ابنکرامه ابوسعد حاکم محسّن بن محمد جشمی بیهقی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِکَرّامه، ابوسعد حاکم محسّن بن محمد بن کرّامه جُشَمی بیهقی (۴۱۳- مق ۴۹۴ق/۱۰۲۲-۱۱۰۱م)،
متکلم معتزلی و شخصیت برجسته زیدی بود.
کنیه او را ابوسعید نیز آوردهاند.
وی از اعقاب
حضرت علی (ع) و سیزدهمین پشت از
محمد حنفیه و از ناحیه بیهق،
از قصبه جشم، از توابع
نیشابور بوده است.
جشم نام قبیلهای از
عرب هم بوده و احتمال میرود که
قبیله مزبور در
خراسان ساکن شده بوده است.از آنجا که حاکم بنابر نسبنامهاش عرب بوده و مورخان او را از قبیله جشم گفتهاند، بسا که مقصود از انتساب حاکم به جشم، انتساب او به این قبیله بوده باشد و قصبه جشم نیز به سبب سکنای این قبیله در آنجا چنین نامیده شده باشد.
امری که بیهقی بودن حاکم را تأیید میکند، این است که او تفسیری مبسوط و نیز تفسیری موجز به
زبان فارسی نوشته
و نیز شاهدی در دست است که بعضی کتابهایش را به فارسی
تصنیف کرده بوده است.
حاکم در خراسان
نشو و نما یافت، سپس از آنجا
مهاجرت کرد و به
مکه رفت. زمان این مهاجرت دانسته نیست و معلوم هم نیست که آیا از ابتدا به مکه رفته بوده است یا به جای دیگر؟ البته این حقیقتی است که در اواسط
سده ۵ق منازعات بین
شعیه و
سنی در نیشابور بالا گرفت.
در واقع پس از انحطاط دولت
آل بویه و زوال قدرت آنان وضع
معتزله به خطر افتاد و در معرض آزار و تضییق قرار گرفتند. در ۴۵۶ق در جامع منصور، معتزله را
لعن کردند و از آن پس لعن و ضرب و شتم و حمله به آنان کاری متداول و پسندیده شد.
در چنین اوضاع و احوالی طبیعی بود که معتزله از جاهایی که بر ایشان خطر ایجاد میکرد، به نواحی امن
مهاجرت کنند. بدین لحاظ بسیاری از علمای معتزل از نیشابور و
خراسان خارج شدند. آرامش مکه و اینکه بسیاری از بزرگان زیدیه در این شهر مقیم بودند، آنجا را تبدیل به مرکزی برای جذب
زیدیه کرده بود و اگر حاکم نیز به آنجا رهسپار شده باشد، تعجبی ندارد، ولی در مورد او نکته پذیرفتنیتر این است که در اواخر عمرش به مکه رفت و دلایلی نیز وجود دارد که این فرض را تأیید میکند.
ابنکرامه بر اثر سوءقصدی در مکه به
قتل رسید و کسانی که به قتل او اقدام کردند، احتمالاً داییهای او و گروهی از
جبریه بودند و این به سبب کتابی بود که با نام رسالة الشیخ ابی مره یا من ابی مرة الی اخوانه المجبره نوشته بود.
وی این رساله را در طعن مجبّره نوشته و آنان را از اتباع ابلیس انگاشته بود. بعضی نیز سبب قتلش را اعتزال او و یا غلوّش در اعتزال و حب
اهل بیت دانستهاند ولیکن به اغلب احتمال، عنوان تحریک کننده رساله مذکور و اینکه داییهایش نیز در معرض تیغ انتقاد او قرار گرفته بودند، باعث قتلش شده بود.
حاکم که عالمی ذوفنون بود، تصانیف بسیاری از خود برجای گذاشت، به ویژه در
علم تفسیر که او را فرید زمانش خواندند.
در این زمینه زمخشری، مفسر معروف، از جمله شاگردانِ او بود
و گفتهاند که تفسیر کشاف او از تفسیر حاکم گرفته شده است، بجز اینکه زمخشری در آن با تعقید سخن گفته است.
رابطه استادی و شاگردی حاکم و زمخشری بر محققان و عالمان قدیم و جدید تا حدود بسیاری پوشیده مانده است. برخی گفتهاند اولین تفسیر مبسوط معتزلی، تفسیر زمخشری است با نام الکشاف عن حقایق التنزیل، لیکن حقیقت این است که زمخشری در اثر خود به تفسیر استادش حاکم، نظر داشته و بر آن مبنا به
تفسیر اقدام کرده است.
از دیگر شاگردان حاکم، قاضی اسحاق بن عبدالباعث بوده که در ۴۴۱ق نزد وی رفته و از او کسب
علم و
حدیث کرده است.
اولاد و اعقاب حاکم نیز در علم و
معرفت از پایگاه ویژهای برخوردار بودند و لقب «حاکم» که داشتند، میتواند دلیلی بر مقام علمی آنان باشد. از حاکم فرزندی به نام محمد و معروف به حاکم باقی ماند. حاکم عفیف القضاة هادی و حاکم موفق از فرزندان حاکم محمد بودند، از ابنعفیف القضاة هادی نیز فرزندی به نام جدش حاکم ابوسعد محسن باقی ماند که در
ادب و
شعر دستی داشت.
از استادان حاکم ۳ تن از همه مهمترند: ابوحامد احمد بن محمد بن اسحاق نجار (یا نجاری، د ۴۳۳ق) که اولین استاد او بود و بیشترین اثر را بر وی گذاشت، علی بن عبدالله بن احمد نیشابوری (ابنابی الطیب، د ۴۵۷ق) که ساکن بیهق بود و پس از ابوحامد مهمترین مربی او شمرده میشد و قاضی القضاة ابومحمد عبدالله بن حسین ناصحی (د ۴۴۷ق) که حاکم
فقه را نزد او خوانده بود. وی همچنین از ابوعبدالرحمان سلمی، ابوالحسین عبدالغافر بن محمد فارسی، قاضی ابوالحسن حافد، ابوالحسین وخشی، ابوعلی وخشی و امیر ابوالفضل میکالی نیز
حدیث آموخت.
مربیان اصلی او از شاگردان با واسطه یا بیواسطه قاضی عبدالجبار، از اهل عدل (معتزله) بودند
و در شکل دادن به تفکر معتزلی وی سهم اساسی داشتند. به ویژه که در روزگار حاکم فکر شیعی و معتزلی بر نیشابور غالب بود.
مورخان به اتفاق آرا او را متکلم معتزلی و از
مذهب زیدیه دانستهاند،
تا جایی که از ائمه زیدیه معتزله در عصر خویش شمرده شده است.
وی نخست حنفی مذهب بود، ولی از حنفیه برید و به
شیعه زیدیه پیوست.
اما در تاریخ بیهق خبری از حاکم نقل شده که روایت آن با چند واسطه از
مالک بن انس است
و این میتواند حاکی از تسامح نسبی او در تشیع باشد - چنانکه زیدیه غالباً از چنین تساهلی برخوردار بودند.
حاکم را برجستهترین مورخ معتزله از بعد از ابوهاشم جبائی (د ۳۲۱ق) تا اواخر
سده ۵ق و یکی از مهمترین مورخان زیدیه شمردهاند. در واقع بعد از قاضی عبدالجبار وی برجستهترین فرد از مکتب جبائیه شمرده میشود.موفقیت او در تلخیص دقیق کتب قاضی و آراءِ جبائیه و استفاده از عبارات واضح و دوری از طرزبیان مغلق قاضی، بهخصوص چشمگیر است، به طوری که بعد از قاضی از مشهورترین متکلمان جبائیه و شاید آخرین رجل این گروه بود.یحیی بن حمید در نزهة الانظار در ستایش حاکم، او را «رأس عدلیّه»، «ناصرِ عدلی مذهبان»، «قاطع» و «قاصم» میخواند.
از جمله خدمات علمیِ کمسابقه حاکم در این زمینه، نگارش فصلی است در باب «خروج اهل عدل» که آن را بر طبقات افزوده، و در آن از جنگهای معتزلیان و کسانی که بر
بنی امیه خروج کرده بودند، یاد کرده است.در این فصل وی پیوند بین
شیعه و معتزله و عدم اعتزال معتزله در امر سیاست را شرح داده است.
او در طریق اهل اعتزال پیروی ابوعلی جبایی را میکرد، اما سند مذهب اعتزال زمان خود را با چند واسطه به
محمد حنفیه میرساند که او نیز مستقیماً از پدر خود
حضرت علی (ع) و وی از
رسول اکرم (ص) آن را اخذ کرده بود. به عقیده حاکم و دیگر معتزله، محمد حنفیه در علم کلام از منزلتی عظیم برخوردار بود و حتی از
امام حسن و
امام حسین (ع) نیز پیشتر میرفت.
حاکم اعتقاد راسخ به نظر و
تفکر و
تدبر داشت، اما به شرطی که به معرفةالله منتج شود. اتخاذ نظر به اندیشه و تعقل شخصی را لازم میدانست و ایمانی را که به
تقلید حاصل آمده باشد، فاسد میشمرد. بدینسان برهان و استدلال را در امر دین ضروری میدانست. به رغم او هر مذهبی که دلیلی برایش نباشد، باطل است.
به عقیده حاکم برای معرفت
نبوات و شرایع، قول به
عدل و
توحید از اولِ ضروریات است: «واجب است اولاً خداوند تعالی به صفات و عدلش شناخته آید، سپس تعلم
نبوات و سپس دانستن فقه و شرایع و
حدیث و
تفسیر ، زیرا معرفت شرع جز به معرفت کتاب و سنن تمام نمیشود و با این ترتیب این علوم واجب میگردد» و نیز از اوست که «هیچ علمی از علوم صحیح نیست، مگر بعد از معرفت خداوند و توحید و عدل او».
معتزله پس از اعتقاد به عدل
خداوند به قبول
تفویض معتقدند و هر که به تفویض بیاعتقاد باشد، از شناخت عدل خدا و معرفةالله قاصر آمده، گمراه و سرگردان است. پس مخالفت با جبر برای معتزله امری غیر از دفاع از
دین نیست. حاکم با مذهب جبر دشمنی تمام داشت، آن را مناقض
قرآن و از نمونههای بارز
کفر میشمرد. او به فِرق مختلف چون
مرجئه و
خوارج نیز پرداخت و آنها را رد کرد، ولی هیچ یک چون جبریه دشمنی او را برنمیانگیختند.
مذهب جبر در نظر او شامل هر عقیده مخالف مذهبی عدل و توحید میشد. وی حتی بزرگترین مناقض مکتب خود را قول به جبر میدانست، تا جایی که میگفت «هر شری از مذهب جبر است». او و قاضی عبدالجبار
مذهب اشعریه را جزئی از طایفه گسترده مجّبره میدانستند و حاکم در ردّ شدید خود بر این طایفه البته اشاعره را نیز در نظر داشته است.
به هر تقدیر اگر حاکم در ابتدای حال - زمانی که
حنفی مذهب بود - به مکتب اعتزال و یا شاخه بهشمیّه آن پایبندی تمام داشت، پس از انتقال به مذهب زیدیه قطعاً نمیتوانست با آنان موافقت تام داشته باشد، زیرا اگرچه زیدیه در بیشتر اصول با متکلمان معتزلی متفقند، در قضیه
امامت از آن جدا میشوند، و حتی در فقه نیز با اینکه فقه زیدی بسیار نزدیک به فقه حنفی است، ولی با آن مطابقت کامل ندارد. اینها همه مجموعاً هویت خاصی به زیدیّه میبخشد. حاکم نیز چون دیگر زیدیه از قائلان به امامت
زید بن علی بود و دلیل حقانیت زید را مانند همفکران خود، در روایاتی که به رسول اکرم (ص) یا به ائمه (ع) نسبت میداد، جستوجو میکرد.
حاکم تعلیم بنیادی زیدیه را تفضیل
حضرت علی (ع) بر دیگر
صحابه و اولویت او در امامت میداند و نیز قبول اینکه امام پس از حسین علیهماالسلام باید از اولاد آنان باشد، و این نه به
وراثت بلکه به فضل و طلب ثابت میشود و نیز اینکه بر امام خروج بر امرای جور
واجب است.
وی با اینکه شیعه بود، اما از
شیعه اثناعشریه تحاشی میکرد و اختلاف آنان را در تعیین هر
امام پس از درگذشت امام سابق، با عقیده آنان درباره منصوص بودن امامت ناسازگار میدانست.
افزون بر این او مهدویّت خاصه را نمیپذیرفت و به مشروعیت خلافت خلفای پیش از حضرت علی (ع) و لزوم انتخاب امام در هر زمان و انعقاد پیمان امامت باور داشت.
شمار تألیفات ابنکرامه به چهل و چند کتاب میرسد، بعضی
شمار آنها را چهل و دو کتاب ذکر کردهاند:
۱. شاید مهمترین اثر او تفسیر بر قرآن کریم باشد.بیهقی
از تفسیری از او در ۲۰ مجلد سخن میگوید و جنداری
آن را تفسیری مشهور و شاخص در بین تفاسیر میشمارد.نام آن باید التهذیب فی التفسیر یا التهذیب فی تفسیر القرآن باشد که به گفته ابنابی الرجال
در ۹ جزء بزرگ نوشته شده بود.نسخههای ناقصی از آن در صنعا،
قم و میلان موجود است.
تلخیصی از این کتاب نیز موجود است که مؤلف آن دقیقاً معلوم نیست و با عنوان التقریب المختصر من التهذیب در کتابخانه عمومی شرقی بانکیپور موجود است.
۲. رساله ابلیس الی المجبره.
این کتاب با نامهای گوناگون یاد شده است: رسالة الشیخ ابی مره،
رسالة الشیخ ابلیس الی اخوانه المناحیس،
من ابی مره الی اخوانه المجبره.
در فهرست میکروفیلمها،
این کتاب با نام رساله ابلیس الی اخوانه من المجبره و المشبهة فی الشکایة عن المعتزله آمده که در ۱۶ باب است.نسخهای از آن را نیز میتوان در صنعا با نام الدّرة علی لسان الشیخ ابی مرّه الی اخوانه من المجّبره یافت.
۳. عیون المسائل، در علم کلام و شرح آن.
نسخه خطی آن در کتابخانه دانشگاه لیدن موجود است، شرح العیون هم در همان کتابخانه و نیز صنعا وجود دارد.آنچه هم در مجموعه فضل الاعتزال و طبقات المعتزله چاپ شده، طبقات ۱۱ و ۱۲ معتزله، برگرفته از شرح العیون است.
۴. کتاب تنبیه الغافلین فی (عن / علی) فضائل الطالبین، که گفتهاند در آیات وارده در شأن
امیرالمؤمنین (ع) و اولاد اوست و در موضوع خود بینظیر است.
به قول خود مؤلف، وی آیاتی را که اهل تفسیر در باب
اهل بیت (ع) ذکر کردهاند، در آنجا گرد آورده است.
نسخههایی از آن در صنعا موجود است.
۵. کتاب التأثیر و المؤثر فی علم الکلام،
کتابی است در اهمّ موضوعات کلامی و چنانکه مؤلف خود اشاره کرده، در آن به بحث از علل اشیاء، حدوث افعال، کیفیت خلق و ایجاد، قدیم یا محدث بودن جهان،
قدرت و
علم و حیات خداوند تعالی و نظایر آنها پرداخته است.وی ادیان را برپایه
شناخت این امور میداند: مؤثرات، آنچه بیتأثیر است، کیفیت تأثیر، صفات مؤثر و آنچه بر آن اثر میگذارد.
۶. جلاء الابصار فی متون الاخبار،
که ابناسفندیار
و جنداری
فقط آن را جلاء الابصار خواندهاند.جنداری
این کتاب را مسند میخواند و میگوید که در حدیث مثل آن کتابی نیست، ولیکن کتاب ظاهراً به ترتیبی است که نمیتوان آن را مسند دانست،
زیرا در آن کتاب به بیان فرق و اختلاف در آراء و دیانات پرداخته است.
۷. نصیحة العامه یا الرسالة فی نصیحة العامه، کتابی است که در بیان مذاهب باطل و مذهب صحیح در عقاید تصنیف شده است.نسخی از این کتاب در کتابخانههای صنعا، برلین و جاهای دیگر وجود دارد.
۸. کتاب السفینة فی علم التاریخ، در ۴ مجلد تألیف شده و در
سیره انبیا،
حضرت رسول (ص) و
صحابه و
عترت (ع) است.گفتهاند که این کتاب در زیدیه اثر بسیاری داشته و از آن بسیار نقل کردهاند.
۹. السفینة الجامعة لانواع العلوم، در ۴ مجلد و گفتهاند که در آن بین
زهد و
فقه جمع کرده است. از این کتاب نسخههایی در صنعا و جاهای دیگر موجود است.
۱۰. تنزیه الانبیاء و الائمه
که نسخهای از آن در کتابخانه دانشگاه ییل وجود دارد.
۱. کتاب المؤثرات در
حدیث بستان الشرف
الرد علی المجبره.
۲. کتاب الامامة علی مذهب الزیدیه یا...الزیدیة الهادویه.
۳. تفسیری مبسوط و تفسیری موجز، هر دو به فارسی.
۴. کتاب فی الشروط و المحاضره،
که فؤاد سید
آن را با دو عنوان کتاب المحاضره و کتاب الشروط آورده است؛ برخلاف این مورد، ابنابی الرجال
از دو کتاب ترغیب المهتدی و تذکرة المنتهی به طور جداگانه یاد میکند که سید
دو کتاب را با هم تحت یک عنوان آورده است.
۵. کتاب العقل.
۶. کتاب الاسماء و الصفات.
۷. کتاب الحقائق و الوثائق.
۸. المنتخب فی کتاب الزیدیه
که سید
آن را با عنوان کتاب المنتخب فی فقه الزیدیه آورده است، اما زرزور
احتمال میدهد که عنوان آن المنتخب یا المنتخب فی الفقه بوده باشد.
۹. کتاب الانتصار لسادات المهاجرین و الانصار.
۱۰. کتاب تحکیم العقول فی الاصول
رساله الباهرة فی الخاسره
که به گفته زرزور
مقصود از آن فرقه باطنیه است.
۱۱. الرسالة الغرّاء.
(۱) ابنابی الرجال، احمد، مطلع البدور و مجمع البحور، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۲) ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۳) ابنشهر آشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۴) ابنمرتضی، احمد، المنیة و الامل، به کوشش محمد جواد مشکور، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م.
(۵) بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش قاری سید کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۸م.
(۶) جنداری، احمد، تراجم الرجال المذکورة فی شرح الازهارِ ابنمرتضی، صنعا، ۱۳۴۱ق.
(۷) زرزور، عدنان، الحاکم الجشمی و منهجه فی تفسیر القرآن، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۸) سید، فؤاد، حاشیه بر العقد الثمین فی تاریخ البلد الامینِ امام تقیالدین فاسی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۹) سید، فؤاد، «ترجمه الحاکم الجشمی»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله ابوالقاسم بلخی و دیگران، تونس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۴م.
(۱۰) سید، ایمن فؤاد، مصادر تاریخ الیمن، قاهره، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۱۱) عیسوی، احمد محمد و دیگران، فهرس المخطوطات المکتبة الغربیة بالجامع الکبیر بصنعاء، قاهره، ۱۹۷۸م.
(۱۲) فارسی، عبدالغافر، تاریخ نیسابور، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۲ق.
(۱۳) مرعشی، خطی.
(۱۴) مرکزی، میکروفیلمها.
(۱۵) یاقوت حموی، معجم البلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله « ابنکرامه»، ج۴، ص۱۶۷۹.