ابنجد (اعلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِجَد، نام چند تن از مشاهیر خاندان بنوجدّ در
اندلس، در سدههای ۵ -۷ق/۱۱-۱۳م است.
این خاندان از لبله و اشبیلیه برخاسته و در آن نواحی ثروت فراوان نیز اندوخته بودند، ولی نسبشان به
بنیمحارب ابن فهر از طوایف
قریش میرسد که بعد از
فتح اندلس به دست
مسلمانان، در آن دیار اقامت گزیده بودند.
مشاهیر این خاندان بیشتر به
فقه و
ادب شهرت داشتند و گاه در دربار سلاطین عصر خود صاحب نفوذ و دارای مقام رسمی بودند. امروزه نیز تیرهای از اعقاب آنان، معروف به
بنو فاسی، در فاس
مراکش روزگار میگذرانند و تاکنون دانشمندان و سیاستمدارانی از میانشان برخاستهاند.
شرح حال برخی از مشاهیر این خاندان به شرح زیر است:
ابوالحسن (ابوالحسین)
یوسف بن محمد بن جد، شاعر و کاتب. وی در
نظم و
نثر از ذوقی سرشار برخوردار بود. هنگامی که
ابنعمار به
حکومت مرسیه رسید، او را به دبیری گماشت
و چون امیر یوسف بن تاشفین مرابطی در ۴۷۹ق/۱۰۸۶م بر اندلس غلبه یافت، ابنجد به خدمت وی درآمد و در قصیدهای که در
مدح او سرود، از غفلتها و بیبند و باریهای ملوک اندلس انتقاد کرد.
ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن جد فهری (د ۵۱۵ق/۱۱۲۱م)، ملقب به اَحْدَب،
فقیه،
محدث، ادیب، کاتب و شاعر. وی اهل لبله بود و مدتی در اشبیلیه اقامت گزید
و هنگامی که
معتمد بن عباد فرزندش یزید الراضی را به حکومت الجزیره
الخضراء گماشت،
وی نیز به وزارت یزید منصوب شد
و چون یزید به حکومت رنده رسید، او نیز راهی آن دیار شد و تا هنگام کشته شدن یزید به دست یوسف بن تاشفین همراه او بود. سپس از مناصب سیاسی برکنار شد و به زادگاه خویش لبله بازگشت و به
تدریس پرداخت.
در همانجا نیز به سرپرستی دستگاه قضایی شهر (خطة الشوری) برگزیده شد.
بعد از استقرار حکومت مرابطون در اندلس، در زمانی که دقیقاً روشن نیست، به قول
ابنخاقان،
«امیر المسلمین» او را به مراکش دعوت کرد، تا سمت دبیری وی را عهدهدار شود. احتمال میدهیم که مراد او از «امیرالمسلمین» برخلاف نظر مؤنس، علی باشد نه پدرش یوسف، زیرا هیچ دلیلی که این اقدام را به یوسف منسوب سازد، در دست نیست، و به عکس زمان اکثر نامههایی که ابنجد از جانب امیرالمسلمین نوشته، به شهادت ابنخاقان
پس از ۵۰۰ ق (سال درگذشت یوسف) است. به هر حال وی نیز پذیرفت و به مراکش رفت و تا ۵۱۵ق/۱۱۲۱م که سال مرگ اوست، در همان شهر و در سمت دبیری، باقی ماند.
از دوران کودکی و تحصیل و همچنین استادان و شاگردان وی اطلاع دقیقی در دست نیست. فقط میدانیم که از
فقه،
حدیث،
انساب و
ادب توشهای فراوان اندوخته بود.
ابنخاقان که با وی دوستی داشت، مقام علمی و همچنین سبک او را در نظم و نثر سخت ستوده و قطعاتی از رسایل و قصاید او را آورده است.
اشعار ابنجد اغلب در وصف و مدح و اخوانیات است
اما احتمالاً نثر پرتکلف او علت اصلی شهرتش بوده است،
چنانکه
مراکشی او را در ردیف دبیران برجسته آن عصر شمرده است.
ابوعامر احمد بن عبدالله بن جد فهری (۵۵۰ق/۱۱۵۵م)، نحوی و فقیه اشبیلی. وی از یاران خاص
ابناخضر بود و
الکتاب سیبویه را نزد وی فراگرفت و به دقایق و رموز آن آگاهی یافت.
ابوعامر بر فقه نیز احاطه داشت، چنانکه
ابن ابیزرع از او به عنوان فقیه یاد کرده است. وی مدتی الکتاب سیبویه را تدریس میکرد، اما پس از چندی به دلایلی که بر ما پوشیده است، به انزوا گرایید و مردم نیز از او کناره گرفتند، تا آنکه به اصرار یکی از شاگردانش دیگر بار به تدریس الکتاب سیبویه و الکامل مبرد پرداخت، اما پس از چندی باز عزلت گزید و چون
جنگ میان
مرابطون و
موحدون بالا گرفت، رهسپار لبله شد، اما این شهر در ۵۵۰ ق به محاصره کامل موحدون درآمد و ابنجد در اثنای قتل عام مردم شهر کشته شد.
ابنسعید چند
بیت از اشعار تغزلی ابوعامر را نقل کرده است.
ابوبکر محمد بن عبدالله بن جد فهری (۴۹۶-۵۸۶ق/۱۱۰۳- ۱۱۹۰م)، فقیه و نحوی اشبیلی. در تاریخ ولادت وی اختلاف است.
ضبی که هم عصر او بوده و احتمالاً نامههایی بین آن دو رد و بدل شده، تاریخ ولادتش را ۴۹۱ق
دانسته است و
مخلوف (۴۹۹ق)
اما برخی دیگر از تاریخنگاران چون
منذری،
ابنابار و
ذهبی تولد او را در ۴۹۶ق در لبله نوشتهاند.
وی در اشبیلیه
لغت و
ادب و به ویژه الکتاب سیبویه را نزد ابن
اخضر فراگرفت.
در ۵۱۵ق/۱۱۲۱م به
قرطبه سفر کرد
و از استادان مبرزی چون
ابنرشد (ه م)، فقیه مالکی بهره برد
و به تشویق همو و
مالک ابن وهیب به مطالعه فقه و حدیث و
علم خلاف روی آورد و
صحیح مسلم را نزد
ابوالقاسم هوزنی و
جامع ترمذی را نزد
ابوبکر بن عربی و حدیث را نزد
ابوالحسن شریح بن محمد فراگرفت، اما از آنان حدیث نقل نکرد. چون در فقه پیرو
مذهب مالکی بود، به فراگیری فروع آن پرداخت. وی علاوه بر آنچه یاد شد، از انساب و تاریخ اندلس و مخصوصاً تاریخ زادگاهش اشبیلیه و نیز حوادثی که در دولت لمتونی اتفاق افتاده بود، به خوبی آشنایی داشت. وی در ۵۲۱ ق مفتی اشبیلیه شد
و در مدت بیش از ۶۰ سال یعنی تا هنگام مرگ از فقهای بزرگ اندلس شمرده میشد
و نزد سلاطین عصر خود از منزلتی والا برخوردار بود. مثلاً با
یوسف بن عبدالمؤمن موحدی (۵۵۸--۵۸۰ق/۱۱۶۳-۱۱۸۴م) همنشینی داشت،
هنگامی که یوسف به حکومت مراکش رسید، ابنجد را نزد خود فراخواند و از مال و مکنت فراوان بهرهمندش ساخت. مقام و منزلت ابنجد در دوره حکومت یعقوب (۵۸۰- ۵۹۵ق/۱۱۸۴- ۱۱۹۹م)، فرزند یوسف، نیز همچنان پایدار بود،
اما با وجود مقامی که در بارگاه لمتونیان و مؤمنیان داشت و به نام آنان نیز به کرسی
خطابه مینشست، به علتی نامعلوم در لبله دستگیر و زندانی شد، ولی چندی بعد آزاد گشت.
وی شاگردان بسیاری داشت، اما به رغم مقام شامخ علمی تألیفاتی از خود برجای نگذاشته است.
ابن عبدالملک مراکشی گوید که ابنجد در جوانی کتاب مختصری در باب
زکات به شاگردان خود تقریر کرده بوده است. چند بیت از اشعار او را نیز ابنسعید
و
صفدی نقل کردهاند.
ابوعبدالله محمد بن عبدالملک بن جد فهری (د ۶۱۸ق/ ۱۲۲۱م)، فقیه و محدث اشبیلی. وی از جدش ابوبکر و دیگران حدیث نقل میکرد و نزد مردم عصر خود و حکومت مؤمنیان مقامی ارجمند داشت. او را فردی متواضع و سخاوتمند شمردهاند که همچون نیاکانش ریاست دینی را بر عهده داشته است
ابنابار در اواخر عمر وی چندی در محضرش حاضر شد و حکایاتی از پایان کار اشبیلیه از او شنید.
عبیدالله بن جد فهری، از فقیهان و عالمان خاندان بنوجد در لبله. ابنابار
گوید که وی به علم خلاف آگاهی داشته و کتاب
الاشراف اثر قاضی
عبدالوهاب مالکی را مختصر کرده بوده است. از زندگی او جز این چیزی دانسته نیست.
(۱) ابنابار، محمد، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۲) ابنابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مؤنس، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۳) ابن ابیزرع، علی، الانیس المطرب، رباط، ۱۹۷۲م.
(۴) ابنبشکوال، خلف، کتاب الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵م.
(۵) ابنخاقان، فتح، قلائد العقیان، بولاق، ۱۲۸۴ق.
(۶) ابنخطیب، محمد، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۵۶م.
(۷) ابندحیه، عمر حسن، المطرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، بیروت، دارالعلم للجمیع.
(۸) ابنسعید، علی، المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۹) ابنعبدالملک، محمد، الذیل و التکملة، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالثفاقة.
(۱۰) ابنفضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار، نسخه خطی کتابخانه سلطان احمد سوم در استانبول.
(۱۱) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال السرحان، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۲) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق.
(۱۳) شکیب ارسلان، امیر، الحلل السندسیة، قاهره، ۱۳۵۵- ۱۳۵۸ق.
(۱۴) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۱۵) عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر، به کوشش آذرتاش آذرنوش و دیگران، تونس، ۱۹۷۲م.
(۱۶) فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۱۷) مخلوف، محمد، شجرة النور الزکیة، بیروت، ۱۳۴۹ق.
(۱۸) مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید العریان و محمد العربی العلمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
(۱۹) منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنجد»، ج۳، ص۱۰۲۶.