• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابجد (حروف)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَبْجَد (ا، ب، ج، د)، ترکیب ٤ صامت نخست از صامتهای بیست و دوگانۀ سامی ـ عربی که از باب اختصار بر ترتیب کهن الفبای عربی اطلاق شده است.



اَبْجَد (ا، ب، ج، د)، ترکیب ٤ صامت نخست از صامتهای بیست و دوگانۀ سامی ـ عربی که از باب اختصار بر ترتیب کهن الفبای عربی اطلاق شده است.
از زمانی که در کنار خطهای شکل نگار (مصری) و الفباهای هجایی (میخی شرقی)، الفبایی مرکب از حروف صامت یافت شده، با ۲۲ حرف از حروف ابجد آشنا شده‌ایم.

۱.۱ - نخستین الفبا

اینک با توجه به کشفیات اخیر، شاید بتوان گفت که الفبای خط اوگاریتها (آثار رأس شَمْرَه در شمال سوریه ) نخستین الفبایی است که تاکنون شناخته شده است.
این کتیبه‌ها، به اواسط هزارۀ ۲ق م متعلق است و نگارش آن‌ها به خط میخی شبیه است، اما الفبایی که از آن‌ها به دست می‌آید، نه بر هجا یا تصویر، بلکه براساس صامتها استوار است و همان ۲۲ حرفی است که در ۶ گروه اول از الفبای ابجدی گرد آمده است. همین الفبا را از سدۀ ۱۲ق م در خطهای تازه‌تر فنیقی نیز می‌توان یافت (فوریه، ۱۷۲؛ رأس شمره، ۲۰۵؛ الفبای فنیقی).

۱.۲ - تقسیم حروف ابجد

این حروف بیست و دوگانۀ فنیقی در زبان عربی (و شاید هم در عبری و سریانی) ظاهراً برای آسانی حفظ، به ۶ گروه تقسیم شده است: اَبْجَدْ، هَوَّزْ، حُطّی، کَلَمَنْ، سَعْفَصْ، قَرَشَتْ (در نحوۀ تلفظ هریک از گروه‌ها، بحث بسیار شده است).
ترتیب این صامت‌ها بی‌گمان از زمانهای دور همین بوده است، زیرا در برخی نگارش‌های عبری کهن (مثلاً سفال نوشته‌های سامره در فلسطین )، بعضی از علائم، احتمالاً بر عدد دلالت داشته است و اگر به حرف ، ارزش عددی می‌دادند، ناچار ترتیب را نیز باید مراعات می‌کردند.

۱.۳ - ورود به زبان عربی

این الفبا از طریق زبانهای آرامی و عاقبت زبان و خط نَبَطی به عربی راه یافت، اما در دستگاه ابجدی فنیقی، بیش از ۲۲ صامت که در ۶ گروه جمع‌آوری شده‌اند، موجود نیست. از این‌رو بقیۀ صامت‌ها را تا ۲۸ در گروه‌های ثَخِذْ و ضَظِغْ به آن دستگاه افزودند و آن‌ها را «روادف» خواندند.
اقوام غیرعربی که آن خط را به کار بردند و صامت‌های خاص زبان خود را نیز به آن افزودند، در دستگاه ابجدی هیچ تغییری ندادند و گروه‌ها و ارزش عددی آن‌ها را به همان صورت که از پیش مرسوم بود، به کار گرفتند یا حداکثر به صامت‌های خود همان ارزشی را که شکل مشابه آن‌ها در عربی داشت، دادند (مثلاً پ=ب).
در یونان باستان استفاده از حروف به جای اعداد رواج بسیار داشت و نخستین اثری که از آن دیده شده، در سکه‌هایی متعلق به ۱۳۵ق م بوده است.
به همین جهت برخی از محققان روش عبریان را تقلیدی از روش یونانی دانسته‌اند.
ارزش عددی این حروف بیست و دوگانه در عبری و عربی چنین است: ا=۱، ب=۲، ج=۳، د=۴، ﻫ=۵، و=۶، ز=۷، ح=۸، ط=۹، ی=۱۰، ک=۲۰، ل=۳۰، م=۴۰، ن=۵۰، س=۶۰، ع=۷۰، ف=۸۰، ص=۹۰، ق=۱۰۰، ر=۲۰۰، ش=۳۰۰، ت=۴۰۰.

۱.۴ - حروف ابجد در تلمود

در تلمود ، برای اعداد بالاتر از ۴۰۰، از حروف ترکیبی استفاده شده: ۵۰۰=ت ق، ۹۰۰=ت ت ق، و جز آن. ۱۰۰۰ را نیز به وسیلۀ الف و عامت کوچکی بر روی آن نمایش می‌دادند.
اما اعراب ۶ حرف خاص خود را که به دستگاه ابجدی افزوده بودند، به عدد تبدیل کردند: ث=۵۰۰، خ=۶۰۰، ذ=۷۰۰، ض=۸۰۰، ظ=۹۰۰، غ=۱۰۰۰.

۱.۵ - فقدان حروف ابجد در کتیبه‌ها

در زبان عربی، استفاده از ارزش عددی حروف، با اقتباس آن حروف از خط نبطی همراه نبود و اصولاً این روش در کتیبه‌های کهن، آنچنانکه گاه تصور می‌رفت، رواج نداشت.
در کتیبه‌هایی که از زبانهای سامی در دست است، هر گروه برای امرِ شمارش، روش خاص خود را داشت.
[۱] جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۲۴۳ ،بیروت، ۱۹۷۸م.

در نوشته‌های آرامی ـ عربی که معمولاً در زمینۀ تاریخ خط و زبان عربی بررسی می‌شود
[۲] آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، ۱۳۵۴ش.
و برخی تاریخ نیز دارد، ملاحظه می‌شود که در ثبت تاریخها، هیچ‌گاه از حروف ابجد استفاده نشده است (فوریه، ۲۴۶, ۲۴۸, ۲۵۰, ۲۵۲, ۲۵۳).
[۳] رژی بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ش، ص ۸۹ ،ص ۹۴.

مثلاً رقم ۳۰۴ در یکی از کتیبه‌های نبطی (فوریه، ۲۵۲) چنین نمایش داده شده است: ||| ||||. پس از آن نیز حدود ۱۵۲ق/۷۶۹م، ارقام سانسکریت وارد زبان عربی شد (EI۲، ذیل حساب الغبار). بنابراین می‌توان گفت شماره‌های حرفی هرگز رواج عام نداشته است و از دیرباز به مواردی شبیه به موارد سده‌های بعد منحصر بوده است.
به احتمال بسیار، در آغاز اسلام از سریانی و یا عبری تقلید شده است.

۱.۶ - افزایش ارزش شمارشی حروف

اندک اندک ارزش شمارشی حروف، خارج از علم حساب، کاربرد گسترده‌تری یافت و به دست پیشگویان و جادوگران و منجمان افتاد و حتی فرقه‌های حروفیه (ﻫ م) از آن بهره‌های عرفانی و جادویی می‌بردند.
ابن خلدون به پیشگویان و استفادۀ جادویی ایشان از حساب جُمَّل (ﻫ م) ــ که او حساب النِّیم خوانده ــ اشاره کرده می‌نویسد که این معنی در آخر کتاب السیاسه منسوب به ارسطو آمده است.
[۴] ارسطو، کتاب السیاسه، ص ۹۰.
، اما او خود اندکی بعد این انتساب را رد می‌کند.
با این‌همه، اشارت او شاید بر بیگانه بودن اصل این روش غیب‌گویی دلالت داشته باشد.
ارسطو
[۵] ارسطو، کتاب السیاسه، ص ۳۹۹.
به بحث جامعی در خواص جادویی حروف و اسماء پرداخته است.
به‌طور کلی از حساب جُمَّل، بیش‌تر در این موارد بهره برگرفته شده است: جادو (مثلاً «بُدّوح»)، تعاویذ ، انواع طلسم ، ارائۀ مادّه تاریخ در شعر که خود از فنون شعری گردیده، ماده تاریخ در برخی ساختمانها و کتیبه‌ها و اخیراً در شماره‌گذاری فصول یا صفحات مقدمۀ کتابها.

۱.۷ - ریشه‌یابی نویسندگان مسلمان

ریشه‌یابی نویسندگان مسلمان دربارۀ ترکیبات دستگاه ابجدی بسیار غریب و افسانه‌آمیز است.
چندین روایت در این باب نقل کرده‌اند که براساس معروف‌ترین آن‌ها ۶ ترکیب ابجد تا قرشت، نام پادشاهان مَدْیَن پنداشته شده است (و گاه نیز مدین را پسر ابراهیم خلیل و این پادشاهان را زادگان او دانسته‌اند) و گفته‌اند ایشان، حروف ابجدی را بر تعداد حروف نامهای خویش نهادند و سپس خود به دست قوم شعیب نابود شدند.
در تأیید این سخن سه بیت شعر نیز از قول دختر کَلَمَنْ در رثای آنان نقل شده است، اما ملاحظه می‌کنیم که این افسانه در حد ۶ شکل نخست متوقف گردیده و به ۲ شکل آخر تسرّی نیافته است.
[۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۶.
[۷] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۲، ترجمۀ باربیه دمینار و دکورتل، پاریس، ۱۹۱۷م.
[۸] ابن عبدربه، ج۴، ص۱۵۶.
[۹] لغت‌نامۀ دهخدا؛ یواقیت العلوم ،ص ۱۹۵ ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۰] لغت‌نامۀ دهخدا؛ یواقیت العلوم ، ص۱۹۶ ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۱] عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۹، به کوشش محمد احمد جادالمولی بک و دیگران، قاهره، عیسی البابی الحلبی.
[۱۲] زبیدی، تاج العروس، ذیل بجد، ذیل «بَجَدَ».

در روایتی دیگر، این ترکیبات را نام جنیان و باز جای دیگر، نامهای ایام هفته پنداشته‌اند، اما قابل ذکر آن‌که در اینجا نیز ۶ ترکیب نخست را بر ۶ روز هفته اطلاق کرده، جمعه را به نام سریانی آن « عروبه » خوانده‌اند.

۱.۷.۱ - بررسی این روایات

از مجموعۀ این روایات و اِسنادهای آن‌ها به دو نکته می‌توان پی برد:
نکته نخست: آن که احتمالاً دستگاه ابجدی (خالی از ارزش شمارشی آن)، در میان عربی‌نویسان پیش از اسلام هم معروف بوده است، زیرا روایتی در تعلیم معانی حروف «ابوجاد» به پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت داده‌اند
[۱۳] طاش کوپری‌زاده، ج۲، ص۲۳۰.
و همچنین سه ترکیب اباجاد، سعفص و قُرَیشات (مصغر) در بیتی از زمان عمر باقی‌مانده است،
[۱۴] تاج العروس، ذیل «بَجَدَ».
بقیۀ ابیات، مانند رثایی که دختر کلمن سروده است ۳ بیت منسوب به المنتصر
[۱۵] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۴، ترجمۀ باربیه دمینار و دکورتل، پاریس، ۱۹۱۷م.
و منابع دیگر؛ بیت منسوب به مرامر
[۱۶] عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر، ج۱، ص۳۴۷، به کوشش محمد احمد جادالمولی بک و دیگران، قاهره، عیسی البابی الحلبی.
و روایات همراه آنها، همه از جعلیات سده‌های ۲ و ۳ق/۸ و ۹م به نظر می‌آیند.
نکتۀ دوم: آنکه ۶ گروه اصلی دستگاه ابجدی را به شکلهای دیگر نیز آورده‌اند: ابجاد (ابوجاد)، هاوز (هوّاز)، حاطی، کلمان (لمون)، صاع فض، قرست (قریسات).
این شکلها، اگرچه فقط در فهرست ابن ندیم به صورت کامل آمده است، نشان می‌دهد که این گروههای صامت احتمالاً از دو منبع بیگانه و یا بیش‌تر اخذ شده است نه یکی.
نیز ابو، ابا، ابی‌جاد را دیگر نباید منحصراً تقلیدی قیاسی از روش کنیه‌سازی عربی دانست.

۱.۸ - اختلاف در ترتیب ابجدی شرقی و غربی

اختلاف در ترتیب ابجدی شرقی و غربی نیز شاید علتی جز اختلاف منابع نداشته باشد: در مغرب و اندلس، چهار گروه ابجدی اول، با گروههای شرقی یکی است، اما بقیه به این صورت گروه‌بندی شده است: صعفض، قُرَست، نخذ، ظغش.

۱.۹ - ترکیبات دستگاه ابجدی

ترکیبات دستگاه ابجدی را در اشعار کهن فارسی فراوان می‌توان یافت و «اَبْجد خوان، طفل ابجد خوان» در ایران ، و «بوجادی» در فرهنگ شمال افریقا بر نوآموزان اطلاق می‌شود.


(۱) آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲) ابن خلدون، المقدمه، قاهره، دارالفکر.
(۳) ابن ندیم، الفهرست.
(۴) زبیدی، تاج العروس، ذیل «بَجَدَ».
(۵) عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جادالمولی بک و دیگران، قاهره، عیسی البابی الحلبی.
(۶) طاش کوپری‌زاده، احمدبن مصطفی، مفتاح السعاده، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹ق.
(۷) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۸) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمۀ باربیه دمینار و دکورتل، پاریس، ۱۹۱۷م.
(۹) رژی بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ش، صص ۸۹ به بعد، ۹۴.
(۱۰) ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۳۸۲ق.
(۱۱) لغت‌نامۀ دهخدا؛ یواقیت العلوم، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش، صص ۱۸۰-۱۸۱.


۱. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۲۴۳ ،بیروت، ۱۹۷۸م.
۲. آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۳. رژی بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ش، ص ۸۹ ،ص ۹۴.
۴. ارسطو، کتاب السیاسه، ص ۹۰.
۵. ارسطو، کتاب السیاسه، ص ۳۹۹.
۶. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۶.
۷. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۲، ترجمۀ باربیه دمینار و دکورتل، پاریس، ۱۹۱۷م.
۸. ابن عبدربه، ج۴، ص۱۵۶.
۹. لغت‌نامۀ دهخدا؛ یواقیت العلوم ،ص ۱۹۵ ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۰. لغت‌نامۀ دهخدا؛ یواقیت العلوم ، ص۱۹۶ ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۱. عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۹، به کوشش محمد احمد جادالمولی بک و دیگران، قاهره، عیسی البابی الحلبی.
۱۲. زبیدی، تاج العروس، ذیل بجد، ذیل «بَجَدَ».
۱۳. طاش کوپری‌زاده، ج۲، ص۲۳۰.
۱۴. تاج العروس، ذیل «بَجَدَ».
۱۵. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۴، ترجمۀ باربیه دمینار و دکورتل، پاریس، ۱۹۱۷م.
۱۶. عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر، ج۱، ص۳۴۷، به کوشش محمد احمد جادالمولی بک و دیگران، قاهره، عیسی البابی الحلبی.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابجد»، ج۲، ص۶۰۴.    


رده‌های این صفحه : واژه شناسی




جعبه ابزار