اخلاص در عمل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیاتی زیادی از
قرآن کریم به مطلوب بودن
اخلاص ، و داشتن آن در تمامی اعمال توصیه میکند که به بیاند آن آیات خواهیم پرداخت.
بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون. .
" آری، کسی که روی خود را
تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین میشوند. (بنا بر این،
بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.) "
جالب توجه اینکه در آیه فوق
اسلام به" وجه" نسبت داده شده (آنها صورت خود را در برابر خدا تسلیم میکنند) این به خاطر آن است که روشنترین دلیل برای تسلیم در برابر چیزی آن است که انسان با تمام صورت متوجه آن شود.
این احتمال نیز وجود دارد که" وجه" به معنی
ذات بوده باشد، یعنی آنها با تمام وجود خود تسلیم فرمان پروردگارند.
آیات فوق، ضمنا این نکته را به همه مسلمانان تعلیم میکند که در هیچ مورد زیر بار سخنان بی دلیل نروند و هر کس ادعایی کرد، از او مطالبه دلیل کنند، و به این ترتیب سد تقلیدهای کورکورانه را بشکنند و
تفکر منطقی بر
جامعه آنان حاکم شود. .
قل انما اعظکم بوحدة ان تقوموا لله مثنی وفردی..
" بگو: «شما را تنها به یک چیز
اندرز میدهم، و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا
قیام کنید "
یعنی برای خدا
قیام کنید، و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد، " مثنی و فرادی " یعنی دو بدو، و یکی یکی، و این تعبیر
کنایه از تفرق، و دوری از اجتماع، و بر پا کردن غوغا است، چون غوغا فکر و شعوری ندارد، وقتی بپا شد، غالبا
حق را میمیراند، و
باطل را زنده میکند.
یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین لله شهداء بالقسط..
"ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا
قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! "
دراین آیه
سوره مائده امر کرد به شهادت به قسط و آن گاه این
شهادت به قسط را تفریع کرد بر یک مساله کلی و آن
قیام لله است و در
سوره نساء اول امر کرد به شهادت دادن برای خدا و دخالت ندادن هواها و دوستیها را در شهادت، و سپس آن را تفریع کرد بر
قیام به
قسط.
. وقوموا لله قـنتین.
" و از روی
خضوع و
اطاعت، برای خدا بپاخیزید! "
در آثار
امام خمینی مفهوم قرآنی نظیر
قیام الهی یا
قیام لله، بیانگر حرکت صحیح انسان در بستر انسانیت برای یافتن خود و شان وجودی و حقیقی خود، در درون جامعه و در ارتباط با دیگران است، درحالیکه
قیام برای نفس
طاغوت،
قیامی است برای تحقق خود یا بعد نفسانی انسان که در جهت منافع شخصی صورت میگیرد.
امام خمینی واژه
قیام را در تعابیر و معانی متعددی به کار برده است که در این میان، دو مفهوم اساسی بیش از سایر تعابیر جلوه میکند:
۱- برداشت و
تفسیر قیام از نظر فردی: این نوع برداشت، متوجه دید عرفانی امام خمینی به انسان، به عنوان وجودی کمالطلب، سیال و پیشرونده در راه انسانیت و حقیقت است. برایناساس انسان میتواند با اتکای به خصایص وجودی خود نظیر عقل و اراده و اختیار و صفات اکتسابی چون ایمان، دانش و تهذیب وجود خویش را به معنای حقیقی تحقق بخشد و راه تحققبخشیدن به حقیقت وجودی خویش،
قیام است. ازاینرو اولین مرتبه سیر و سلوک
قیام است؛ بنابراین امام خمینی با استناد به آیه
(قُلْ اِنَّمَا اَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ اَن تَقُومُوا لِلَّهِ) شروع به هر چیزی
قیام لله میباشد.
۲-
تفسیر سیاسی از مفهوم
قیام: امام خمینی سیاست را تحقق عملی اخلاق و عرفان در جامعه و آخرین سیر از سیرهای چهارگانه عارف میداند. از دیدگاه ایشان سیاست طریقت است؛ طریقتی در درون اجتماع و در درون انسانها، اگر مفهوم کلیدی فلسفه اخلاقی و عرفانی امام را «عمل صالح» تشکیل دهد،
قیام بارزترین و برجستهترین مصداق
عمل صالح است. در دیدگاه امام خمینی،
قیام فصل مشترک سیاست و عرفان است به این معنا که انسان هم با بهکارگیری اراده در جهت تهذیب نفس و حیات درونی خود
قیام کند و هم در جهت تهذیب جامعه و حیات بیرونی خود گام گذارد.
ایشان با اشاره به
قیام انبیای الهی در طول تاریخ از جمله
قیام حضرت موسی ضد طاغوت و ستمگران به شبهه مارکسیستی که «دین افیون تودهها» است پاسخ میدهد و اساساً این سؤال را مطرح میکند که آیا عملکرد و
قیام پیامبران الهی برای تحذیر و خواب کردن تودهها بوده یا اینکه میخواستند در اجتماع، انقلاب و
قیام علیه ظالمان جهانی پدید آورند؟ پس این منطق که اسلام از مخدرات است، این منطق اجانب است که میخواهند مسلمانان را از قرآن و دین جدا کنند.
" قانتین" از ماده" قنوت" به دو معنی آمده است:
۱- پیروی و
اطاعت کردن ۲-
خضوع و
خشوع و
تواضع ، ولی بعید نیست که در آیه فوق به هر دو معنی باشد چنان که در حدیثی از
امام صادق ع میخوانیم که در
تفسیر جمله" و قوموا لله قانتین" فرمود: " منظور این است که نماز را با خضوع و توجه به خداوند بجا آورید".
و در حدیث دیگری میفرماید: " یعنی از روی اطاعت بپاخیزید" .
قل ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العــلمین• لا شریک له وبذلک امرت وانا اول المسلمین.
" بگو: «نماز و تمام
عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. • همتایی برای او نیست و به همین مامور شدهام و من نخستین مسلمانم! » "
" نسک" در اصل به معنی عبادت است و لذا به شخص عبادت کننده" ناسک" گفته میشود، ولی این کلمه بیشتر درباره اعمال
حج به کار میرود، و میگویند:
مناسک حج، بعضی احتمال دادهاند که"
نسک" در اینجا به معنی"
قربانی" بوده باشد، ولی ظاهر این است که هر گونه عبادتی را شامل میشود، در واقع نخست اشاره به نماز (صلاة) به عنوان مهمترین عبادت شده، بعد همه عبادات را به طور کلی بیان کرده است، یعنی هم نماز من و هم تمام عباداتم و حتی زندگی و مرگم، همه برای او است.
در آیه بعد برای
تاکید و ابطال هر گونه شرک و
بت پرستی، اضافه میکند:
" پروردگاری که هیچ شریک و شبیهی برای او نیست" (لا شریک له).
سرانجام میفرماید: " و به این موضوع، من دستور یافتهام و من اولین مسلمانم" (و بذلک امرت و انا اول المسلمین).
آیات فوق روشنگر روح اسلام و حقیقت تعلیمات قرآن است، دعوت به صراط مستقیم، دعوت به آئین خالص
ابراهیم بت شکن، و دعوت به نفی هر گونه شرک و دوگانگی و چندگانگی، این از نظر
عقیده و
ایمان. و اما از نظر عمل، دعوت به اخلاص و خلوص نیت و همه چیز را برای خدا بجا آوردن است، برای او زنده بودن و در راه او جان دادن، و همه چیز را برای او خواستن، به او دلبستن و از غیر او گسستن، به او عشق ورزیدن و از غیر او بیزاری جستن است.
چقدر فاصله است میان این دعوت صریح اسلام و میان اعمال جمعی از مسلمان نماها که چیزی جز تظاهر و خودنمایی نمیفهمند و نمیدانند، و در هر مورد به ظاهر میاندیشند، و نسبت به باطن و مغز، بی اعتنا هستند، و به همین دلیل، حیات و
زندگی و اجتماع و جمعیت و افتخار و آزادی آنها نیز، چیزی جز پوستهای بی مغز نیست!.
لیس علی الضعفاء ولا علی المرضی ولا علی الذین لا یجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا لله ورسوله..
" بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیلهای برای
انفاق (در راه
جهاد) ندارند، ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت نجویند،) هر گاه برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند (و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است "
اشد.
سپس یک شرط مهم برای حکم معافی آنها بیان کرده، میگوید" این در صورتی است که آنها از هر گونه خیر خواهی مخلصانه درباره خدا و پیامبرش دریغ ندارند" (اذا نصحوا لله و رسوله).
یعنی گر چه آنها توانایی گرفتن
سلاح بدست و شرکت در میدان نبرد ندارند ولی این توانایی را دارند که با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشویق کنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحیه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقویت کنند و به عکس تا آنجا که توانایی دارند در تضعیف روحیه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شکست آنها کوتاهی نورزند، زیرا کلمه" نصح" که در اصل به معنی
اخلاص است کلمه جامعی است که هر گونه خیر خواهی و اقدام مخلصانه را شامل میشود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به کوششها و تلاشهایی است که در این زمینه صورت میگیرد.
وجـهدوا فی الله حق جهاده..
" و در راه خدا
جهاد کنید، و حق جهادش را ادا نمایید! "
کلمه" جهاد" به معنای بذل جهد و کوشش در دفع دشمن است و بیشتر بر مدافعه به جنگ اطلاق میشود و لیکن گاهی به طور مجاز توسعه داده میشود به طوری که شامل دفع هر چیزی که ممکن است شری به آدمی برساند میشود. مانند
شیطان که آدمی را گمراه میسازد و نفس اماره که آن نیز آدمی را به بدیها امر میکند و امثال اینها. در نتیجه جهاد شامل مخالفت با شیطان در وسوسه هایش و مخالفت با
نفس در خواسته هایش میشود که
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این قسم جهاد را"
جهاد اکبر" نامید و ظاهرا مراد از جهاد در آیه مورد بحث معنای اعم از آن و از این باشد و همه را شامل شود مخصوصا وقتی میبینیم که آن را مقید به قید (در راه خدا) کرده به خوبی این عمومیت را میفهمیم چون این آیه جهاد را متعلق کرده بر کاری که در راه خدا انجام شود پس جهاد اعم است. باز مؤید این احتمال آیه" و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" است و بنا بر اینکه آن معنای اعم باشد معنای اینکه فرمود: جهاد کنید حق جهاد این میشود که جهاد شما در معنای جهاد خالص باشد یعنی فقط جهاد باشد (نه هم جهاد و هم
تجارت یا سیاحت یا غیر آن) و نیز خالص برای خدا باشد و غیر خدا در آن شرکت نداشته باشد، نظیر آن آیه که میفرماید: " اتقوا الله حق تقاته" که حق
تقوی آن است که فقط پرهیز از خدا باشد نه چیزهای دیگر.
والذین جـهدوا فینا لنهدینهم سبلنا..
" و آنها که در راه ما (با خلوص نیت)
جهاد کنند، قطعا به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. "
راه خدا گرچه مشکلات فراوان دارد، مشکل از نظر شناخت حق، مشکل از نظر وسوسههای
شیاطین جن و انس، مشکل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بی رحم، و مشکل از نظر لغزشهای احتمالی اما در اینجا یک حقیقت است که به شما در برابر این مشکلات نیرو و
اطمینان میدهد و حمایت میکند و آن اینکه: " کسانی که در راه ما جهاد کنند ما آنها را به طرق خویش
هدایت میکنیم، و خداوند با نیکوکاران است" (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین).
در اینکه منظور از" جهاد" در اینجا چیست؟ و آیا جهاد با دشمن است، یا
جهاد با نفس، یا جهاد در راه شناخت خدا از طرق علمی و استدلالی؟
مفسران احتمالات متعددی دادهاند. و همچنین در مورد تعبیر" فینا" که آیا منظور در راه رضای خدا است، یا در راه جهاد با نفس، یا در طریق
عبادت، یا در طریق مبارزه با دشمن؟
ولی پیدا است که هم تعبیر به"
جهاد" تعبیر وسیع و مطلقی است و هم تعبیر" فینا"، بنا بر این هر گونه جهاد و تلاشی را که در راه خدا و برای او و به منظور وصول به اهداف الهی صورت گیرد شامل میشود، خواه در طریق کسب
معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا
صبر بر طاعت، یا شکیبایی در برابر
وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانی که در این راهها به هر شکل و هر صورت برای خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و
هدایت الهی هستند.
ضمنا از آنچه گفتیم روشن شد که منظور از" سبل" در اینجا راههای مختلفی است که به سوی خدا منتهی میشود: راه جهاد با نفس، راه مبارزه با دشمنان، راه
علم و دانش و
فرهنگ، خلاصه جهاد در هر یک از این راهها سبب هدایت به مسیری است که به خدا منتهی میشود.
این وعدهای است که خداوند مؤکدا به همه مجاهدان راهش داده، و با انواع تاکیدات (لام تاکید و نون تاکید ثقیله) آن را مؤکد ساخته و پیروزی و ترقی و موفقیت را در گرو دو چیز شمرده، " جهاد" و" خلوص نیت".
وقل رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق..
" و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با
صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده! » "
غالبا در میدانهای مبارزه حق و باطل لشکر باطل از عده و عده بیشتری برخوردار است، و در عین حال لشکر حق با کمی نفرات و کمبود وسائل ظاهری از پیروزیهای چشمگیری برخوردار میشود که نمونههای آن را در جنگهای اسلامی
بدر و
احزاب و
حنین و مانند آن و همچنین در عصر خود ما در انقلابهای پیروزمند ملتهای مستضعف در برابر ابرقدرتهای مستکبر مشاهده میکنیم.
این به خاطر آن است که حامیان حق از نیروی معنوی خاصی برخوردارند که از یک" انسان" یک" امت" میسازد.
در آیات فوق به سه عامل مهم پیروزی اشاره شد عواملی که مسلمانان امروز غالبا از آن فاصله گرفتهاند و به همین دلیل شاهد شکستهای پی در پی از دشمنان مستکبرند.
این سه عامل عبارتند از: ورود صادقانه و صمیمانه در کارها، و ادامه این برنامه تا پایان کار (رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق).
تکیه بر
قدرت پروردگار و
اعتماد به نفس و ترک هر گونه اتکاء و وابستگی دیگران (و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا).
و به این ترتیب هیچ سیاستی در مسیر پیروزی مؤثرتر از
صدق و راستی نیست و هیچ تکیه گاهی برتر از
استقلال و نفی وابستگی و
توکل بر خدا نمیباشد مسلمانان چگونه میخواهند بر دشمنانی که سرزمینهایشان را غصب کردهاند، و منابع حیاتیشان را به غارت میبرند پیروز شوند، در حالی که نظر نظامی و اقتصادی و سیاسی وابسته به همانها هستند؟
آیا میتوان با سلاحی که از دشمن خریداری میکنیم بر دشمن پیروز شویم چه خیال خام و فکر باطلی؟!.
وما اسـلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العــلمین.
" من برای این
دعوت، هیچ مزدی از شما نمیطلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! "
این جمله در
سیاق این است که بفهماند من به مزد دنیوی
طمع ندارم، ولی به این عبارت فرموده که" از شما مزدی در خواست نمیکنم" و با این تعبیر فهمانده که به جز
خیرخواهی منظوری ندارد و آنچه که ایشان را بدان دعوت میکند به خیر خود ایشان است و در آن
خیانت و نیرنگی هم نمیکند، خوب، وقتی چنین است باید در آنچه امرشان میکند اطاعتش کنند، و به همین جهت در اینجا نیز جمله: " فاتقوا الله و اطیعون" را بر آن متفرع نمود.
ومن یسلم وجهه الی الله وهو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی..
"کسی که روی خود را
تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده (و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است) و عاقبت همه کارها به سوی خداست. "
به بیان حال دو گروه مؤمن خالص و کفار آلوده پرداخته، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان
شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده، مورد توجه قرار میدهد، میگوید: " کسی که قلب و جان خود را تسلیم خدا کند و در آستان پروردگار سر تسلیم و
اطاعت فرود آورد در حالی که محسن و
نیکوکار باشد به دستگیره محکمی چنگ زده است" (و من یسلم وجهه الی الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی).
منظور از" تسلیم وجه برای خدا" در حقیقت اشاره به توجه کامل با تمام وجود به ذات پاک پروردگار است زیرا" وجه" (به معنی صورت) به خاطر آنکه شریفترین عضو بدن و مرکز مهمترین حواس انسانی است به عنوان
کنایه از ذات او به کار میرود. .
ویطعمون الطعام علی حبه مسکینـا ویتیمـا واسیرا• انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکورا.
" و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «
مسکین» و «
یتیم» و «
اسیر» میدهند! • (و میگویند: ) ما شما را بخاطر خدا
اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم "
کلمه" وجه" به معنای آن روی هر چیز است که رو به روی تو و یا هر کس دیگر باشد، و وجه خدای تعالی عبارت است از
صفات فعلی خدای تعالی، صفات کریمهای که افاضه خیر بر خلق و
خلقت و
تدبیر و رزق آنها، و یا به عبارت جامع تر رحمت عامه او که قوام تمامی موجودات بدان است، از آن صفات نشات میگیرد، و بنا بر این معنای اینکه عملی به خاطر وجه الله انجام شود این است که در انجام عمل این نتیجه منظور گردد که
رحمت خدای تعالی و خشنودیش جلب شود، منظور تنها و تنها این باشد و ذرهای از پاداشهایی که در دست غیر خدای تعالی است منظور نباشد، و به همین جهت خانواده اطعامگر دنبال این سخن خود که" انما نطعمکم لوجه الله" اضافه کردند: " لا نرید منکم جزاء و لا شکورا- ما از شما نه پاداشی میخواهیم، و نه حتی تشکری".
وجه خدای تعالی عبارت است از صفات فعلی او، که صفات ذاتی خدای تعالی ما ورای آن صفات قرار دارد، و مبدا آن و در آخر مبدا تمامی خیرات عالم است. و بنا بر این برگشت اینکه عمل برای وجه الله باشد، به این میشود که عمل
انسان به این انگیزه از انسان سر بزند که باعث رضای اوست، و او محبوب ما و رضایتش منظور ما است، برای اینکه او جمیل علی الاطلاق است، و به تعبیر دیگر: برگشت چنین عملی به این است که انسان خدای را تنها به این جهت
عبادت کند که او اهلیت عبادت و استحقاق آن را دارد.
آیات قرآنکریم نیز برای اخلاص در عمل ثمراتی را برشمرده است که به آنها اشاره خواهیم داشت.
ومن احسن دینـا ممن اسلم وجهه لله وهو محسن واتبع ملة ابرهیم حنیفـا..
دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را
تسلیم خدا کند، و
نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستی خود، انتخاب کرد "
من اسلم وجهه لله: هیچکس نیست که از کسی که در برابر خداوند سر تسلیم فرود آورده، مطیع و فرمانبردار است،
اعتقاد و ایمانش نیکوتر باشد. مقصود از کلمه «وجه» در اینجا ذات است مثل: «کل شی ء هالک الا وجهه»
یعنی هر چیزی تباه است مگر ذات خداوند و خلاصه معنای آیه این است که: در برابر خداوند از
اطاعت، منقاد است و در برابر پیامبر از راه
تصدیق.
معانی دیگر
۱- گفته شده است که: «اسلم وجهه لله» یعنی خداوند را بعبادت قصد کرده و مورد توجه قرار داده است. چنان که ابراهیم فرمود: «وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض»
یعنی رویم را بسوی خدایی متوجه کردهام که آفرید آسمانها و
زمین را
۲- برخی هم گفتهاند: یعنی اعمال خود را برای خدا خالص گردانید و اعمال را مخلصانه بجای آورد.
ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه..
" و کسانی را که صبح و شام خدا را میخوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن! "
جمعی از قریش از کنار مجلس پیامبر صگذشتند در حالی که" صهیب" و" عمار"، و" بلال" و خباب" و امثال آنها از مسلمانان کم بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر بودند.
آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند (و از آنجا که شخصیت را در مال و ثروت و مقام میدانستند نتوانستند عظمت مقام روحی این مردان بزرگ، و نقش سازنده آنها را در ایجاد مجتمع بزرگ اسلامی و انسانی آینده درک کنند) گفتندای محمد صآیا به همین افراد از میان جمعیت قناعت کردهای؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده؟! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از طرف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروی کنیم.
آیات فوق نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.
زجاج میگوید: خداوند متعال در این آیه، در باره آنها گواهی داده است که دارای حسن نیت و اخلاص هستند و راهی را میجویند که خداوند آنها را به آن امر کرده است. پس مقصود از وجه خدا، جهت و راه خداست
. . فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صــلحـا ولا یشرک بعبادة ربه احدا.
"... پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند "
در
الدر المنثور است که ابن منذر و ابو نعیم- در کتاب
صحابه - و ابن عساکر از طریق سدی صغیر از کلبی از ابو صالح از
ابن عباس روایت کردهاند که گفت: جندب بن زهیر را عادت چنین بود که وقتی
نماز میخواند یا روزه میگرفت یا
تصدق میداد، و مردم تعریفش میکردند خیلی خوشحال میشد و به همین جهت این کارها را بیشتر میکرد تا مردم بیشتر تعریفش کنند. خدای تعالی در مذمتش این آیه را فرستاد: " فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا" .
مؤلف: نظیر این روایت روایات دیگری بدون ذکر اسم شخص معینی وارد شده، و جا دارد که همه آنها حمل بر انطباق آیه بر مورد شود نه اینکه نزول آیه را در خصوص مورد بدانیم، زیرا بعید به نظر میرسد که خاتمه یک سوره از سورههای قرآنی به خاطر سبب خاصی نازل شده باشد.
افمن اسس بنیـنه علی تقوی من الله ورضون خیرام من اسس بنیـنه علی شفا جرف هار..
" آیا کسی که شالوده آن را بر
تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا...
تشبیه فوق با نهایت روشنی و وضوح بی ثباتی و سستی کار منافقان و استحکام و بقای کار اهل
ایمان و برنامههای آنها را روشن میسازد.
مؤمنان به کسی میمانند که برای بنای یک ساختمان، زمین بسیار محکمی را انتخاب کرده و آن را از شالوده با مصالحی پر دوام و مطمئن بنا میکند، اما منافقان به کسی میمانند که ساختمان خود را بر لبه رودخانهای که سیلاب زیر آن را به کلی خالی کرده و هر آن آماده سقوط است میسازد، همانگونه که
نفاق ظاهری دارد فاقد محتوا چنین ساختمانی نیز ظاهری دارد بدون پایه و شالوده.
این ساختمان هر آن ممکن است فرو بریزد، مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایی بیانجامد.
پرهیزگاری و جلب رضای خدا، یعنی هماهنگی با واقعیت و همگامی با جهان آفرینش و نوامیس آن بدون شک عامل بقا و ثبات است.
اما نفاق یعنی بیگانگی با واقعیتها و جدایی از قوانین
آفرینش بدون تردید عامل زوال و فناست. "
افمن اتبع رضون الله کمن باء بسخط من الله وماوه جهنم وبئس المصیر• هم درجـت عند الله.... .
” آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده، همانند کسی است که به
خشم و
غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او
جهنم، و پایان کار او بسیار بد است• هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارن... ”
خدای سبحان بعد از تقسیم مردم به این دو قسم میفرماید: هر یک از این دو طایفه درجاتی مختلف دارند، آنها که تابع
رضوان خدایند، همه با هم مساوی نیستند، آنها هم که تابع سخط خدایند همه در یک درجه نیستند، و خدا بصیر به اعمال است، و میداند هر کسی در چه درجهای از پیروی سخط و یا رضای او است، پس خیال نکنید که خیر اندک و یا شر مختصر از قلم او میافتد، و به خاطر این خیال باطل در این جور خیر و شرها مسامحه کنید.
. . ومن یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیمـا.
"... و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند،
پاداش بزرگی به او خواهیم داد "
در این جمله حال نجوا را به بیانی دیگر و از نقطه نظر آثار یعنی مثوبت و عقوبت تفصیل میدهد. تا به این وسیله وجه خیر بودن آنچه از نجوا که خیر است و وجه خیر نبودن آنچه که خیر نیست را روشن میسازد.
و حاصل مفادش این است که: نجوا دو قسم است: یکی نجوای کسی که منظورش از آن به دست آوردن خشنودی خدای تعالی است که خواه ناخواه
نجوای او یا با عنوان معروف منطبق است، و یا با عنوان اصلاح بین مردم. البته معروف و اصلاحی که به خاطر رضای خدا صورت بگیرد که چنین نجوایی را خدای تعالی با اجری عظیم پاداش میدهد.
قسم دوم نجوایی که منظور
توطئه چینی علیه رسول خدا و اتخاذ طریقی غیر طریق مؤمنین صورت بگیرد. که خدای سبحان صاحبان چنین نجوایی را
املاء و
استدراج میکند. یعنی انواع برخورداریهای مادی را در اختیارشان میگذارد تا همه گناهان را مرتکب شوند، و در آخر به دوزخ شوند که بد سر انجامی است. .
واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه.... .
" با کسانی باش که پروردگار خود را
صبح و
عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از
هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است "
تعبیر به" و اصبر نفسک"" خود را شکیبا دار" اشاره به این واقعیت است که پیغمبر صاز ناحیه دشمنان مستکبر و
اشراف آلوده در فشار بود که گروه مؤمنان
فقیر را از خود براند، لذا خداوند دستور میدهد که در برابر این فشار فزاینده،
صبر و
استقامت پیشه کن، و هرگز تسلیم آنها مشو.
تعبیر به" صبح و شام" اشاره به این است که در همه حال و تمام عمر به یاد خدا هستند.
تعبیر به" یریدون وجهه" (ذات او را میطلبند) دلیل بر اخلاص آنها است، و اشاره به اینکه آنها از خداوند خود او را میخواهند، حتی بخاطر بهشت (هر چند نعمتهایش بزرگ و پرارزش است) و بخاطر ترس از
دوزخ و مجازاتهایش (هر چند عذابهایش دردناک است) بندگی خدا نمیکنند، بلکه فقط به خاطر ذات پاک او، او را میپرستند که" ما از تو، به غیر از تو، نداریم تمنا"! و این بالاترین درجه
اطاعت و بندگی و
عشق و
ایمان به خدا است.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۴۶۶، برگرفته از مقاله «اخلاص در عمل». •
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۱، ص۹۸، برگرفته از مقاله «اخلاص در عمل». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.