ابنزبعری عبدالله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ زِبَعْری،
عبدالله از برجستهترین شاعران
مخضرم قریش و از سرسختترین دشمنان
پیامبر (ص) که در سال ۸ ق/۶۲۹م
اسلام آورد.
وی از
بنی سهم بن فهر بود که مانند دیگر قریشیان
بنیکنانه در
مکه و اطراف آن سکنی داشتند.
همه اخباری که درباره
عبدالله ذکر کردهاند و نیز همه اشعاری که به وی نسبت دادهاند، همانند بیشتر اشعار جاهلی و صدر
اسلام آشفته است و تصویری چندان روشن از وی به دست نمیدهد، حتی بر آنچه فوک آورده اعتماد نیست؛ رشته پیوسته و همگونی است که اسلام در آن انقطاع آشکاری پدیدار نکرده است: وی گویی در عصر اسلام هم بر آیین پدران زیسته و به شیوه آنان
شعر سروده است. با این حال زندگی او را بر حسب این دو دوره بررسی میکنیم، اما باید اعتراف کرد که امروز، بازشناختن
افسانه از
حقیقت در روایاتی که مستند ما بودهاند، دیگر میسر نیست.
وی همان شاعر محبوب
قبیله است که باید مسئولیت دفاع از قبیله و سنتها و عادات آن را بر عهده گیرد و در سینه پهناور صحرا، «مفاخر» قوم خویش و «مثالب» دشمنان را به آواز بلند برخواند، از این رو،
عبدالله را نسبت به بنی سهم و قریش سخت متعصب مییابیم. تا آنجاکه گویی نوعی تقدس برای قریشیان قائل بوده است، چه هنگامی که حبشیان با پیلان خود به
کعبه حمله آوردند، وی میگوید که
خداوند (
الله ) بیش از بندگان نگهبان کعبه بوده است
هر چند که در صحت انتساب این شعر باید سخت تردید کرد،
و بر خویش میبالد که فرزند خاندانی است که در برابر پیمان مطیبین بایستادند و در برابر بنی
عبد مناف که با گردن فرازی میخواستند کلید
کعبه را از بنی
عبدالدّار باز گیرند، به مقاومت پرداختند.
اما همو آنگاه که با قومی از
قریش در میافتد، ملاحظات قبیلهای را از یاد میبرد و بیآنکه از عاقبت بیندیشد با هجای گزنده خویش به آنان میتازد. این امر، آنگاه که گروهی از
بنی قصی به
دارالندوه در آمدند و از ورود وی بدانجا جلوگیری کردند، رخ داد، او در این هجا آنان را از اینکه با گفتارهای بیهوده خویشتن را خوار کردهاند، نکوهش میکند و سنت پسندیده «
رفاده » را
رشوه خواری میخواند.
پس شبانگاه او این شعر را بر سر در دارالندوه آویخت، اما مردم بیدرنگ سراینده را بازشناختند و آهنگ
کیفر وی کردند، زیرا قریش را رسم بر این بود که چون کسی در درون قبیله فرد دیگری را
هجو میکرد، هجو کننده را به سختی کیفر میدادند. از این رو
عتبة بن ربیعه از
بنی قصی نزد بنی سهم آمد و او را طلب کرد تا زبانش را ببرد، اما از بیم آنکه مبادا شاعر طایفه ایشان نیز به
قصاص دچار همان کیفر گردد، از او درگذشتند و سرانجام
عاص بن وائل او را دست بسته به عتبه تحویل داد و شاعر به امید رهایی مدیحهای در ستایش خانواده او و نیز عاص بن وائل سرود، ولی سرانجام توانست با سرودن شعری در مدح بزرگان قوم از بند برهد، وی از سرزنش دشمنان که به او میگفتند قبیلهات تو را تسلیم کرده، دل آزرده نشد و همچنان به ستایش بزرگان آن پرداخت و حتی آشتی با بنی قصی را هم پذیرفت.
ظاهراً
ابن زبعری، مانند هر شاعر جاهلی، در بین قبایل نیز نفوذی شدید داشته است؛ چنانکه توانست میان
مخزوم و
خزاعه که به سبب
قتل ولید بن مغیره، در آستانه
جنگ قرار داشتند، آشتی اندازد و بنی خزاعه را به پرداختن
خونبها وادارد.
این است خلاصه آنچه از زندگی جاهلی
عبدالله میشناسیم.
دوره دوم زندگی او، بیشتر شامل ستیزهجویی با
پیامبر (ص) و مسلمانان است. او که هرگز سوداهای
دوران جاهلیت را از سر به در نکرده بود، از همان آغاز دعوت پیامبر (ص) در
مکه به سختی با آن حضرت و نیز با اسلام به ستیز پرداخت. پیامبر (ص) در همین سالهای آغازین دعوت (حدود سالهای اول و دوم
بعثت )، در مکه توانست
نضر ابن حارث و گروهی را به یاری آیههایی از
سوره انبیاء مجاب سازد. چون
ابن خبر به گوش
ابن زبعری رسید، به
محاجه برخاست که آیههای ۱۰۱ و ۱۰۲ از همان
سوره به همین مناسبت نازل گردید.
ابن عباس بر آن است که آیات ۵۷ و ۵۸ از
سوره زخرف (۴۳) نیز به همین مناسبت نازل شده است. یکی دیگر از جسارتهای
عبدالله آن است که گویند در سال دهم بعثت هنگامی که حضرت پیامبر (ص) در خانه
کعبه مشغول
نماز بود، وی به تحریک
ابوجهل، چیزی پلید به سوی آن حضرت پرتاب کرد، پیامبر (ص) شکایت به
ابوطالب برد و
ابوطالب نیز رفتار آنها را به همان گونه پاسخ گفت. و آیه ۲۶ از سوره انعام (۶) در این باره نازل گردید.
پس از هجرت در نخستین روزهای ورود به مدینه
عبیدة بن حارث از طرف پیامبر (ص) با ۶۰ یا ۸۰ تن از
اصحاب مأمور
جنگ با کاروانی از
قریش گردید، اما جنگی در نگرفت و سپاهیان بازگشتند.
ابوبکر شعری درباره این نخستین
سریه سرود و
ابن زبعری در سرودهای با همان
وزن و
قافیه به او پاسخ داد و بازگشت مسلمانان را که به گفته او آمده بودند تا بهترین
میراث قریش یعنی بتهای مکه را بربایند، به بیم و هراسِ آنان از روبهرو شدن با نیزهها و اسبهای با شکوه سپاهیان قریش نسبت داد و مسلمانان را بیم داد که اگر جنگ آغاز میکردند، سرنوشتی بس
شوم در انتظارشان میبود. او در پایان همین شعر به ابوبکر طعنه میزند که چرا از فهر دفاع نکرده است.
گر چه وی بر خلاف
ابن اسحاق در اینکه این شعر از
ابن زبعری باشد، تردید دارد.
در ۲ق/۶۲۳م
جنگ بدر درگرفت و او که شاهد شکست قریش و کشته شدن سرداران بزرگ
قبیله بود، مرثیهای بسیار اندوهبار سرود و بر کشتهشدگان قریش چون
نبیه بن حجاج، عتبه و
شبیة بن ربیعه، حارث و
عاصی بن منّبه و
ابوجهل سخت گریست.
حسان بن ثابت نیز با قصیدهای به او پاسخ گفت.
قریشیان که شکست بدر دلهایشان را خسته بود و برای خونخواهی بیقراری و لحظه شماری میکردند،
ابن زبعری را با ۳ تن دیگر برای یاری خواهی از دیگر قبیلهها گسیل داشتند.
تا آنکه
جنگ احد (۳ق/۶۲۴م) درگرفت و
ابن زبعری که به گونهای فعال در این جنگ شرکت جسته و یکی از مسلمانان را با نام
عبدالله بن سَلَمه کشته بود، سرمست از این پیروزی اشعاری سرود. وی در یکی از اشعار، نخست به قضای محتوم اشاره میکندبر اساس همین گفتهها وی را جبری مسلک پنداشته است،
و آنگاه حسان را مورد خطاب قرار میدهد و با
طعنه، از کاسههای سر، دست و پاهای بریده و زرههایی که از دلیران در آوردگاه بر کنده شده، با وی سخن میگوید.
آرزوی او آن است که ای کاش بزرگان قریش که از بدر کشته شدند، حاضر میبودند تا ناشکیباییهای
خزرج را در برخورد نیزهها و کشته شدن
بنی عبدالاشهل (از
اوس ) را به چشم خویش میدیدند. او با خرسندی از انتقامی سخن میگوید که باید تعادل را میان کشتگان هر دو گروه برقرار سازد،
حسان به این
قصیده نیز پاسخ گفته است.
ابن زبعری در قصیده دیگری کوشید تا از این نبرد و پیروزی قریش حماسهای بزرگ بسازد، چندانکه مسلمانان
آرزو کنند زمین بشکافد و در آن فرو روند، او پس از اشاره به کشتار
بنی نجار با غرور بسیار به وصف صحنه کارزار پرداخته میگوید: اگر بلندیهای آن دره نبود، احمد (پیامبر (ص)) نیز مانند
حمزه و
نعمان بن مالک کشته شده بود. حسان به این
شعر او نیز با قصیدهای پاسخ داده است. که برخلاف
ابن اسحاق در انتساب این اشعار به این دو تردید کرده است،
ابن زبعری در سروده دیگری درباره همین
جنگ از کشته شدن
عبدالله بن جحش، حمزه و
اعرج بن مالک شادی میکند و بر رهایی گروهی از مسلمانان از
مرگ تأسف میخورد.
در ۵ ق/۶۲۶م
ابن زبعری شاهد
غزوه خندق بود. او چون دید گروهها و قبایل گوناگون (احزاب) دست به دست هم داده و
مدینه را محاصره کردهاند، به نیروی همکیشان خویش دل بست و قصیدهای در فخر لشکریان مخالف پیامبر (ص) پرداخت و بزرگان ایشان، چون
عیینة بن حصن و
ابوسفیان را ستود و در آن، از فراز آمدن ایشان به
یثرب و روز چیرگی بر محمد (ص) سخن راند و
شعر خود را با این سخن که «اگر آن خندقها نمیبود، هر آینه از مسلمانان چیزی جز کشتههایی برای پرندگان و گرگان بر جای نمیماند»، به پایان برد. این شعر را نیز حسان بن ثابت و
کعب بن مالک پاسخ گفتهاند.
پس از غزوه خندق
عثمان بن طلحه،
عمرو بن عاص و
خالد بن ولید به
مدینه رفتند و اسلام آوردند. از سوی دیگر مدتها پیش بنی سهم با
جمح،
عبدالدار،
مخزوم و
عدی بن کعب در برابر
پیمان مطیبین پیمان دیگری بسته بودند و با آغشتن دستهایشان به خود حیوانی، در
کعبه سوگند یاد کرده بودند که هیچ یک دیگری را تسلیم نکند - این گروه همان کسانند که خود را احلاف نامیدند. بدین سبب
ابن زبعری از اسلام آوردن آن ۳ تن بسیار برآشفت و در شعری آن پیمان را به یادشان آورد.
پس از
فتح مکه (۸ق)
ابن زبعری به همراه
هبیرة بن ابی وهب به نجران گریخت. حسان شعری در هجای او سرود و او را از قدرت حضرت رسول (ص) در این
جهان و عذاب سخت در آن جهان بیم داد. این هجا در
ابن زبعری بسیار مؤثر افتاد، چندانکه عازم مکه شد، در دیدار با
پیامبر (ص)از همه آنچه پیش از آن انجام داده بود، پوزش خواست و خدای را سپاس گفت که او را
هدایت کرد و
اسلام را در دلش افکند؛ همچنین از
بتپرستی ابراز پشیمانی کرد و آنگاه که پیامبر (ص)این همه را بر او بخشود، وی زبان به
مدح آن حضرت گشود و بار دیگر از اینکه سنگی را میپرستیده و قربانیها تقدیم آن میکرده، اظهار پشیمانی کرد. پیامبر (ص) نیز از اینکه او به اسلام رهنمون شده، خدای را سپاس گفت.
پس از آن مدیحهای دیگر تقدیم حضرت پیامبر (ص) کرد و در خلال آن،
کفر و
همنشینی با
شیطان را سبب اصلی بدگوییهای خود دانست و
وعده کرد که در برابر هر هجا، مدیحهای بسیاری بسراید و پیوسته به دفاع از پیامبر (ص) برخیزد.
وی در
شعر دیگری نیز به همین گونه به سرزنش خویش پرداخته و از کردار گذشته خویش پوزش خواسته و اشاره کرده است که
ایمان او به پیامبر (ص) نه از روی
مصلحت که از سرِ
صدق بوده است.
اما به نظر میرسد که
ابن زبعری چندان هم سوداهای جاهلی را از سر به در نبرده بود، چه آنگاه که
عمر به
خلافت رسید، برای پیشگیری از شعلهور شدن آتش کینههای پیشین، مردم را از خواندن اشعار
دوران جاهلیت بازداشت، ولی
ابن زبعری که به همراه
ضرار بن خطاب فهری به مدینه آمده بود، با وی نزد حسان رفت و آن دو، شعرهایی را که پیش از
اسلام آوردن، علیه حسان سروده بودند، برای وی باز خواندند و از مدینه بیرون شدند. حسان از این رفتار چندان برآشفت که به شکایت نزد عمر رفت. او نیز آن دو را بازگرداند و
اجازه داد تا حسان نیز با آنان چنان کند و سرودههایش را بر آنان بخواند تا دلش آرام گیرد.
اشعاری که
ابن زبعری در ستیز با اسلام سروده بود، هیچ گاه از یاد دشمنان اسلام نرفت. مثلاً چون
مسلم بن عُقبه از طرف
یزید بن معاویه به کشتار و غارت مردم
مدینه پرداخت، و خبر فتح به یزید رسید، او بیدرنگ به شعری که
ابن زبعری درباره
غزوه احد سروده بود، تمثل جست و خود نیز ابیاتی در انکار
نبوت و
وحی بدان افزود.
نیز
ولید بن یزید گاه که مست میگردید، فرمان میداد تا همین
شعر را به آواز برایش بخوانند.
اشعار
ابن زبعری در کتب گوناگون پراکنده بود، اما نخستین بار مینگانتی دیوان او را گرد آورد و به زبان ایتالیایی ترجمه کرد و آن را همراه با ترجمه ایتالیایی اشعار و شرح حال
ابن زبعری به چاپ رسانید (رم، ۱۹۶۳م) سپس یحیی جُبوری همان اشعار را همراه با مقدمه و تعلیقات و دو پیوست شامل آنچه به وی منسوب است و آنچه از آنِ وی به دیگران منسوب گردیده، منتشر ساخت (بیروت، ۱۹۸۱م) جبوری بر آن است که بسیاری از اشعار
ابن زبعری را راویان به جهت اینکه در دشمنی با
اسلام و مسلمانان سروده، از یاد بردهاند و اینک تنها مقدار ناچیزی از اشعار او در دست است.
(۱)
ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، تهران، مکتبه نینوی الحدینة.
(۲)
ابن حبیب، محمد، کتاب المنمّق، به کوشش خورشید احمد فاروق، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۲م.
(۳)
ابن حجه، علی، ثمرات الاوراق، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴)
ابن زبعری،
عبدالله، شعر، به کوشش یحیی جبوری، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۵)
ابن سلام، محمد، طبقات الشعراء، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۶)
ابن عباس، تنویر المقیاس من تفسیر
ابن عباس، بیروت، دارالفکر.
(۷)
ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، مکتبة نهضة مصر.
(۸)
ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۹)
ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۱۰) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۱۱) جبوری، یحیی، مقدمه بر شعر (نک:
ابن زبعری در همین مآخذ) خشنی، ابوذر، شرح السیرة النبویة، استانبول، المکتبة الاسلامیة.
(۱۲) دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م.
(۱۳) سهیلی، عبدالرحمان، الروض الانف، به کوشش عبدالرحمان وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۴) طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸م.
(۱۵) علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۱۶) عینی، بدرالدین محمود، شرح شواهد، در حاشیه خزانة الادب بغدادی، بولاق، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
(۱۷) فاسیمکی، محمد، العقدالثمین، بهکوشش فؤادسید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۸) قرآن.
(۱۹) قرطبی، محمد، الجامع الاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث.
(۲۰) واقدی، محمد، کتاب المغازی، به کوشش مارسدن جونز، بیروت، ۱۹۶۶م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۲۶۱.