ابوسعید حسامی ناصری تنکز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیف الدین ابوسعید حُسامی ناصری، معروف به تَنْکِز، نایب السلطنه
دمشق (متوفی ۷۴۱)، بود.
از زادگاه و تاریخ دقیق تولد او اطلاعی در دست نیست. به نوشته ابن کثیر
وی در حدود ۶۸۰ به
دنیا آمد. در کودکی خواجه علاءالدین سیواسی او را به
مصر برد. در مصر حُسام الدین لاجین (۶۹۶ـ ۶۹۸)، از ممالیک بحری، وی را خرید
ازینرو به حُسامی
شهرت یافت. در پی کشته شدن لاجین در ۶۹۸ در نبرد با مغولان، تنکز «خاصکیِ» سلطانِ مملوکی، الملک الناصر (۶۹۸ـ ۷۰۸)، شد و به ناصری
شهرت یافت.
خاصکی در نظام حکومتی ممالیک شبیه پیشخدمتِ خاصه در
دوره قاجار در
ایران بود.
صَفَدی تنکز را از مملوکانِ الملک الاَشرَف (از ممالیک بحری، ۶۸۹ـ۶۹۳) نیز شمرده است که در این صورت، چنانکه ابن حجر عسقَلانی
گفته، وی میبایست ابتدا مملوکِ الاشرف و سپس لاجین بوده باشد. تنکز در دوره الملک الناصر ابتدا به فرماندهی «عَشْرَه»، از واحدهای نظامی ممالیک، منصوب شد.
پس از آن، به نمایندگی از سلطان، به دمشق
سفر کرد اما با بد گمانی و بد رفتاریِ آقوش الْاَفْرَم، نایب السلطنه دمشق (۶۹۸ـ۷۰۹)، مواجه شد و سلطان پس از آگاهی از این بد رفتاری، وعده حکومت دمشق را به تنکز داد.
پیش از عملی شدن این وعده، وی یک سال از نایب السلطنه مصر، سیف الدین ارغون (ارغون کاملی)، راه و رسم حکومت و نیابت را فرا گرفت. آنگاه در ۷۱۲ با عنوان نایب السلطنه وارد دمشق شد
(سال ۷۱۱) و قریب سه دهه با
اقتدار تمام بر آنجا
حکم راند.
یکی از اقدامات مهم او در سالهای آغاز حکومت، فتح مَلَطیه در
محرّم ۷۱۵ بود
که تأثیر بسیاری در تثبیت جایگاه و
قدرت و بالاگرفتن
شهرت او برجای نهاد. این حمله در پاسخ به
شکایت مردم آن شهر از بد رفتاریهای امیر چوپانِ جلایر صورت پذیرفت که به نیابت از سلطان محمد الجایتو در آنجا
حکم میراند. تنکز در این
جنگ، علاوه بر کشتار گسترده غیر مسلمانان، به
مسلمانان هم آسیب بسیار رساند.
و در پی آن فاتحانه به
دمشق بازگشت و با بازگشت او ملطیه دوباره به دست امیر چوپان افتاد.
۲۸ سال حکمرانی تنکز بسیار طولانی بود، زیرا
مدت حکومت نایب السلطنههای دمشق در دوره ممالیک بحری، که ۴۴ بار دست به دست گشت، جمعاً ۱۳۰
سال طول کشید و مدت حکومت برخی از نایب السلطنهها حتی به شش ماه هم نرسید.
تنکز در این مدت طولانی،
امنیت کامل را بر دمشق حاکم کرد.
در دوره نیابت تنکز، بر خلاف دوره برخی از اسلاف و اخلاف او، مغولان به دمشق حمله نکردند و او با اتکا بر این موقعیت ممتاز و با استفاده از مناسبات صمیمانهاش با سلطانِ مملوک، الملک الناصر، و به یُمن
ثروت بسیاری که به چنگ آورده بود، در
آباد کردن دمشق بسیار کوشید. دمشق در دوره تنکز به اوج شکوفایی رسید و ساختمان سازی و ایجاد بناهای عام المنفعه در آن رونق گرفت، خیابانها تعریض و سنگفرش شد و موجبات آسایش و
رضایت مردم فراهم آمد.
برخی از بناهای مهم فرهنگی و عام المنفعه این دوره در دمشق، که اهمیت معماری هم دارند، عبارت بودند از: دارالقرآن و الحدیث تنکزیه؛ جامع تنکز (تنکزیه)؛ حمام کنار جامع؛ کاخ باشکوهی در بیرون دمشق در قَطایع؛ مقبره سُتَیْته، همسر تنکز، متصل به مدرسه نورالدین زنگی مشتمل بر گنبدِ مقبره، نمازخانه، مکتب ایتام و رباط زنان.
اقدامات عمرانی تنکز به دمشق محدود نماند. وی بناهای عمومیبسیاری در دیگر شهرهای
شام ساخت، از جمله مدرسه تنکزیه در قدس، دو حمام زیبا در قَیْساریّه، و بیمارستانی در
صَفَد. همچنین حرم
بیت المقدّس را بازسازی کرد و
آب لوله کشی به درون حرم رساند.
یکی از اقدامات مهم عمرانی تنکز بازسازی قلعه جَعْبَر بود که به دست هولاکو ویران شده بود. او ابتدا در لشکرکشی
سال ۷۱۵ به ملطیه کارگران و صنعتگران بسیاری را از حلب به جَعْبَر برد و حاکم حلب را وادار به بازسازی آن کرد. بار دوم در ۷۳۵ یا ۷۳۶، به رغم منع الملک الناصر، حاکم حلب را واداشت با کمک بیست هزار کارگر و با بستن مالیاتهای سنگین بر بازاریان، کار بازسازی قلعه را به پایان برساند.
در میان نایب السلطنههای دمشق و حتی سایر ولایات تابع ممالیک تنکز جایگاه و اعتبار ویژهای داشت. به نوشته مورخان، تنکز دخترش را به
ازدواج سلطان در آورد
و سلطان هم، بنا بر گزارش
صفدی،
مقدّمات ازدواج دو دخترش را با پسران تنکز فراهم کرد اما ظاهراً این ازدواجها، به سبب سعایت بدخواهان، سر نگرفت. گر چه برخی از منابع بعدی با قاطعیت به سر گرفتن این وصلتها تصریح کردهاند.
عنایت خاص و
اعتماد سلطان ناصر به تنکز چنان بود که غالباً برای اقدامات و تصمیمات حکومتی با او
مشورت میکرد و توصیهها و وساطتهای او را میپذیرفت.
بنا بر گزارش
صفدی،
تنکز در دهه پایانی
حکومت خود جمعاً پنج بار به
قاهره،
سفر کرد و هر بار از
احترام و انعامِ بسیار سلطان برخوردار شد و با نهایت تکریم و تجلیل به دمشق بازگشت. در سفر ۷۳۳، سلطان علاوه بر اهدای اسب و زین و برگ و کالاهای بسیار قیمتی، یک میلیون و پنجاه هزار درهم پول نقد به او بخشید.
صفدی در ۷۳۹ شاهد استقبال بسیار اکرام آمیز سلطان و اعضای خانواده او از تنکز بوده است.
القاب تکریم آمیزی که سلطان به او داد به هیچ صاحب منصب دیگری نداد.
مناسبات بسیار نزدیک او با سلطان وی را در
حد قدرتی بلامنازع بالا برد، چنانکه نایب السلطنههای مراکز پنجگانه شام، نامههایی را که میخواستند برای سلطان ارسال کنند، ابتدا نزد او میفرستادند و او پس از آگاهی از محتوای نامه آن را مُهر میکرد و برای سلطان میفرستاد و سلطان نیز نامههای خود به دیگر نایب السلطنههای شام را به دمشق ارسال میکرد که همه اینها امیران و بزرگان شام را سخت اندیشناک و هراسان ساخته بود.
این همه اقبال و برخورداری تنکز سرانجام به پایان رسید و سلطان در اواخر ۷۴۰، سپاهی گران بر سر او فرستاد و او حتی فرصت
دفاع نیافت و به وعدههای امیران مصری
اعتماد نمود و خود را تسلیم کرد. تنکز را ابتدا به قاهره و سپس به اسکندریه بردند. وی در نیمه محرّم ۷۴۱ در
زندان وفات یافت و به روایتی او را کشتند. سه سال بعد (در
رجب ۷۴۴) جسدش را به دمشق انتقال دادند و در کنار جامع تنکز به خاک سپردند که بعدها تربت تنکز نام گرفت.
بنا بر منابع قدیم، رویگردانی سلطان از تنکز و دستگیر کردن و کشتن او ناشی از سعایت و
حسادت بدخواهان و فرماندهان رقیب
و احیاناً خودسریها و گستاخیهای تنکز در برابر سلطان بوده است، چنانکه به نوشته ابن قاضی شهبه
تنکز به رغم دستور سلطان، از ارسال اموالِ گرفته شده از
نصارا به قاهره خودداری کرد و نگرانی سلطان را از احتمال بد رفتاری متقابلِ حاکمان فرنگ با مسلمانان آن سرزمین به هیچ گرفت. تنکز حتی امیران بزرگ را، بدون صدور فرمانی از جانب سلطان، زندانی و مجازات میکرد و سپس گزارش آن را به سلطان میداد و سلطان هم فقط از او سپاسگزاری میکرد.
محمد احمد دُهمان،
که نقش تنکز را در
سلطنت ممالیک و سرنوشت او را به جعفر برمکی در دستگاه
خلافت عباسی،
تشبیه کرده، دلایل دیگری نیز بدون ذکر سند بر شمرده است. این دلایل، که در السّلوکِ مَقْریزی
عیناً آمده، عبارت است از آنکه سلطان سه بار درباره یکی از زیر دستان تنکز که در
زندان بود،
شفاعت کرد اما تنکز اعتنایی نکرد و سلطان که از این خیره سری به
خشم آمده بود، در مقابل برخی از امیران گفت که من قاتل برادرم را به شفاعت تنکز آزاد کردم اما او شفاعتم را درباره مملوکش به هیچ گرفت. دیگر آنکه نایب بلاد روم سفیری را با نامهای برای الملک الناصر، راهی مصر کرد و تنکز در دمشق چون دانست که
سفیر حامل نامهای برای او نیست و فقط نامهای برای سلطان مملوک به همراه دارد، آن را
اهانت به خود شمرد و سلطان با آگاهی از این خبر به خشم آمد. یک بار نیز تنکز از سلطان
اجازه خواست به جعبر سفر کند اما با وجود پافشاری وی، سلطان اجازه نداد
و تنکز در حضور امیران خود به سلطان بد گفت و او را به بیلیاقتی متهم کرد و سلطان از این گفته با خبر شد. به نوشته دهمان
تنکز که دگرگونی نظر سلطان را احساس کرده بود اموالش را برای انتقال به جعبر آماده کرد و سلطان هم با اطلاع از این امر، به دستگیری او مصمم شد.
مورخان تنکز را ستودهاند و بر خداترسی و پاکدامنی و پایبندی او به
احکام شریعت و پرهیز از معاصی و محرّمات و از توجه او به اجرای
عدالت و رسیدگی دقیق به شکایات و ایجاد
امنیت، حتی برای اقلیتهای غیر مسلمان، گزارشهای بسیاری دادهاند.
او در تکریم عالمان و تقرب به آنان میکوشید
و خود نیز لقب
عالم داشت. وی
صحیح بخاری را از ابن شحْنه و کتاب الاثار طَحاوی (متوفی ۳۲۱) و
صحیح مسلم را از عیسی مُطْعِم و ابوبکربن عبدالدائم شنید و عبدالقادر مقریزی (متوفی ۷۳۳) ثُلاثیات بخاری را نزد او در
مدینه خواند.
وی در کنار آراستگی به صفات پسندیده، از زیرکی مناسب فرمانروایی برخوردار نبود و بردباری و گذشت و مدارا در او راه نداشت و گاه تندخویی و خشم چنان بر او غالب میشد که وی را به شخصی
جبار تبدیل میکرد.
او در گردآوری
ثروت بسیار حریص بود. این خصلتها و نیز جایگاه ممتاز او نزد سلطان و مدت دراز حکومتش، او را به ثروتمندترین نایب السلطنه شام تبدیل کرد. دارایی او چندان بود که کاتبی را مأمور کرده بود تا اموالی را که به خزانهاش میرسد پیوسته محاسبه کند.
املاک و داراییهای او منحصر به دمشق نبود بلکه در قدس، حِمْص و حتی
مصر نیز املاک و اموال بسیار به چنگ آورد.
صفدی گزارش مفصّلی از جزئیات داراییهای غیر منقول او آورده که ارزش مجموع آنها ۹.۴۳۶.۵۰۰ درهم برآورد شده است.
(۱) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج ۴، چاپ محمد محمدامین، قاهره ۱۹۸۶.
(۲) ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
(۳) ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴.
(۴) ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵) ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه استانبول، مجموعه ایاصوفیه، ش ۳۴۳۹، چاپ فواد سزگین، فرانکفورت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۶) ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، چاپ عدنان درویش، دمشق ۱۹۷۷ـ۱۹۹۴.
(۷) ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج ۱۴، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۸) محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۹) خلیل بن ایبک
صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، چاپ علی ابوزید و دیگران، دمشق ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
(۱۰) خلیل بن ایبک
صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج ۱۰، چاپ ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۱) احمدبن علی مقریزی، کتاب السلوک لمعرفه دول الملوک، ج ۲، قسم ۲، چاپ محمدمصطفی زیاده، قاهره ۱۹۴۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسعید حسامی ناصری تنکز»، شماره۳۹۵۶.