آیین دادرسی عصر پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منصب دادرسی جزئی از ریاست عامه، و خاص
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و جانشینان بر
حق اوست.
آیاتی مانند «نه،
سوگند به پروردگارت که
ایمان نیاورند، مگر آن که در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو میدهی، ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند.»
و «پس بر وفق آنچه
خدا نازل کرده است در میانشان داوری کن...»
و «ما این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خدا به تو آموخته است، میان مردم داوری کنی...» ،
مشروعیت اختصاص حق داوری را به پیامبر مدلل میسازد.
در این عصر، چیزی که بتوان به آن عنوان «سازمان قضایی» داد، وجود نداشت.
پیامبر که مظهر کامل قوای سه گانۀ تشریع،
قضا و اجرا بود، خود امر قضا را تصدی میفرمود و جامعۀ ساده و محدود آن روز مدینه نیز جز این اقتضا نمیکرد. روایاتی هم این واقعیت را تایید میکند: ابن شهاب از
سعید بن مسیب روایت کرده است که نه پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نه ابو بکر و نه
عمر کسی را به عنوان
قاضی برنگزیدند؛ جز آنکه عمر در اواسط
خلافت خود به یزید بن اخت النمر گفت: برخی کارها یعنی کارهای کوچک را به جای من انجام ده.
ابن خلدون نیز مینویسد: از روزگار خلیفه دوم بود که در پی انبوهی کارها دادرسی به کسان دیگر سپرده شد.
اما در برابر این دست از
روایات ، به روایاتی دیگر بر میخوریم که اینچنین آمده است: «پیامبر مرا به عنوان قاضی به یمن فرستاد».
همچنین گاه پیامبر در مواردی کسی را به ماموریت
خاص و موقت قضایی گسیل میکرد، مانند اعزام حذيفه بن اليمان براى بازديد محل و ارائه گزارش دربارۀ صحت و سقم
دعوای طرح شده.
با فرض
صحت روایات اخیر میتوان احتمال داد که دادرسی در شهر
مدینه بر عهدۀ شخص پیامبر و در مناطق دیگر چون
یمن جزئی از وظایف نمایندگان خاص یا والی منصوب از سوی پیامبر بوده است، و اینان در کنار وظایفی دیگر چون تعلیم و
تبلیغ یا
امارت و
جبایت جزیه و خراج به دادرسی نیز میپرداختند. ماموریت
معاذ بن جبل به یمن و امارت
عتاب بن اسید بر
مکه شاهد این مدعاست.
علاوه بر این روایاتی در دست داریم که بیانگر تفکیک برخی از وظایف حکومتی در عصر پیامبر است: «
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عتاب بن اسید را به امارات مکه گماشت و
معاذ بن جبل و
ابو موسی اشعری را برای تعلیم
قرآن و
احکام دین جانشین خود ساخت».
همو مینویسد که «عتاب بن اسید در آن
سال (سال هشتم) بی آنکه از سوی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به امارت
حج گماشته شده باشد، با مردم حج گزارد... و گفتهاند که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم او را به امارت حج گماشته بود».
این روایات میتواند احتمال این امر را که پیامبر کسانی را از سوی خود به عنوان قاضی در ولایات نصب کرده باشد، تقویت کند.
با این حال برخی از پژوهشگران عقیده دارند که سمت دادرسی در روزگار پیامبر به هیچ رو از دیگر وظایف جدا نبود و پیامبر هیچ کس را صرفا برای دادرسی نصب و گسیل نکرد.
مدکور به
استناد روایتی از
علی علیهالسّلام نظر اخیر را تایید میکند: «پیامبر علی را که
جوان بود به
یمن گسیل کرد تا میان آنها داوری کند... در
روایت یاد شده آمده است که
دعوایی به او عرضه شد، وی گفت: میان شما دادرسی میکنم اگر خشنود شدید، آن دادرسی است، وگرنه شما را از یکدیگر بازمی دارم تا به خدمت پیامبر خدا برسید و او میان شما دادرسی کند. پس چون دادرسی به پایان رسید آنان به پذیرش
حکم رضایت ندادند و در ایام
حج نزد پیامبر خدا آمدند...و پیامبر حکم علی را تایید کرد و فرمود: حکم همان است که او داد».
مدکور با استناد به این روایت به دو ویژگی از
آیین دادرسی در عصر پیامبر اشاره میکند: «نخست آن که قضا و
حکومت هر دو در دست یک تن بوده، به بیان دیگر
قوه اجراییه از
قوه قضائیه جدا نبوده است؛ و دیگر اعتراض به
حکم قاضی چیزی شناخته شده و معمول بوده است و رجوع به پیامبر، پس از نپذیرفتن حکم قاضی، نه از این جهت بوده که پیامبر سمت قانون گذاری و اجرایی داشته، بلکه به اعتبار منصب قضای وی بوده است و این همان چیزی است که در روزگار ما مرحله پژوهشی یا
استیناف خوانده میشود».
اما طرق
اثبات حق در این عصر عبارت بود از:
اقرار ،
بینه ،
یمین ،
قسامه ،
فراست قاضی ،
قرعه و جز آن؛ و از پیامبر روایت شده است که «من مامورم که بر ظاهر
حکم کنم، خداوند است که بر نهانها
ولایت دارد».
برخی از پژوهشگران به استناد روایاتی دربارۀ بازداشت متهمان و بزهکاران به فرمان پیامبر گفتهاند که در عصر پیامبر
زندان نیز وجود داشته است،
اما برخی دیگر عقیده دارند که «
حبس » در
زمان پیامبر بیش از این نبوده است که
متهم را وادار میکردند که در
مسجد یا خانهای بماند و طرف دعوی یا نایب وی از او مراقبت میکرد تا نتواند با مردم تماس بگیرد.
قواعد فقه، ج۳، ص۲۰،برگرفته از مقاله «آیین دادرسی عصر پیامبر».