اخبار الظراف و المتماجنین (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«اخبار الظراف و المتماجنین»، اثر ابو الفرج،
عبد الرحمن علی جوزی ، با تشریحات و توضیحات عبد الامیر مهنا، مجموعهای از حکایات و داستانهای کوتاه است که به
زبان عربی و قبل از
سال ۵۹۷ ق، نوشته شده است. آنچه باعث اهمیت کتاب شده است، مستند بودن حکایات و روایات آن میباشد.
کتاب، با دو مقدمه از شارح و مؤلف آغاز و مطالب در سه باب، ارائه شده است، به گونهای که هر یک از ابواب، به حکایات و روایات مربوط به مردان، زنان و کودکان، اختصاص یافته است.
مباحث، حول اخبار و حالات افراد و نوادر روزگار میباشد؛ کسانی که به
تقوا ،
زیرکی ،
ظرافت ،
شوخ طبعی و... معروف میباشند.
نویسنده، در ابتدا، به بررسی معنای واژگانی همچون،
مجنون ،
ظریف ،
نوادر و... پرداخته و در ادامه، به گوشهای از حالات و حکایات برخی از این افراد که بدین اوصاف مشهور شدهاند، اشاره کرده است.
کوتاهی عبارات، شیرینی بیان و نکته سنجی مؤلف، از ویژگیهای کتاب میباشد.
شارح، در مقدمه خود، به بیان زندگی نامه مفصلی از مؤلف پرداخته و جنبههایی از زندگی وی را، از جمله ولادت، دوران زندگی،
مشایخ و اساتید، صفات و ویژگیهای اخلاقی، شخصیت علمی، ذوق شعری،
اعتماد به نفس ، شاگردان، مذهب، تاریخ و نحوه وفات، آثار و کتب فراوانی که ابن جوزی در زمینههای مختلف نوشته، به تصویر کشیده است.
مقدمه مؤلف، به بیانات برخی از بزرگان، در باب مطایبه و شوخ طبعی، اختصاص یافته است.
در پنج قسم زیر، حکایات و روایاتی بیان شده است که قهرمان اصلی آنها، مردان
میباشند:
به عنوان نمونه، در روایتی از
ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم ، حکایت شده است که در
مدینه ، مردی به نام نعمان بود که هر گاه خوراکی و میوه جدیدی به
مدینه میآمد، آن را به صورت
نسیه خریداری کرده و به
رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هدیه میداد، اما وقتی صاحب آن برای گرفتن پولش نزد وی میآمد، او را نزد
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حواله کرده و از او میخواست تا پولش را از ایشان بگیرد. در این هنگام بود که رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از نعمان میپرسید: مگر آن را به من هدیه ندادی؟ وی در پاسخ میگفت: همین طور است، اما
خدا میداند که پولی ندارم، فقط میخواستم شما هم از آن تناول فرمایید. رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز از این کار خنده اش گرفته و پول آن شخص را پرداخت مینمود.
در روایتی از
ابی رزین نقل شده است که از عباس سؤال شد تو بزرگ تری یا رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و او پاسخ داد: ایشان از من بزرگ تر است، اما من قبل از وی به دنیا آمدم.
از جمله صحابهای که حکایتی از آنها نقل شده است، میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
انس بن مالک ،
عمر بن خطاب ،
عبدالله بن ابی بکر ،
امام علی علیهالسّلام ،
عبدالله بن عمر ،
احنف بن قیس بن معاویة بن حصین ،
معاویة بن ابی سفیان ،
عبدالله بن عامر ،
ابی اسود دوئلی ،
ابو هریره و...
از جمله آنها عبارتند از:
شریح بن حارث بن قیس کندی ،
مسروق بن الاجدع ،
ابو یحیی خالد بن میمون بن فیروز ،
عامر بن شراحیل بن عبد ذی کبار ،
سلیمان بن مهران اسدی ،
عبدالله بن ادریس اودی ،
علی بن عاصم ،
ابو العباس طوسی ،
احمد بن محمد بن یحیی القطان ،
یحیی بن مبارک ،
محمد بن حرب هلالی و...
در حکایتی در این بخش، چنین آمده است که روزی
خوارج ، یکی از شیعیان را گرفته و از او در باره عقیده اش سؤال کردند و او با زیرکی گفت: «انا من علی و من عثمان بریء». آنها گمان کردند که وی، از هر دو تن
برائت جسته و بدین ترتیب او را رها کردند، در حالی که منظور او این بود که من از
علی هستم و از عثمان، برائت میجویم.
حکایاتی که در این قسمت ذکر شده، مربوط به بادیه نشینان و افراد گمنامی از اعراب، میباشد.
در حکایتی از
مهدی بن سابق ، چنین آمده است که روزی، عربی، مردی را دید که طبقی از
انجیر در مقابلش بود، نزد وی رفته و
سلام کرد؛ آن مرد که دید آن عرب نزد او میآید، فورا ردای خویش را بر روی طبق انجیر کشید و وانمود کرد که چیزی نزدش نیست. وقتی عرب در مقابل آن مرد نشست، آن مرد وی را خطاب کرد و گفت: آیا از
قرآن چیزی میدانی؟ عرب گفت: آری و چنین خواند: «و الزیتون و طور سینین». آن مرد پرسید: پس انجیرش (تین) کو؟ عرب گفت: زیر عبای شماست.
در حکایتی دیگر آمده است که
عربی ، گروهی از یهودیان را گرفته و از آنها پرسید: نظر شما در مورد
عیسی بن مریم علیهالسّلام چیست؟ آنها گفتند: او را کشته و به
صلیب کشیدهایم. آن عرب هم گفت: و الله رهایتان نمیکنم تا
دیه او را بپردازید، آن گاه دیه کامل فردی را از آنها گرفت.
حکایات این بخش، به طور پراکنده بوده و مربوط به شخص خاصی نیست؛ تنها وجه مشترک آن با قسمتهای قبلی، در این است که اشخاص اول این حکایات، مردان میباشند.
به حکایات مربوط به زنان، اختصاص یافته است
که برخی از آنها، عبارتند از:
عایشه ،
اسماء بنت ابی بکر ، همسر
عمران حطان ، خواهرزاده
زبیر بن عوام و...
در حکایتی آمده است که روزی پادشاهی، پیرزنی از اعراب را دیده و از او در باره تبار و قبیله اش پرسید. وی، در پاسخ گفت که از
قبیله طی میباشد. شاه پرسید: چه باعث شده که دیگر کسی مثل
حاتم در قبیله طی پیدا نمیشود. او گفت: همان چیزی که باعث شده در میان ملوک، دیگر کسی مثل تو پیدا نشود. شاه از حاضرجوابی وی شگفت زده شد و به او صله فراوان داد.
در آخرین باب، حکایاتی آمده است که مربوط به کودکان میباشد.
در حکایتی که در این باب آمده است،
بشر حافی میگوید: روزی به خانه
معافی بن عمران رفته و در زدم، کودکی از پشت در پرسید: کیستی؟ گفتم: بشر حافی (
پابرهنه) گفت: اگر به پشیزی کفشی میخریدی، دیگر
پابرهنه نمیماندی.
فهرست مطالب، در انتهای کتاب آمده است.
پاورقیها توسط شارح نوشته شده و در آنها، علاوه بر ذکر منابع، توضیح و تشریح کاملی از کلمات و عبارات ثقیل و مشکل متن و نیز نام کامل افرادی که نامشان در متن ذکر شده، آمده است.
نرم افزار تراث ۲، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).