احتجاج امام علی به آیه ولایت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیعه در التزام و پیروی از مکتب
اهل بیت علیهالسّلام از استدلال به
کتاب ،
سنت و
عقل بهره وافری جسته است.
از جمله آیاتی که شیعه بر
امامت بلافصل
امیرالمؤمنین علیهالسّلام به آن
استدلال و ادعای
اجماع کرده،
آیه زیر است:
انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون.
جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و مؤمنانی که
نماز به پا میدارند و همچنان که در رکوعند
انفاق میکنند.
گذشته از اجماع شیعه بر نزول این آیه درباره
امام علی علیهالسّلام ، ادعای اجماع
امت اسلامی نیز بر این مسئله شده، که در جای خود آمده است.
استدلال شیعه به این آیه بر مقدماتی استوار است. یکی از آن مقدمات که نقشی اساسی در استفاده
خلافت بلافصل
حضرت امیر علیهالسّلام از این آیه دارد نزول این آیه درباره آن حضرت است. ولی مخالفان
مکتب اهل بیت علیهالسّلام که از دلالت قوی این آیه بر حقانیت این مکتب به هراس افتادهاند برای تضعیف استدلال شیعه شبهاتی را متوجه این استدلال کردهاند؛ از جمله اینکه اگر این آیه درباره حضرت علی علیهالسّلام نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ایشان واجب بود که این مسئله را آشکارا اعلام و در منازعات سیاسی به آن
احتجاج کند که در این مقاله در صدد بررسی این مسئله از منابع فریقین میباشیم.
مخالفان مکتب اهل بیت گفتهاند:
اگر این مطلب را بپذیریم (که این آیه در شان علی علیهالسّلام نازل شده و
ولایت در اینجا به معنای ریاست و سرپرستی است) بر امام
واجب بود که آشکارا دعوی ولایت ـ به این معنا ـ کند. تا ذمه او از ادای امانت واجب خدا و رسول او بری شود. اما اینکه او بیست و پنج سال از طرح این مطلب پرهیز کند، با
شهامت آن شیر غیرتمند و دیگر
مسلمانان صدر
اسلام تناسب ندارد.
این
شبهه در شماری از منابع آمده است.
ثالث از ادلّه دالّه بر خلافت بلافصل علی علیه¬السلام آیه شریفه «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ» یعنی این است و غیر از این نیست که اولی به تصرف در امور شما، خدا و رسول او است و کسانی که ایمان آورده¬اند؛ آن چنان کسانی از مؤمنین که به پا می¬دارند نماز را و می¬دهند زکات و صدقه را، و حال اینکه ایشان در کوع¬اند. این آیه شریفه در شأن علی علیه¬السلام نازل شده و به اتفاق مفسّرین، چنان¬که در تفسیر بیضاوی و تفسیر نیشابوری و تفسیر حسینی، که از خود برادران هستند، مذکور است. ثعلبی همچنین گفته بلکه از سدی و عتبه ] بن ابی حکیم غالب بن عبدالله نقل کرده که خداوند از این آیه علی را اراده کرده. در تفسیر حسینی هم از اکثر تفاسیر نقل کرده و شارح تجرید هم تقریر نقل کرده و در تفسیر حافظ ابوالقاسم بن محمد مراد الصدیقی می¬گوید:«نزلت فی علی حین سئله سائل و هو راکع فی الصلاته له خاتمه» یعنی نزول آیه در شأن علی است. هنگامی که سؤال کرد او را سائلی و حال اینکه او حضرت در رکوع بود، پس انداخت برای او خاتم خود را. ابن جوزی حنفی در تذکره¬الامه و محمدبن طلحه شافعی در مطالب السئول و محمدابن مسعود بلسانی در فصول المهمه، شأن نزول آیه را در حق علی علیه السلام ذکر کرده و احادیث در شأن نزول این آیه در حق علی علیه¬السلام از طرق برادران، به بیست و چهار می¬رسد؛ از تفسیر ثعلبی و جمع بین
الصّحاح و مناقب ابن مغازلی و
صحیح نسائی و ابراهیم بن محمد حموینی و موفق ابن احمد، اخطب الخطباء خوارزم، و حافظ ابونعیم، هر یک به طرق عدیده نقل کرده¬اند. و از ما طریق ما به باشد، چرا که باید اثبات به طرق ایشان باشد تا برایشان ثابت شود و بی انصافی ایشان معلوم [ .
اگرچه هر یک از این اخبار مقطوعٌ به نیست لکن قدر مشترک قطعی است. در شأن نزول اکتفا می-کنیم به حدیثی که از ابی¬ذر روایت کرده و در تفسیر ثعلبی و تفسیر نیشابوری، که گفت نماز کردم ظهر را در مسجد و رسول خدا حاضر بود، پس ایستاد سائلی و سؤال کرد، هیچ کس به او چیزی نداد. گفته است و بود علی علیه السلام به تحقیق، که رکوع می¬کرد. پس ایما کرد به سائل به انگشت خنضر خود، پس سائل خاتم را از خنضر او گرفت، و نبی صلی الله علیه و آله و سلم معانه امام علیه السّلام دید، پس سر به آسمان بلند کرد و گفت، خدایا برادرم موسی سؤال کرد تو را. پس گفت خدایا گشاده گردان برای من سینه مرا، و آسان گردان برای من کار مرا، و گره از زبان من بگشا، تا سخن مرا بفهمند و اطاعت کنند؛ و قرار ده از برای من وزیری یعنی مددکاری در امر نبوّت از کسان من، هارون را که برادر من است، و محکم گردان به او پشت من، و او را شریک من گردان در امر نبوّت من. پس نازل کردی بر او «...سَنَُدُّ عَضُدَکَ بِأخیک...» تا آخر آیه. خدای، و من محمّدم، برگزیده تو، و پیغمبر تو، خداوندا سینه مرا نیز گشاده گردان، و کار مرا آسان فرما، و قرار ده از برای من وزیری از کسان من که علی باشد، و محکم گردان به او پشت مرا. ابوذر گوید دعای رسول خدا هنوز تمام نشده بود که جبرئیل از نزد خدای جلیل نازل شد و گفت: یا محمّد، بخوان: «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ» تا آخر آیه.
در بعضی از طرق هست که نبی صلّی الله علیه و آله و سلّم از حجره طاهره به مسجد آمد. مردم را، هر یک، به طاعتی درشغلی مشغول دید. دیده مبارک او حضرت، بر سائلی افتاد از او سؤال کرد که هیچ کس تو را عطایی نمود؟ خاتم به او حضرت نشان داد. فرمود که به تو این عطا کرد؟ درویش اشاره به علی مرتضی کرد. حضرت فرمود در چه حال به تو داد؟ سائل گفت به من داد و حال اینکه در کوع بود. حضرت رسالت تکبیر گفت و این آیه برخواند. الی غیر ذلک من الطرق المختلفه.
وجه استدلال به آیه شریفه این است که منحصر می¬فرماید ولی بودن را به خدا و رسول و کسانی که موصوف به صفات مزبوره¬اند از ایمان و اقامه صلوه و ایتاء زکات در حال رکوع. و این اوصاف مجتمع نبود مگر در علی علیه السّلام به شهادت شأن نزول. در اخبار مذکور است و اتّفاق مفسّرین، که در شأن علی علیه السّلام نازل شده. حتی ثعلبی ذکر کرده که بعد از نزول این آیه جمعی از قریش گفتند آیتی نازل شده که اگر انکار کنیم کافر به تمام ما انزل الله خواهیم شد، و اگر تصدیق کنیم باید علی را اطاعت کنیم. لکن تصدیق می¬کنیم تا کافر نشویم. و علی را اطاعت نخواهیم کرد پس این آیه نازل شد که «یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها و أکثَرُهُمُ الکافِرُون» یعنی می¬شناسند نعمت خدا را، پس انکار می¬کنند نعمت را، و بیشتر ایشان کافرانند. بر استدلال به آیه شریفه ایراد چندی کرده¬اند که تعرّض آنها و جواب از آنها لازم است.
اولاً: مولانا شمس¬الدین هروی می¬گوید: این آیه در شأن علی نیست، و شیعه افترا می¬کنند بلکه احتمال ندارد که در شأن علی باشد؛ چرا که هفت جا صیغه جمع غایب در این آیه است، و در هیچ جا نه در قرآن، و نه در استعمال عرب، تعبیر از واحد غایب به لفظ جمع نشده] است [.
جواب از این ایراد این است که مولوی از تفاسیر و اخبار همه بی¬خبر است، که قریب به تواتر است شأن نزول آیه مزبوره از طرق خودشان، چنان¬چه اشاره کردیم. کاش مولوی را فرصت مطالعه می¬بود که چنین چیزی را افترا نمی¬فرمودند. اما اطلاق جمع بر واحد غایب که می¬گوید نشده اگر حقیقت می¬گوید، درست است، لکن باب مجاز واسع است و استعلامات زیاد از حد در قرآن و غیرقرآن. ففی القرآن «وَ تِلکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه...» که رسل که جمع است بر هود که واحد غایب است اطلاق شده. هم¬چنین آیه «الَّذینَ یُنفِقونَ أموالَهُم بِاللَّیلِ والنَّهارِ سِرّاً و عَلانیَِه...» که به مذهب شیعه و اکثر اهل سنت در شأن علی نازل شده چنان¬چه فاضل میبدی از صاحب کشّاف و واحدی از ابن عباس روایت کرده. و صاحب «مرافضه الرفضه» گفته است، و از جمعی هم نقل کرده، که در شأن ابی¬بکر نازل شده ، در هر صورت اطلاق جمع بر واحد غایب شده، و ضمایر متعدّده جمع به واحد راجع شد. و در تفسیر حسینی گفته است که مراد از نَبِیِِّین در آیه «...اُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللهُ علَیهِم مِنَ النَّبِیِّین...» تا آخر آیه خاتم انبیا است. در سوره آل عمران است «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ» تا آخر؛ و تفسیر شده به نعیم بن مسعود، چنان¬چه در بیضاوی و حسینی و نیشابوری است. و قاضی عضد که از بزرگان اهل سنّت است در «اصول»، ادّعا می¬کند که مراد نعیم بن مسعود است به اتّفاق مفسّرین، و فرقی بین جمع و اسم جمع در این خصوص نیست قطعاً. و واژه اَنفُسَنا که در آیه مباهله است به اتفاق مفسّرین، تفسیر به علی شده، که خودمولانا هم زود به زود، با جرئتی که دارد، انکار نمی¬کند. دیگر قرآن پر است از این نحو اطلاق «اِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ و اِنّا لَهُ لَحافِظون» «... اِنّا کُنَّا مُنذرین» و در نظم هم کثیر است قال الشاعر در مقامی که قائل مأمون است:
قالوا خُراسانُ أقصی ما یُرادُ بِنا ثُمَّ القُفولُ فقَد جِئنا خُراسانا
و همچنین « راینا صفحه قمر بفوق راسنا هما القمر» الی غیر ذلک من الاستعمالات. بلی نکته می-خواهد هر جا که این نحو استعمال شده و هیچ جا خالی از نکته نیست.
درخصوص این آیه قول زمخشری و عبارت او را به معنی نقل می¬کنم: و این است و جز این نیست که آورده شد به لفظ جمع و اگر چه سبب در این آیه یک نفر است به جهت اینکه رغبت کنند مردم در مثل فعل او، و به جهت اینکه تنبیه فرماید بر اینکه، طبیعت مؤمن واجب است که به این مرتبه باشد از حرص و میل به نیکی وخوبی.
ثانی از ایرادات این است که مولانای مذکور می¬فرماید به مذهب شیعه لازم آمده که علی عاصی شود، چرا که درکتاب¬های ایشان است که به چپ و راست در نماز التفات کردن مکروه است، و مکروه نماز معصیت. پس علی که ملتفت شده به سائل، بنابراین معصیت کرده.
ثانی از ایرادات این است که مولانای مذکور می¬فرماید به مذهب شیعه لازم آمده که علی عاصی شود، چرا که درکتاب¬های ایشان است که به چپ و راست در نماز التفات کردن مکروه است، و مکروه نماز معصیت. پس علی که ملتفت شده به سائل، بنابراین معصیت کرده.
جواب این مزخرف این است که اولاً دادن خاتم مستلزم التفات به چپ و راست نیست، و در حدیث هم لفظ ایما مذکور است نه التفات، و مکروه التفات است نه ایما و اشاره. ثانیاً مولانا بی¬خبر است از مراتب علمیه که مکروه را هیچ کس معصیت ندانسته و نمی¬داند. کل مکروه جایز، قضیه¬ایست که عوام هم جاری می¬کنند؛ چه، جای به علما برسد. کاش مولانا یک دو روز درس می¬خواند، گذشته از اینکه از حدیث برمی¬آید که نماز فریضه را، او حضرت با رسول به جا آورده و این نماز نافله بود و قطع نافله جایز است بلاخلاف بین شیعه؛ بلکه سنّی هم. چه جای به چنین عملی که مستلزم قطع نیست و خود فی ذاته طاعت بزرگی است، و مستلزم هیچ یک از منافیات نماز و مکروهات نیست.
ثالث از ایرادات آن چیزی است که مولانای سابق¬الذکر، به تبعیت شارح مقاصد، ایراد کرده که ولی به معنی دوست و محبّ و ناصر است نه به معنی امیر و حاکم. به شهادت آیه قبل و آیه بعد. چه، قبل این است که «ای کسانی که ایمان آورده¬اید مگیرید یهود و نصاری را اولیا و دوستان، بعض ایشان دوستان بعضی هستند». ] آیه [ بعد این است که «و کسی که دوستی نماید خدا و رسول او را، و کسانی را که ایمان آورده¬اند، پس به درستی که حزب خدا ایشان غالب¬هایند بر مخالفین». و تولّی در این جا به اتّفاق شیعه به معنی امارت و حکم نیست. پس ولی باید مثل سابق ولاحق خود باشد و در این هنگام «وَهُم راکُعوُن» جمله¬ایست علی حدّه غیر مرتبطه به سابق، و احتراز از نماز یهود است که رکوع ندارد؛ یا راکعون به معنی خاشعون است.
جواب این سخن به این است که حدیث ابی¬ذر و غیر آن دلالت دارد که این آیه نازل شد ابتداء، از دون ارتباط به سابق و لاحق] که [ آن را قرینه قرار دهی. مفهوم عرفی ولی، امیر و حاکم است. تبادر این معنی محل شک و شبهه نیست، به خصوص که مضاف به خدا و رسول باشد. معنی نصرت و حجّت را حاجت به این تأکید و حصر نیست «وَالمُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعض...» کافی است. سبک و سیاق آیه شاهد است که مراد به ولی، امیر و حاکم است. علاوه که حافظ ابوالقاسم بن محمد مراد الصدیقی، ولی را در نظیر این آیه در آیه که حکایت است از موسی، سُبحانَکَ « أنتَ وَلِیُّنا فَاغفِرلَنا و ارحَمنا» تفسیر کرده است به قائم به امر، و این معنی امیر و حاکم است. مضاف به اینکه در اخبار است که جمعی از یهود مسلمان شدند مثل عبدالله بن سلام، و ابن صوریا و خدمت رسول آمدند و عرض کردند که موسی وصیت کرد به یوشع بن نون، پس کیست وصی تو و کیست ولی ما بعد از تو؟ پس این آیه نازل شد. این صریح است در معنی که شیعه ذکر کرده¬اند. گذشته از اینها که دلیلی بر این ترتیب نیست که به این طور نازل شده قرآن. بلکه این ترتیب از صحابه است یا از عثمان. و وقتی سابق و لاحق را قرینه می¬توان گرفت که به همین طور نازل شده باشد؛ و به این طور نیست. حتی در کتب خودشان مثل «
صحیح بخاری» و در «شرح تلخیص محقق تفتازانی» هست که اول ما نزل «اِقَراء» است با اینکه در آخر است . و آنگاه تناسب بین آیات را دلیلی ندارد که باید باشد و آیه که در شأن علی است این آیه است نه سابق و لاحق. سلّمنا که به همین ترتیب باشد. بین آیه سابقه و آیه محل کلام آیتی است که شهادت می¬دهد که تولّی یهود و نصاری را به رسم امارت و حکم داشتند. چه، این آیه است «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه...» الی آخر الآیه و هم¬چنین «... حَبِطَت اَعمالُهُم فَأصبَحُوا خاسِرین» و حبط عمل متولّین یهود و نصاری با تسمیه¬اش ارتداد، دلالت می¬کند که تولّی ایشان بر وجه امارت و حکومت بود. گذشته از همه اینها که هر یک از معانی که «ولی» در آنها استعمال می¬شود خالی از اشتمال بر معنی امارت و حکم نیست، که چنین برمی آید که همه آنها از بابت فرد بودن برای این معنی مستعملٌ فیه واقع می¬شوند. جمله «وَهُم راکِعون» را جمله علیحده گرفتن، خلاف اصل است. چه، اصل در واو عطف است نه استیناف؛ پس از آنکه خارج از اصل بشویم واو حالیه اظهر است. پس باید بر او حمل شود و این وقت یا به جمله اخیره باید برگردد، چنان¬چه مذهب جمعی از علما اصول است در قید عقیب جمل، که از ایشان است امام اعظم شما ابوحنیفه، یا به جمع باید برگردد؛ در هر صورت مولانا خیلی بی¬خبر است از مطالب علمیه، و آنگاه مفسّرین مثل صدّیقی و بیضاوی و نیشابوری و حسینی و زمخشری، کلاً به طور حالیه تفسیر کرده¬اند.
و شعر حسّان بن ثابت هم دلالت بر این دارد:
و انت الذی اعطیت اذکنت راکعا
[۴] فدتک نفوس الخلق یا خیر راکع
بخاتمــک المیمون یا خیر سیـد و یــا خیــر شــــار ثــم یا خیــــر بایـــع
که ابن جوزی حنفی نقل می¬نماید از حسان در تذکره¬الامه ، و دیگر آنکه اگر معنی نصرت باشد و محبّت، پس مخاطب باقی نمی¬ماند از برای لفظ «کُم» در وَلیکُم؛ چرا که بنابر «الّذینَ آمَنوا» همه ولی خواهند بود، پس مخاطبین کجایند؟ اگر بگویی مخاطبین یهودانی هستند که مسلمان شدند؛ می-گوییم اوها هم داخل در الّذینَ آمَنوا هستند، اگر مطلق یهود را بگویند، که خدا و رسول و مؤمنین دوست اوها هستند، ما را با ایشان حرفی نیست. ایشان را با خدا و رسول حرف خواهد بود که خدا خود منبع از محبّت اوها بفرماید، و باز خود محب شود.
«راکِعون» را به معنی «خاشِعون» گرفتن خلاف ظاهر و متفاهم عرف است؛ هر چند خشوع هم عملی است محبوب خدا و استعمالات رکوع در قرآن همه همین رکوعی است که جزء نماز است کقوله تعالی: «وَ ارکَعُوا مَعَ الرَّاکِعین» و قوله تعالی خطاب المریم « وَ ارکَعی مَعَ الرّاکِعین» و «وَ إذا قیلَ لَهُم ارکَعُوا لا یَرکَعُون» « .... الرَّاکِعُونَ السّجاجِدُون....» به خصوص بنا بر ثبوت حقیقت شرعیه. سیما در الفاظ کثیر الدوران و لفظ رکوع از آن الفاظ است. احتمال باعث بیرون بردن لفظ از ظاهر، و لسان قوم نمی¬شود. «وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُولٍ اِلاَّ بِلِسانِ قَومِه...» .
رابع از ایرادات بارده این است که مولانای مذکور کرده که اگر آیه درخصوص حصر امامت ] به [ علی باشد لازم می¬آید که در زمان نبی صلی الله علیه و آله و سلّم نزاع در امامت علی باشد که بعضی او را و بعضی دیگران را امام گویند. و خداوند قطعاً لنَزاع چنین فرموده باشد، و حال اینکه در آن زمان نزاعی نبوده.
جواب آن است که اولاً این قصر، قصر صفت است بر موصوف به قصر حقیقی، و در آن نزاع و خلاف لازم نیست. چنان¬چه تصریح کرده به آن تفتازانی در شرح تلخیص.
ثانیاً می¬گوییم نزاع بوده ولی نه آشکار و جهراً، به طوری که همه کس بفهمند، چنان¬چه از اخبار طرفین برمی¬آید. از حدیث ثعلبی، که ذکر شد، برآمد. نیز برمی¬آید که این دعوی و خواهش، در حیات رسول داشتند چنان¬چه بغوی، در شرح السنه ، روایت کند از ابی سعید خدری که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود، به درستی که در میان شما کسی است که مقاتله کند بر تأویل قرآن، چنان¬چه من مقاتله کردم بر تنزیل آن. ابوبکر گفت او منم یا رسول الله؟ فرمود نه! عمر گفت او منم یا رسول الله؟ فرمود نه! ولکن پینه کننده نعل است. و علی علیه السلام نعل رسول را داشت و به خصف آن مشغول بود. فاضل میبدی از ترمذی مثل این را از علی علیه¬السّلام روایت کرده. کذا آنچه فاضل میبدی از امام احمد از علی علیه¬السّلام روایت کند که با مصطفی صلّی¬الله علیه و آله و سلّم گفتند که را بعد از خود امیر می¬سازی؟ فرمود اگر امیر خود کنید ابابکر را خواهید یافت او را امین زاهد در دنیا، راغب در آخرت، و اگر امیر کنید عمر را، خواهید یافت او را راه یافته و راه نماینده، که بگیرد به شما راه راست را و شما را به آن رساند. نیکو دلالت دارد که عاقل هوشیار از طریق سؤال و جواب می¬فهمد که نبی صلّی الله علیه و آله و سلّم چه می¬فرماید.
خامس از ایرادات بارده مولانا این است که اگر این آیه مُثبِت خلافت و امامت علی باشد، یا مثبت است در حال، یا در استقبال؛ اگر در حال باشد
صحیح نیست؛ بلکه خلاف اجماع ملل است. و اگر در استقبال باشد باید نبوّت نبی نیز در استقبال باشدو و این باطل است بالبدیهه.
سادس از ایرادات، این است که اگر آیه مفید حصر امامت بر علی باشد، لازم می¬آید بطلان امامت باقی ائمه به مذهب شیعه.
سابع این است که اگر این آیه مثبت خلافت و امامت علی باشد، باید هر کس نماز کند و زکات وتصدّق دهد در حال رکوع، امام باشد. گاه هست که در یک بلد، بلکه یک محله، بلکه یک منزل، چندین نفر متّصف به اوصاف مزبوره باشند. پس همه باید امام باشند و این نیز باطل است.
جواب از این وجوه ثلاثه: اما از اوّل؛ به این است که آیه مثبت خلافت علی علیه¬السّلام است در واقع و نفس¬الامر. چه، لفظ ولی موضوع به ازاء معنای نفس¬الامری است؛ چنان¬چه در علم اصول و مبادی لغویه آن ثابت شده، و خصوص حال یا استقبال، دخلی به موضوعٌ¬له ندارد. مولانا خیلی بی¬خبر است. کاش مولانا عامی می¬بود که ملایان بدنام نمی¬شدند. پس ولایت در نفس¬الامر ثابت می¬شود حالاً و استقبالاً، بلکه مضیاً نیز به مقتضای کُنتُ نَبِیّاً و آدَمَ بینَ الماءِ وَ الطِّین که مسلّم طرفین است.
نبوّت هر عالمی مستلزم وجود خلیفه است در هر عالمی، و وزیر در کار دارد از این جهت که عقل حکم قطعی دارد. و امام احمد در مسند خود روایت کرده است که رسول فرمود: خداوند نور من و علی را خلق کرد پیش از خلقت آدم به چهارده هزار دهر، پس چون آدم را خلق کرد نور ما را در صلب او جای داد و با هم بودیم در صلب هر پیغمبری، تا در صلب عبدالمطلب جدا شدیم. پس درمن است نبوّت و در علی است خلافت و امامت . پس
صحیح است آنچه شیعه از علی علیه¬السّلام روایت کرده¬اند که فرمود: کُنتُ وَلیِّاً و آدمُ بینَ الماءِ وَ الطِّین و موت منسوبٌ عنه و مستخلف را لازم ندارد، هرچند تصرف هم نکند، فواید بسیار بر وجود او مترتب است چون آفتاب زیر ابر. نمی¬دانم مولانا اجماع ملت را از سقیفه پیدا کرد که خلافت علی در حال خلاف اجماع شد؟! نظیر این اگر زید، عمرو صدق می¬کند حقیقتاً؛ گو به وصایت هنوز عمل نکند. حال ولایت خدا و نبی هم¬چنین است حرفاً به حرف، جز اینکه تحقق خارجی در آن دو است عملاً و در علی علیه¬السلام هنوز آثار تحقق خارجی به هم نرسانیده. از مسئله مشتق که در اصول مبرهن شده هم مولانا وقوفی نداشته است؛ بلکه از نحو و معانی هم به اطلاع بوده که جمله اسمیه استمرار و ثبوت را می¬فهماند.
جواب از ثانی به این است که حصر نسبت به موجودین در زمان خطاب است اولاً؛ و شأن نزول آیه در حق علی علیه السّلام است چنان¬چه گذشت به اخبار طرق خود مولوی ثانیاً؛ و باقی ائمه را شامل است ثالثاً؛ چنان¬چه در اخبار طرق ما است که هر یک از ائمه از باب تابع به پدر بزرگوار خود همین کار را کردند و حدیثی که خود مولوی از امام محمدباقر علیه¬السّلام روایت کرده که فرمودند علی از مؤمنین است، بر وجه لطافت مفهم این معنی است.
جواب از ثالث به این است که اجماع اوصاف مذکور به نحوی که واقع شده از برای آن حضرت برای دیگری ممکن التحقّق نیست. فرضی است محال به آن عمومی که مولانا فرض کرده. دیگر آنکه موصول برای عهد است، چنان¬چه جلال الدین سیوطی که از اجلّه علماء ایشان است ودیگران، در فنّ نحو ذکر کرده¬اند در صله موصول که باید معهود باشد معنای آن غالباً، پس عمومی نخواهد داشت و بر فرض که عموم باشد هم هر عامی قابل تخصیص است به دلیل حدیث دوازده امیر که همه از قریش باشند اتّفاقی طرفین است و مخصّص خواهد شد. بر فرض مضایقه می¬گوییم هرگاه به این فرض پیدا شود کسی که چنین سیرتی داشته باشد با آراستگی به علم و دانش، مقام ولایت را خواهد داشت؛ چون نواب امام اسلام که علما و مجتهدین هستند. در معنی اولی به مؤمنین از انفس-شان هستند.
نهفته معنی نازک بسی است در خط یار تو فهم آن نکنی ای ادیب می¬دانم
تو که اولوالامر واجه اللطّاعه را سلطان وقت می¬دانی، هرچند فاسق و فاجر و نابکار باشد، باید از این فقره مضایقه نداشته باشی
قبل از پاسخ این شبهه ضمن پذیرش بخشی از سخنان این افراد که اگر چنین بود میبایست
صحابه احتجاج میکردند، ما این مسئله را به چند دلیل میپذیریم که میبایست در برابر
حکومت ابوبکر مقاومت میشد؛ زیرا:
۱. نبی اکرم علیهالسّلام با اندیشه دینی مسلمانان را طوری تربیت کرده بود که در برابر هر خلافی مقاومت کنند و به
اعتراض برخیزند. این روحیه میطلبید که در برابر حکومت ابوبکر مقاومت کنند.
۲. فضائل بعضی از صحابه رسول خدا علیهالسّلام همانند امام علی علیهالسّلام ،
سلمان فارسی ،
عمار یاسر و
خزیمة بن ثابت براساس آنچه در منابع
اهل سنت آمده، نسبت به ابوبکر به مراتب بیشتر است، به طوری که اصلا قابل
مقایسه نیستند.
در پاسخ این سؤال باید گفت: این اعتراضها در
منابع شیعه فراوان یافت میشود، ولی در
منابع اهل سنت از آنها ذکری نیست، یا بسیار کم رنگ است و این نیز بدان سبب است که حذف و
تحریف حقایق شامل آنها شده است و متاسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در کتب خود آنچه خواستهاند آوردهاند، نه آنچه واقعیت داشته است
به عنوان نمونه
ذهبی مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال
محمد بن جریر طبری میگوید:
او
روایات حدیث
غدیر خم را در چهار جلد گردآوری کرده است که من بخشی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن مبهوت شدم و
یقین پیدا کردم که چنین حادثهای اتفاق افتاده است!
در حالی که همین طبری در کتاب خود که یکی از منابع مهم تاریخی به شمار میآید، حتی یک کلمه درباره این
حادثه مهم ننوشته است؟!
بنابر این ذکر نکردن حادثهای از حوادث
تاریخ اسلام در منابع اهل سنت نمیتواند به این معنی باشد که این حادثه اتفاق نیفتاده است. بگذریم، اما پاسخ شبهه ـ استدلال نکردن امام علی علیهالسّلام به آیه ـ را باید در منابع هر دو گروه مورد بررسی قرار داد:
گرچه با توجه به مسائل یادشده از این نوع اعتراضها در منابع اهل سنت کمتر سخنی به میان آمده، ولی حقایق همیشه و برای همه کس
پنهان نمیماند و
خداوند برای اتمام
حجت عدهای را وا میدارد که حقایق را بیان کنند.
اکنون به چند نمونه از
استدلال امام علی علیهالسّلام به این آیه در منابع اهل سنت اشاره میکنیم:
۱.
حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی ، مؤلف
ینابیع المودة در باب ۳۸ کتاب خود نقل میکند:
در دوران خلافت
عثمان روزی جمعی از
مهاجران و
انصار در
مسجد نشسته بودند و
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در میان آنان بود. هرکس درباره خود سخن میگفت و آن حضرت ساکت بود. وقتی بیان فضائل آنان به پایان رسید، رو به امام گفتند:
ای ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: ای گروه
قریش و انصار، از شما میپرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری؟ گفتند: خداوند به واسطه
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.
سپس حضرت بخشی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود بیان میکند و از آنان اقرار میگیرد که این
آیات درباره او نازل شده است. آنگاه فرمود:
شما را به خدا
سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که آیه «انما ولیکم الله و...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مامور کرد که متولیان امور
امت را به آنان معرفی کند و ولایت برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در غدیر خم مرا به امامت مردم
نصب کرد.
۲. محدث
حافظ ابراهیم بن محمد جوینی مؤلف کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین در کتاب همین جریان را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. او مینویسد: در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجران درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از
صبح تا
ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درباره آنان بیان شده بود نقل کردند. از سران مهاجران در جلسه، افرادی مثل
عبدالرحمان بن عوف ،
طلحه ،
زبیر ،
مقداد ،
ابوذر ،
هاشم بن عتبه ،
عبدالله بن عباس و
عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و
پیامبر و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند:
ابی بن کعب ،
زید بن ثابت ،
ابو ایوب انصاری ،
ابو هیثم بن تیهان ،
قیس بن سعد بن عباده ،
جابر بن عبدالله ،
انس بن مالک و
زید بن ارقم حضور داشتند.
پس از پایان گفت وگو آنان از امام تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن از جمله آیه «انما ولیکم الله و...» میفرماید: مردم پرسیدند: «ای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا این که شامل همه میشود» آنگاه خداوند رسولش را مامور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همان طور که
نماز و
زکات و
حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مرا در
غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد.
حدیث مناشده («مناشده» به معنای پرسیدن از دیگری به همراه قسم دادن به اوست)
یوم الشوری هنگامی که عمر در آستانه
مرگ قرار گرفت؛ شش تن را برای تعیین
رهبر برگزید و به آنان سه روز مهلت داد تا تکلیف رهبری امت را مشخص کنند.
از جمله این افراد امام علی علیهالسّلام بود. به طور طبیعی هر یک از این افراد مدعی رهبری امت بودند و در صدد
اثبات صلاحیت خود برای این کار برآمدند. از این رو امیرالمؤمنین علیهالسّلام که شایستهترین فرد برای این کار بود به بیان امتیازات خود در آن جمع پرداخت که به حدیث «مناشده یوم الشوری» مشهور است. این حدیث را هم
اهل سنت روایت کردهاند و هم
شیعه .
این حدیث در منابع شیعه بیش از ده صفحه میباشد که امام در آن به آیه «انما» چنین استدلال میکند:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شماجز من کسی هست که در حال
رکوع ، زکات پرداخت کرده باشد؟ گفتند: نه.
این حدیث در منابع اهل سنت بسیار متفاوت نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱.
ابن حماد عقیلی : وی از این حدیث حدود دو صفحه را نقل و بقیه را حذف کرده است و سپس از قول
ابن مغیرة نقل میکند:
این حدیث از علی علیهالسّلام پایهای ندارد.
محقق این کتاب نیز در پاورقی میگوید:
هرگز امیرالمؤمنین علیهالسّلام چنین سخنی را نمیگوید!
بدون همان طور که ملاحظه میکنید ابن مغیره ادعای جعلی بودن حدیث را دارد، بدون این که سندی ارائه کند و
دکتر عبدالمعطی امین نیز صدور این سخن را از امام بعید میداند. اکنون سؤال این است که چرا با این حدیث چنین برخورد کردهاند و بدون ارائه هیچ سندی آن را کنار گذاشته یا حذف کردهاند و یا در صدد تضعیف راوی آن برآمدهاند.
به نظر ما علت این کار در مقدمه کلام امیرالمؤمنین علیهالسّلام و ذهنیت اهل سنت نسبت به
صحابه به خصوص خلفا میباشد؛ زیرا امیرالمؤمنین علیهالسّلام در مقدمه این مناشده چنین میفرماید: مردم با ابوبکر
بیعت کردند، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به
خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم به دوران کفر باز گردند و با
شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، شنیدم و اطاعت کردم. بعد از آن ابوبکر برای
عمر از مردم بیعت گرفت، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از
ترس اینکه مبادا مردم
کافر شوند، شنیدم و اطاعت کردم و اکنون نیز تصمیم دارید با
عثمان بیعت کنید..
بدین سان حضرت عملکرد صحابه را در تعیین ابوبکر و عملکرد ابوبکر را در تعیین عمر و عملکرد اصحاب شوری را در تعیین عثمان مورد نقد قرار داده و آن را
تخطئه کرده است که این مسئله با ذهنیت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگاری ندارد. از این رو در صدد تضعیف راوی، یا تقطیع و یا حذف کلی
روایت یادشده برآمدهاند.
۲.
ابن حجر عسقلانی یک صفحه از این حدیث را از قول
ابن حماد عقیلی نقل میکند و سپس میگوید:
این حدیث را ابن حماد نقل کرده و این حدیث
صحیح نیست و هرگز امیرالمؤمنین چنین سخنی نمیگوید.
۳. ذهبی نیز همین مقدار مختصر را از ابن حماد عقیلی نقل میکند و همچنان درباره حدیث
قضاوت میکند که این
صحیح نیست،
بدون این که برای سخن خود دلیلی ارائه کند.
۴.
ابن مغزلی مقدمه سخن
امام را نیاورده، ولی بقیه حدیث را حدود چهار صفحه نقل کرده است بدون آنکه آن را رد کند.
۵.
خطیب خوارزمی نیز حدود سه صفحه از این مناشده را از طرق مختلف نقل میکند بدون آنکه آن را رد کند.
۶.
گنجی شافعی نیز حدود یک صفحه از این منا شده را آورده است. البته او تنها به بخشی از حدیث که درباره جریان
ردالشمس است استدلال کرده است.
۷. جوینی مؤلف
فرائد السمطین نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آن که آن را رد کند.
۸.
ابن عساکر مؤلف کتاب
تاریخ مدینه دمشق نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آن که آن را ردکند.
چنان که ملاحظه میکنید، در میان اهل سنت نیز افرادی هستند که
احتجاج امام علی علیهالسّلام را به نزول این آیه درباره خودش نقل کرده باشند. گذشته از آن که چندین نفر
مناشده یوم الشوری را نقل کردهاند که با آنچه در منابع شیعه آمده یکسان است، ولی وقتی مناشده در مقام اثبات برتری امام بر خلفا پیش میآید آن را نقل نکردهاند و عدهای هم با این اتهام که این
روایت جعلی است بدون ارائه دلیلی از نقل مناشده خودداری کردهاند و برخی نیز با این
توهم که بعید است امام علی علیهالسّلام نسبت به خلیفه اول و دوم چنین سخنی بگوید تمام مناشده را نقل نکردهاند و گروهی نیز با اتهام ضعف راوی از نقل آن
پرهیز کردهاند؛ در حالی که این گونه نیست. به هر حال به اندازهای که این حقیقت اثبات شود که امام علی علیهالسّلام به نزول
آیه احتجاج کرده است در منابع اهل سنت هم شواهدی یافت میشود.
استدلال
امام به آیه «انما ولیکم الله...» در منابع شیعه بسیار زیاد آمده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
همان طور که پیشتر بیان کردیم، در جلسه
شوری که هر یک از اعضا که ادعای صلاحیت رهبری دارند طبیعی است که در صدد معرفی و بیان شایستگیهای خود برآیند. این مسئله طبیعی وقتی با وظیفه دینی همراه شود انگیزه آن دو چندان میشود. از این رو امام علی علیهالسّلام که بیان شایستگیهای فردی خود را برای بازگرداندن
حکومت اسلامی به مسیر خود وظیفه الهی میدانست در صدد بیان شایستگیها و امتیازات خانوادگی، فردی، سیاسی، مبارزاتی، علمی و... خود برآمد که در منابع هر دو گروه یعنی
شیعه و
اهل سنت یافت میشود. در این حدیث حضرت در دو جا به نزول آیه «انما» درباره خود
استدلال کرده است:
الف) در موردی حضرت خطاب به اهل شورا میفرماید: آیا در میان شما به جز من کسی هست که خداوند در ده آیه از آیات
قرآن او را
مؤمن نامیده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه.
ب) در موردی در این مناشده حضرت خطاب به اهل شورا میفرماید: آیا در میان شما به جز من کسی هست که در حال
رکوع زکات داده باشد و
خداوند آیه «انما ولیکم الله...» را درباره او نازل کرده باشد؟ گفتند: به خدا
سوگند نه.
با توجه به نکاتی که پیشتر درباره تربیت امت توسط
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیان شد، طبیعی بود که در برابر به
قدرت رسیدن ابوبکر مقاومت و اعتراضهایی صورت گیرد؛ از جمله این اعتراضها را خود حضرت امیر علیهالسّلام انجام داده است. بعد از به قدرت رسیدن ابوبکر، وی تلاش میکرد با
امام علی علیهالسّلام با چهرهای بشاش و خندان روبه رو شود، ولی حضرت امیر علیهالسّلام برعکس همیشه با چهرهای گرفته و
عبوس با او برخورد میکرد که این وضع برای ابوبکر قابل تحمل نبود، تا اینکه روزی به خانه حضرت آمد و از مسائل پیش آمده عذرخواهی کرد و در صدد توجیه رفتار خود برآمد. حضرت با
نقد رفتار ابوبکر از وی
اعتراف گرفت که شایستگی این کار را ندارد، بلکه خود شایسته سرپرستی امت است. بدین سان حضرت با بیان شایستگیهای خود به نزول آیه «انما» درباره خود استدلال میکند و میفرماید: تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیه پرداخت انگشتری به عنوان زکات،
ولایت من همراه با ولایت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟ ابوبکر گفت: بلکه ولایت تو.
از جمله مواردی که حضرت امیر علیهالسّلام به نزول آیه «انما» درباره خود احتجاج کرده، جریان،
مفاخره مهاجران و انصار است. پیشتر این جریان و احتجاج آن حضرت به این آیه را از منابع اهل سنت نقل کردیم. این جریان در منابع شیعه نیز ذکر شده است که آن حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند آیا میدانید هنگامی که آیه «انما ولیکم الله و...» نازل شد، مردم از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسیدند: آیا این آیه به عدهای از
مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان میشود؟ پس خداوند پیامبر را مامور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان طور که
نماز ،
زکات و
حج آنان را برای ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پی این مسائل پیامبر مرا در
غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب کرد.
در جریان تشکیل شورا از یک سو حدود پانزده
سال از ارتحال رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گذشته بود و نسل جدید
مسلمانان عصر نزول
قرآن را درک نکرده بودند. از سوی دیگر، تبلیغات یک سویه حکومت در طول این دوران و جلوگیری از تدوین و نشر
حدیث رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و عوامل دیگر سبب شده بودند نسل جدید از حوادث صدر
اسلام و مدافعان واقعی اسلام و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بی اطلاع باشند. در چنین شرایطی حضرت در صدد معرفی خود و
دفاع از حق خویش برآمد و در جمع مهاجرین و انصار که بیشتر آنان را نسل جدید تشکیل میدادند حاضر شد و در یک سخنرانی فرمود:
از
اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، آنان که حفظ مطالب دینی از آنان خواسته شده و امانتدار قرار داده شدهاند، میدانند که در میان اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم کسی نیست که امتیازی داشته باشد مگر اینکه من آن
امتیاز را بیشتر از او دارم، ولی من هفتاد امتیاز دارم که هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هیچ کدام از آن امتیازات را ندارند. سپس حضرت این امتیازات را برمی شمارد تا این که میفرماید: اما شصت و پنجمین امتیاز این که من در
مسجد نماز میخواندم، فقیری آمد و تقاضای کمک کرد و من در حال رکوع انگشتری خود را به او دادم که خداوند آیه «انما ولیکم الله و...» را درباره من نازل کرد.
از جمله مواردی که حضرت امیر علیهالسّلام به نزول آیه «انما» درباره خود احتجاج کرده، موردی است که بعضی از
ملحدان خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند:
آیاتی در قرآن وجود دارد که با هم تناقض دارند و اگر این تناقضها نبود ما به اسلام
ایمان میآوردیم؟
حضرت فرمود: این
آیات چیست؟
آنان آیاتی را برشمردند و حضرت به تک تک آنها پاسخ میداد، تا این که سؤال کننده پرسید: مراد از «واحده» در این کلام خدا «انما اعظکم بواحدة»
چیست؟
حضرت فرمود: و اما درباره سخن خداوند «که تنها به یک چیز شما را
موعظه میکنم»، به درستی که خداوند متعال قوانین مهم و واجبات را در زمانهای متفاوتی نازل کرده است، چنان که آسمانها و
زمین را در شش دوره آفریده است و اگر میخواست میتوانست در کمتر از یک چشم بر هم زدن آنها را
خلق کند، ولی او آهستگی و مدارا را نمونهای برای امینان خود و اثبات حجتی برای خلق قرار داده است.
بر این اساس اولین چیزی که
بندگان را به آن مقید کرد
اعتراف به یگانگی و
ربوبیت خداوند و
شهادت به این بود که معبودی غیر از الله نیست و چون این مرحله سپری شد و مردم
وحدانیت خداوند را پذیرفتند، اعتراف به
نبوت پیامبر ـ که درود خداوند بر او و خاندان او باد ـ و شهادت به
رسالت او قرار داد و چون این مرحله را پذیرفتند بر آنان نماز را واجب کرد، سپس
روزه ، سپس حج، سپس جهاد، سپس زکات و سپس
صدقات و آنچه از این نمونه بود؛ مثل
انفال . به دنبال این مسائل،
منافقان به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گفتند: آیا چیز دیگری مانده است که پروردگارت بخواهد آن را واجب کند که به ما بگویی تا ما اطمینان پیدا کنیم که واجب دیگری نیست؟
خداوند در این موقع نازل کرد که بگو: «تنها به یک چیز توصیه میکنم»؛ یعنی به
ولایت و آیه نازل کرد که «تنها سرپرست و ولی شما خداوند و رسول او و کسانی هستند که نماز میگزارند و در حال رکوع زکات میپردازند» و در میان امت هیچ اختلافی وجود ندارد که در آن دوران جز یک تن در حال رکوع زکات پرداخت نکرده است و اگر نام او را در قرآن میآورد، آن را از میان میبردند. این مسئله و امثال این نکتهها که برایت گفتم در قرآن وجود دارد که تحریفگران معنای آنها را نمیدانند تا به تو و امثال تو برسد و وقتی ولایت نازل شد، خداوند این آیه را نازل کرد که امروز
دین شما را کامل گردانیدم، نعمتم را بر شما تمام کردم و
اسلام را به عنوان دین برای شما برگزیدم.
از جمله مواردی که حضرت
امیرالمؤمنین علیهالسّلام برای
اثبات حقانیت ادعای خود در جانشینی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آیه «انما ولیکم الله و...» استدلال کرده، مواردی است که عدهای از آن حضرت پرسش میکردند و ایشان به ناچار پاسخ میگفت. شمار این موارد نیز بسیار است که تنها به یک مورد اشاره میکنیم:
مردی از
امام علی علیهالسّلام پرسید: از برترین امتیازت بگو. حضرت فرمود: آنچه خداوند در کتابش درباره من نازل کرده است و سپس حضرت بعضی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود بیان کرد؛ از جمله این آیه که «تنها سرپرست و ولی شما
خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که
نماز را برپا میدارند و در حال رکوع
زکات پرداخت میکنند».
دانشنامه کلام و عقاید، برگرفته از مقاله «احتجاج امام علی به آیه ولایت».