اسرای کربلا از شام تا مدینه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضور اسرای
کربلا در
شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر
دمشق، سبب شد یزید از حضور آنها در این منطقه احساس نگرانی کند.
یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور
اهل بیت (علیهالسّلام) در شام نسبت به آنها اظهار دلجویی کرد و به
اکرام و
احترام آنها پرداخت.
در منابع آمده است اهل بیت (علیهالسّلام) حدود هفت روز در دمشق به
عزاداری پرداختند، در روز هشتم
یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیهالسّلام) خواستار مراجعت به
مدینه بودند. (و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة.)
در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد (علیهالسّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و
اهل بیت (علیهالسّلام) خواستار بازگشت شدند.» (یزید به حضرت گفت: «ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان
اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی.)
طبق نقلی دیگر یزید وقتی میخواست
کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد،
علی بن حسین (علیهالسّلام) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمیخواست جز آن که به او میدادم و به هر نیرویی از
مرگ او جلوگیری میکردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. («و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک» )
در واقع یزید میخواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش
معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه
کربلا به
ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت
بصره و
کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را
تشویق هم کرد.
مسعودی مینویسد: «یزید روزی به
شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل
حسین (علیهالسّلام) بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعهای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه
جهاد و
غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که
شعر او را با
آواز و
ساز بخوانند.»
وقتی کاروان آماده
سفر شد، یزید
نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آنها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایستهای داشته باشند و احترام آنها رعایت کرده و هنگام
استراحت از کاروان آنها فاصله بگیرند.
یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عدهای دیگر (گفته شده تعداد آنها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم.)
اسرای کربلا به به
مدینه بازگردانند.
یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آنها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست
وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان
شرم نکند، آنها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعاتشان نمودند تا به مدینه رسیدند.
در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیهالسّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از
ابی مخنف نقل میکند که
حارث بن کعب به نقل از
فاطمه بنت علی میگوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، میخواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به
خدا ما چیزی جز زیور و
زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او میدهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به
رسول الله انجام ندادم». («و الله ما فغلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله»)
برخی معتقدند این که یزید عدهای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا میفرستد در واقع علاوه بر محافظت از آنها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها میترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورشهایی برپا شود.
در این که آیا اسرای
کربلا از شام به مدینه رفتهاند یا به کربلا اختلاف است. از بعضی از نصوص استفاده میشود که خروج از
شام در بیستم ماه
صفر (اربعین) بوده،
شیخ مفید مینویسد: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله علیهالسّلام من الشام الی مدینة الرسول»
شیخ طوسی نیز همین قول را آورده است. (و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا...)
اگر این
روایت را بپذیریم نمیتوانیم قائل شویم که اهل بیت (علیهالسّلام) در اربعین به کربلا رسیدهاند.
اما طبق برخی از نقلها سر مقدس امام حسین (علیهالسّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به
امام سجاد (علیهالسّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آنها به بدنها ملحق کرد و به مدینه رفت.
سید بن طاووس مینویسد: «وقتی
زنان و اهل بیت (علیهالسّلام) امام حسین (علیهالسّلام) از شام بازگشتند و به کشور
عراق رسیدند به راهنمای
قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند
جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از
بنی هاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای
زیارت قبر حسین (علیهالسّلام) آمدهاند. پس همگی به یک هنگام در آن
سرزمین گرد آمدند و با
گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دلها را جریحهدار میکرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت».
این روایت مورد انکار بسیاری از علمای
شیعه قرار گرفته است و نقلهای بسیاری در تضاد با آن وجود دارد. (علاوه بر شیخ مفید، شیخ طوسی و
ابن اعثم کوفی، بسیاری از محققان معاصر نیز
اربعین را روزی میدانند که اهل بیت
امام حسین (علیهالسّلام) از شام به سوی
مدینه مراجعت کردند.)
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسرای کربلا از شام تا مدینه»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۲/۱۳.