ابوعبدالله ابنابار محمدعبدالله قضاعی اندلسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابن اَبّار، ابوعبدالله محمّد عبدالله قُضاعی (۵۹۵ -۲۰ محرم ۶۵۸ق/۱۱۹۹-۶ ژانویه ۱۲۶۰م)،
کاتب،
مورّخ،
محدّث،
ادیب و
سیاستمدار اندلسی.
افرادی که از قبیله قضاعه
یمن به
اندلس کوچیده بودند از دیرباز در محلی به نام اُنده در همسایگی بلنسیه مسکن داشتند.
پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نیز در همین محل به
دنیا آمدند.
وی دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر به سر برد و نزد پدرش
ابومحمد عبدالله که دانشمندی
ادیب و
عارفی کامل بود
قرآن و
حدیث و
شعر و
ادب و مقدمات و علوم متداول آن زمان را فرا گرفت.
پدر وی از هیچگونه حمایت و
تشویق نسبت به وی فرو نمیگذاشت، آنچنانکه پیوسته آموختههای او را بازپس میطلبید.
وی سپس
اجازه نقل و روایت همه کتابهای خود را به او داد، و حتّی، شاید از باب کسب اعتبار، در دو سالگی برای او از بعضی مشایخ خویش اجازه روایت حدیث گرفت.
ابن ابّار اساتید متعدّدی از بلاد شرق و غرب داشته که علوم و فنون مختلف را نزد آنان فرا گرفته است.
وی نام آن اساتید و نیز شیوخی را که از آنان نقل حدیث کرده، در مقدّمهها و در مطاوی کتابهایش آورده است (مثلاً رجوع کنید به
).
غبرینی و
مراکشی فهرستی از اسامی و القاب
مشایخ اجازه و اساتید او و دانشمندان بزرگی که ابن ابّار نزد آنان دانش آموخته، یا از آنان روایت کرده، یا با آنان ارتباط داشته است، به دست دادهاند.
شاخصترین استاد ابن ابار،
ابوالربیع بن سالم است که ابن ابار بیست و چند سال با وی مصاحبت و ملازمت داشت و همو بود که وی را به تدوین مهمترین و مشهورترین کتابش التکملة واداشت، و پیشه ساختن فنّ
کتابت و استفاده از خط و فنون
بلاغت را جهت تأمین معاش و کسب
مال و مکنت و
مقام به او توصیه کرد.
ابن ابار در خلال سالهایی که نزد ابوالربیع درس میخواند، طبق معمول روزگار، به شهرهای گوناگون اندلس
سفر کرد و به کار
جمع و
نگارش حدیث، چه عالی و چه نازل (به قول
ذهبی ) همّت گماشت.
وی پس از آن به بلنسیه بازگشت و همانجا ماندگار شد.
در ۶۳۴ق/۱۲۳۷م استادش ابوالربیع که با سپاه
اسلام به مقابله
مسیحیان شتافته بود، در محل دژ اَنیشَه نزدیک بَلَنْسیه، به
شهادت رسید.
ابن ابار به
سوگ استاد نشست و میمیهای را که بیش از ۱۰۰ بیت است، در رثای او سرود.
ابن ابار که تازه به ۳۰ سالگی رسیده بود گویا سر آن داشت که جای استاد را بگیرد و مانند او نفوذ سیاسی، روحانی و علمی کسب کند.
به همین جهت به خدمت امیران بلنسیه درآمد.
وی مناصب دولتی را از دبیری ابوعبدالله محمد که از امیران سلسله موحدین بود، آغاز کرد و پس از مرگ وی در ۶۲۰ق/ ۱۱۲۳م
سمت دبیری فرزندش امیر ابوزید عبدالرحمان را یافت و چون ابوزید در ۶۲۶ق به امید حفظ دولت، به امیران مسیحی اندلس که روزبهروز به قدرتشان افزوده میشد، پناه برد،
وی به بلنسیه بازگشت و به خدمت زیّان بن مَرْدَنیش درآمد.
در ۶۳۳ق/۱۲۳۶م چند ماه در شهر دانیه سمت
قضا داشت، اما پس از اندک مدتی از آن کار
استعفا کرد.
در همین دوران بود که جاقمه (خایمه، یا: ژاک اول) به شهرهای اطراف بلنسیه حمله میبرد و به پیروزیهای تازهای دست مییافت.
سرانجام
سپاه مسیحیان، بلنسیه را محاصره کرد.
در همان احوال، در ذیقعده ۶۳۵، ابومحمد عبدالله تُجیبی که از مشایخ اجازه و اساتید ابن ابار بود، درگذشت.
در رجب سال بعد همراه هیأتی از جانب زیّان بن مردنیش برای طلب یاری به خدمت امیر ابوزکریا یحیی از امیران آل ابی حفص که بر شمال افریقا حکم میراند، شتافت.
ابن ابار تقاضای خویش و نیز مصائبی را که بلنسیه به آن دچار شده بود، در سینیّهای که بیش از ۱۰۰
بیت است، به شیوهای چنان مؤثّر برخواند که امیر ابوزکریا بیدرنگ فرمان داد، چندین
کشتی حامل
اسلحه و
خوراک و
پوشاک - ظاهراً به ارزش ۱۰۰ هزار
دینار - همراه هیأت راهی اندلس گردد، اما محاصره امیران اسپانیایی آنچنان شدید بود که این تمهیدات سودمند نیفتاد
و کشتیها در بندر دانیه لنگر انداختند و کسی را یارای آن نبود که محموله آنها را به بلنسیه برساند.
با اینهمه، ابن ابار خود توانست به بلنسیه بازگردد.
پس از ۵ ماه محاصره و شیوع
بیماری و
قحطی زیّان ناچار شد تسلیم گردد.
روز ۳ شنبه ۱۷ صفر ۶۳۶ دوامیر با یکدیگر ملاقات کردند و قرار بر آن نهادند که
مسلمانان با دار و ندار خویش شهر را ترک گویند و آن را به مسیحیان واگذارند.
ابن ابار در همه احوال همراه امیر، شاهد و ناظر از دست رفتن این بخش از
خاک اسلام بود.
خود میگوید که: «کتابت
عهدنامه را از جانب زیّان به عهده داشتم».
برخی از محقّقان معاصر عرب از این عبارت چنین استنتاج کردهاند که ابن ابار عهدنامه را خود
تدوین کرده است
و حتّی پنداشتهاند که وی زبان مسیحیان را نیز میدانسته است.
پس از سقوط بلنسیه، ابن ابار با دیگر همراهان زیّان به دانیه رفت و چندی انتظار کشید و با دیگر امرای مسلمانِ اندلس به نامهنگاری پرداخت،
اما نتیجهای به دست نیامد.
وی ۴۲ ساله بود که از تجدید قوای
مسلمین و باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته نومید شد و با خانواده خویش روی به افریقا نهاد.
وی نخست در شهر بِجایه مسکن گزید،
اما نظر به سابقهای که در دربار
تونس داشت «کتابت انشاء و علامت» را در دیوان رسائل امیر ابوزکریا به عهده گرفت.
پلاّ در «دائرة المعارف اسلام» او را رئیس دیوان رسائل دانسته است، ولی در هیچیک از منابع مورد استفاده ما این مطلب دیده نمیشود.
ابن ابار «علامت سلطانی» (طغرا) را به خط مغربی مینگاشت، ولی سلطان ترجیح میداد که به خط مشرقی نگاشته شود.
پس این وظیفه را به احمد بن ابراهیم غسّانی سپرد و از ابن ابّار خواست که فقط به
انشای رسائل و کتابت آنها بپردازد و جای علامت را برای خطّاط جدید خالی بگذارد، امّا ابن ابار از این فرمان سرباز زد و سلطان او را برکنار و خانهنشین ساخت.
بیشتر محققان عوامل دیگری را نیز در این کار دخیل میدانند که از مهمترین آنها،
حسادت و رقابت بزرگان تونسی نسبت به مسلمانانی بود که از اندلس به تونس
مهاجرت کرده و به مناصب عالی دست یافته بودند.
در این هنگام ابن ابار که بر احوال خویش نگران بود به امیر ابوعبدالله محمد، پسر سلطان که بعدها با لقب مستنصر فرمانروای تونس شد، پناه برد.
در همین ایام وی کتاب اعتاب الکتاب را نگاشت که موضوع آن سرگذشت منشیان و دبیرانی است که در روزگاران گذشته مورد
خشم و بیمهری حاکمان قرار گرفته، سپس
عفو شده و به مناصب خود بازگشته بودند. بدینسان وی بار دیگر به دربار حفصیان تونس بازگشت.
اما در ۶۴۶ق/۱۲۴۸م که ولیعهد سلطان ابویحیی درگذشت و سلطان نیز خود سال بعد چشم از جهان فروبست، مستنصر به
حکومت رسید.
وی که پیش از این
شفیع ابن ابار شده بود، او را در سمت انشای رسائل باقی گذاشت.
اما حسودان به خصوص احمد غسّانی
وزیر، وجود او را تحمل نمیتوانستند کرد و سرانجام مستنصر را بر آن داشتند که وی را به بجایه
تبعید کند.
احتمالاً او باید در حدود سال ۶۵۵ق/ ۱۲۵۱م تبعید شده باشد، زیرا علی بن محمد تجیبی در این سال معجم ابن ابار را در بجایه نزد وی خوانده است.
ابن ابار از زندگی در این شهر خشنود نبود،
اما به زودی پایگاه علمی وی بر همگان آشکار گردید، و شاگردان بسیاری بر او گرد آمدند.
ابن سعید که از ابن ابّار به عنوان «رئیس» یاد میکند،
آورده است که وی بیجاه و مال در آن شهر به کار
تدریس و
تألیف مشغول بوده است.
مؤنس معتقد است که وی کتاب الحُلّة السِیَراء و التکملة را در همین احوال به پایان رسانید.
مدت اقامت او در بجایه موجب شد که غبرینی بتواند شرح حال نسبتاً دقیقی از او بنگارد.
عاقبت ابن ابار توانست رضایت
سلطان را جلب کند و دوباره به
دربار تونس بازگردد، اما سالی بیش نپایید که اطرافیان امیر، از سر حسادت و
خصومت، وی را از نفوذ و قدرت ابن ابّار بدگمان گردانیدند، و با توطئههای گوناگون - از جمله نسبت دادن اشعاری در
هجو مستنصر و کتابی در
دشنام به امیران تونس به وی - امیر را از او بیمناک ساختند تا آنجا که به فرمان او در روز ۳ شنبه ۲۰ محرم ۶۵۸ زیر
شکنجه کشته شد و روز بعد، همه نوشتهها و کتابهایش را روی
جسد قطعه قطعه شدهاش گرد آوردند و به
آتش کشیدند.
مستنصر پس از
قتل ابن ابّار از کرده خویش پشیمان شد.
قتل فجیع او، به ویژه سوزاندن آثار و کتابهایش، دانشمندان ومورّخان را بر آن داشت که از وی با عناوین
شهید و
مظلوم یاد کنند
و چه بسا یکی از انگیزههای شهرت فراوان ابن ابار نیز همین مسأله بوده باشد.
آثار برجای مانده از ابن ابار در
تاریخ،
حدیث،
نظم ،
نثر و
ادب عرب نمایانگر مقام ارجمند علمی و ادبی اوست.
به گفته
مراکشی، ابن ابّار دلباخته
دانش و فراگیری علوم و فنون بود، و از کبیر و نظیر و صغیر کسب
علم میکرد و هم
عشق شدیدی به
افادت و
تعلیم داشت،
از این رو، به رغم همه دردسرهایی که زاییده محیط پرآشوب
اندلس بود، و با وجود مشاغل دولتی، توانست آثاری سودمند که در طول
قرنها مورد تحسین همگان بوده، از خود به جای گذارد.
در شعر طبعی سرشار و لطیف داشت و بالبداهه
قصیدههای طویل میسرود.
بعضی سرودههای او، به رغم تعقیداتی که ویژه کلام اوست، مانند قصیده سینیّه، آنچنان زیبا و مطبوع بوده است که بیدرنگ دیگر شاعران زمان قصایدی به استقبال از آنها میسرودند.
مردم سینیّه او را با آنکه متجاوز از ۱۰۰ بیت بود، از بر میکردهاند،
تا آنجا که گفتهاند که فقط قصیده سینیّه را سروده بود، بلندی مقام شاعری او را کفایت میکرد.
مراکشی نمونههایی از نثر ابن ابّار را فراهم آورده
و ضمن تحسین مهارت او، نثرش را فروتر از نظمش دانسته است.
امّا دَهَبی منشای بدیع او را ستوده است.
مقری تِلِمسانی نیز نثر او ار
بدیع و بینظیر توصیف کرده و
نامه وی را که با سبکی شگفت خطاب به مستنصر نگاشته، همراه با چند نامه دیگر از نامههای ممتاز او آورده است.
وی همچنین نامهای را که راجع به سقوط بلنسیه به ابوالمطرّف بن عمیره مخزومی نوشته، عیناً آورده است.
در
تتبع و
روایت حدیث نیز ید طولایی داشت.
غبرینی که خود با یک واسطه از
راویان ابن ابّار است، گوید: کمتر کتابی در اسلام تدوین شده است که در آن روایتی از ابن ابّار نیامده باشد.
مراکشی، ضمن ارائه فهرستی از نام کسانی که از ابن ابّار
نقل حدیث کرده و
اجازه روایت گرفتهاند، راویانی را نام میبرد که از او مسنتر بودهاند.
برخی حتّی عناوین
فقیه،
حجّت،
علاّمه و امثال اینها را برای او به کار بردهاند.
با اینهمه
فضیلت، در بعضی منابع سخن از بدخویی و بدزبانی او نیز به میان آمده است. علّت اصلی خشم امیر ابوزکریّا و خصومت درباریان مستنصر را که انگیزه قتل او بود نیز همان
تندخویی و
بدزبانی او دانستهاند.
همچنین، بعضی برآنند که به سبب همین ویژگیهای اخلاقی به او لقب «الفأر» (=
موش) داده بودند.
بعضی دیگر، علت ملقبّ شدن او به «ابّار» یا «ابن ابّار»
را نیز همین امر ذکر کرده و «ابار» را مشتق از «اَبْر» به معنی نیش زدن و
ایذاء گرفته و اضافه شدن «ابن » را برای اغراق در این امر دانستهاند، نه اینکه «ابّار»
لقب پدر یا
جدّ او بوده باشد.
گو اینکه آمدن لقب «الابّار» برای پدرش در بعضی از منابع معتبر با چنین برداشتی مغایرت دارد.
برخی از تاریخنگاران نیز به ناروا برخی هرزگیها و لاابالیگریها که خاص شاعران درباری است، به ابن ابار نسبت دادهاند.
شاید مبنای این سخنان دو قصیدهای باشد که در وصف
می و
معشوق سروده شده و کتبی از آنِ او پنداشته است،
حال آنکه این دو قصیده را
ابن بسّام حدود یک قرن پیش از تولّد ابن ابّار در ذخیره خود به ابوجعفر
احمد خولانی اشبیلی - شاعر معروف آن دوران - که او نیز ابن ابار نامیده میشده، نسبت داده است.
تمایلات
شیعی و احتمال شیعی بودن ابن ابار را ابتدا ذهبی مطرح کرده
و پس از وی
صفدی آن را شهرت داده است.
مقری به تفصیل به این موضوع پرداخته و فصولی از کتاب درر
السِمط او را نقل کرده و آنها را دال بر
تشیّع او دانسته است.
در آثار نویسندگان معاصر نیز کم و بیش این شهرت به قوّت خود باقی مانده و موضوع بحث قرار گرفته
و حتی در بعضی منابع شیعه به شرح و بسط کشیده شده است.
تألیف کتاب معادن اللُّجَیْن فی الحُسَیْن
و دُرَرَ
السِمط فی خبر السِبط در این باب مورد استناد قرار گرفته است.
با آنکه هراس خود نیز اعتراف میکند که دُرر در
تقدیس اهل بیت (ع) و
استخفاف بنی امیه تألیف شده است، میکوشد که ابن ابار را از
علما و حُفّاظ
اهل تسنّن به شمار آورد.
تشابه اسمی ابن ابار با ابوجعفر احمد خولانی اشبیلی (د ۴۳۰ یا ۴۳۳ق/۱۰۳۹ یا ۱۰۴۲م)،
شاعر و
ادیب و نویسنده معروف قرن ۵ق/۱۱م ملقّب به ابن الابار (ه م) باعث گردیده است که بعضی از آثار هر یک از این دو به دیگری نسبت داده شود.
بنابراین میتوان در انتساب برخی از این آثار به ابن ابار با دیده تردید نگریست.
مشهورترین آثار شناخته شده ابن ابار که یک یا چند بار به چاپ رسیده، اینهاست:
اِعتاب الکتّاب یکی از کتابهای ابن ابار است. در این کتاب زندگینامه مختصر ۷۵ تن از منشیان و دبیران و زمامداران سرزمینهای اسلامی فراهم آمده است. گفتهاند که وی آن را در مدت ۳ روز
املاء کرد.
اهمیت این کتاب بیشتر از آن جهت است که ابن ابار در
تدوین آن به بیش از ۳۰ مآخذ شرقی و غربی اسلامی استناد کرده است که بعضی از آن منابع - مانند کتاب الاخبار المنثوره تألیف
ابوبکر صولی، اخبار الدولة العامریّة تألیف
ابوحیّان و طبقات خلفاء الاندلس تألیف
سکن بن ابراهیم کاتب - امروز دیگر در دست نیست.
بهترین چاپ این کتاب آن است که با تحقیقات و تعلیقات صالح الاشتر به چاپ رسیده است (دمشق، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م).
تحفة القادم فی شعراء الاندلس (یا:... فی شعر الاندلس
): این کتاب تنها اثر ادبی شناخته شده ابن ابار است که در آن شرح حال ۱۰۴ تن از شاعران اندلس در قرنهای ۵ و ۶ق و گزیدهای از اشعار هر یک آمده است.
از این کتاب نسخهای در دست نیست و فقط مختصری از آن تحت عنوان المقتضب من التحفة - تدوین بلفیقی - برجای مانده است که جز نام شاعران و چند قطعه از
شعر آنان چیزی در بر ندارد.
ظاهراً تلخیص کننده نام کتاب خود را از عنوانی که ابن ابّار در دیباچه کتاب آورده (اقتضاب بارع الاشعار)
اقتباس کرده است.
گفتهاند که ابن ابار این کتاب را به انگیزه معارضه با کتاب زاد المسافر ابوبحر
صفوان بن ادریس یا در معارضه با کتاب شعراء القیروان تألیف
ابن رشیق نوشته است.
این کتاب در ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م برای دومین بار به کوشش ابراهیم ابیاری در بیروت به چاپ رسیده است.
التکملة لکتاب الصلة دنباله و تکملهای است بر کتاب الصلة ابن بشکوال.
ابن ابار در مقدمه این کتاب توضیح میدهد که فقط دنباله نوشتههای
ابن بشکوال را نگرفته، بلکه اصرار داشته است که کتابش نسبت به الصلة، از فایده علمی بیشتری برخوردار گردد و جامعتر از کتاب تاریخ العلماء و رواة العلم بالاندلس باشد و خود مینویسد که متجاوز از ۲۰ سال و در فرصتهای گوناگون به تألیف آن مشغول بوده است.
در این کتاب شرح حال ۱۵۲، ۲نفر از بزرگان و دانشمندان و شعرای اندلس آمده است.
ذهبی راجع به آن میگوید: کتابی است در ۳ مجلد و من از آن نفایس بسیاری برگزیدهام.
این کتاب، طی سالهای ۱۸۸۶ و ۱۸۸۷م در مادرید در ۲ جلد و سپس در بیروت (۱۳۵۷ق/۱۹۵۵م) به کوشش عزت العطار الحسینی در ۴ جلد به چاپ رسیده است.
الحلة السِیَراء فی اشعار الاُمراء:
فی شعر الامراء، یا الحِلیَة... فی ترجم الامراء الشعراء:.
... یا فی تاریخ امراء المَغْرب): دوزی که این کتاب را در سالهای ۱۸۴۶ تا ۱۸۵۱م در لیدن به چاپ رسانیده است، در اهمیت آن گوید: «من
بیمبالغه و با صراحت و آشکارا میگویم که این کتابی است بس ارجمند و گرانقدر.
مطالب بیشماری در موضوعات گوناگون در بر دارد و تاریخ مغرب و اندلس را به گونهای تحسین برانگیز تصویر میکند.
بسیاری از اخباری که وی به دست داده منحصر به فرد است و مطالب او را در هیچجای دیگر نمیتوان یافت.
مؤنس که این کتاب را در ۲ جلد (قاهره، ۱۹۶۳م) به چاپ رسانیده است، در مقدمه مینویسد: این کتاب بی گفتوگو درخشانترین کتاب ابن ابّار است.
اشعار فراهم آمده در این کتاب همه از آنِ امیران نیست، بلکه اشعار فراوانی از وزیران، کاتبان، صاحب منصبان و دانشمندان نیز در آن گردآوری شده است.
بنابراین، ترجیح دارد که نام کتاب همان الحلة السِیَراء باشد. به علاوه، در نسخه خطّی و نوشتههای مورّخان و محقّقان که درباره ابن ابّار نوشتهاند، دلیلی برای افزودن دنبالههایی بر عنوان کتاب نیافتیم.
دُرَرَ
السِمط فی خبر السِبط:
... فی مناقب السبط.
مضامین این کتاب، چنانکه از نامش پیداست، بررسی تاریخی مختصری است به سبکی ادیبانه همراه با نظم و نثر، که با بیان بعضی از حوادث زمان
پیامبر اکرم (ص) آغاز شده و به ذکر مفصّلی از
تاریخ عاشورا و وقایع
کربلا پایان یافته است.
ذهبی
و صفدی
سبک نگارش کمنظیر ابن ابار را در این کتاب ستودهاند.
این کتاب در ۱۹۷۲م به کوشش دکتر عبدالسلام الهراس و سعید احمد اعراب در تطوان به چاپ رسیده است.
دیوان شعر: نمونههای گوناگون شعر ابن ابار را
ابن سعید،
غبرینی آوردهاند.
از
قصیده سینیّه او،
ابن خلدون قسمتهایی، و مقری ۶۷ بیت نقل کردهاند.
حمیری نیز این قصیده را نقل و قصیدهای در
مدح ابوزید و همچنین قطعاتی پراکنده از نظم او را در زمینههای گوناگون گردآورده است.
مقری هم فراوان از او شعر نقل کرده است،
اما هیچیک به وجود دیوانی از اشعار او اشاره نکرده است.
تنها مراکشی دیوان شعری به او نسبت داده است.
به استناد منابع معتبر ابن ابار با همه مهارت و قدرتی که در شاعری داشته، مانند دیگر شاعران به جمعآوری دیوان خود نپرداخته است.
مقری
با آنکه مفصلترین شرح حال را برای ابن ابار میآورد، و اصرار دارد که هیچ چیز را فرو نگذارد، سخنی از دیوان شعر او به میان نمیآورد.
(ذهبی هیچ شعری از او نقل نمیکند، و در میان ۱۰ عنوانی که برای او میشمارد، عنوان شاعری دیده نمیشود).
از سوی دیگر، ابن ابار اشبیلی است که به شاعری شهرت داشته و دیوان شعری به او منسوب است.
بنابراین، احتمال خلط و ادغام قصاید مشهور ابن ابار در دیوان ابن ابار اشبیلی و شهرت یافتن کل دیوان به نام ابن ابار قضاعی بعید به نظر نمیرسد.
به هر حال، هراس، در سالهای اخیر اشعار پراکنده او را جمع کرده و در
تونس به چاپ رسانده است.
الغصونُ الیانعة فی محاسن شعراء المائة السابعة: بعضی این کتاب را از آثار ابن ابار محسوب داشتهاند، اما
ابراهیم ابیاری آن را از آنِ
ابن سعید مغربی دانسته و به نام همو چاپ کرده است.
مظاهَرَة المَسْعی الجمیل و مُحاذرة المَرعَی الوبیل: این کتاب را ابن ابار در معارضه با کتاب مُلقَی السبیل ابوالعلای معرّی (ه م) نوشته است
(... و محاضَرَة...).
این کتاب بنا بر گزارشی که در الاعلام
آمده در سالهای اخیر به چاپ رسیده است.
المُعجَمُ فی اصحابِ القاضی الصَدَفی: این کتاب مشتمل است بر شرح حال ۳۱۵ تن از بزرگان و دانشمندان اندلس که از ابن سکرة صدفی معروف به
ابن دراج (د ۵۱۴ق/۱۱۲۰م) روایت کردهاند.
وی کتاب را در تکمیل مُعجم قاضی عیاض که مشتمل بر شرح حال اساتید و مشایخ
ابن سکره بود، تدوین کرد.
راجع به اهمیت آن کتاب گفتهاند که در نوع خود بینظیر است و کاملترین مکتوب اندلسی از این دست است که به ما رسیده است.
این کتاب در ۱۸۸۵م در مادرید به چاپ رسیده است.
علاوه بر آنچه گذشت، این کتابها نیز به ابن ابار نسبت داده شده که تاکنون نسخهای از آنها به دست نیامده یا شناخته نشده است:
۱. احضار المرهج فی مضمار المبهج: این کتاب را بر اسلوب کتاب
ابومنصور ثعالبی نوشته است؛
۲. الاربعون حدیثاً عن اربعین شیخاً من اربعین تصنیفاً لاربعین عالماً من اربعین طریقاً الی اربعین تابعاً عن اربعین صاحباً باربعین اسماً من اربعین قبیلاً فی اربعین باباً:
ذهبی نسخهای از این کتاب در اختیار داشته و بر مواضعی از آن
حاشیه نوشته است.
۳. الاستدراک علی ابی محمد بن القرطبی ما اغفله من طرق روایات الموطأ؛
۴. اعانة الحقیر فی شرح زاد الفقیر؛
۵. افادة الوفادة:
موضوع این کتاب ظاهراً شرح حال کسانی بوده است که در زمان ابن ابار از بلاد مشرق به اندلس وارد شده بودند.
۶. اعصار الهبوب فی ذکر الوطر المحبوب؛
۷. الانتداب للتنبیه علی زهر الا¸داب؛
۸. انیس الجلیس و ندیم الرئیس؛
۹. الایماء الی المنجبین من العلماء؛
۱۰. ایماض البرق فی ادباء الشرق
(فی شعراء الشرق)،
فی اخبار الشرق)؛
۱۱. التاریخ: گفتهاند که به خاطر
تألیف آن مستنصر او را کشت و کتابهایش را سوزاند؛
۱۲. برنامج روایاته؛
۱۳. خضراء السندس فی شعراء الاندلس: تذکرهای بوده است مشتمل بر
زندگینامه و اشعار و شاعران اندلس از آغاز
فتح آندلس تا پایان
عمر ابن ابار؛
۱۴. شرح البخاری: که موفق به اتمام آن نگردید؛
۱۵. الشفاء فی تمییز الثقات من الضعفاء؛
۱۶. فضالة العباب و نفاضة العیاب: به سبک ارجوزه
ابن سیده؛
۱۷. قصد السبیل و ورد السلسبیل فی المواعظ و الزهد: در ۴ مجلد؛
۱۸. قطع الدیار فی متخیّر الاشعار؛
۱۹. قطع الریاض فی بدع الاغراض: در ۲ مجلد بزرگ
مقری درباره این کتاب مینویسد: «و هو کتابٌ فی متخیّر الاشعار».
توضیح وی این احتمال را به وجود میآورد که ممکن است این کتاب همان قطع الدیار باشد.
۲۰. المأخذ الصالح فی حدیث معاویة بن صال؛
۲۱. مجموع رسائل؛
۲۲. مختصر احکام ابن ابی زمنین فی الفقه؛
۲۳. مشکل الصلة: که ذیلی بر تاریخ
ابن بشکوال بوده است؛
۲۴. معادن اللجین فی مراثی الحسین:
غبرینی این کتاب را بسیار پسندیده و درباره آن گفته است که اگر ابن ابار فقط این کتاب را تألیف کرده بود، او را کفایت میکرد.
۲۵. معجم اصحاب ابی دؤاد الهشامی؛
۲۶. معجم اصحاب ابی علی الغسانی؛
۲۷. معجم اصحاب ابن عمر بن عبدالبر؛
۲۸. معجم اصحاب ابن عمرو المقری؛
۲۹. عجم شیوخ ابی الحسین احمد بن محمد بن السراج؛
۳۰. المعجم فی اصحاب ابن العربی؛
۳۱. معجم مشیختی؛
۳۲. المورد السلسل فی حدیث الرحمة المسلسل؛
۳۳. الوَشْی القیس فی اختصار الفتح القسی؛
۳۴. هدایة المعتسف فی المؤتلف و المختلف:
عنوان این کتاب به صورت هدایة المعترف... نیز آمده است
و ظاهراً این کتاب در
حدیث بوده است
و بعضی این دو عنوان را احتمالاً نام دو کتاب جداگانه دانستهاند.
مجموع آثار ابن ابار را برخی بالغ بر ۴۵ اثر
و برخی بالغ بر ۵۰ اثر دانستهاند.
(۱) آقا بزرگ، طبقات اعلام الشیعة فی القرن السابع، به کوشش علی نقی منزوی، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۲) ابن ابار، محمد، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح الاشتر، دمشق، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۳) ابن ابار، محمد، تحفة القادم المقتضب من کتاب تحفة القادم، به کوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴) ابن ابار، محمد، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۵) ابن ابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مؤنس، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۶) ابن ابار، محمد، دُرَرَ
السِمط فی خبر السبط، به کوشش عبدالسلام الهراس و سعید احمد اعراب، تطوان، ۱۹۷۲م.
(۷) ابن ابار، محمد، المعجم، مادرید، ۱۸۸۵م.
(۸) ابن تغری بردی، النجوم.
(۹) ابن خلدون، العبر.
(۱۰) ابن خلکان، وفیات.
(۱۱) ابن سعید، علی، اختصار القدح المعلی فی تاریخ المحلی، به کوشش ابراهیم الابیاری، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۱۲) ابن سعید، علی، رایات المبرزین و غایات الممیزین، به کوشش نعمان عبدالمتعال القاضی، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۱۳) ابن سعید، علی، المغرب فی حلی المغرب، شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۱۴) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۵) ابیاری، ابراهیم، مقدمه بر المقتضب من کتاب تحفة القادم.
(۱۶) ارسلان، شکیب، الحلل السندسیة، قاهره، ۱۳۵۵- ۱۳۵۸ق.
(۱۷) اشتر، صالح، مقدمة اعتاب الکتاب.
(۱۸) امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن الامین، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۱۹) بغدادی، اسماعیل، ایضاح المکنون، استانبول، ۱۹۴۵م.
(۲۰) بغدادی، اسماعیل، هدیة العارفین، استانبول، ۱۹۵۵م.
(۲۱) حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، ۱۹۴۳م.
(۲۲) حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۲۳) ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۲-۱۳۳۴ق.
(۲۴) ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال السرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۵) ذهبی، محمد، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد السعید زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۶) زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحّدیة و الحفصیة، به کوشش محمد ماضور، تونس، ۱۹۶۶م.
(۲۷) زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۲۸) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، دمشق، ۱۹۵۳م.
(۲۹) عباس، احسان، حاشیه بر فوات الوفیات.
(۳۰) عطار الحسینی، عزت، مقدّمة التکملة.
(۳۱) عنان، محمد عبدالله، تراجم اسلامیة شرقیة و اندلسیة، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳۲) عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطین و الموحّدین، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۳۳) غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م.
(۳۴) کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۳۵) کحاله، عمررضا، معجم المؤلّفین، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۳۶) مراکشی، محمد، الذیل و التکملة، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۳۷) مشار، چاپی عربی.
(۳۸) مقری، احمد، ازهار الریاض فی اخبار عیاض، به کوشش مصطفی السقاء و دیگران، قاهره، ۱۳۵۸ق/ ۱۹۳۹م.
(۳۹) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۴۰) مؤنس، حسین، تاریخ الفکر الاندلسی، قاهره، ۱۹۵۰م.
(۴۱) مؤنس، حسین، مقدمة الحلة السیراء.
(۴۲) نباهی، ابوالحسن، تاریخ قضاة الاندلس، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۴۸م.
(۴۳) هراس، عبدالسلام، «ابن الابار و قصائد ثلاث»، دعوة الحق، س ۱۰، شم ۳، رمضان ۱۳۸۶/ ژانویة ۱۹۶۷.
(۴۴) هراس، عبدالسلام، مقدمة دُرَرَ
السِمط فی خبر السبط.
(۴۵) یافعی، عبدالله، مرا¸ة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷-۱۳۳۹ق.
(۴۶) یاقوت حموی، معجم البلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوعبدالله ابن ابار»، ج۲، ص۷۷۳.