اختلال شنوایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اختلال شنوایی، یکی از مباحث مطرح در
علوم تربیتی بوده و به معنای محرومیت از
حس شنوایی است که به تبع آن بروز اختلال در تکلم، تفکر،
یادگیری و
ارتباطات اجتماعی را ایجاد میکند. در این مقاله بعد از تعریف دقیق و بیان اقسام اختلال شنوایی، به ویژگیهای کودکان
ناشنوا و کیفیت آموزش به این افراد میپردازیم.
تعقل، تفکر و تجسم از جمله صفاتی است که
انسان را نسبت به حیوانات متمایز و برتر ساخته است. راستقامتی انسان و آزادی دستانش که موجبات
پیشرفت و سازندگی و استفاده از ابزارهای مختلف را برای وی فراهم میآورد، از دیگر اختیارات بشری است. یکی از مشخصات ممتاز بشری، سخنگویی است. انسان به وسیله تکلم با دیگر افراد
جامعه رابطه برقرار میکند، میفهمد، میفهماند و نیازهای خود را برطرف میسازد. از آنجا که نقص شنوایی بر تکلم شخص اثر میگذارد، یکی از معلولیتهای مهم به شمار میآید و آموزش این کودکان یکی از وظایف مهم جامعه بشری است.
در قرون اولیه این فکر رواج داشت که آنکه کر متولد میشود طبعا
لال هم میباشد و این غیرممکن است که بیاموزد و سخن گوید. چنانکه
گامن، در این باره مینویسد: «بین حس شنوایی و اعضای تکلم، یک وابستگی فیزیکی وجود دارد و به همین دلیل کسانی که کر متولد میشوند لال هم میباشند.»
با گذشت زمان و آگاهی بیشتر مردم از علل ناشنوایی، بهتدریج عقاید خرافی جای خود را به تفکرات علمی داد و قدمهایی به منظور
تعلیم و تربیت و هدایت آنان برداشته شد.
برای ما که از نعمت شنوایی بهرهمند هستیم و هر لحظه اراده کنیم مقاصد و امیال خود را در قالب کلمات و جملات به دیگران میگوییم،اندیشه اینکه شنوایی و زبان (زبان: معمولا به تمام اشکال و انواع ارتباطات انسانی اطلاق میگردد که بازگو نمودن افکار و احساسات گوناگون از طرق مختلف مانند نوشتن، گفتن، خواندن، بهکارگیری دستور و قواعد زبان، تغییرات قیافه، اداها، هنر و غیره را شامل میشود.) چه نقش مهمی در زندگی افراد دارد، بدون شک میسر نیست، ولی اگر نظریه دانشمندان را درباره رابطه میان زبان و اندیشه بپذیریم و اهمیت زبان را در امور اجتماعی بررسی کنیم، به این حقیقت بیشتر پیخواهیم برد که گروه
ناشنوا که به سبب محرومیت از حس شنوایی، قادر به تکلم نیز نمیباشند، زندگی سختی را میگذرانند. آنکه زبانش بسته است، قدرت تفکرش نیز محدود است، زیرا انسان، هم مقاصد خود را با کلمات بیان میکند و هم با این کلمات و مفاهیم فکر میکند و اگر این وسایل در دسترس فرد نباشد، قدرت اندیشه او محدود خواهد شد.
حس شنوایی و زبان، دو عامل مهم یادگیری محسوب میشوند و فقدان آنها کوشش شخص را در امر یادگیری، بیش از حد تصور مشکل میسازد و چهبسا برای عدهای غیرممکن مینماید. از طرفی زبان، یکی از عوامل متحد ساختن گروههای اجتماعی است و کسی که از این وسیله اتحاد محروم است، به ناچار باید بار سنگین زندگی را بیش از دیگران در تنهایی به دوش کشد و سختی و محرومیت را حس کند.
درباره نقص شنوایی، تعاریف و طبقهبندیهای زیادی صورت گرفته است. شایعترین این طبقهبندی آن است که، مبتلایان را به دوگروه "
ناشنوا" و "کمشنوا" تقسیم میکند. این طبقهبندی جز در مواردی که متخصصان، تعاریف متفاوت و گوناگونی از آن ارائه میدهند، نسبتا ساده است. معمولا دو نوع ناشنوایی وجود دارد:
الف. ناشنوایی ادراکی: ناشی از اختلال حلزون یا عصب شنوایی است که ناشنوایی عصبی و اکتسابی نیز گفته میشود.
ب. ناشنوایی هدایتی: ناشی از اختلال مکانیسمهای گوش میانی برای انتقال صوت به داخل گوش است که ناشنوایی انتقالی نیز نامیده میشود.
زمانی میتوان از نقص شنوایی صحبت کرد که کودک، بنا به دلایلی مثل بدکاری گوش یا اعصاب مربوط به آن، در شنیدن اصوات محیطی با مشکل مواجه باشد. پذیرفتهترین تعاریفی که منعکسکننده نظریات متخصصان تربیتی است، تعاریفی است که توسط کمیته اجرایی کنفرانس مدیران آموزشی مخصوص ناشنوایان، بهعمل آمده است. در اینجا این تعاریف را ذکر میکنیم.
یک اصطلاح،
ژنریک است که نمایانگر آن عده از ناتواناییهای شنوایی است که ممکن است درجات شدت و ضعف آن بین خفیف تا عمیق متغیر باشد. نقص شنوایی، شامل دو گروه فرعی
ناشنوا و کمشنوا میباشد.
الف. ناشنوا: کسی است که اختلال شنوائیش از روند پردازش موفقیتآمیز اطلاعات کلامی که از طریق شنیدن (چه با سمعک و چه بدون سمعک) به دست میآید، جلوگیری میکند.
ب. کمشنوا: به کسی اطلاق میشود که بهطور کلی با بهرهگیری از وسایل کمکشنوایی بتواند از باقیمانده شنوایی خود در پردازش و فرایندسازی اطلاعاتی که از طریق شنیدن به دست میآورد، استفاده کند.
برای ناشنوایی، تعاریف بسیاری آمده است ولی آنچه در تمامی این تعاریف قابل توجه است، ارتباط شنوایی با تکلم و گویایی است. در نیمه اول قرن بیستم بهخصوص در دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ میلادی بسیاری از تعاریف مربوط به ناشنوایی در رابطه با آثار نامطلوب ناشنوایی در گذران زندگی فرد بوده است، ولی بعدا و بهخصوص در نیمه دوم قرن بیستم اکثر تعاریف ناشنوایی به نحوی با مساله تکلم و مراوده کلامی مربوط میگردد. زیرا ناشنوایی در رابطه با ناگویایی قابل لمستر است و سنگینی فقدان این حس مهم بشری از این طریق بهتر نمایان میشود.
ذکر این نکته ضروری است که رابطه نزدیکی بین فقدان شنوایی و
عقبماندگی ذهنی در رشد زبان وجود دارد. به همین دلیل متخصصان تاکید زیادی به زمان شروع نقص شنوایی دارند. نقص شنوایی هرچه زودتر در کودک ایجاد شود، رشد زبان در او بیشتر آسیب خواهد دید. به همین دلیل متخصصانی که با کودکان مبتلا به نقص شنوایی کار میکنند اغلب اصطلاحاتی نظیر
ناشنوایی مادرزادی (یعنی آنها که هنگام تولد
ناشنوا هستند) و
ناشنوایی غیرارثی (یعنی آنها که مدتی بعد از تولد به ناشنوایی دچار میشوند) استفاده میکنند. دو اصطلاح دیگر که اغلب در زمینه یادگیری زبان این کودکان بهکار میروند عبارتند از:
۱. ناشنوایان قبل از فراگیری زبان: یعنی اینکه در زمان تولد یا اینکه در اوایل زندگی و قبل از اینکه زبان یا گفتار رشد کند، رخ میدهد.
۲. ناشنوایان بعد از فراگیری زبان: یعنی ناشنوایی بعد از رشد زبان و گفتار به وجود میآید.
برایاندازهگیری قدرت شنوایی، دو بعد را در صدا مورد سنجش قرار میدهند. یکی
فرکانس و دیگری
شدت صوت. فرکانس، عبارت است از تعداد ارتعاشاتی (سیکلها) که هر ثانیه در برابر یک موج صورت میگیرد. شدت صوت، عبارت است از بلندی نسبی یک صدا. سطح شنوایی یک فرد را از طریق تعیین میزان شدتی که در آن فرد صدایی میشنود، تخمین میزنند.
شنوایی را معمولا با دسیبل (DB) که نوعی سنجش نسبی شدت صوت است، اندازهگیری میکنند. دسیبل صفر، نمایانگر شنوایی بهینه است. وجود نقص تا ۲۶ دسیبل طبیعی است. از ۲۶ تا ۷۰ دسیبل کمشنوا و از ۷۱ دسیبل به بالا
ناشنوا تلقی میشود.
ناشنوایی براساس سطح شنوایی از دست رفته و ملاحظات آموزشی، به پنج گونه تقسیمبندی شده است:
الف. ملایم یا خفیف: ۴۰-۲۷ دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد برای شنیدن صداهای ضعیف یا بافاصله مشکل دارد و احتمالا برای تکلم صحیح نیازمند گفتاردرمانی است.
ب. متوسط: ۵۵-۴۱ دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد میتواند مکالمات رودررو را بشنود، اما در درک شنوایی بحثهای کلاس درس با مشکل مواجه است. احتمالا وسایل کمکی در زمینه شنوایی و نیز جلسات گفتاردرمانی مورد نیاز است.
ج. متوسط تا شدید: ۷۰-۵۶ دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد نیاز به سمعک دارد و برنامه آموزشی وی باید بهطور جدی شامل تربیت شنوایی و آموزش تکلم و زبان باشد.
د. شدید: ۹۰-۷۱ دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد تنها قادر به شنیدن صداهای بلند و نزدیک است و گاهی به عنوان ناشنوا قلمداد میگردد. اینگونه افراد نیازمند سمعک، برنامه آموزشی ویژه ناشنوایان و نیز آموزش تکلم و زبان هستند.
ه. عمیق: ۹۱ به بالاتر دسیبل از دسترفته: فرد احتمالا صداهای بلند و ارتعاشات آن را میشنود و برای درک امور عمدتا بر حس بینایی تکیه دارد. معمولا این افراد ناشنوا محسوب میشوند.
حال در این قسمت از مقاله به بررسی برخی از اقسام ناشنوایی میپردازیم.
بعضی افراد از نظر عضوی هیچگونه نقصی در دستگاه شنوایی ندارند ولی با اینهمه از شنیدن اصوات بهخصوصی عاجر میباشند. البته امروزه با اختراع
دستگاه شنواییسنج و وجود
تستهای روانی، ناشنواییها از هم تفکیک میشوند و کودکان هر دسته تحت آموزش ویژه خود قرار میگیرند.
یکی از معمولترین انواع
کری روانی، "
کری هیستری" است. بیمارانی که تحت عنوان هیستریک تقسیمبندی میگردند، اصولا اختلالاتی در آلات حس و حرکت آنان وجود ندارد. این دسته از بیماران با وجودی که هیچگونه نقص عضوی ندارند و ساختمان چشم و گوش و یا اعضای آنان سالم است، نمیبینند و نمیشنوند. گاهی این اختلال در حافظه فرد مبتلا مشاهده میشود و بیمار همه مخلوقات و حتی نام خویش را از یاد میبرد.
یکی دیگر از انواع کری روانی را "
کری لفظی" میخوانند. این دسته از مبتلایان با وجودی که اصوات را به خوبی میشنوند، قادر به فهم معانی کلمات نیستند. به عبارت دیگر، شخص مبتلا نمیتواند بین کلمهای که شنیده است و شی مربوط به آن کلمه، رابطهای برقرار سازد. علت اصلی این نوع کری ممکن است در
اعصاب شنوایی یا
مغز باشد و یا به علت ضربه یا حادثهای از قبیل تصادف ایجاد شده باشد.
استعمال بیش از حد و نامناسب داروها، گاهی نقایصی را در دستگاه شنوایی سبب میگردد.
کنین،
آسپرین و استعمال بیش از حد آنتیبیوتیکها تاثیر نامطلوبی بر
دستگاه شنوایی میگذارد. همچنین اشخاصی که در کارخانه یا مکانهای شلوغ کار میکنند پس از مدتی نسبت به آن اصوات نوعی مصونیت پیدا میکنند و پس از چندی متوجه میگردند که حساسیت شنوایی آنان نسبت به برخی از صداها تقلیل یافته است.
بهتدریج که انسان رو به پیری میرود، نوعی فرسودگی عمومی ظاهر میشود. این فرسودگی شامل دستگاه شنوایی نیز میگردد. به تجربه ثابت گردیده که بعد از ۴۰ سالگی بعضی از اعضای اعصاب شنوایی رو به ضعف نهاده و کمکم شنوایی رو به افول میرود.
در این قسمت از مقاله به بررسی برخی از ویژگیهای کودکان
ناشنوا میپردازیم.
نتایج تحقیقات اخیر برخلاف گذشته نشان میدهد افراد
ناشنوا، سختشنوا و کمشنوا، گروهی هستند که توانایی هوشی و شناختی طبیعی دارند. سالها روانشناسان عقیده داشتند که ظرفیت استدلال و
تفکر افراد
ناشنوا پایین است. البته باید توجه داشت که این نتایج به خاطر آزمونهای نامناسب افراد
ناشنوا بوده است. ولی امروزه با تصحیح آزمونها نشان داده شده که افراد مبتلا به نقص شنوایی، تواناییهای هوشی و شناختی طبیعی دارند، هرچند نمره خوبی در آزمونهای هوشی دریافت نکنند.
علیرغم تواناییهای هوشی و شناختی طبیعی، متوسط
پیشرفت تحصیلی بیشتر کودکانی که
ناشنوا هستند، بهطور قابل ملاحظهای پایینتر از میانگین همتایان شنوای آنهاست.
پال و
جکسون، گزارش کردهاند: یکی از قویترین یافتهها این است که ارتباط معکوسی بین نقص شنوایی و پیشرفت تحصیلی وجود دارد، یعنی هرچه نقص شنوایی شدیدتر باشد، پیشرفت تحصیلی پایینتر است. کودکانی که ناشنوایی ناچیز یا متوسط دارند و به عنوان سختشنوا در نظر گرفته شدهاند، با احتمال بیشتری در کلاسهای آموزش عادی یا در کلاسهای مخصوص این کودکان، علیرغم باقیمانده شنوایی ۳-۱ سال از نظر پیشرفت تحصیلی عقبتر از همتایان شنوای خود هستند.
برخی بیان میکنند که، ناتوانی اولیه کودک
ناشنوا، محرومیت از صدا نیست بلکه محرومیت از زبان است. کودکانی که توانایی شنیدن دارند از طریق شنیدن،
درک و بیان لغات را آغاز میکنند و از نظر شناختی به
رسش میرسند، اما برای کودکانی که قادر به شنیدن نیستند یا نمیتوانند به خوبی بشنوند، این تجربه کمتر حاصل میشود و آنها
مدرسه را با تاخیر
رشد زبانی آغاز میکنند و برخی از آنها هرگز از نظر رشد زبانشناسی و تحصیلی به همتایان خود نمیرسند. کودکانی که کمشنوا هستند و توانایی شنوایی آنها پایین است با احتمال بیشتری رشد زبانی خود را تقویت میکنند. پژوهشی که اکتساب
مهارتهای زبانی، صحبت کردن و خواندن و نوشتن را در کودکان
ناشنوا بررسی کرده، نشان میدهد که زبان کودکانی که
ناشنوا هستند به همان شیوه کودکان شنوا رشد میکند، ولی بهطور قابل توجهی آهنگ آن کندتر است.
بنابر اعتقاد
موریس، همه انسانها نیازهای اساسی مشابهی دارند که برای رشد سالم فردی آنها باید ارضا شوند. در میان آنها میتوان به نیاز ارتباط با دیگران اشاره کرد. نیاز اساسی به ارتباط انسانی در افراد
ناشنوا همیشه ارضا نمیشود. اطرافیان این نوع کودکان در مورد بسیاری از مفاهیم پیچیده مانند مرگ بستگان، مشکلات هیجانی، مسائل نوجوانی و جوانی و... اطلاعات کافی به آنها نمیدهند و
والدین آنان بیشتر برای روشن کردن این مطالب با ایشان ارتباط برقرار نمیکنند و کودک هر روز بیشتر در
ترس، نگرانی و دلهره تنها میماند. بنابراین،
ناکامی که ناشی از ارتباط ضعیف است، میتواند منجر به مشکلات رفتاری یا هیجانی برای افراد
ناشنوا شود و بر رفتار، ارتباطات و
انگیزش آنها اثر بگذارد. از آنجایی که
مهارتهای ارتباطی برای یادگیری تحصیلی ضروری هستند وقتی اینگونه مهارتها تحت تاثیر قرار میگیرند، پیشرفت تحصیلی نیز متاثر میشود، اما رشد اجتماعی و شناختی در کودکان
ناشنوا ضرورتا با تاخیر مواجه نمیشود، به شرط اینکه از سالهای اولیه، آنها در جریان ارتباطهای پرمعنی و معقولانه قرار گیرند.
مشکلاتی که معلم کودکان
ناشنوا با آن مواجه است، حقیقتا سهمگین است. همانطور که انتظار میرود یک مساله اساسی در این رابطه مساله چگونگی ایجاد ارتباط است. به عبارت دیگر معلمان دانشآموزان
ناشنوا و کمشنوا نه تنها با مشکل ایجاد رابطه با شاگردان خود مواجهند، بلکه درباره اینکه چگونه به آنها بیاموزند تا با دیگران ارتباط برقرار کنند، نیز مشکلاتی دارند.
دانشآموزان
ناشنوا به سیستمهای میانرشتهای نیاز دارند که بهطور مشترک طرح و ابزار برنامههای آموزشی آنها را مشخص کنند. این برنامه مشتمل بر برنامه انفرادی، خدمات خانوادگی برای کودکان از تولد تا سه سالگی، برنامه آموزشی برای کودکان سنین مدرسهرو یا برنامه انفرادی انتقالی برای دانشآموزان دبیرستانی است.
از آنجایی که ناشنوایی مستقیما بر رشد زبان (اصطلاح زبان معمولا به تمام اشکال ارتباطات انسانی اطلاق میگردد که برای بازگو نمودن افکار و احساسات گوناگون از طرق مختلف مانند نوشتن، گفتن، خواندن، به کارگیری دستور و قواعد زبان تغییرات قیافه، هنرها و... بهکار میرود.) تاثیر دارد و سالهای تولد تا ۳ سالگی برای رشد زبان بسیار حساس است، تشخیص اولیه ناشنوایی به منظور کار کردن با خانواده این کودکان و مداخله زبانی با کودک
ناشنوا ضروری است.
لاوون برگستروم (۱۹۸۴)، به نقل از
هانت و
مارشال (۱۹۹۹)، بیان میکند که همه ناتوانیهای عمده اگر شناسایی شوند و توانبخشی آنها از ۳ ماهگی آغاز شود، کودک فرصت شنیدن زبان و اصوات دیگر را خواهد داشت. اما معمولا تقویت صوتی و آموزش تا سن ۲۷ ماهگی آغاز نمیشود. برخی از کودکان که از نظر شنوایی بهنجار هستند، در این سن با استفاده از جملات حرف میزنند. برنامه مداخله هم در همین سنین شروع میشود.
اغلب والدین به حمایت متخصصان برای کنار آمدن با واکنشهای ناشی از تشخیص ناشنوایی در فرزندانشان احتیاج دارند. آنها همچنین به داشتن اطلاعاتی درباره اثر ناشنوایی بر رشد زبان، نیاز دارند. والدین به حمایتها و اطلاعاتی نیازمند هستند که به آنها کمک کند درباره آموزش کودک تصمیم بگیرند. در برنامه مداخله اولیه، معلم به خانواده کمک میکند تا بهطور طبیعی با کودک درباره تجربههای روزانه ارتباط برقرار کنند و گاهی اوقات نیز در این زمینه از
زبان اشاره استفاده نمایند (یعنی با کودک ارتباط طبیعی را ادامه دهند و در مواقع ضروری از زبان اشاره نیز استفاده نمایند) همچنین به خانواده و کودک کمک میکند تا نحوه استفاده از
وسایل کمکشنیداری و آنچه که کودک میتواند و نمیتواند انجام دهد، را درک کنند.
اکثر مربیانی که با کودکان
ناشنوا و سختشنوا کار میکنند توافق دارند که تشخیص اولیه، تقویت صوت و مداخله برای دانشآموزان بسیار مهم هستند. اهداف نهایی معلمان آنها این است که دانشآموزان در استفاده از زبان، سیال و باکفایت شوند. اگرچه تدریس فشرده زبان در برنامههای مداخله اولیه مدارس و کلاسهای ویژه انجام میشود، ولی معلمان کلاسهای عادی که با دانشآموزان
ناشنوا و سختشنوا کار میکنند نقش مهمی در معرفی و گسترش خزانه لغات، ساختارها و نحوه استفاده از زبان دارند.
برنامههای این دانشآموزان از نظر رویکردی که بر تدریس
مهارتهای ارتباطی وجود دارد متفاوت هستند. برخی از آنها بر رشد گفتار و
مهارتهای شنیداری تاکید دارند در حالی که عدهای دیگر علایم و اشارات را تقویت میکنند و اما دو رویکرد اساسی که در ذیل به آنها اشاره میکنیم.
رویکرد گفتاری oral approach: این رویکرد بر این اساس استوار است که، کودکان
ناشنوا و سختشنوا میتوانند حرف زدن را یاد بگیرند و سخن گفتن روش اصلی و اولیه انتقال پیام است. همچنین آنها باید گفتار دیگران را از طریق ترکیبی از گفتارخوانی (
لبخوانی) و باقیمانده شنوایی درک کنند. روشهای گفتاری متفاوتی وجود دارند، اما همه اینگونه برنامهها در اهداف زیر مشترک هستند:
· تشخیص زود به هنگام ناشنوایی
· تقویت صوتی (مداخله)
· دخالت دادن گسترده والدین در آموزش کودک
· استفاده از باقیمانده شنوایی
· استفاده محض از گفتار (بدون استفاده از زبان علامتی) برای ارتباط برقرار کردن.
بهطور نظری، تدریس مهارتهای شنیداری و گفتاری بخشی از برنامه آموزشی اکثریت کودکان
ناشنوا است. تدریس مهارتهای گوش دادن، گاهی اوقات
آموزش شنیداری Auditory training نامیده میشود. در این برنامه آموزشی کودک به وسایل شنیداری مناسب و موثر مجهز میشود.
آموزش شنیداری معمولا چند هدف عمده را دنبال میکند: الف. رشد آگاهی از صداها، ب. رشد تواناییهای مربوط به تشخیص صداهای موجود در محیط و ج. رشد تواناییهای مربوط به تشخیص صداهای گفتاری.
اما، مهمترین هدف، آموزش و تقویت باقیمانده شنوایی، کمک به کودک به منظور درک زبان گفتاری و حمایت از رشد زبان گفتاری و سخن گفتن در اوست. البته، آموزش شنیداری بهخودیخود کودک را برای شنیدن اصوات و لغات توانا نمیسازد، بلکه فقط به کودک کمک میکند که به آنچه میشنود حساس باشد و تا آنجایی که ممکن است از باقیمانده شنوایی خود استفاده کند.
رویکرد دستی Manual approach: استفاده از
رویکرد ارتباطی دستی سابقه طولانی دارد. هجی کردن با انگشت در این روش از نوعی الفبای دستی قراردادی استفاده میشود و معلم و دانشآموز برای بیان مقصود خود از آن استفاده میکنند و علایم یا اشارات در روش علامتی، علامتهای قراردادی که آنها را حتیالامکان از نشانههای طبیعی انتخاب میکنند، جانشین کلمات میشوند. به عبارت دیگر در این روش، لغات از طریق دستها به شکل نمادین نشان داده میشوند. ناشنوایانی که در بهکار بردن این علایم مهارت پیدا میکنند، میتوانند با استفاده از آنها با ناشنوایان دیگر و کسانی که مفهوم این علایم را درک میکنند، ارتباط برقرار نمایند. پیروان روش هجی کردن معتقدند که ابتدا باید به همه ناشنوایان، محبت کردن را آموخت ولی اگر پس از مدتی مشاهده شد که آنها توانایی محبت کردن ندارند و در حرف زدن پیشرفت نمیکنند، دیگر نباید وقت را تلف کرد و هر چه زودتر باید با استفاده از
الفبای دستی و هجی کردن کلمات و اجزای جمله را به او آموخت. در این روش دستور زبان رعایت میشود و از اینرو، از روش علامتی بهتر است و در آموزش زبان به
ناشنوا و پرورش قوای فکری که ارتباط مستقیم با زبان آموزی دارد، موثر است. بهعلاوه کسانی که با این روش آموزش میبینند، میتوانند کتاب بخوانند و آموختههای خود را بنویسند. هجی کردن ممکن است یک یا دو دستی باشد که به این ترتیب، فرم الفبای هر کشوری به وسیله یک یا هر دو دست ساخته میشود. اصطلاحات دیگری وجود دارند که از آنها میتوان برای توصیف نظامهای ارتباطی استفاده کرد.
استفاده از روش هجی کردن همراه با گفتار روش "
روچستر" نام دارد. استفاده از زبان علامتی همراه با گفتار، ارتباط همزمان نامیده میشود و روش ارتباط کلی، مدافع استفاده از نظام ارتباطی مناسب برای هر کودک (مشخص) در هر زمانی است. در این روش، هنگامی که کلمهای به فرد
ناشنوا آموخته میشود از او خواسته میشود که آن را تلفظ نماید و برای درک مفهوم، کلمه مربوط به آن نیز به او نشان داده میشود. بنابراین او هنگام حرف زدن باید علاوه بر تلفظ کلمات، اشاره مربوط به آن را با دست انجام دهد و برای کلماتی که اشاره وجود ندارد از الفبای دستی استفاده میشود. محتوای برنامه ارتباط کلی عبارت است از تربیت شنوایی، آموزش لبخوانی و گفتارخوانی، آموزش تلفظ و زبانآموزی، آموزش گفتار، الفبای دستی، بیان مقصود و درک مطلب گوینده از طریق نوشتن و خواندن مطلب در مراحلی که برای فرد
ناشنوا میسر باشد.
دانشآموزانی که
ناشنوا و سختشنوا هستند باید در مدارس همان موضوعاتی را بیاموزند که همتایان شنوای آنها یاد میگیرند، اما شواهد نشان میدهند که آنها نمیتوانند.
ونالد موریس، عقیده دارد که تاکید بر تدریس مهارتهای ارتباطی در بیشتر برنامههای آموزشی ما بحث میشود که حوزههای تحصیلی مثل
ریاضیات، علوم و
مطالعات اجتماعی مورد غفلت قرار گیرند. موریس، پیشنهاد میکند که به تدریس حوزههای محتوایی مرسوم مثل ریاضی، علوم اجتماعی و از این قبیل توجه بیشتری کنند تا دانشآموزان شکاف دانش را تجربه نکنند.
در ارتباط با این اختلال یعنی ناشنوایی چند گروه از مدارس وجود دارد.
یکی از محیطهای مناسب برای کودکان
ناشنوا مرکز یا مجتمع خاص برای تعمیم اینگونه کودکان است. در اینگونه مدارس در کنار استفاده از تخصصهای لازم از وسایل آموزش و کمکآموزشی و سایر وسایل مورد نیاز جهت آسانسازی آموزش بهره میگیرند. یک مرکز آموزشی روزانه میتواند شامل اندرزگاه جهت آموزش کودکان زیر ۳ سال باشد تا کودک به همراه اولیای خود برای آموزشهای لازم لااقل هفتهای چند ساعت به آنجا مراجعه کنند و این آموزش به مادران این امکان را میدهد تا بدانند در منزل با کودک خویش چگونه رفتار نمایند و وی را در جهت صحیح و برای آموزش رسمی دوران
مدرسه آماده سازند. علاوه بر آن
کودکستان و کلاس آمادگی که با پذیرش کودک از ۳ یا حداکثر ۴ سالگی، او را از آموزشهای پایه و اولیه بهرهمند میسازند و برای مدرسه آماده مینمایند و همچنین در این دوران از کمک خانوادهها بهره میگیرند. دورههای آموزش رسمی از جمله، ابتدایی، راهنمایی و
دبیرستان یا
هنرستان از جمله دیگر مدارج تحصیلی تشکیل شده در یک مجتمع آموزشی است. علاوه بر آموزشهای دورهای آموزشهای چندی مثل
گفتاردرمانی، آموزش مسائل و موضوعات اجتماعی، آموزشهای در جهت ازدیاد بینش سیاسی، دینی و عقیدتی از جمله مسائلی هستند که مورد توجه قرار میگیرند. همچنین این مراکز دارای مشاورانی هستند که در حل مشکلات شخصی آنان را راهنمایی و یاری مینمایند. علاوه بر این آموزش برخی حرفههایی که فراگیری آن در خور توانایی نوجوانان
ناشنوا باشد از دیگر مسائلی است که در مرکز بدان اهمیت خاصی داده میشود تا آنان را برای زندگی شغلی و آینده آماده سازند.
کلاسهای ویژه از گروهی دانشآموزان
ناشنوا و سختشنوای هم سن و سال تشکیل میشود که یک معلم متخصص در حوزه ناشنوایی با آنها کار میکند. دانشآموزانی که در این کلاسها آموزش میبینند ممکن است ساعاتی را با همتایان شنوای خود بگذرانند. برخی از آنها با همتایان شنوای خود برای آموزش موضوعات تحصیلی ادغام میشوند و عدهای دیگر برای آموزش موضوعاتی مثل
هنر،
موسیقی یا
تربیت بدنی و بعضی دیگر تنها هنگام زنگ تفریح ممکن است با شنوایان تماس داشته باشند.
نکته مهم در این نوع کلاسها این است که در هر مرکز عادی فقط و فقط یک نوع از
کودکان استثنایی آموزش میبینند به عنوان مثال یک مدرسه فقط دانشآموزان
ناشنوا را میپذیرد و مدرسه دیگر نابینایان را و... زیرا ادغام آنان با یکدیگر در یک مدرسه روزانه و یا یک کلاس ویژه در مدرسه عادی آموزش آنان را دچار نقصان و مشکل آموزشی میکند.
این مراکز برای کودکانی که در محل زندگیشان به دلایلی از جمله کمبود دانشآموز، نبودن مربی متخصص، کمبود امکانات و... تشکیل کلاس مسیر نیست دایر میشوند. در این مراکز کودکان بهطور شبانهروزی نگهداری میشوند و تحت آموزش و تعلیم قرار میگیرند. البته ضروری است که در صورت امکان هر چند هفتهای یکبار یکی دو روز را با خانواده خود بگذرانند تا از محبت آنان محروم نشوند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اختلال شنوایی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۱۲. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برنامه آموزشی کودکان با اختلال شنوایی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۱۲.