• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادله بطلان تعلیق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



فقها و حقوقدانان اسلامی، بر بطلان تعلیق در عقود و ایقاعات ، دلایلی ذکر کرده‌اند، در این مقاله به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.






اجماع ، برخی از فقهای شیعه ، با استناد به اجماع فقهای امامیه، تعلیق را (دست کم در برخی از عقود و ایقاعات) موجب بطلان عقد و ایقاع معلّق می‌دانند. اوّلین فقیهی که اجماع را دلیل بر بطلان تعلیق دانست (بنابر تحقیقی که در فصل ششم، سیر تاریخ فقهی آن را بیان کردیم) سید مرتضی (م ۴۳۶ هـ. ق.) معروف به علم الهدی بود. وی در کتاب الانتصار، در دو مورد، در بحث ظهار و طلاق، بر بطلان تعلیق، به اجماع فقها استناد می‌کند
[۱] سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۲۷.
[۲] سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۴۱.
و بطلان طلاق معلّق را از مختصات فرقه امامیه می‌داند.
[۳] سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۲۷.
گویا وی، نخستین فقیه به کار برنده واژه تعلیق است، زیرا واژه تعلیق، در آثار فقهای پیش از او، در معنای اصطلاحی اش به کار نرفته بود.

۲.۱ - فقهای پیش از سید مرتضی

فقهای پیش از سید مرتضی، چون: شیخ مفید (م ۴۱۳ هـ. ق.) و شیخ صدوق (م ۳۸۱ هـ. ق.) و علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق (م ۳۲۹ هـ. ق.) با این‌که نزدیک‌تر به عصر تشریع بوده‌اند، در مسأله تعلیق به دلیل اجماع اشاره نکرده‌اند و بر خلاف دیدگاه فقهایی که پس از ایشان آمدند، صیغه عقد یا ایقاع مشروط به شرط را‌ به‌طور مطلق، مبطل عقد نمی‌دانند و معتقدند: اگر شرط تحقق یابد، عقد یا ایقاع مشروط، واقع می‌گردد.
[۴] علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۳۶.
[۵] علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۷۳.
[۶] محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۰۷.
[۷] محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۱۸.
[۸] محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۳۱.
[۹] الهدایه، ج۱، ص۷۳.


۲.۲ - فقهای بعد از سید مرتضی

پس از سید مرتضی، شیخ طوسی (م ۴۶۰ هـ. ق.) در کتاب الخلاف، در بحث طلاق و ایلاء ، بر بطلان تعلیق، ادعای اجماع کرد،
[۱۰] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۴۳۲.
[۱۱] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۴۳۳.
[۱۲] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۳، ص۱۰.
لکن در دیگر عقود و ایقاعات، توجهی بدان نکرد و در کتاب المبسوط، با این‌که در موارد دیگری به تعلیق اشاره کرده،
[۱۳] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۳۹۹.
[۱۹] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۳۴۰.
تنها در بحث رقبی، دلیل اجماع را می‌آورد و در چند مورد از جملاتی، چون: (لایصح عندنا)، (ذلک باطل عندنا) و (فلایصح بلا خلاف)، بر بطلان تعلیق استفاده می‌کند،
[۲۳] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۶۲.
[۲۴] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۶۶.
[۲۵] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۸۱.
لکن جملات فوق، اجماع اصطلاحی را برنمی‌تابد، زیرا شاید منظور شیخ طوسی از این جملات، شهرت فتوایی باشد که دلیل اجماعی نیست و دلیل معتبری بر صحت آن برنخاسته است.
[۲۹] محمد کاظم محقق خراسانی، کفایة الاصول، ج۲، ص۳۳۶.
[۳۰] محمدجواد مغنیه، علم اصول الفقه، ج۲، ص۱۴۶.

فقهای پس از شیخ طوسی و سید مرتضی، چون: سلاّر (م ۴۴۸ هـ. ق.) و قاضی ابن براج (م ۴۸۱ هـ. ق.) و ابن‌حمزه طوسی (م ۵۸۰ هـ. ق.) و ابن‌ادریس حلّی (۵۹۸ هـ. ق.) و محقق حلّی (م ۶۷۶ هـ. ق.) و فاضل آبی (م ۶۹۰ هـ. ق) و ابن‌سعید حلّی (م ۶۹۰ هـ. ق) آشکارا استناد به دلیل اجماع نکرده‌اند، اگرچه برخی از آنان، جملاتی را، چون: (لایصح عندنا) و (إنها بطلت عند علمائنا) و… به کار برده‌اند که صراحتی در اجماع اصطلاحی ندارد.
[۳۱] عبدالعزیز ابن براج، المهذب، ج۲، ص۲۷۰.
[۳۳] ابن حمزه طوسی، الوسیله، ج۱، ص۳۲۲.

علامه حلّی (م ۷۲۶ ق) با این‌که مانند شیخ طوسی، در آثار خود، بویژه در دو کتاب تذکرةالفقهاء و مختلف الشیعه، بیشتر از دلیل اجماع بر اثبات دیدگاه‌های خود بهره گرفته، لکن در بحث (تنجیز و بطلان تعلیق)، ادله دیگری غیر از اجماع، آورده و حتی در بحث (ایلاء) تنها به آوردن اجماع از شیخ طوسی بسنده می‌کند.
[۳۴] حسن بن یوسف حلی، مختلف الشیعه، ج۱، ص۵۸۹.
[۳۵] علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۱۱۴.

پس از علامه حلّی، فرزندش فخرالمحققین (م ۷۷۱ ق)، تنها یک بار در کتاب ایضاح الفوائد، در بحث (عتق)، دلیل اجماع را بر بطلان تعلیق می‌آورد
[۳۶] ایضاح الفوائد، ج۳، ص۴۷۷.
ودر بحث (طلاق) بطلان تعلیق را پذیرفته شده علمای شیعه می‌شمرد.
[۳۷] ایضاح الفوائد، ج۳، ص۳۱۰.


۲.۳ - آشکار نکردن دلیل اجماع

فقهای بعد، چون: شهید اوّل (ش ۷۸۶ ق) و محقق کرکی (م ۹۴۰ ق) آشکارا دلیل اجماع را به کار نمی‌برند، اگرچه محقق کرکی از جملاتی، چون: (لایقع عندنا وعند جمیع علمائنا و…) استفاده کرده است.
[۳۸] جامع المقاصد، ج۵، ص۳۹۲.
[۳۹] جامع المقاصد، ج۸، ص۱۸۰.
[۴۰] جامع المقاصد، ج۱۰، ص۴۶۱.

شهید ثانی (ش ۹۶۶ ق) در مسالک الافهام و الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیة، شرط تنجیز را در طلاق، ظهار و وقف ، پذیرفته شده همه فقها می‌داند،
[۴۱] شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۵، ص۳۵۷.
لکن در ادامه آن می‌افزاید: دلیل ویژه‌ای بر اعتبار تنجیز وجود ندارد.
[۴۴] شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۵، ص۳۵۷.
از این جمله شهید ثانی در مسالک الافهام، فهمیده می‌شود که مراد وی از اتفاق نظر فقها، اجماع اصطلاحی نیست، زیرا اجماع در صورت تحقق و کشف از نظر معصوم (ع)، بی تردید از ادله معتبر شرعی، خواهد بود.

۲.۴ - شرط تنجیز در عقود و ایقاعات از نظر برخی از علماء

از فقهای معاصر، میر عبدالفتاح مراغی، در کتاب العناوین الفقهیه، اجماع محصل و منقول را دلیل بر شرط تنجیز در عقود و ایقاعات می‌داند و صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ ق) نیز در موارد چندگانه‌ای بر اعتبار تنجیز، به اجماع استناد می‌کند
[۴۸] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۵.
و هر دو قسم اجماع را در آن محقق می‌داند.
شیخ اعظم انصاری (م ۱۲۸۱ ق) در کتاب مکاسب، مهم‌ترین دلیل شرط تنجیز را اجماع برمی‌شمرد،
[۵۲] المکاسب، ج ۷، ص ۱۱۷.
ان العمدة فی المسألة هو الاجماع و بر دیگر ادله، انتقاد می‌کند. پس از وی، محقق یزدی در کتاب عروة الوثقی، دلیل شرط تنجیز را تنها اجماع می‌داند و بر دیگر ادله انتقاد می‌کند، هرچند در پایان، دلیل اجماع را نامعلوم می‌شمرد.
[۵۳] العروة الوثقی، ج۲، ص۶۸۹.
سید محسن حکیم ، تنها اجماع را مستند حکم شرطیت تنجیز و بطلان تعلیق می‌داند
[۵۴] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.
[۵۵] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۲۲۱.
و آن را عمده‌ترین دلیل می‌شمرد.
[۵۶] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۳، ص۳۸۰.
از فقهای معاصر، محقق خوانساری در جامع المدارک، در چند مورد، به دلیل اجماع استناد می‌کند
[۶۰] احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۵، ص۳۵.
[۶۱] احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۵، ص۷۲.
و همچنین علامه خوئی ، در آثارش پس از آوردن اجماع، به انتقاد از آن می‌پردازد.
[۶۳] ابوالقاسم خوئی، مبانی عروة الوثقی، کتاب المساقاة، ج۱، ص۱۱۰.
[۶۴] مبانی عروة الوثقی ، کتاب المساقاة، ج۱، ص ۲۵۱.
[۶۵] ابوالقاسم خوئی، کتاب النکاح، ج۲، ص۱۶۵.



برخی از فقها، دلیل بطلان تعلیق را اجماع می‌دانند و معتقدند: مهم‌ترین دلیل مسأله، اجماع است، لکن انتقادهایی بر آن می‌شود:

۳.۱ - انتقاد اول

نخست آن‌که بسیاری از فقها، بر اجماع یاد شده، انتقاد کرده اند؛ فقیه نخست، محقق اردبیلی ، در کتاب مجمع الفائده والبرهان، بحث (وکالت)، دلیلی را بر اثبات شرطیت تنجیز نمی‌داند، جز اجماع منقولی که علامه حلّی در تذکرةالفقهاء
[۶۶] علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۱۱۴.
آورده است، و اجماع منقول را اشکال‌دار و ایرادپذیر می‌داند و آن را در عقود و ایقاعات ادعا شده، محصور می‌کند.
[۶۸] احمد اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، ج۹، ص۵۳۸.
گویا (بنابر جست وجویی که شد) اوّلین فقیهی که آشکار از اجماع در تعلیق، انتقاد کرده و آن را ناپذیرفتنی دانسته، ملا محسن فیض کاشانی است. وی در بحث (عتق)، به صراحت ادعای اجماع را ممنوع می‌داند
[۶۹] محمدمحسن فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۳، ص۲۳۲.
و در بحث (طلاق) که سید مرتضی و شیخ طوسی بر آن ادعای اجماع کرده بودند، اجماع را ثابت نمی‌داند.
[۷۰] محمدمحسن فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۲، ص۳۱۶.


۳.۲ - انتقاد دوم

محقق بحرانی نیز، بر اجماع انتقاد می‌کند: نصّی بر اعتبار تنجیز نیست و باید بر عمومات آیات و روایات استناد کرد، مگر آنانی که اجماع ادعا شده را پذیرفته اند، می‌توانند عمومات و اطلاقات آیات و اخبار را با آن تخصیص بزنند؟ وی در چند مورد، بر اجماع خرده می‌گیرد و بر مدعیان آن می‌تازد.
[۷۲] یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۱، ص۲۰۵.
چنانکه در بحث (وکالت) دلیلی را بر شرط تنجیز، مگر اجماع ادعا شده، نمی‌داند، با این‌که در مانند این اجماع‌ها، مجازفت (جازف فی کلامه أی تکلم من غیر قانون و بدون تبصّر: المنجد ماده جزف) وجود دارد. (لادلیل علی هذا الشرط (إی شرط التنجیز) غیر الاجماع المدعی مع ما عرفت من المجازفة فی مثال هذه الاجماعات.)

۳.۳ - انتقاد سوم

محقق طباطبایی نیز، ضمن انتقاد بر اجماع، آن را در قدر متیقّن محدود می‌کند
[۷۴] سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، ج۲، ص۱۰.
و شیخ اعظم انصاری، مهم ‌ترین دلیل شرط تنجیز را اجماع می‌داند،
[۷۵] المکاسب، ج۷، ص۱۱۷.
لکن تنها برخی از اقسام تعلیق را در اجماع داخل می‌کند و آن را‌ به‌طور مطلق، در تمام اقسام و صور نمی‌پذیرد.
[۷۶] المکاسب، ج۷، ص۱۱۸.
[۷۷] المکاسب، ج۷، ص۱۱۹.
[۷۸] المکاسب، ج۷، ص۱۲۰.
به پیروی از وی میرزای نائینی ،
[۷۹] محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
محقق ایروانی،
[۸۰] علی محقق ایروانی، حاشیة المکاسب، ج۱، ص۹۱.
محقق یزدی
[۸۲] العروة الوثقی، ج۲، ص۵۱۴.
[۸۳] العروة الوثقی، ج۲، ص۵۸۷.
[۸۴] العروة الوثقی، ج۲، ص۶۸۸.
و علامه خوئی همراه با انتقاد، آن را در برخی از صور و در قدر متیقن، محدود کرده اند؛

۳.۴ - انتقاد چهارم

در فقه شیعه، اجماع کاشف از رأی معصوم (ع) حجت است و چنانچه برخی از فقها و اصولیان تصریح کرده‌اند: نفس اجماع بماهو اجماع حجت نیست، اگرچه تعداد اجماع کنندگان بسیار باشد، بلکه حجیت اتفاق نظر فقها، مشروط بر کاشف از نظر معصوم (ع) بودن است.، فقه الرضا، علی بن بابویه برای همین، احتمال دارد که دلیل اجماع کنندگان، وجوه اعتباری وادله استناد شده باشد که در این صورت، آن اجماع، کاشف از رأی معصوم (ع) نیست و دلیل معتبری نیز، بر اعتبار و حجیت چنین اجماعی وجود ندارد.
[۸۷] محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
[۸۸] علی محقق ایروانی، حاشیة المکاسب، ج۱، ص۹۱.
[۹۰] دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
بدین جهت، برخی از محققان انتقادکننده، اجماع را در این جا، تعبدی نمی‌دانند.
[۹۱] محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.


۳.۵ - انتقاد پنجم

اجماع از ادله لبّی است و اطلاقات و عمومات ادله لفظی ، در آن جاری نمی‌گردد و نمی‌توان بنابر آن، حکم اقسام چندگانه را استنباط کرد و مصادیق و افرادش را در زیر آن حکم کلی نهاد، بلکه در دلیل لبّی، باید بر قدر متیقن و همان مواردی که درباره آن اجماع ثابت شده، بسنده کرد که در
[۹۲] سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، ج۲، ص۱۰.
[۹۳] محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
[۹۴] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۴، ص۳۸۲.
[۹۵] ابوالقاسم خوئی، مبانی العروة الوثقی، ج۱، ص۲۵۱.
عقود و ایقاعات چندگانه، تنها طلاق، ظهار، ایلاء، وقف و در برخی صورت‌های عقود دیگر، چنین است؛

۳.۶ - انتقاد ششم

برخی از اجماعاتی که در مسأله ادعا شده، با روایات صحیحه تعارض دارند و بدین جهت، فقهای بعد، بر جواز تعلیق در چنین عقود و ایقاعاتی حکم کرده‌اند؛ مانند ادعای اجماع سید مرتضی، بر بطلان تعلیق در ظهار، لکن فقهای پس از او تعلیق ظهار را به استناد روایات معتبری جایز شمرده‌اند؛
[۹۶] علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۳۶.
[۹۸] حسن بن یوسف حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۶۱.
[۹۹] ایضاح الفوائد، ج۳، ص۴۱۱.
[۱۰۰] اللمعة الدمشقیه، ص۲۱۵.
[۱۰۳] شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۲، ص۶۶.
[۱۰۴] محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۶۳.


۳.۷ - انتقاد هفتم

بر فرض ثبوت و حجیت اجماع، تنها اجماع محصل معتبر است، در حالی که اجماع موجود در مسأله، منقول بوده که به نظر بسیاری از فقها حجیت ندارد.
[۱۰۷] محمد کاظم محقق خراسانی، کفایة الاصول، ج۲، ص۳۳۱.
[۱۰۸] اصول فقه، ص۱۰۱.
[۱۱۰] محمدجواد مغنیه، علم اصول الفقه، ج۱، ص۲۲۸.



نتیجه آن‌که دلیل اجماع، به چند دلیل، اشکال دارد و ناگزیر در تنگنای همان عقود و ایقاعات ادعا شده، می ماند ـ اگر مخالف با نص و دلیل معتبر نباشد، مانند ظهار که اجماع در برخی صورت‌های آن، با روایات صحیحه تعارض دارد و دلیلی بر سرایت آن به دیگر عقود و ایقاعات نیست، پس دلیل اجماع، فی الجمله، در برخی از صورت‌های عقود و ایقاعات ، ثابت است.


تعلیق در عقود و ایقاعات، معقول نیست، زیرا عقلاً معلّق بودن انشای عقد و ایقاع بر قید، محال است و در تعلیق نیز، انشای عقد و ایقاع، معلّق است. برای همین، تعلیق، محال خواهد بود، زیرا انشا، به معنای ایجاد است و عقلاً، تعلیق ایجاد شیء بر امر دیگری محال می‌شود.
انتقاد: اگر تعلیق در انشا، به انشای عقد برگردد، محال عقلی، خواهد بود و مانند آن را می‌پذیریم، البته بنابر برگشت تعلیق به منشأ، این دلیل جای گاهی نخواهد داشت، زیرا تعلیق منشأ، مانع عقلی ندارد و محال نیست. در بحث تعلیق نیز، ما به تعلیق در منشأ قائل هستیم و معتقدیم: در عقد و ایقاع معلّق، انشای عقد و ایقاع، منجّز است، لکن منشأ (قصد دو طرف عقد) معلّق خواهد بود
[۱۱۲] دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
و تعلیق در منشأ، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در موارد بسیاری، در احکام عرفی و شرعی واقع می‌شود و از امور بدیهی است.


عمومات و اطلاقاتی که دلالت بر صحت عقد دارند، عقد منجّز را برمی‌تابند، زیرا عقد رسم شده در بین توده مردم و عقلای جامعه ، منجّز است. امّا عقد معلّق در بین مردم رایج نیست، اگرچه شاید گاهی ملت‌ها و دولت‌ها چنین عقدهایی را نیاز داشته باشند. بنابراین، عقد معلّق، ادله صحت عقود را دربر نمی‌گیرد، زیرا صدق عنوان عقد بر عقود معلّق، عرفاً مشکوک است.
[۱۱۵] محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
[۱۱۸] دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.

این دلیل را نخستین بار، میرزای نائینی بیان کرد و علامه خوئی آن را با جمله: (ماذکره شیخنا الاستاذ) یاد می‌کند، اگرچه پیش از میرزای نائینی، میر عبدالفتاح مراغی مانند آن را با بیانی چکیده تر می‌آورد.

۶.۱ - انتقاد

نخست این‌که متعارف نبودن عقد معلّق در میان مردم، ناپذیرفتنی است، زیرا عقد معلّق را مردم و دولتها گسترانده اند، چون: تعلیق بیع بر اجازه پدر و… افزون بر آن، در شرع مقدس، عقود تعلیقی بسیاری، چون: وصیت ، تدبیر و نذر و… جایز شمرده شده است؛
[۱۲۱] دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.

دیگر آن‌که بر فرض صحت انصراف، انصراف تنها در مطلقات درست خواهد بود، زیرا در مطلقات، ثبوت اطلاق به تحقق مقدمات حکمت است، حال اگر برخی از افراد مطلق، در خارج نامتعارف باشد و با دیگر افراد در یک سطح نباشد، نمی توان با تمسک به اطلاق ، آن افراد را زیر افراد مطلق نهاد، بلکه تنها افراد متعارف در زیر مطلق می‌ماند و مطلق بدان می‌گراید.


تعلیق، با جزم در حال انشا، ناسازگار است. بدین جهت، عقد معلّق باطل می‌نماید، زیرا یکی از شرایط عقد، انشای قصد متعاقدین با جزم است، اما اگر انشای متعاقدین بدون جزم باشد، عقد باطل می‌گردد و متعاقدین، در عقد معلّق، بدون جزم عقد را انشا می‌کنند. در نتیجه، عقد معلّق باطل است.
گویا اوّلین کسی که دلیل فوق را بر بطلان تعلیق آورد، علامه حلّی و سپس شهید اوّل است.
پس از شهید اوّل، فاضل مقداد در نضد القواعد الفقهیه، محقق کرکی در جامع المقاصد، محقق یزدی در عروةالوثقی
[۱۲۸] العروة الوثقی، ج۲، ص۷۶۱.
و فاضل هندی در کشف اللثام،
[۱۲۹] محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۲۴.
[۱۳۰] محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۳۱.
بر دلیل فوق استناد کرده‌اند.

۶.۱ - انتقاد

نخست آن‌که استدلال کننده از آوردن جزم در عقد، چه اراده کرده است؟ جزم در انشای عقد ـ بنابر برگشت، تعلیق به منشأ و منجّز بودن اصل انشای عقد ـ که جای گاهی ندارد، زیرا در عقد معلّق، انشای عقد، منجّز است و دلیل جزم به حصول اثر عقد نیز، کامل نیست، زیرا چنین جزمی در عقد لازم نیست و نیز اگر جزم در منشأ اراده شده باشد، چنانکه پیش‌تر آوردیم، افزون بر ضروری نبودن چنین جزمی در عقد، تعلیق منشأ نیز صحیح خواهد بود؛
[۱۳۱] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.

دو دیگر: دلیل فوق اخصّ از مدعی است، زیرا قائلان به شرطیت تنجیز، تعلیق را‌ به‌طور مطلق، خواه شرط باشد یا وصف، باطل می‌دانند، در حالی که جزم در عقد، در صورتی منتفی است که معلّق علیه، مجهول الحصول باشد، امّا در معلوم الحصول و بویژه حالی، جزم منتفی نخواهد شد که
[۱۳۲] محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.
شاید به دلیل صوری بودن تعلیق به شرط معلوم الحصول، در نزد برخی از فقهای شیعه باشد؛
[۱۳۳] شهید ثانی، الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۶، ص۲۱۶.
[۱۳۴] ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۴.
برخی از فقهای سنی، چنین عقد معلّقی را در حکم عقد منجّز دانسته‌اند؛
[۱۳۵] ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۶، ص۱۱۴.
[۱۳۶] ابوبکر کاشانی، بدایع الصنایع، ج۳، ص۱۲۲.

سه دیگر: دلیل فوق از جهت دیگر نیز، اخصّ از مدعی است، زیرا عقود تعلیقی را نه تنها عامه مردم به کار می‌برند، بلکه برخی از آن در شرع مقدس نیز جایز شمرده شده، مانند: وصیت، نذر و تدبیر و… حال اگر قاعده فوق، کلی باشد، باید در چند مورد آن را به کار نبریم و کلیت آن را فرو اندازیم.


۱. سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۲۷.
۲. سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۴۱.
۳. سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، ج۱، ص۱۲۷.
۴. علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۳۶.
۵. علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۷۳.
۶. محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۰۷.
۷. محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۱۸.
۸. محمد صدوق، المقنع، ج۱، ص۱۳۱.
۹. الهدایه، ج۱، ص۷۳.
۱۰. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۴۳۲.
۱۱. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۴۳۳.
۱۲. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۳، ص۱۰.
۱۳. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۲، ص۳۹۹.
۱۴. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۳۴۵.    
۱۵. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۳۵۸.    
۱۶. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۳۵۲.    
۱۷. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۲۳۰.    
۱۸. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۳۵.    
۱۹. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۳۴۰.
۲۰. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۶۶.    
۲۱. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۱۰۶.    
۲۲. المبسوط، ج۳، ص۳۱۶.    
۲۳. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۶۲.
۲۴. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۶۶.
۲۵. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۵، ص۸۱.
۲۶. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۳، ص۲۹۵.    
۲۷. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۲۳۰.    
۲۸. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۴، ص۳۵۲.    
۲۹. محمد کاظم محقق خراسانی، کفایة الاصول، ج۲، ص۳۳۶.
۳۰. محمدجواد مغنیه، علم اصول الفقه، ج۲، ص۱۴۶.
۳۱. عبدالعزیز ابن براج، المهذب، ج۲، ص۲۷۰.
۳۲. قاضی ابن براج، جواهر الفقه، ج۱، ص۱۸۲.    
۳۳. ابن حمزه طوسی، الوسیله، ج۱، ص۳۲۲.
۳۴. حسن بن یوسف حلی، مختلف الشیعه، ج۱، ص۵۸۹.
۳۵. علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۱۱۴.
۳۶. ایضاح الفوائد، ج۳، ص۴۷۷.
۳۷. ایضاح الفوائد، ج۳، ص۳۱۰.
۳۸. جامع المقاصد، ج۵، ص۳۹۲.
۳۹. جامع المقاصد، ج۸، ص۱۸۰.
۴۰. جامع المقاصد، ج۱۰، ص۴۶۱.
۴۱. شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۵، ص۳۵۷.
۴۲. شرح اللمعه الدمشقیه، ج۶، ص۱۶.    
۴۳. شرح اللمعه الدمشقیه، ج۶، ص۱۲۸.    
۴۴. شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۵، ص۳۵۷.
۴۵. میر عبدالفتاح مراغی، العناوین الفقهیه، ج۲، ص۲۰۴.    
۴۶. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۵۲.    
۴۷. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۲.    
۴۸. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۵.
۴۹. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۴۹.    
۵۰. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۵۲.    
۵۱. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۴۹.    
۵۲. المکاسب، ج ۷، ص ۱۱۷.
۵۳. العروة الوثقی، ج۲، ص۶۸۹.
۵۴. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.
۵۵. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۲۲۱.
۵۶. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۳، ص۳۸۰.
۵۷. احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۴، ص۶.    
۵۸. احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۴، ص۵۰۸.    
۵۹. احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۴، ص۵۸۹.    
۶۰. احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۵، ص۳۵.
۶۱. احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۵، ص۷۲.
۶۲. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۶.    
۶۳. ابوالقاسم خوئی، مبانی عروة الوثقی، کتاب المساقاة، ج۱، ص۱۱۰.
۶۴. مبانی عروة الوثقی ، کتاب المساقاة، ج۱، ص ۲۵۱.
۶۵. ابوالقاسم خوئی، کتاب النکاح، ج۲، ص۱۶۵.
۶۶. علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۱۱۴.
۶۷. احمد اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، ج۱۰، ص۲۳۰.    
۶۸. احمد اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، ج۹، ص۵۳۸.
۶۹. محمدمحسن فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۳، ص۲۳۲.
۷۰. محمدمحسن فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۲، ص۳۱۶.
۷۱. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۱۳.    
۷۲. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۱، ص۲۰۵.
۷۳. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۱۳.    
۷۴. سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، ج۲، ص۱۰.
۷۵. المکاسب، ج۷، ص۱۱۷.
۷۶. المکاسب، ج۷، ص۱۱۸.
۷۷. المکاسب، ج۷، ص۱۱۹.
۷۸. المکاسب، ج۷، ص۱۲۰.
۷۹. محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
۸۰. علی محقق ایروانی، حاشیة المکاسب، ج۱، ص۹۱.
۸۱. محمدکاظم محقق یزدی، حاشیة المکاسب، ج۱، ص۹۱.    
۸۲. العروة الوثقی، ج۲، ص۵۱۴.
۸۳. العروة الوثقی، ج۲، ص۵۸۷.
۸۴. العروة الوثقی، ج۲، ص۶۸۸.
۸۵. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۶.    
۸۶. ابن شهید ثانی، شیخ حسن، معالم الدین، ج۱، ص۱۷۳.    
۸۷. محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
۸۸. علی محقق ایروانی، حاشیة المکاسب، ج۱، ص۹۱.
۸۹. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۶.    
۹۰. دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
۹۱. محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
۹۲. سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، ج۲، ص۱۰.
۹۳. محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
۹۴. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۴، ص۳۸۲.
۹۵. ابوالقاسم خوئی، مبانی العروة الوثقی، ج۱، ص۲۵۱.
۹۶. علی بن بابویه، فقه الرضا، ج۱، ص۲۳۶.
۹۷. ابوالقاسم حلی، مختصر النافع، ج۱، ص۲۰۵.    
۹۸. حسن بن یوسف حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۶۱.
۹۹. ایضاح الفوائد، ج۳، ص۴۱۱.
۱۰۰. اللمعة الدمشقیه، ص۲۱۵.
۱۰۱. شرح اللمعه الدمشقیه، ج۶، ص۱۲۸.    
۱۰۲. شرح اللمعه الدمشقیه، ج۶، ص۱۲۹.    
۱۰۳. شهید ثانی، مسالک الافهام(چاپ جدید)، ج۲، ص۶۶.
۱۰۴. محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۶۳.
۱۰۵. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۵، ص۶۴۴.    
۱۰۶. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۰۷.    
۱۰۷. محمد کاظم محقق خراسانی، کفایة الاصول، ج۲، ص۳۳۱.
۱۰۸. اصول فقه، ص۱۰۱.
۱۰۹. ابن شهید ثانی شیخ حسن، معالم الدین، ج۱، ص۱۸۰.    
۱۱۰. محمدجواد مغنیه، علم اصول الفقه، ج۱، ص۲۲۸.
۱۱۱. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۶.    
۱۱۲. دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
۱۱۳. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۶.    
۱۱۴. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۷.    
۱۱۵. محمدحسین نائینی، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، ج۱، ص۱۱۳.
۱۱۶. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۹.    
۱۱۷. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۷۰.    
۱۱۸. دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
۱۱۹. میر عبدالفتاح مراغی، العناوین الفقهیه، ج۲، ص۲۰۴.    
۱۲۰. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۷۰.    
۱۲۱. دکتر ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۱، ص۱۲.
۱۲۲. جمال الدین فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ج۱، ص۵۳.    
۱۲۳. جامع المقاصد، ج۱۲، ص۷۷.    
۱۲۴. جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵.    
۱۲۵. جامع المقاصد، ج۹، ص۱۸۸.    
۱۲۶. جامع المقاصد، ج۸، ص۵۴.    
۱۲۷. جامع المقاصد، ج۵، ص۳۸۶.    
۱۲۸. العروة الوثقی، ج۲، ص۷۶۱.
۱۲۹. محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۲۴.
۱۳۰. محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج۲، ص۱۳۱.
۱۳۱. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.
۱۳۲. محسن حکیم، مستمسک عروة الوثقی، ج۱۲، ص۴۳۲.
۱۳۳. شهید ثانی، الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۶، ص۲۱۶.
۱۳۴. ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهة، ج۳، ص۶۴.
۱۳۵. ابوجعفر طوسی، المبسوط، ج۶، ص۱۱۴.
۱۳۶. ابوبکر کاشانی، بدایع الصنایع، ج۳، ص۱۲۲.



مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله تعلیق در عقود و ایقاعات.    




جعبه ابزار