• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اخلاق فمینیستی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از مباحث نسبتا نوین در مطالعات اخلاقی رهیافت فمینیستی به اخلاق است. به طور کلی دو رویکرد عمده زنانه به اخلاق در غرب وجود دارد:




در این رویکرد طرفداران اخلاق فمینیستی با تاکید بر حقوق اخلاقی زنان معتقدند، تبعیض و ستم بر زنان هم چنان در جوامع حاضر وجود دارد و آرای کسانی را که معتقدند زنان به لحاظ عقلانی، اجتماعی و اخلاقی تابع مردان هستند، شدیدا محکوم می‌کنند. به عقیده این عده اخلاق سنتی با تشویق زنان به فضائلی مانند صبر و فداکاری، پایین تر دانستن شان و شایستگی اخلاقی زنان از مردان و به کارگیری شیوه تفکر مردانه و بی اعتنایی به شیوه‌های تفکر زنانه از زیردست بودن زنان حمایت می‌کند.
[۱] L Jaggar، Feminist Ethics، Encyclopedia of Ethics، ed. Lawrence C. Becker، ۲۰۰۱،V. ۱، p. ۵۲۸.



۱.۱ - اخلاق همجنس گرایی زنانه

یکی از شاخص‌ترین و افراطی‌ترین رهیافت‌ها در رویکرد اول، هم جنس گرایی زنانه است. این رهیافت به طور خاص برای زنان طراحی شده است و با تاکید بر «انتخاب» به جای «وظیفه» پیشنهاد می‌کند که به جای سؤال اخلاقی و سنتی «آیا این عمل خوب است.» این سؤال مطرح شود که «آیا این عمل در جستجوی آزادی و خودآگاهی به من کمک می‌کند». از نظر این گروه هر زنی برای آن که کاملا فمینیست باشد باید تمایل داشته باشد که او را هم جنس گرا بدانند، چه برای حذف کامل سلطه مردان بایستی به گونه‌ای برنامه ریزی شود که مردان به طور کلی از زندگی زنان کنار روند. طراحان این رهیافت با صراحت نهاد خانواده را در خدمت اخلاق سنتی مردانه و نقشه‌ای برای استثمار هرچه بیشتر زنان می‌دانند و ازدواج و تشکیل خانواده را نفی کرده، هم جنس گرایی زنانه وگرایش جنسی زنان به خود را تجویز می‌کنند.

۱.۱.۱ - اشکالات نقادان به این نگاه


از نگاه نقادان این رهیافت اشکالات فلسفی، جامعه شناختی، روان شناختی و اخلاقی بی شماری بر آن وارد است که یکی از آشکارترین و مهم‌ترین آنها این است که چنین رهیافتی اخلاق و الگوی اخلاقی را به سطح نازلی از یک خواسته و یا هوس روانی ، و نه چندان اخلاقی، فروکاسته است. شاید حتی خودگروانه‌ترین و لذت گروانه‌ترین مکتب‌های اخلاقی رهیافتی را که هیچ گونه نقش کنترلی و بازدارندگی برای اخلاق در نظر نگیرد و صرفا به کام جویی و هوس پروری فردی و گروهی بیندیشد، شایسته نام رهیافت اخلاقی ندانند.
[۲] جمعی از نویسندگان، اخلاق کاربردی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶، ص۳۴۲.




در مورد اخلاق فمینیستی، متضمن دو مدعاست؛ مدعای اول این که «اخلاق سنتی اساسا مرد محور است» و مدعای دوم این که «جهان بینی واحد زنانه می‌تواند ما را به یک نظریه ارزشی بی اشکال و کارآمد برساند.» نظریه پردازان این رویکرد به طور کلی سه نظریه حداقلی، معتدل و افراطی را مطرح کرده‌اند:


۲.۱ - نظریه حداقلی

طرفداران این نظریه برآن‌اند که زنان شان و توانایی رشد اخلاقی را دارند. به طور خلاصه می‌توان گفت پیروان نظریه حداقلی که نظریه‌ای تساوی جویانه است، شان و ارزش اخلاقی زن و مرد را به لحاظ تکوینی مساوی دانسته، خواستار حذف مرجعیت انحصاری مردان در تشخیص و قضاوت نهایی اخلاقی هستند.

۲.۲ - نظریه افراطی

این دیدگاه که از سوی بسیاری از اندیشه ورزان فمینیست حمایت می‌شود به برتری اخلاق زنانه بر اخلاق مردانه اعتقاد دارد. پیروان این نظریه بر تقدم نیازها بر حقوق و عشق و محبت بر وظایف تاکید می‌کنند و معتقدند برخلاف اخلاق سنتی مردانه که مستلزم پیروی کورکورانه از قوانین است، وظایف مادرانه بیشتر مستلزم خلاقیت و جوشش درونی است؛ از این رو با الهام از تجربه اخلاقی زنان می‌توانیم الگویی برای نظریه اخلاقی طراحی کنیم که بر توجه به دیگران و مراقبت خودجوش از انسان‌ها مبتنی است. این الگو اخلاق فمینیستی را رهیافتی می‌شناسد که بر توجه و مهربانی به دیگران مبتنی است.
به طور کلی می‌توان گفت نظریه افراطی که باموضعی برتری جویانه از اخلاق فمینیستی دفاع می‌کند در عین تایید تفاوت فضائل و رذائل مردانه و زنانه می‌کوشد برتری شان و ارزش اخلاقی زن بر مرد، برتری خلق و خو و منش صنفی-جنسیتی زنان و برتری آماری زنان بر جامعه مردان در اخلاق ( تعهد و التزام بیشتر زنان به اخلاق) را مدلل سازد. سپس بر پایه این نتایج بر لزوم اصلاح خلقیات مردانه و جای گزیی آن با خصال و منش‌های زنانه در جهت تثبیت، تعمیق و تسریح رشد اخلاقی جامعه و لزوم راهبری اخلاقی زنان و به دست گرفتن نهاد اخلاق از سوی ایشان در جهت اعتلای این نهاد به دلیل امتیاز و برتری زنان در قضاوت و تشخیص اخلاقی، انگیزش اخلاقی و رفتار اخلاقی، تاکید می‌ورزد.

۲.۳ - نظریه معتدل

دسته سوم نگرش میانه‌ای را در قیاس با نظریه حداقلی و نظریه افراطی پیشنهاد می‌کنند. این نگرش ضمن انتقاد از اخلاق سنتی، بدون این که مانند صاحبان نظریه افراطی بطلان و حذف آن اخلاق را اعلام کند، به اصلاح آن می‌اندیشد.
انتقاد پیروان این نظریه از اخلاق سنتی آن است که اخلاق را از پایه‌ای‌ترین و بنیادی‌ترین ریشه‌های آن آغاز نکرده است، چرا که مراقبت و دل سوزی در قیاس با عدالت و قانون مداری ریشه‌ای تر است. اخلاق سنتی به جای مراقبت و دل سوزی، عدالت و قانون مداری را نشانده است و در واقع از میانه راه آغاز کرده است. در نتیجه این اشتباه، انسان‌ها به گونه‌ای تربیت یافته‌اند که انسان‌های دیگر و حیوانات را زیر سلطه خود آورده، از آنها بهره کشی می‌کنند و در محیط زیست خود بی مهابا دخل و تصرف می‌کنند. از نگاه این عده اخلاق را می‌توانیم به گونه‌های مختلفی پی ریزی کنیم. می‌توانیم چونان اخلاق سنتی آن را برمبنای عدالت سنتی پی ریزی کنیم، می‌توانیم مطابق مشی دانشمندان و بخش زیادی از فلسفه به تبیین همه چیز بر مبنای عقل اهتمام ورزیم می‌توانیم همانند دانش جویان هنر و موسیقی با نظری زیبایی طلبانه و ستایش گروانه به همه چیز نگاه کنیم ولی در این مبناست که می‌توانیم به دیگران یاری رسانیم و همواره زمینه‌های رشد و تعالی و خوش بختی همه موجودات را چونان رشد و تعالی و خوش بختی خودمان فراهم نماییم و در زندگی اخلاقی با دل سوزی و شفقت هر چه تمام تر به این مهم جدیت ورزیم.
[۳] هولمز، رابرت ال، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، نشر ققنوس، تهران، ۱۳۸۵، ص۴۱۴-۴۱۷.




شعار این رهیافت رو به رشد این است که خصایص سنتی زنانه‌ای مثل مراقبت، دلسوزی، خیرخواهی و پرورش مهرورزی، به لحاظ اخلاقی، از خصایص سنتی مردانه‌ای مثل عقلانیت ، عدالت و استقلال کم اهمیت تر نیستند. کارول گیلیگان نماینده شاخص این رهیافت که یک روان شناس اخلاق نو کلبرگی است، اظهار می‌دارد که زنان به هر دلیل مایل‌اند با لحن مراقبت که بر روابط عینی و واقعی مبتنی است، سخن بگویند، نه با لحن عدالت که بر اموری انتزاعی اهتمام دارد. هرچند گیلیگان تصریح می‌کند که اخلاق مردان و زنان را کاملا جدا از هم نمی‌داند اما بسیاری از نقادان رهیافت او را هم سو با نظریه افراطی می‌دانند و معتقدند وی در جهت مقابله با اخلاق ظاهرا مردانه استاد خود، لورنس کلبرگ به اخلاق شدیدا زنانه متمایل شده است.



این رهیافت رابطه صحیح مادر و فرزند را به عنوان الگوی ارتباطی مترقی در اخلاق اجتماعی معرفی می‌کند و آن را در کنار الگوی سنتی تعقل و تعهد نشانده و حتی گاه از آن برتر می‌داند. از نگاه این رهیافت الگوی سنتی مبتنی بر تعقل و تعهد تنها در شرایطی کارگشاست که میان دو طرف در روابط اجتماعی تساوی در استقلال، اقتدار و اطلاعات برقرار باشد، در حالی که واقعیت نشان می‌دهد روابط و تعاملات انسانی ـ اجتماعی بیشتر میان کسانی رخ می‌دهد که از موقعیت مساوی برخوردار نیستند، مانند روابط میان فرزند و والدین ، دانش جو و استاد، متخصص و ارباب رجوع ، پزشک و بیمار ، کارفرما و کارگر و... در این تعاملات اگر به الگوی اخلاق مادرانه بیندیشیم خواهیم دید که این الگو نقش بسیار مؤثر و کارسازی در نزدیک کردن موقعیت‌های نامتوازن و نامتساوی به یکدیگر ایفا می‌کند چرا که به جرات می‌توان گفت مادران بیشترین علاقه را به فرزندانشان دارند و می‌کوشند از فرزندان محافظت کرده به آنها آموزش دهند و آنها را از نظر اجتماعی موفق و قابل قبول بارآورند؛ آنها هم به خود و هم به فرزندانشان می‌آموزند که حساس، مسئول و آگاه از نیازهای دیگران باشند.
[۴] S. Ruddick، 'Maternal Thinking'، mothering: Essays in Feminist Theory، PP. ۲۱۳-۳۰.




۱. L Jaggar، Feminist Ethics، Encyclopedia of Ethics، ed. Lawrence C. Becker، ۲۰۰۱،V. ۱، p. ۵۲۸.
۲. جمعی از نویسندگان، اخلاق کاربردی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶، ص۳۴۲.
۳. هولمز، رابرت ال، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، نشر ققنوس، تهران، ۱۳۸۵، ص۴۱۴-۴۱۷.
۴. S. Ruddick، 'Maternal Thinking'، mothering: Essays in Feminist Theory، PP. ۲۱۳-۳۰.



سایت پژوهشگده باقرالعلوم، برگرفته از مقاله «اخلاق فمینیستی».    




جعبه ابزار