اسعد بن زراره (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسعد بن زراره، ابوامامه اسعد الخير
خزرجى از موحّدان عصر جاهلى و از نخستين مسلمانان
مدینه است.
اسعد بن زراره
و
ذکوان بن عبد قیس که از
طایفه خزرج بودند، به
مکه آمدند در حالى که میان
طایفه اوس و
خزرج جنگ طولانى بود و مدتها شب و روز
سلاح بر زمین نمى گذاشتند، و آخرین جنگ آنها روز
بعاث بود که در آن جنگ
طایفه اوس بر
خزرج پیشى گرفت ، به همین جهت اسعد و ذکوان به مکه آمدند تا از مردم مکه پیمانى بر ضد
طایفه اوس بگیرند، هنگامى که به خانه
عتبة بن ربیعه وارد شدند و جریان را براى او گفتند در پاسخ گفت : شهر ما از شهر شما دور است ، مخصوصا گرفتارى تازه اى پیدا کرده ایم که ما را سخت به خود مشغول داشته ، اسعد پرسید چه گرفتارى ؟ شما که در حرم
امن زندگى دارید.
عتبه گفت : مردى در میان ما
ظهور کرده که مى گوید: فرستاده خدا هستم !
عقل ما را ناچیز مى شمرد و به خدایان ما بد مى گوید، جوانان ما را فاسد و
اجتماع ما را پراکنده نموده است!
اسعد پرسید این مرد چه نسبتى به شما دارد؟ گفت : فرزند عبدالله بن
عبدالمطلب و اتفاقا از خانواده هاى
شریف ما است . اسعد و ذکوان در فکر فرو رفتند و به خاطرشان آمد که از
یهود مدینه مى شنیدند به همین زودى پیامبرى در مکه ظهور خواهد کرد، و به
مدینه هجرت خواهد نمود. اسعد پیش خود گفت : نکند این همان کسى باشد که یهود از او خبر مى دادند.
سپس پرسید او کجاست ؟ عتبه گفت در
حجر اسماعیل کنار خانه خدا هم اکنون نشسته است آنها در دره اى از کوه محاصره هستند و تنها در موسم
حج و
عمره ماه
رجب آزادى مى یابند، و وارد جمعیت مى شوند ولى من به تو
توصیه مى کنم به سخنان او گوش مده و یک کلمه با او حرف مزن که او
ساحر غریبى است - و این در ایامى بود که مسلمانان در شعب ابى طالب محاصره بودند.
اسعد رو به عتبه کرد و گفت پس چه کنم ؟
محرم شده ام و بر من لازم است که
طواف خانه کعبه کنم ، تو به من مى گوئى به او نزدیک نشوم ؟! عتبه گفت : مقدارى پنبه در گوشهاى خود قرار بده تا سخنان او را نشنوى ! اسعد وارد
مسجدالحرام شد، در حالى که هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود، و مشغول طواف خانه
کعبه شد در حالى که
پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم با جمعى از
بنی هاشم در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه نشسته بودند.
او نگاهى به پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم کرد و به سرعت گذشت ، در دور دوم طواف با خود گفت : هیچکس احمقتر از من نیست !، آیا مى شود یک چنین داستان مهمى در مکه بر سر زبانها باشد و من از آن خبرى نگیرم و قوم خود را در جریان نگذارم ؟!، به دنبال این فکر، دست کرد پنبه ها را از گوش بیرون آورد و به دور افکند و در جلو پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم قرار گرفت و پرسید به چه چیز ما را
دعوت مى کنى؟
پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: به
شهادت به یگانگى خدا و اینکه من فرستاده اویم و شما را به این کارها دعوت مى کنم و سپس آیات سه گانه
سوره انعام که مشتمل بر دستورات دهگانه بود
تلاوت کرد.
هنگامى که اسعد این سخنان پرمعنى و
روح پرور را که با نهاد و جانش آشنا بود شنید، به کلى منقلب شد و فریاد زد اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله . اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، من
اهل یثربم ، از
طایفه خزرجم ، ارتباط ما با برادرانمان از
طایفه اوس بر اثر جنگهاى طولانى گسسته ، شاید خداوند به کمک تو این پیوند گسسته را برقرار سازد.
اى پیامبر! ما وصف ترا از
طایفه یهود شنیده بودیم و همواره ما را از ظهور تو
بشارت مى دادند و ما امیدواریم که شهر ما هجرتگاه تو گردد، زیرا یهود از کتب آسمانى خود چنین به ما خبر دادند،
شکر مى کنم که خدا مرا به سوى تو فرستاد، به خدا سوگند جز براى بستن پیمان جنگى بر ضد دشمنان به مکه نیامده بودم ، ولى خداوند مرا به
پیروزی بزرگترى نائل کرد.
سپس رفیق او ذکوان نیز
مسلمان شد و هر دو از پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم
تقاضا کردند مبلغى همراه آنها به مدینه بفرستد تا به مردم تعلیم
قرآن دهد و به
اسلام دعوت نماید و آتش جنگها خاموش گردد، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم
مصعب بن عمیر را همراه آنها به مدینه فرستاد و از آن زمان پایه هاى اسلام در مدینه گذاشته شد و چهره مدینه دگرگون گشت.
بعضى مفسّران، نزول آيه ۱۴۳
سوره بقره را در پاسخ پرسش از
نماز وى و ديگر مسلمانانى دانستهاند كه پيش از تغيير
قبله وفات يافتهاند.
بنابه قولى، آيات ۱۰۲ و ۱۰۳
سوره آل عمران نيز در شأن اسعد و فرد ديگرى از
اوس نازل شد كه به قبيلههاى خود
تفاخر مىكردند و آنان را به
وحدت و همدلى فرا خواند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۲۸۲، برگرفته از مقاله «اسعد بن زراره».