ارزش تفسیر صحابی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
تربیت صحابه و
آموزش تمامی
شریعت و بیان مفاهیم عالیه
اسلام اهتمام بسیار میورزید. از طرف دیگر در میان صحابه بزرگوار افرادی با استعداد و تیزهوش وجود داشت که دانشپژوهانی کوشا در فراگیری
علم و
حکمت بودند که با پرسش پی درپی بر دانش خود میافزودند و برای به دست آوردن
معارف اسلامی شدیدا
حریص بودند.
شایان ذکر است که عهد رسالت، دوران
تعلیم و
تربیت بود، به ویژه پس از
هجرت پیامبر به
مدینه که بیشتر اوقات خویش را صرف تربیت اصحاب برجسته مینمود و سعی بر آن داشت تا
معارف و
احکام شریعت را به آنان بیاموزد و از آنان امتی وسط بسازد تا بر مردم گواه باشند. «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً؛
«آن حضرت برانگیخته شد تا
آیات الهی را برایشان بخواند و آنان را
تزکیه و از درون آراسته سازد و کتاب (شریعت) و
حکمت (بینش) را به آنان بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکار به سر میبردند» «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
بدون شک
پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) در این کار موفق بود و آنچه را که باید، انجام داد و در میان اصحاب خود عدهای دانشمند پرورش داد تا وارثان علم و حاملان حکمت او برای مردم باشند. آری! قرآن بیانگر همه چیز و مایه
هدایت و
رحمت و
بشارت مسلمانان است، «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛
و پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) هم آن را به مردم ابلاغ نمود و حقایق آن را به آنان آموخت و آنان را با اصول حکمت و مفاهیم آیات، آشنا ساخت؛ همانگونه که وظیفه وی بوده است.
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛
با این وصف آیا نقش پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) در میان امت و به ویژه اصحاب خالصش، جز نقش معلم و مرشدی حکیم میتواند باشد؟ پیامبر به تربیت آنان و آموزش تمامی شریعت و بیان مفاهیم عالیه اسلام اهتمام بسیار میورزید.
از طرف دیگر در میان صحابه بزرگوار افرادی با استعداد و تیزهوش وجود داشت که دانشپژوهانی کوشا در فراگیری علم و حکمت بودند که با پرسش پی در پی بر دانش خود میافزودند و برای به دست آوردن معارف اسلامی شدیدا حریص بودند.
تعداد بسیاری از آنان از آگاهی فراوان و سرعت انتقال ذهنی سرشاری برخوردار بودند. «مردانی که بر پیمانی که با خدا بسته بودند استوار مانده بودند» «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ؛
و
خداوند آنان را از سرچشمه زلال سیراب نمود. «لَاَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛
در گذشته، کلام ابن مسعود را یادآور شدیم که گفت: «هر یک از ما آنگاه که ده آیه میآموخت از آن نمیگذشت مگر اینکه معانی و شیوه عمل به آن را نیز میآموخت».
این گفتار، کهنترین متن تاریخی است که میزان توجه فراوان صحابه را به فراگیری مفاهیم قرآنی و کوشش در راه عمل به احکام آن خاطرنشان میسازد.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) درباره فرمودههای شگفتآور خویش -که برای مردم آن روز تازگی داشت- میفرماید: «اینها دانشهایی است که از صاحب دانش توانمندی آموختم... دانشی که خداوند به پیامبرش و او به من آموخت و سپس از خداوند درخواست نمود تا سینهام آن را فراگیرد».
ابن عباس -شاگرد موفق آن حضرت- از علاقهمندترین مردم به فراگیری دانش و شناخت احکام و
حلال و
حرام اسلام بود. او به علت علاقه شدید به آموختن علم، آنچه را در روزگار حیات پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) به دلیل کمی سن «او به سال ۳ قبل از هجرت تولد یافت.» از دست داده بود، پس از وفات وی با مراجعه به اصحاب گرامیاش جبران نمود.
در گذشته نیز پیامبر برای او دعا کرده بود که: «خداوند، علم تاویل را به او بیاموزد و فقاهت دینی به او مرحمت کند و او را از اهل ایمان قرار دهد» حاکم آن را نقل کرده و صحیح شمرده است.
حاکم نیشابوری درباره شدت اشتیاق ابن عباس به آموختن علم روایت کرده: «وی پس از وفات پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) به مردی از
انصار گفت: همت کن تا دانشآموزیم هنوز اصحاب پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) حیات دارند. مرد انصاری گفت: عجیب است از تو ابن عباس! میبینی که مردم به تو محتاجند و با آنکه در میان آنان اصحابی هستند که تو میشناسی؟ چنین بود که ابن عباس به دانش آموختن روی آورد.
وی میگوید: هر گاه میشنیدم که در میان اصحاب کسی هست که از پیامبر
حدیثی دارد به سوی او میشتافتم و در حالی که وزش باد سوزان گونهام را آزار میداد بر در خانهاش مینشستم تا هنگامی که از خانه بیرون آید و میگفت: ای پسر عموی پیامبر! چه چیز تو را به اینجا کشانده؟ خواسته تو چیست؟ میگفتم: شنیدهام
حدیثی از پیامبر نزد خود داری، و او میگفت: کسی را در پی من میفرستادی تا خود نزد تو آیم. میگفتم: من سزاوارترم که بر در خانه تو بیایم».
او را به دلیل فزونی دانش «بحر» نامیدهاند -چون دریایی از علم مینمود- و از مجاهد روایت شده که او را «حبر امت» -یعنی سرآمد دانشمندان- میخواند.
محمد بن حنفیه او را ربانی این امت -یعنی دانشور الهی- لقب داده بود
و القابی دیگر که همگی از جایگاه بلند علمی او حکایت دارد. هنگامی که به
تفسیر قرآن میپرداخت شگفتی همگان را بر میانگیخت.
ابووائل میگوید: «با یکی از دوستانم
حج گزاردم. ابن عباس نیز در سفر حج بود و به خواندن
سوره نور و تفسیر آن آغاز نمود. دوستم گفت: سبحان اللّه! این چه دانشی است که از مغز این
مرد تراوش میکند که اگر مردم ترکزبان -که در آن روزگار مسلمان نشده بودند- بشنوند بیگمان مسلمان میشوند!».
در روایت دیگری از شقیق آمده است: «من سخنی همچون سخن این مرد ندیده و نشنیدهام. اگر پارسیان و رومیان آن را بشنوند البته مسلمان خواهند شد».
عبداللّه بن مسعود میگوید: «نیکوترین ترجمان قرآن ابن عباس است».
در گذشته سخن
مسروق بن اجدع را آوردیم که میگوید: «اصحاب محمد را همچون آبگیرهایی یافتم که برخی یک مسافر را سیراب میکند و برخی دو و برخی گروه کثیری از مردم را».
در عبارت دیگر آمده: «اگر تمام اهل زمین بر آن فرود آیند همه را سیراب میکند».
کنایه از این است که اصحاب از نظر درجات علمی متفاوت بودند.
آنان مردم را از منبعی سیراب میکنند که سرچشمه نخستین آن پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآله) است؛ اوست که آنان را پرورانده و نیکو تربیت کرده است هر چند استعداد فراگیری آنان با یک دیگر تفاوت دارد «اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها» «از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودها هر یک بهاندازه خویش روان شدند؛
آری! بزرگان و دانشمندان اصحاب چنین بودهاند و جز با اتکا بر مصدر
وحی و خاستگاه دانش الهی سخن نمیگفتهاند.
چگونه میتوان در درستی گفتار جمع کثیری که حاملان دانش پیامبر و پاسبانان امین شریعت بودند تردید کرد!؟ البته در
حجیت و اعتبار
حدیث صحابه باید دو شرط مراعات گردد: نخست صحت سند؛ دیگر بلند پایه بودن مقام آن صحابی.
با تحقق این دو شرط، دیگر جایی برای شک و تردید باقی نمیماند و راهی جز اعتماد و جواز اخذ آن نیست و این مطلب با توجه به توضیحی که دادیم از هرگونه شبهه عاری است.
بنابراین، در معتبر بودن
حدیث صحابی -که از خود اوست یا به پیامبر مستند است- از این نظر میتوان گفت که آنچه صحابه، میگویند آیا از دریافتهای خود از پیامبر میگفتند یا از دستآوردها و برداشتهای خودشان بود؟ زیرا گسترده دانش آنان ایجاب مینمود که خود، صاحبنظر باشند و با توجه به اینکه امکان خطا در اجتهاد وجود دارد، گرچه درصد خطای آنان پایین است و احتمال صواب ترجیح دارد! به این دلیل، تفصیل قائل شدهاند: در مواردی که اعمال نظر میتواند نقش داشته باشد، گفتار صحابی به خود او نسبت داده میشود و مواردی که دانستن آن جز از طریق وحی میسور نیست، به پیامبر منتسب خواهد بود؛ زیرا گزارشدهندگان که بزرگان صحابه به شمار میروند، عادلاند و باپروا؛ لذا آنچه را که از طریق حس نتوان به آن دست یافت، گزارش نمیکنند جز آنکه از دانایی توانا و صادقی امین دریافت کرده باشند. در این راستا دیدگاه بزرگان را میآوریم: آیا
حدیث منقول از صحابه، سخن پیامبر به شمار میرود؟
علامه طباطبایی در
تفسیر آیه «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ...؛
و قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آن چه را که برایشان نازل شده است بیان داری...» میفرماید:
«این آیه بر حجیت سخن پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) در مقام بیان آیات قرآن دلالت میکند و سخن
اهل بیت (علیهمالسّلام) نیز به گفتار پیامبر ملحق میشود، به دلیل
حدیث متواتر ثقلین و
احادیث دیگر که بدان اشاره میکند. اما دلیلی بر حجیت گفتار دیگران -صحابه و
تابعان و دیگر علما- وجود ندارد؛ زیرا آیه شامل آنان نمیشود و نص قابل اعتماد دیگری که حجیت گفتار همه امت را ثابت کند در دست نیست -و در ادامه میگوید:- البته آنچه گفته شد در آن بخش از گفتارشان است که از خود آنان دریافت شده باشد.
اما
احادیثی که حاکی از بیان پیامبر است، اگر متواتر یا با قرینهای قطعی و مانند آن همراه باشد حجت است، ولی اگر متواتر نبود یا در کنار آن قرینهای وجود نداشت حجت نیست؛ زیرا مشخص نمیشود که سخن پیامبر باشد.
-همچنین میگوید:- آیه «فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛
اگر خود نمیدانید از آگاهان بپرسید». منافی گفتار ما نیست زیرا این آیه اشاره به
حکم عقلاء است -مبنی بر اینکه
جاهل باید به عالم رجوع کند- و اختصاص به گروهی ندارد».
حاکم نیشابوری میگوید: «بر پژوهنده علم شایسته است بداند تفسیر صحابی که شاهد وحی و نزول قرآن بوده است در نزد شیخین «مراد؛
محمد بن اسماعیل بخاری و
مسلم بن حجاج نیشابوری است.»
حدیث مسند به شمار میرود؛ یعنی اگر سلسله سند به صحابی جلیلالقدری ختم گردد برای اسناد
حدیث به پیامبر کافی است، هر چند خود آن صحابی
حدیث را به شخص پیامبر اسناد نداده باشد».
این مطلب را حاکم در دو جای مستدرکش یادآور شده است؛
سخن او فراگیر است و شامل گفتارهایی میشود که محتوای آن تنها از طریق وحی قابل شناخت باشد یا امکان راه یافتن به آن از غیر طریق وحی نیز ممکن باشد.
به همین دلیل این سخن با این عمومیت و اطلاق را نمیتوان پذیرفت؛ لذا وی در کتابی که برای شناخت علوم
حدیث نگاشته، از این گفتار عدول نموده است.
در آنجا میگوید: «برخی از
احادیث به صحابی ختم میشود و به پیامبر نسبت داده نشده است؛ مثلا هنگامی که صحابیای میگوید: پیامبر را دیدیم که فلان کار را انجام میداد یا به انجام کاری دستور داد... یا میگوید: اصحاب پیامبر آنگونه عمل میکردند...؛ مثل
حدیثی که از
مغیرة بن شعبه نقل شده است که اصحاب پیامبر با ناخن در خانه پیامبر را میزدند.
این از مواردی است که اگر کسی اهل فن نباشد آن را
حدیث مسند میپندارد، چون کلمه «رسول اللّه» ذکر شده است، ولی این
حدیث مسند نیست، بلکه
موقوف بر همان صحابی است که آن را از مشاهدات خود گزارش کرده است.
«
حدیث موقوف، بر
حدیثی اطلاق میشود که نسبت آن به همان شخص که راوی اول است متوقف شود و به پیامبر اکرم نسبت داده نشود.»
همچنین اگر صحابیای بگوید: آن حضرت فلان مطلب را میگفت یا فلان کار را انجام میداد یا به فلان کار امر میکرد...
حدیث مسند نخواهد بود.
-وی اضافه میکند:- از جمله
احادیث موقوف،
حدیثی است که از
ابوهریره درباره آیه «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ؛
روایت شده است؛ او میگوید:
جهنم در
روز قیامت آنان را در برمیگیرد و سخت میسوزاند و در نتیجه گوشتی بر
استخوان باقی نمیگذارد و گوشتهای بدن همگی فرو میریزد.
-حاکم میگوید:- امثال این
حدیث موقوف است و از جمله تفاسیر صحابه به شمار میآید، «بنابراین مبنا که این تفسیر
ابوهریره از پیش خودش باشد؛ احتمالا حاکم، با تکیه بر ظاهر عبارت آیه چنین اظهار کرده است، ولی در آینده از
سیوطی نقل خواهیم کرد که تفسیر این آیه از جمله مواردی است که شناخت آن جز از طریق
وحی ممکن نیست؛ لذا
حدیث، مسند به شمار میرود.»
-همچنین میگوید:- آن بخش از تفاسیر صحابه که مسند است از این نوع نیست؛ مثل
حدیث جابر که میگوید:
یهودیان میگفتند: هر که با همسرش از پشت همبستر شود
فرزند او احول (لوچ) خواهد شد. خداوند در رد سخنان ایشان این آیه را نازل فرمود: «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ...؛
-حاکم میگوید:- این
حدیث و امثال آن مسند است و موقوف نیست؛ زیرا صحابیای که شاهد وحی و نزول آیه بوده آن را نقل کرده است و خبر از نزول آیه داده که درباره فلان موضوع نازل گردیده است، بنابراین
حدیث مسند است».
همچنین
ابن صلاح و
نووی و دیگران آن اطلاق را به مواردی مقید ساختهاند که به شناخت اسباب نزول و امثال آن، که شناخت آن برای صحابه از طریق مشاهده ممکن است، باز نگردد.
البته اگر از مواردی باشد که مجال استنباط و
اجتهاد در آن نباشد و از قبیل آنچه که به ماورای حس مربوط گردد؛ مانند قیامت و امثال آن،
حدیث مسند است و به پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) نسبت داده میشود؛ زیرا صحابه عادلاند و از سخن گفتن بدون آگاهی و بیان غیر متکی بر پایه و اساس محکم، پروا دارند.
نووی در «تقریب» میگوید: «سخن آنان که میگویند: تفسیر صحابی مرفوع «در اصطلاح اهل
حدیث، مرفوع به آن
حدیثی گفته میشود که به پیامبر منسوب باشد.» است، درباره بخشی از تفاسیر است که به شان نزول آیه و امثال آن مربوط شود، که در اینگونه موارد
حدیث منقول، موقوف نیست».
سیوطی در شرح خود بر «تقریب» میگوید: «مانند سخن جابر که میگوید: یهودیان گفتند: هر که از پشت با همسر خود نزدیکی کند فرزند او احول (لوچ) به دنیا خواهد آمد؛ لذا خداوند این آیه را نازل فرمود: «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ...؛
این
حدیث را مسلم روایت کرده است و امثال آن اموری است که جز از طریق پیامبر قابل دریافت نیست و راهی برای اجتهاد و رای در آن فراهم نیست».
سیوطی میگوید: «همین سخن درباره تابعی هم گفته میشود با این تفاوت که
حدیث مرفوع از جهت تابعی، مرسل شمرده میشود -اضافه میکند:- تفصیلی که مصنف و ابن صلاح و کسانی که پس از آنان آمده دادهاند، سخن حاکم است و خود در کتاب «علوم
الحدیث» بدان تصریح دارد و سپس،
حدیث ابوهریره درباره آیه «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ؛
را آورده است.
بنابراین، حاکم در کتاب «المستدرک» بهگونه مطلق سخن گفته، ولی در کتاب «علوم
الحدیث» تفصیل داده است و علما این تفصیل را پذیرفتهاند و گمان بر آن است که آنچه حاکم را وا داشته تا در «المستدرک» به تعمیم قائل شود، حرص او بر جمع
حدیث صحیح است که باعث شده
احادیثی را بیاورد که شرایط
حدیث مرفوع را ندارد وگرنه در کتاب «المستدرک» از قسم اول (
حدیث موقوف) تعداد فراوانی وجود دارد.
علاوه بر این به نظر میرسد
حدیث ابوهریره هم موقوف نیست؛ زیرا در گذشته اشاره شد که آنچه درباره آخرت رسیده، رای و اجتهاد در آن راه ندارد و از قبیل مرفوعات به شمار میآید».
به هر حال، تفسیر ماثور از بزرگان صحابه -چنانچه سند روایت از او درست باشد- اعتبار خاص خودش را دارد؛ زیرا تفسیر را یا از خود پیامبر اخذ کرده است -و بیشتر در اموری است که به مشاهده حضوری برنمیگردد- یا مربوط به فهم معانی اولیه لغت است یا به آداب و رسوم جاهلیت و امثال آن باز میگردد که صحابه از آن آگاهند، ولی اگر تفسیر صحابی از موارد یاد شده نباشد، بدون شک
حدیث صحابه -به مقتضای مقام ایمان که آنان را از سخن بیدلیل باز میدارد- پشتوانه علمی محکمی دارد مبنی بر اینکه آن را از عالمی آگاه آموخته است؛ در غیر این صورت،
حدیث، موقوف است و پشتوانه آن فهم خاص خود آن صحابی به شمار میرود که بیگمان فهم او از قرآن -نسبت به کسی که از درک حضور وحی و عهد رسالت به دور میباشد- به واقع نزدیکتر است. حتی امکانات شناخت واژگان قبایل اولیه و عادات و رسوم جاری میان آنان نیز برای صحابه بیشتر فراهم بوده است.
ابن طاووس (متوفای ۶۶۴) درباره دانشمندان صحابه به این مطلب تصریح کرده است.
وی میگوید: «دانش و اطلاعات آنان درباره نزول آیات قرآنی از دیگران به صحت نزدیکتر است».
ابن طاووس این مطلب را در کتاب ارزشمندش -
سعد السعود- آورده است، کتابی که در آن به
نقد و بررسی بیش از هفتاد کتاب تفسیری پرداخته که در آن زمان در دسترس وی بوده است.
بدرالدین زرکشی میگوید: «برای کسی که در پی تفسیر است منابع فراوانی لازم است که عمده آنها چهار منبع است:
۱. نخستین و عالیترین منبع،
احادیث منقول از پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآله) است، ولی باید از
احادیث ضعیف و جعلی کاملا پروا داشت؛ زیرا تعداد آنها زیاد است.
۲. قول صحابی؛ زیرا چنانکه حاکم گفته، تفسیر صحابی نزد علمای رجال به منزله
حدیث مرفوع شمرده میشود.
ابوالخطاب حنبلی میگوید: اگر قول صحابی را حجت ندانیم به این دلیل که شاید
حدیث صحابی به پیامبر باز نگردد، ولی نظر درست همان قول اول است؛ زیرا قول صحابی از باب روایت است نه رای و اجتهاد.
ابن جریر طبری از مسروق بن اجدع نقل کرده میگوید: عبداللّه بن مسعود گفت: قسم به خدایی که جز او کسی نیست، آیهای از قرآن نازل نشده مگر اینکه میدانم درباره چه کسی و کجا نازل شده است و اگر کسی را بیابم که نسبت به کتاب خدا از من داناتر باشد، هر چند راه دور باشد نزد او خواهم رفت.
همچنین میگوید: هر یک از صحابه که ده آیه میآموخت، تا هنگامی که معنای آن و نحوه عمل به آن را فرا نمیگرفت، از آنها نمیگذشت. -نیز میگوید:- سرآمد مفسران از صحابه اولا علی (علیهالسّلام) و سپس ابن عباس است که خود را فقط برای همین کار آماده کرده بود و تفسیر به جای مانده از او گرچه بیشتر از علی (علیهالسّلام) است، ولی ابن عباس اندوخته خود را در تفسیر از علی دریافت کرده است.
پس از وی
عبداللّه بن
عمرو بن العاص است همچنین آنچه از دیگر صحابه رسیده است جملگی نیکو و مقدم بر گفتار دیگران است».
زرکشی در پایان میگوید: «آیات قرآن بر دو قسم است: برخی تفسیر آن از طریق روایت از افرادی که تفسیر آنان معتبر است به دست ما رسیده و برخی دیگر نه. آن بخشی که به ما رسیده خود سه نوع است: بخشی از آیات که تفسیر آن یا از شخص پیامبر و یا صحابه و یا چهرههای برجسته تابعان به ما رسیده است؛ در صورتی که تفسیر از خود پیامبر باشد تنها درباره صحت سند بحث میشود و در صورت دوم باید تفسیر صحابی مورد بررسی قرار گیرد؛ اگر آیه را با توجه به لغت و شناخت
زبان عرب تفسیر کرده، چون خود، اهل لغت است قطعا سخن او قابل اعتماد است و اگر هم آیه را از راه شناسایی اسباب نزول یا قرائنی که خود شاهد آن بوده تفسیر کند باز هم پذیرفته است. اما اگر اقوال گروهی از صحابه با هم تعارض کند، چنانچه جمع بین اقوال، ممکن باشد که همان (را میپسندند) وگرنه قول ابن عباس مقدم است».
در آینده نیز سخن زرکشی را درباره رجوع به تابعان خواهیم آورد.
آنچه تاکنون گفته شد مقتضای هماهنگی بحث در این زمینه بود.
صاحبنظران و دانشمندان مذهب در اینباره بر آنند که تفسیر منقول از صحابی -هر چند بلندمرتبه و جلیلالقدر باشد- موقوف است و اسناد آن به پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) -تا زمانی که خود صحابی اسناد نداده- روا نیست؛ چه جای رای و اجتهاد در آن باشد چه نباشد، تا هنگامی که خود صریحا گفتاری را به پیامبر نسبت نداده، آن گفتار به خود وی منتسب است، هر چند سخن وی بر پایه تعالیم پیامبر استوار باشد.
دور نیست که گفتار وی برداشت مخصوص خودش باشد که آن را بر اساس مبانی و اصولی که از محضر پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) آموخته است استنباط کرده باشد؛ لذا به دریافت آن از جانب پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) تصریحی ندارد؛ تنها اجتهادی است از خود وی و صحت و سقم آن به میزان فهم و هوش و گستره اطلاعات علمی وی بستگی دارد؛ هر صاحبنظر یا صاحب گفتاری که
معصوم نباشد گاه اشتباه میکند و برداشت وی همواره مقرون به صواب نیست؛ از این روست که حتی
احادیث امامان معصوم (علیهمالسّلام) را به خود آنان نسبت میدهیم، هر چند بهطور یقین میدانیم که آنان از منبع سرشار فیض بهره گرفتهاند؛ ما به همین جهت آن را حجت میدانیم، چون از ناحیه معصوم صادر شده است.
تفاسیر صحابه پنج ویژگی دارد که آنها را از سایر تفاسیر ممتاز میسازد و در تفاسیر متاخران یافت نمیشود.
سادگی و بیپیرایگی در حدی که برای حل مشکل یا برطرف ساختن ابهام، با عبارتی کوتاه و بیانی رسا، در غایت ایجاز ارائه میگردید؛ مثلا اگر از یکی از آنان سؤال میشد معنای «غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِاِثْمٍ؛
چیست؟ فورا جواب میداد: «
گناه نکند»، بدون اینکه به بیان اشتقاق واژهها بپردازد یا نیازی به بیان شاهد یا دلیل و امثال آن، که عادت مفسران است داشته باشد و اگر درباره سبب نزول آیه با مفهوم کلی و عام آن میپرسیدند به شکلی قاطع و بدون تردید و ساده و پیراسته از پیچیدگیهای گریبانگیر دیگر مفسران، پاسخ میداد.
سلامت و پیراستگی از جدل و اختلاف؛ زیرا در آن دوران، مبنا و جهتگیری و استناد در بیان معنای آیه یکی بود، چه اینکه در آن عصر در میان صحابه اختلافی بر سر مبانی نظری یا تباین و دوگانگیای در جهتگیری یا تضاد و تقابلی در استناد وجود نداشت.
تنها وحدت نظر و جهتگیری و هدف واحدی وجود داشت که همه صحابه را گرد هم میآورد.
در آن دوران انگیزهای برای بروز اختلاف و تضارب آراء وجود نداشت، به ویژه اینکه پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) به آنان آموخته بود که چگونه راه هدایت و راستی را بپیمایند.
این سخن درباره صحابهای است که همدل و همزبان، هوشیارانه از دستورات پیامبر اسلام پیروی میکردند؛ هر چند عدّه آنان اندک بود. «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ؛
علاوه بر اینکه تفسیر در آن دوره -از نظر شکل و ترکیب- از چهارچوب نقل
حدیث فراتر نرفته بود، بلکه بخشی از
حدیث و شاخهای از آن به شمار میرفت و گردآورندگان
احادیث، در کنار احکام،
احادیث تفسیری را نیز گرد میآوردند.
پیراستگی آن از تفسیر به رای؛ یعنی از استبداد به رای به دور بود.
چون این کار تعصبی کور و خدعهگونه است؛ لذا چهرههای برجسته صحابه از آن بر کنار بودند.
در گذشته درباره
تفسیر بهرای -که از نظر
شرع نکوهیده و از نظر
عقل ناپسند است- سخن گفتیم.
پاک بودن آن از اساطیر و افسانهها؛ که از جمله آن
اسرائیلیات (داستانهای بنیاسرائیلی) است. این افسانهها در مجامع اسلامی اصیل جایی و راه نفوذی نداشت.
چه اینکه آن زمان، عصر مقابله با نیرنگهای اسرائیلی بود؛ گرچه این روحیه دشمنستیزی، پس از مدتی دگرگون شد و حیلههای سیاسی نقش مهمی در ترویج افسانههای خرافی بنیاسرائیل بازی کرد.
قاطعیت و خالی بودن از شک و تردید و برنتافتن تردیدها؛ چون در آن دوران، مستند تفاسیر واضح و صریح بود و ابزار روشنکننده مراد آیه، فراوان بود و دلایلی که برای تفسیر آیه اقامه میشد به خوبی آشکار مینمود.
چه اینکه ساده و خالی از پیچیدگیهایی بود که در سدههای بعد دامنگیر همه گردید، به ویژه اینکه برهانهای علمی و فلسفیای که مفسران متاخر در تفسیر
معانی قرآن بدان استناد جستهاند، در آن زمان ناشناخته و یا اساسا مشروع و قابل استناد نبود.
استناد مفسران عصر اول در کنار نصوص شرعی -که درباره ابعاد مختلف دین و قرآن صادر گشته- به فهم عرف و لغت و اسباب نزول بود و آنان جز این، ابزار فهمی نمیشناختند.
محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۲۷۵-۲۸۶