادایی نیز از این شیوه زندگی افراطی همسایه جنوبی خود تقلید میکنند و اغلب شهروندان کشورهای پیشرفته نیز همین روش را دنبال میکنند...»
یاد کردیم که قرآن کریم، مالاندوزان افراطی را با صفت "اسراف" یاد میکند و انسانها را از پیروی از شیوه عمل و تفکر آنان باز میدارد:
«و لا تطیعوا المسرفین الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون؛
دستور اسراف کنندگان را اطاعت مکنید. همآنان که در زمین فساد میکنند و به اصلاح نمیپردازند.»
جالب توجه فراز پایانی این آیه است: «ولایصلحون». و این، ضرورت ارتباط اسراف و فساد را آشکار میسازد. یعنی هیچ
جامعه و فرد اسرافکار و مصرفگرایی نمیتواند به صلاح و آبادی و بهینهسازی و استفاده بهینه از کالاها و مواد، دست یابد بلکه ناگزیر مصرفگرایی مسرفانه، ویرانگر منابع و زیست بوم است همچنین ویرانگر اخلاقهای انسانی است زیرا که انسانها را در تمام دوران زندگی، به لذتجویی و کاموری و شادخواری افراطی مالاندوزانه سوق میدهد و از تلاش و کوشش برای دستیابی به ارزشهای والای معنوی و انسانی باز میدارد. باری، این روشهای افراطی، برخلاف سنتهای الهی است.
قرآن، آدمیان را به آبادانی زمین فراخوانده است:
«... هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها..؛
او شمار را از زمین پدید آورد و خواست تا به آبادانی آن بپردازید...»
نظام لیبرال_سرمایهداری، با مصرفگرایی شخصی و رواج آن در سطح اجتماعات، به ویرانی و تخریب زمین و منابع آن دست میزند حال آنکه قرآن کریم، زمین را مهد (گهواره) و مستقر آرامگاه و «قرار» (مکان امن و آرامش) نامیده است:
«الذی جعل لکم الارض مهادا..؛
کسی است که زمین را آرامگاه (گهواره و بستر) شما ساخت...»
«الله الذی جعل لکم الارض قرارا؛
خداست که زمین را قرارگاه شما ساخت...»
«... و لکم فی الارض مستقر؛
و قرارگاه و جای برخورداری شما تا روز قیامت در زمین است.»
لیکن "سرمایه داری"، امنیت حیاتی انسانها را در این بستر مناسب، دچار مخاطره جدی ساخته است.
امام صادق (علیهالسلام)، درباره ریشهها و علل فسادهای زاده از سرمایهداری میفرماید:
«... و هذا الفساد یتولد من طول الامل و الحرص و الکبر، کما اشار الله (عزّوجلّ) فی قصة قارون فی قوله: «ولاتبغ الفساد فی الارض ان الله لایحب المفسدین» کانت هذه الخصال من صنع قارون و اعتقاده و اصلها من حب الدنیا و جمعها...؛
.. و این فساد از آرزوی دراز و آزمندی و تکبر نتیجه میشود که خدای بزگ در داستان
قارون از آن خبر داده است: «در زمین به تباهگری میپرداز، که
خداوند تباهگران را دوست نمیدارد» و این خصلتها (آرزوی دراز، آزمندو تکبر)، همه در قارون بود و ریشه آنها دوستی دنیا و مالاندوزی برای دنیاست...»
آری این آزمندی و دنیاطلبی مالاندوزان است که به زیادهرویها و تجاوزگریها به حریم انسانها و حریم طبیعت میانجامد و عصاره زندگی را میمکد. و در کوتاه سخن اینکه:
سرمایهداری به مسئولیت خویش در برابر طبعیت پاینبد نمیماند و در برابر مواهب الاهی متعهدانه رفتار نمیکند.
امام علی (علیهالسلام) «.... اتقوا الله فی عباده و بلاده، فانکم مسؤولون حتی عن البقاع والبهائم؛
درباره محرومان و شهرها از خدا بپرهیزید، زیرا که شما مسئول هستید حتی درباره آبادیها و حیوانات.»
این تعهدی دینی است که حتی به گونههای حیوانی نباید
ظلم شود و آبایها نباید تخریب گردد و منابع حیاتی نباید بیرحمانه و بدون ملاحظات انسانی، مصرف شود.
جامعه انسانی، چون دیگر بخشهای هستی، قانونمند است و از معیارها و ضوابطی پیروی میکند و فرازگرایی یا نشیبگرایی آن علل و اسبابی دارد و این چگونگی در همه اجتماعات انسانی و همه دورههای تاریخ وجود داشته است و صعود و سقوط ملتها و تمدنها در چارچوب اصول و قوانینی رخداده است و هیچ پدیده
ای در اجتماعات و امتها، بیعلت و بیجهت و از سر تصادف، پدید نگشته است.
نه پایداریها، توانمندیها، استواریها، شکوهها و تمدنسازیهای بزرگ بیعلت بوده است، و نه ضعفها، سستیها، هرج و مرجها و نشیب گرائیها، بدون علل یا عواملی بوقوع پیوسته است.
حاکمیت ضوابط و قوانین بر جریان پیدایش ملتها و ظهور تمدنهاست که تاریخ را به صورت دانش و
علم درآورده، و شناخت قوانین و اصول آن را درس آموز آیندگان ساخته است.
علل و عوامل پایداری و زوال ملتها، در درون اجتماعات و در ژرفنای روان انسانها قرار دارد و در عینیت زندگی و در ماهیت روابط اجتماعی آنان نهفته است. گرچه ملتهایی در طول تاریخ، با عوامل ویرانگر خارجی روبرو گشتهاند؛ لیکن موقعیت عوامل خارجی و مهاجم، همواره در گروه زمینههای درونی و تلاشی و انحطاطگرایی داخلی بوده است، و عوامل خارجی آنگاه که در درون و متن جامعهها زمینه یافتند، توانستند به درون رخنه کنند و کاری از پیش ببرند و جریانها را دگرگون سازند و دفتر تمدن یا ملتی را ببندند.
اکنون با نگاهی بینشگرا در تمدن صنعتی و جامعه سرمایهداری کنونی، روشن میگردد که دارد از درون میپوسد و رو به زوال و نیستی میگذارد. نظام "سرمایه داری"، افراد انسانی را از درون پوچ و بیانگاره ساخته است و هسته اصلی کیان اجتماعی را تباه کرده و از جوهر مقاومت، سختکوشی، شکیبایی، باورمندی، ارزشگرایی و فداکاری، تهی ساخته است.
افزون طلبی و زیادهخواهیهای مرزنشناس نظام لیبرال_سرمایهداری، نخست، موضوعی انسانی است که در اندیشه و درون انسانها نفوذ میکند و انسانها را از باطن، به گرایشهای ماده پرستانه دچار میسازد. این دگروار شدن ماهیت انسانها و تحریف معیارهای انسانی در جامعه سرمایهداری، عامل اصلی و زیربنایی در سقوط تمدن لیبرال - سرمایهداری است.
شاید برخی از مکاتب اقتصادی چنان پندارند که رشد نظامهای لیبرال_سرمایه داری و نیز سقوط و متلاشی شدن آنها، تنها به عوامل مادی بستگی دارد و عامل انسانی و چگونگی تفکرات آنها را در آن تاثیری نیست؛ لیکن موضوع براساس «تصور اسلامی»، مستند به اموری است که عقیده
انسان و تصور او از جهان و تغییری که در نفوس بشری حاصل میشود، از جمله آنهاست. آزمندیهای نظام سرمایهداری و متضاد ویرانگر آن، از خواستهای "سرمایهداری" حاصل میشود، و خاستگاه این طلب و خواست، نفس شخص طالب و اخلاق انسانی اوست که با فرهنگ و تصور او از انسان و
جهان هدف زندگی وابستگی دارد.
اکنون در این بخش و در فراخور بسیار محدود آن، به برخی اصول و معیارها در جامعه و تمدن کنونی اشاره میشود و وضعیت جامعههای "سرمایهداری" ارزیابی میگردد:
نظام سرمایهداری، به اصل "عدالت"، پشت کرده و به ظلم و باطل روی آورده است و از همین نقطه نخستین است که اسباب زوال و نابودی خویش را دارد فراهم میآورد؛ زیرا اجتماعی که "عدالت محور" نبود و بیداد و باطل، سراسر آن را انباشته و حق و حقوقها پایمال گردد، اجتماعی است از درون، متلاشی و بدون آینده
ای روشن.
اصل
عدالت در تفکر اسلامی، قانون عام حاکم بر جهان و بر جامعههای انسانی است:
امام علی (علیهالسلام): «العدل اساس به قوام العالم؛ عدالت پایه (و زیربنا) است که پایداری جهان به آن بستگی دارد.»
در این کلام، از معیار
عمومی و قانون عام به کار رفته در کائنات، سخن رفته است و آن، قانون "عدل" و نهادن هر چیز در جای مناسب خود است.
امام علی (علیهالسلام): «العدل قوام البریة؛
عدل مایه پایداری مردمان است.»
در این کلام، عدالت اجتماعی، مطرح شده و "عدل" به عنوان محور و ضابطه تشکیل جامعه انسانی و مایه استواری زندگی مردمان یاد شده است.
روابطی، عادلانه است که جامعه را به صورت «ید واحده» و واحدی منسجم و همگرا درمیآورد و زمینههای پایداری و ثبات را فراهم میکند. روابط ظالمانه، متلاشیکننده روابط اجتماعی و یگانگی و همگرایی است، بصورتی که همه از همه بیم دارند و نسبت به یکدیگر کینه میورزند و هرکس در اندیشه خوردن و چاپیدن دیگری است. اینگونه روابط آکل و ماکولی چگونه میتواند امتها را منسجم و یگانه و آسیبناپذیر سازد.
چنین جامعه
ای و چنین روابطی، از نوع روابط جنگل است و بقای جنگلی، بر فرض که باشد، بقای انسانی و تمدن بشری نیست. بقای جنگلی، بر اصل زورمداری و تجاوز، استوار است و تمدن تبعیض و ستم بنیاد "سرمایهداری" بر همین زورمداری و سلطهطلبیها استوار گشته است. این مکانیسم و سازوکار برای مدتی میتواند بر جامعه بشری حاکم باشد؛ لیکن پایدار و ماندگار نیست.
«و تلک القری اهلکناهم لما ظلموا و جلعنا لمهلکهم موعدا؛
مردمان آن آبادیها را هنگامی که ستم کردند هلاک کردیم، و برای هلاک کردنشان موعدی مقرر داشتیم.»
انحصارطلبی و توزیع غیر عادلانه اموال، ریشه در حس زیادهطلبی و افزونخواهی ثروتمندان دارد که آنان را به بیدادگری، حقکشی، ظلم و استثمار سوق میدهد و همین یکی از عوامل اصلی نابودی نظام سرمایهداری است:
امام علی (علیهالسلام): «من یستاثر من الاموال یهلک؛
هرکس در اموال، انحصار طلب باشد، هلاک گردد.»
ویژهسازی اموال و منابع طبیعی، از عوامل مهم تقسیم نابرابر و غیرعادلانه ثروت و پیدایش جامعه تبعیضآمیز طبقاتی است. این تجربه همیشه تاریخ است که اجتماعاتی که دچار عدم تعادل و توازن در بهرهمندی از مواد و کالاها شدند و به دو طبقه اکثریت محروم و اقلیت سرمایهدار، تقسیم گردید، سلامت و پایداری خویش از دست بدادند و سرانجام به تلاشی و سقوط کشیده شدند. نیز تجربه مکرر تاریخ است که بیشتر ناآرامیها، اضطرابها، کشمکشها و جنگلها در پرتو همین جریان ناسالم در توزیع کالاها و منابع صورت گرفته و پدید گشته است.
تمام مشکلات و تنشها در جهان امروز نیز در انحصارگراییها، و ویژهسازیهای نظامهای سرمایهداری است. بلوکبندیها، ریشه در همین جریان ظالمانه دارد. تقسیم کشورها به"پیش رفته" و "عقب افتاده"، در اثر همین گردش نا سالم اموال است.
امام صادق (علیهالسلام): «مثل الدنیا کمثل ماء البحر، کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا، حتی یقتله؛
مثل دنیا همچون مثل آب دریاست که هرچه شخصی تشنه از آن بیشتر بیآشامد تشنگی او افزونتر شود، تا سرانجام تشنگی او را هلاک کند.»
نظام سرمایهداری، با حس زیاده خواهی و اصالت دادن به ثروت مادی، به بهرهبرداری بیحد و بیحساب، از منابع دست مییازد و ویژهسازی اموال و منابع را شعار خود میسازد و این ماهیت زندگی این دنیایی است که چون نوشیدن
آب دریا، جز افزایش تشنگی، نتیجه
ای ندارد و سرانجام در پرتو سرپیچی از قانون عام حاکم بر جهان که سلامت و سعادت را در حد میانه، نهاده و دوری از افراط و تفریط را رمز بقا و پایداری معرفی کرده است، «سرمایهداری» در جهنم سوزان فزون طلبیهای خویش نابود میشود.
امام باقر (علیهالسلام): «مثل الحریص علی الدنیا کمثل دودة الفر، کلما از دادت علی نفسها لفا، کان ابعد لها من الخروج، حتی تموت غما؛
مثل حریص نسبت به دنیا، مثل کرم ابریشم است که هرچه بیشتر بر گرد خود بتند، بیرون آمدنش از پیله دشوارتر میشود، و سرانجام ازاندوه در آن خواهد مرد.»
نظام سرمایهداری، پیله و تارهایی است که به دست مالاندوزان یافته میشود و رشد این نظام حرکتی افتخاری است که آن را به سوی مرگ در میان رشتههای خود بافته میداند و سبب نابودی آن و جایگزینی نظامی دیگر میگردد:
«هاانتم هولآء تدعون لتنفقوا فی سبیل الله، فمنکم من یبخل، و من یبخل فانما یبخل عن نفسه، والله الغنی و انتم الفقراء، و ان تتولوایستبدل قوما غیرکم ثم لایکونو امثالکم؛
آگاه باشید این شمایید که میخوانندتان تا در راه خدا
انفاق کنید، برخی از شما بخل میورزند؛ هرکس بخل ورزد در حق خویش (و به زیان خویش) بخل ورزیده است، خدواند بی نیاز است و شمایید نیازمندان، اکنون اگر روی بگردانید (و انفاق نکنید) شما را خواهد برد و به جای شما دیگران را خواهد آورد که همچون شما (بخیل) نباشند.»
بخل و ترک انفاق (در اثر مالاندوزی و سرمایهداری) یکی از خویهای زشت است که در قرآن کریم، آن را سبب دو زیان بزرگ معرفی کرده است:
۱- زیان شخصی، از آن جهت که نتیجه بخل، به خود بخیل باز میگردد، بنابراین عمل نادرستی است برضد شخص بخیل.
۲- زیان اجتماعی، بدان جهت که بخل، موجب انحصارگرایی است و این، زمینه ظلم و تبعیض و عدم توزیع اموال در سطح جامعه شده و اینها موجب تغییر نظام اجتماعی و نابودی نظام موجود میگردند.
باری براثر انحطاط اخلاقی (در بعد شخصی) و ویژهسازیها و انحصارطلبیهای سرمایهداری (در بعد اجتماعی)، انسانهای گرفتار در دام آن، هم سقوطی انسانی مییابند و از خدا باوری و انسانگرایی و دیگر دوستی، روی برمیتابند و به مالاندوزی روی میآورند و هم سقوطی اجتماعی؛ چون پیامد حتمی این گرایشهای روحی در سرمایهداری، سقوطی اجتماعی است و به تعبیر قرآن، نتیجه آزمندی و سودپرستی، «استبدال اجتماعی» است. یعنی
امت و تمدنی که حت سلطه انگیزههای سودپرستانه سرمایهداری قرار گیرد، تعادل و توازن جامعه را برهم زده و پایداری آن را بطور جدی دچار مخاطره ساخته است.
آیه دیگری نیز این حقیقت انکارناپذیر را چنین تبیین میکند:
«... و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة..؛
در راه خد انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیندازید.»
هلاکت و نابودی، زاده از ترک انفاق و توزیع ثروت در سطح جامعه است که شیوه و روش سرمایهداری است.
پس اینکه مینگریم پیامبر بزرگوار
اسلام، نگران آینده امت خویش است و از آن بیم دارد که گرایشهای سرمایهداری و انگیزههای مالاندوزی در
جامعه اسلامی پدید آید، و احساسهای انسانی را خاموش کند، و تعهد شناسی دینی را به دست فراموشی سپارد، و جامعه را به سوی رقابتهای نا سالم اقتصادی و حرص و آزمندی در راه افزایش سود و سرمایه، سوق دهد و انسجام و استواری جامعه را برهم زند و نظامی طبقاتی بسازد؛ از این جهت است که راه کارهای مالاندوزان، با یک جامعه متعادل و متوازن و عدالت بنیاد، سازگار نیست و بیتردید
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، نگران رشد ناسالم اموال و انگیزههای مالپرستانه است؛ نه رفاه اقتصادی و توسعه یافتگی و توزیع عادلانه امکانات و منابع، که این عامل بقا و پایداری است چنانکه در فرازهای آغازین این نوشتار یاد کردیم. اکنون سخن والای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در این زمینه میآوریم:
«... فو الله ما الفقر اخشی علیکم، و لکننی اخشی علیکم ان یبسط لکم الدنیا کما بسطت علی من کان قبلکم، فتنافسوها کما تنافوها، و تهلککم کما اهلکتهم؛
.. سوگند به خدا که از
فقر برای شما ترسی ندارم، لیکن از آن میترسم که دنیا چندان بر شما گسترده شود که برای پیشینیان شما گسترده شده بود (و مانند آنان در ناز و نعمت فرو غلتید)، و همچون آنان به رقابت و همچشمی بپردازید، و چنان هلاکتان کند که آنان را هلاک کرد.»
این حدیث شریف نبوی به ما میفهماند که زیانهای حاصل از تکاثر در مالیکت و اسرافگرایی در مصرف، بسی بیشتر است از زیانهای ویرانگر حاصل از فقر و بینوایی، این تعلیم _چنانکه از تعالیم دیگر فهمیده میشود_ نمیخواهد زیانهای فقر و ضرورت مبارزه با آن را کم انگارد، بلکه میخواهد فاجعهبودن تکاثر و اسراف را یادآور شود
.
این نوع گرایشهای سرمایهداری، خود از عوامل اصلی ایجاد فقر در
جامعه نیز هست.
روشنگر مفهوم این حدیث نبوی، سخن دیگری است که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده است:
«انما اتخوف علی امتی من بعدی ثلاث خلال: ... او یظهر فیهم المال حتی یطغوا و یبطروا؛
بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم: ... (سوم اینکه) مال در میان ایشان چندان فزون شود (و اهمیت پیدا کند) که طغیان ورزند و ناسپاسی کنند...»
روشن است که این مال، از آن اموال نیست که عامل قوام و استواری جامعه و سامان بخش امور مردمان و چون خون در اندام افراد است (چنانکه در
آیات و احادیث دیگر آمده بود)، بلکه مقصود، مالاندوزی به شیوه سرمایهداری و با آن انگیزهها و گرایشها و راه کارهاست که از جمله آن طغیان، سرکشی فساد و نادیده گرفتن حق و حقوق انسانهاست.
بنابراین مسائل یاد شده، برهم زدن تعادل و توازن در جامعه که در سایه ظلمگرایی و عدالتستیزی سرمایهداری پدید میآید، و ویژهسازی اموال و منابع و محروم کردن اکثریت مردم، از عوامل مهم ناپایداری و تزلزل در جامعه سرمایهداری است.
آثار زیست محیطی عملکرد نظام لیبرال_سرمایه داری، موجب برهم زدن تعادل و توازن در طبیعت و منابع حیاتی آن است. این موضوع روشن ساخته است که
ظلم سرمایهداری نه تنها متوجه جامعه انسانی است، بلکه گونههای حیاتی و نباتی و آبها و کانیها حتی هوا و لایه اوزن را نیز سالم و متعادل باقی نگذاشته است بگونه
ای که:
«در دهه هشتاد همه شاخصهای حیاتی در حال سقوط بودهاند، و در مجموع قابلیت سکونت کره زمین کاهش یافته است».
به پاره
ای دیگر از علل نابسامانیهای جامعه سرمایهداری در بخشهای گذشته اشاره شد. اکنون علل سقوط سرمایهداری را چنین میتوان خلاصه کرد:
۱- ظلم اجتماعی و استثمار حقوق انسانها.
۲- تقسیم جامعه به دو طبقه فقیر و غنی.
۳- تباهسازی منابع و افراط در بهرهبرداری.
۴- آلودگیهای زیست محیطی.
۵- زیاده وی در کاموری و لذتپرستی.
۶- سلطه طلبی و شیوههای استبدادی.
۷- انحصارگرایی و ویژه سازی منابع و اموال.
و دیگر مسائلی که به مسخ هویت انسانی و از خود بیگانگی انسانها انجامیده است که در بخش نخست این مقاله اندکی بررسی شد.
بنابراین هر گونه خوش بینی نسبت به آینده نظام لیبرال_سرمایه داری، از سادهاندیشی است و یا از نشناختن قوانین تخلف ناپذیر حاکم بر جهان و بر جامعه انسانی.
باری این سرمایهداری و با این شویههایی که دارد و با ظلم و بیدادی که هر لحظه بر آن میافزاید، سرانجامی جز سرانجام همه ظالمان و مکذبان (حق و حقیقت) در تاریخ ندارد.
«... فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین؛
پس در زمین بگردید و بنگرید که عاقبت کار مکذبان چگونه بوده است.»
و این شکوه ظاهری و صوری، نشانگر وجود معیارهای اصولی و ضوابط قانونمند پایداری و ثبات نیست.
«... با ترقی حیرتانگیز تکنولوژی تخریب و انهدام، میتوان تصور کرد که کشورهای پیشرفته سرمایهداری سامسونوار - دنیا را روی سرد دیگران و خودشان خراب کنند. در این صورت، سرمایهداری نیز از میان خواهد رفت. به هرحال، هر طور که به موضوع نگاه بکنیم آینده سرمایهداری درخشان نمیتواند باشد»
و «... این چیزی نیست که فقط... بلکه حرفی است که روشناندیشان جهان متجاوز از صد سال است بیان میدارند...»
«پس از فروپاشی نظام اقتصادی و سیاسی در شوروی، تضادها و ناتوانیهای سرمایهداری جهانی آشکارتر شد. افزایش فقر، بیکاری - تورم و تخریب محیط زیست نه فقط در سرزمینهای کشورهای عقب نگه داشتهشده بلکه در درون کشورهای سرمایهداری استعماری، ... توسعه بازار فروش حیات انسانی که شامل خرید و فروش کودکان زنان، اندامهای انسانی و همچنین مواد مخدر، اسلحه، زبالههای سمی و اتمی بر طبق قوانین بازار سرمایه داری و همچنین زیادتر شدن فاصله سطح زندگی مردم مستعمرات در
آفریقا، امریکای مرکزی و جنوبی و بخش بزرگی از
آسیا با بومیان کشورهای سرمایهداری استعماری نشان میدهد که سرمایهداری، چه در سطح محلی در کشورهای صنعتی سرمایهداری، چه در سطح جهانی، نه فقط قادر به حل مشکلات اقصادی - اجتماعی مردم جهان در همه اقالیم عالم نیست؛ بلکه خود به علت تضادهای درونی و ساختاری موجب ایجاد و تشدید فقر و استبداد شده و میشود. با وجود همه تبلیغاتی که درباره ثبات سرمایهداری جهانی میشود، این نظام در سراشیب زوال افتاده و نه تنها نمیتواند آینده
ای روشن و قابل قبول به مردم کشورهای سرمایه داری و خلق جهان نوید دهد؛ بلکه روز بروز بیشتر ثابت میکند که فقط با زور، و با غارت و کشتار میلیونها
انسان قادر به ادامه حیات است».
دوران شکوفایی و بالندگی این تمدن، که همواره و در همه نقاط جهان با برتری نظامی و ابزار جنگی و شیوههای جاسوسی، سلطه افکنده است؛ «تاریخ یک تمدن، مهلت چند روزه خدایی بیش نیست.
«ذرنی و المکذبین اولی النعمة و مهلهم قلیلا؛
و (سرانجام کار) تکذیبکنندگان صحب نعمت را به من واگذار، وآنان را (دراین دنیای گذران) اندکی مهلت ده.» «... و اینک کل این
تمدن با همه نهادها و تکنولوژیها و فرهنگش در حال تلاش است، و ما در آخرین بحرانهای برگشتناپذیر نظام صنعتی زندگی میکنیم...»
این بحرانهای برگشتناپذیر، همین بحرانهای انسانی، اجتماعی، زیست محیطی و تباهی بشریت و ویرانی خانه و کاشانه اوست. و این سنت تغییرناپذیر الاهی است، که خودنمایی چند گاهی باطل و بیداد را با نیروهای عدالت و حق، سرکوب میکند، و دفترچه ستم بنیاد آنان را میبندد، و آنان را روانه زباله دان تاریخ میسازد.
«بل نقدف بالحق علی الباطل فیدمغه..؛
بلکه با حق بر باطل میکوبیم پس نابود سازد آن را...»
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله«اسلام و سرمایهداری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۰۷. پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «اسلام و سرمایهداری ۲»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۰۷.