• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آل ابی‌جراده

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آلِ ابی‌جَراده، خاندانی علمی و سیاسی از سده ۱-۷ق/۷-۱۳م در عراق و حلب می‌باشد.



این خاندان شاخه‌ای از تیره معروف عرب عدنانی و از قبیله «بنی عُقیل» است و این قبیله مدّتی در سرزمین عراق و عربستان حکومت کرده است.


آل ابی‌جراده منسوب است به ابی‌جراده عامر بن‌ صَعْصَعَه.


شهرت این خاندان بیش‌تر مدیونِ محمّد پسر او و صحابی امام علی (علیه‌السلام) است. گفته شده است که افراد این خاندان در روزگار پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) جملگی از حافظان قرآن بوده‌اند و یاقوت می‌گوید: من در حلب از هر کسی در این مورد پرسش کردم صحّت آن را گواهی داد.
[۱] یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۴۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
[۲] یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۱۹، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.



مورخان، آل ابی‌جراده حلبی را حنفی دانسته‌اند، امّا در برخی از متون شیعی آنان را شیعه شمرده‌اند. اینان استدلالِ چندان روشنی برای اثبات ادّعای خود ارائه نکرده‌اند جز این‌که شیعی‌بودن نیای بزرگ این خاندان، محمد بن‌ ابی‌جراده، را به فرزندان و نوادگان و نبیرگان او تا سده ۷ق/۱۳م تعمیم داده‌اند و نیز گفته‌اند که اصولاً اهل حلب تا سده ۶ق/۱۲م غالباً شیعی بوده‌اند.

۴.۱ - حنفی‌مذهب

اما حنفی بودن آنان روشنتر است. اینکه منصب قضاوت حنفی شهر حلب و پیرامون آن از سده ۴ تا ۷ق/۱۰ تا ۱۳م غالباً به عهده فقهای نامدار این خاندان بوده و برخی از اینان آثاری در فقه حنفی پدید آورده‌اند و همچنین شهادت مورّخانی از قبیل یاقوت حموی (۵۷۴-۶۲۶ق/۱۱۷۸-۱۲۲۹م) درباره مذهب چند تن از شخصیت‌های این خاندان، حنفی‌بودنِ آل ابی‌جراده حلبی را قابل قبول می‌سازد.


از احوال این خاندان و شخصیت‌های بنام آن و نیز از چگونگی تحوّلات مذهبی، فکری، سیاسی و اجتماعی اینان در طی ۶ سده اطّلاع دقیقی در دست نیست. مفصّل‌ترین و کهن‌ترین سند در این مورد گفته‌های یاقوت است که در معاصر کمال‌الدین عمر، آخرین شخصیت برجسته این خاندان و پدر او احمد بن‌ هبةالله، در اواخر سده ۶ق/۱۲م و اوائل سده ۷ق/۱۳م، بوده و مطالبی که از کمال‌الدین شنیده نقل کرده و به خصوص از کتاب او «الاخبار المُستفادة فی‌ ذکر بنی ابی‌جراده» در تدوین احوال این خاندان بهره برده و پس از آن دیگر محققان و مورخان غالباً همان مطالب را با اندکی کاست و فزود، یاد کرده‌اند.


به گفته یاقوت و به روایت کمال‌الدین عمر، فرزندان و نوادگان محمد بن‌ ابی‌جراده ابتدا در بصره (محله بنی عُقیل) ساکن بوده‌اند. نخستین کس از اینان که به علت شیوع بیماری طاعون در بصره، به شام و حلب مهاجرت کرده و در آن‌جا ساکن شده است، موسی‌ بن‌ عیسی‌ بن‌ عبدالله ‌بن‌ محمد بن‌ عامر ابی‌جراده بازرگان، پس از سده ۲ق/۸م، بوده است. آل ابی‌جراده حلب از طریق فرزندان موسی و عبدالله و هارون پدید آمد. هارون (د ۳۴۰ق/۹۵۱م) نخستین کسی است که در روستای «اُورِم کبری» پیرامون شهر حلب زمین خرید و پس از آن فرزندش زُهَیر املاک بسیاری را خرید و همه آن‌ها را وقف کسانی کرد که در راه خدا جهاد کنند.
[۷] یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص ۲۶، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
[۸] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۱، حلب، ۱۳۴۳ق.



بنی جراده حلب غالباً در روزگار زنگیان، ایوبیان، مَرداسیان و ناصریان شام می‌زیستند. آنان گاه از خلفای عباسی بغداد فرمان می‌بردند و گاه از ایوبیان و امرای مصر اطاعت می‌کردند.
[۹] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۱۵، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
در روزگار حاکمان یاد شده، عالمان و فقیهان بزرگ این خاندان غالباً منصب قضاوت حنفیِ حلب و امامت جمعه و گاه نیز مناصب سیاسی مانند وزارت را عهده‌دار بودند و از این‌رو غالب آنان از وجاهت اجتماعی و اعتبار سیاسی و دینی و از زندگی باشکوه و مجلّل برخوردار بودند.


به روایت کمال‌الدین، شخصیّت‌های علمی و سیاسی فرزندان هارون اینانند:

۸.۱ - عبدالصمد بن‌ زهیر

ابوالفضل عبدالصمد بن‌ زهیر بن‌ هارون (ح ۳۲۰-ح ۳۹۰ق/۹۳۲-۱۰۰۰م)، فقیه و محدّث . وی در حلب نزد ابوبکر محمد بن حسین شیعی و دیگر عالمان درس خوانده است. بسیاری از راویان، از آن میان پسر برادرش ابوالحسن احمد و مشرق‌العابد، از او روایت کرده‌اند. وی فرزندی نداشته است.

۸.۲ - یحیی‌ بن‌ زهیر

ابوجعفر یحیی‌ بن‌ زهیر، از تاریخ تولد و مرگ او چیزی نمی‌دانیم. ظاهراً وی نخستین کسی است که به «عدیم» شهرت یافته و پس از آن فرزندانش «بنی عدیم» نیز خوانده شده‌اند، امّا کمال‌الدین اولین کس از این خاندان را که عنوان «عدیم» یافته، قاضی هبةالله ‌بن‌ احمد ( نوه یحیی) دانسته است. علت این نامگذاری دانسته نیست. یاقوت می‌گوید: من سبب آن را از کمال‌الدین پرسیدم و او اظهار بی‌خبری کرد و گفت این عنوان جدید است و در قدیم به نیاکانش گفته نمی‌شده است. وی افزود: گویا قاضی هبةالله‌ بن‌ احمد بن‌ یحیی، با وجود ثروت بیکران، همواره در اشعار خود از تنگدستی و ستم روزگار می‌نالیده و از این‌رو به عدیم (تنگدست) شهرت یافته است.

۸.۳ - احمد بن‌ یحیی

ابوالحسن احمد بن‌ یحیی (د ۴۲۹ق/۱۰۳۸م)، فقیه، محدّث و قاضی. در حلب تولّد یافت. حدیث را فرا گرفت و نزد قاضی ابوجعفر محمد بن‌ احمد سمعانی (یا سمنانی) قاضی حلب، فقه را آموخت و پس از آن قاضی شهر حلب گردید. او نخستین کس از آل ابی‌جراده است که به منصب قضا دست یافت.

۸.۴ - هبةالله‌ بن‌ احمد

ابوالفضل قاضی هبةالله‌ بن‌ احمد (۴۱۳-۴۸۸ق/۱۰۲۲-۱۰۹۵م)، ادیب، شاعر، فقیه، محدّث و قاضی. حدیث را از پدرش آموخت. احتمالاً وی با احمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ سلیمان معروف به ابوالعلاء کعرّی (۳۶۳-۴۴۹ق/۹۷۳-۱۰۵۷م) دیدار داشته و از وی بهره برده است. او در شعر و ادب چیره دست بود و با فصاحت و بلاغت شعر می‌سرود. وی نزد حاکمان آل مرداس محترم و معتبر بود. در ۴۷۳ق/۱۰۸۰م، در اوایل حکومت شرف‌الدوله ابوالمکارم مسلم‌ بن‌ قریش، به منصب قضاوت حلب گمارده شد و تا آخر عمر این مقام را عهده‌دار بود. نزد محمود بن‌ نصر بن‌ صالح‌ بن‌ مرداس از وی سعایت شد، ولی محمود نکوهش بدخواهان را نشنید و از این‌رو هبةالله ضمن سرودن شعری او را ستود و سپاس گفت.
[۱۷] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۳-۴۷۵، حلب، ۱۳۴۳ق.


۸.۵ - محمد بن‌ هبةالله

ابوغانم محمد بن‌ هبةالله (۴۴۶-۵۱۸ق/۱۰۵۴-۱۱۲۴م)، قاضی، فقیه و محدّث. از پدر و دیگر عالمان دانش آموخت پس از مرگ پدر (۴۸۸ق/۱۰۹۵م) در حکومت تاج‌الدین دبیس عهده‌دار مقام قضاوت و امامت جمعه در مسجد جامع شهر حلب گردید. هنگامی که حاکمانِ مصری، حلب را از زیر سلطه خلفای عباسی بیرون آوردند و ملک رضوان را عزل کردند، ابوغانم نیز برکنار شد و در ۴۹۰ق/۱۰۹۷م قاضی زوزنیِ ایرانی به جای وی به قضاوت گمارده شد، اما پس از چندی ملک رضوان قدرت را به دست گرفت و خطبه به نام خلیفه بغداد خواند و بار دیگر ابوغانم را به مقام قضاوت بازگرداند. در ۴۹۶ق/۱۱۰۳م به فرمان خلیفه‌ المستظهر‌بالله عباسی از سوی علی‌ بن‌ دامغانی قاضیِ بغداد نیز به قضاوت و دیگر کارهای شرعی گماشته شد. او در حالی که شهر حلب در محاصره صلیبیان بود درگذشت.
[۱۹] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۵-۴۷۶، حلب، ۱۳۴۳ق.


۸.۶ - هبةالله‌ بن‌ محمد

ابوالفضل هبةالله‌ بن‌ محمد (۴۹۹-۵۶۲ق/۱۱۰۶-۱۱۶۷م)، فقیه، محدّث و قاضی. نخست حدیث و فقه آموخت و در ۵۳۴ق/۱۱۴۰م، از سوی اتابک زنگی‌ بن‌ آق‌سنقر قاضی شهر حلب شد و سپس از زینبی قاضی‌القضات بغداد نیز فرمان قضاوت یافت، اما هنگامی که اتابک درگذشت و فرزندش نورالدین به جای پدر نشست و کمال‌الدین محمد بن‌ عبدالله شهر زوری قاضی شام گردید، از وی خواستند که خود را در همه کارها نماینده حاکم و قاضی جدید شام بداند ولی او نپذیرفت. در این کشمکش مجدالدین‌ بن‌ الدایه والی حلب نیز جانب حاکم شام را گرفت. میان هبةالله و نورالدین نامه‌هایی در این‌باره رد و بدل گردید، اما او همچنان مخالفت کرد. سرانجام در ۵۵۷ق/۱۱۶۲م از منصب قضاوت برکنار شد و محیی‌الدین، فرزند قاضی کمال‌الدین قاضی‌القضات شام، به قضاوت حلب گماشته شد. در همین سال سفری به مکّه کرد.
[۲۱] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۶-۴۷۷، حلب، ۱۳۴۳ق.


۸.۷ - احمد بن‌ هبةالله

ابوالحسن احمد بن‌ هبةالله (۵۴۲-۶۱۳ق/۱۴۷-۱۲۱۶م)، فقیه، قاضی، ادیب و شاعر. حدیث را از پدر و ابوالمظفر سعید بن‌ سهل فلکی آموخت. در زمان نورالدین محمود بن‌ زنگی امام و خطیب جمعه بود و در روزگار فرزند او اسماعیل، خزانه‌دار حکومت گردید. در ۵۷۵ق/۱۱۸۰م مقام قضاوت شهر حلب را عهده‌دار شد، اما در ۵۷۸ق/۱۱۸۲م به دلیل قدرت یافتن ملک ناصر که شافعی بود
[۲۲] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۱۸، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
از این مقام برکنار شد.
[۲۳] یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۳۴-۳۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
[۲۴] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۹، حلب، ۱۳۴۳ق.
برخی گفته‌اند او به علت شیعی‌بودن کنا‌ر زده شد. وی پس از آن به مطالعه، تدریس، تحقیق و رسیدگی به اموال و املاک خود پرداخت.

۸.۸ - محمد بن‌ عبدالملک

ابوالمکارم محمد بن‌ عبدالملک (د ۵۶۵ق/۱۱۷۰م)، محدّث، فقیه، ادیب و شاعر. در شهر حلب درس خواند و پس از آن به بغداد کوچید و در آن‌جا نزد محمد بن‌ ناصر سلامی و دیگران دانش آموخت و آنگاه به دمشق بازگشت. او اشعار بسیاری سروده است و برخی از شعرهای وی بیانگر شیعی‌بودن اوست. وی در حلب درگذشت.

۸.۹ - جمال‌الدین محمد بن‌ هبةالله

ابوغانم جمال‌الدین محمد بن‌ هبةالله (۵۴۰-۶۲۸ق/۱۱۴۵-۱۲۳۱م)، فقیه، قاضی و خطاط. در حلب زاده شد و نزد پدر و عمویش درس خواند و فقه حنفی را از علی‌العلاء الغزنوی آموخت. وی امام و خطیب مسجد جامع حلب بود. پس از درگذشت قاضی ابن‌ شهرزوری، در حکومت اسماعیل‌ بن‌ محمود بن‌ زنگی، قضاوت شهر حلب به او پیشنهاد شد، ولی وی آن را نپذیرفت و برادرش ابوالحسن احمد (پدر کمال‌الدین، ابن‌ عدیم) عهده‌دار قضاوت گردید. ابوغانم در روزگار خود از خوش‌نویسان و کاتبان بنام بود و به شیوه ابن‌ برّاب ( علی‌ بن‌ هلال، د ۴۱۳ق/۱۰۲۲م) می‌نوشت. ابوغانم کتاب‌های بسیاری را با خط زیبا نگاشته است. وی مردی پارسا بود و ابن‌ اثیر که روزگار او را دریافته، می‌گوید: «اگر کسی بگوید در این روزگار عابدتر از ابوغانم نیست گزاف نگفته است». او در حلب درگذشت.

۸.۱۰ - ابن عدیم

ابوالقاسم کمال‌الدین عمر بن‌ احمد بن‌ ابی‌جراده عُقیلی حلبی معروف به «ابن‌ عدیم» (۵۸۸-۶۶۰ق/۱۱۹۲-۱۲۶۱م)، فقیه، قاضی، مورّخ، ادیب، شاعر، خطّاط، حافظ قرآن و سیاستمدار. برخی او را پسر عبدالعزیز و نواده احمد دانسته‌اند،
[۳۲] زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
ولی این گفته درست نمی‌نماید. در کودکی خواندن و نوشتن و مقدّمات علوم و ادب و خوش‌نویسی را فرا گرفت و پس از آن حدیث را از پدر و عمویش ابوغانم و برخی دیگر آموخت. آنگاه در حلب، حجاز، عراق، شام و فلسطین علوم دیگر مانند فقه را فرا گرفت. در تعلیم و تربیت او جز پدر، استادانی مانند عمر بن محمد طَبَرْزَد (۵۱۵-۶۰۷ق/۱۱۲۱-۱۲۱۰م)، افتخارالدین عبدالمطلب هاشمی (د ۶۱۶ق/۱۲۱۹م)، ابن‌ طاووس (د ۶۷۳ق/۱۲۷۴م)، تاج‌الدین ابوالیمن زید بن‌حسن کِندی (د ۶۱۳ق/۱۲۱۶م)، بهاءالدین یوسف‌ بن‌ راقع قاضی حلب و در بغداد عبدالعزیز بن‌ محمود ابن‌ اخضر، نقش بیشتری داشتند.
[۳۵] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۹-۳۰، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
او در روزگار خود از عالمان بنام و در بیش‌تر دانش‌ها توانا بود. در حدیث‌شناسی و تاریخ استاد بود. در خط و کتابت چیره دست بود و بود و انواع خط بویژه نسخ را به زیبایی می‌نوشت.
[۳۶] زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
هنگامی که نوشته‌های او انتشار یافت، آوازه آن در همه‌جا پیچید. یکبار نوشته‌ای به خط او، که از روی خط ابن‌ البواب تقلید شده بود، به عنوان خط ابن‌ بواب مشهور گردید در حالی‌که ابن بواب در روزگار خود از چنین ارزش و اقبالی برخوردار نبود.
کمال‌الدین یک‌بار در ۶۰۳ق/۱۲۰۶م و بار دیگر در ۶۰۸ق/۱۲۱۱م به بیت‌المقدس و دمشق سفر کرد و با عالمان و بزرگان آن دیار دیدار و گفت‌و‌گو کرد و بازگشت. در ۶۱۰ق/۱۲۱۳م در سن ۲۲ سالگی کتاب‌ «الدراری‌ فی‌ ذکر الذراری» را نگاشت و آن را به ملک ظاهر حاکم حلب به مناسبت تولّد فرزندش عزیز، اهداء کرد. در ۲۸ سالگی، در مدرسه «شادبخت» که از مدارس مهم حلب بود، به تدریس پرداخت و در آن سنین تسلّط او بر دانش و توانائیش در تدریس مایه اعجاب و تحسین گشت. او کتاب «ضوء‌الصباح‌ فی‌ الحثَ علی‌ السماح» را نگاشت و به ملک اشرف تقدیم کرد و ملک به خاطر زیبایی خط آن وی را نواخت و خلعت بخشید. مدّتی نیز منصب قاضی‌القضاتی حلب را عهده‌دار بود. درحدود ۶۳۹ق/۱۲۴۱م مدرسه‌ای بزرگ بنیاد نهاد.
[۳۹] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۴، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
گویا کمال‌الدین عالم و فقیهی آزاداندیش بوده است. او در روزگار خود، به رغم وجود تعصّب‌های سخت، گستاخی نشان داد و و کتابی در دفاع از ابوالعلاء معرّی نوشت و این در حالی بود که ابوالعلاء آماج اتّهامات گوناگون گشته بود. ابن‌ عدیم نزد پادشاهان و امیران و خلفای روزگارش دارای منزلتی بود. از این‌رو بارها از سوی ملک ناصر حاکم شام به عنوان فرستاده مخصوص نزد خلیفه عباسی به بغداد رفت.
[۴۰] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۳، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
شاعران بسیاری او را مدح گفته و صله دریافت داشته‌اند.
[۴۱] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۳، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.


۸.۱۰.۱ - شاگردان کمال‌الدین

عالمان و ادیبان و محدّثانی چند در حوزه درس کمال‌الدین پرورش یافتند که از آن میان می‌توان به چند تن اشاره کرد: فرزندش عبدالرّحمن (د ۶۹۵ق/۱۲۹۶م)، ابن‌ مسدی اندلسی (د ۶۶۳ق/۱۲۶۴م) که به هنگام اقامت کمال‌الدین در حجاز از او درس آموخت، ابن حاجب جمال‌الدین عثمان (۵۷۰-۶۴۶ق/۱۱۷۴-۱۲۴۸م) و عبدالمؤمن دِمیاطی۷۰۵ق/۱۳۰۵م).
[۴۲] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۳۰، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.


۸.۱۰.۲ - هجوم هلاکوخان مغول

در ۶۵۷ق/۱۲۵۹م، در آستانه هجوم هولاکوخان مغول به شام، از سوی حاکم این سرزمین از راه فلسطین به مصر رفت تا از او برای دفع یورش مغولان یاری بخواهد. در مصر از او به گرمی استقبال شد و بر اثر تلاش‌های او حاکم مصر سپاهی آماده ساخت تا به یاری شامیان بشتابید؛ اما هولاکو در ۶۵۸ق/۱۲۶۰م، پس از کشتار عظیم مردم و ویران کردن شهرها و آبادی‌ها، وارد حلب گردید و آن شهر و پیرامون آن را ویران کرد. مغولان سپس عازم دمشق و سرزمین فلسطین گردیدند و به حدود مصر رسیدند؛ اما مصریان آن‌ها را عقب راندند. کمال‌الدین پس از رفتن مغولان، به شهر حلب بازگشت اما آن‌جا را گورستانی متروک و بیابانی خاموش یافت و هیچ اثری از خانه‌های خاندان خود ندید. قصیده میمیّه معروف او، که در این اوان سروده شده، ماجرای ویرانی و کشتار مغولان را بازگو می‌کند. او دل شکسته به مصر بازگشت و در آن‌جا به تألیف و تحقیق پرداخت. گفته‌اند هولاکو از وی خواست که به حلب بازگردد و منصب قضاوت را عهده‌دار شود ولی او نپذیرفت. دو سال بعد وی در مصر درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد.

۸.۱۰.۳ - آوازه بلند

یکی از علل بلند‌آوازگی ابن‌ عدیم آثار و تحقیقات وسیع وی در موضوعات مختلف علمی، ادبی، فقهی، کلامی و تاریخی است. دو اثر معروف او درباره تاریخ حلب در آن روزگار و پس از آن از اقبال فراوان برخوردار شد و نزدیک به همه مورّخان معاصر وی و سده‌های بعدی از آن‌ها بهره بردند.
[۴۷] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۵۷-۵۸، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.


۸.۱۰.۴ - آثار

آثار ابن‌ عدیم که برخی از آن‌ها به چاپ رسیده، بدین قرار است:
۱- بغیةالطلب‌ فی‌ تاریخ حلب، در ۳۰ جلد
[۴۸] یافعی، عبدالله ابن‌ اسعد، مرآةالجنان، ج۴، ص۱۵۹، بیروت، مؤسسه‌الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۳۹ق.
یا ۴۰ جلد
[۴۹] ابن‌ کثیر، اسماعیل‌ بن‌ عمر، البدایة والنهایة، ج۱۳، ص۲۳۶، بیروت ۱۳۵۱ق.
[۵۰] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۵۲، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
یا ۱۰ جلد موجود در استانبول،
[۵۱] دایرةالمعارف اسلام، ذیل ابن‌ عدیم.
نخستین اثر در تاریخ حلب، به ترتیب حروف الفباء و در برگیرنده احوال عالمان، حاکمان، سرزمین، مردم و دیگر مسائل جغرافیایی، سیاسی، علمی و مذهبی حلب. جلد اول آن به کوشش سامی‌الدّهان در مصر چاپ شده است؛ ۲- زیدة‌الحلب من تاریخ حلب، دو جلد و آن گزیده‌ای است از بغیةالطلب که به وسیله مؤلّف به ترتیب سال تدوین شده و تا ۶۴۱ق/۱۲۴۳م را در برمی‌گیرد. این کتاب در ۱۲۳۴ق/۱۸۱۹م در پاریس و در ۱۲۳۵ق/۱۸۲۰م در‌ بن‌ و در ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م به کوشش سامی‌الدّهان در دمشق چاپ شده و بخشی از آن توسّط باربیه دومنار و قسمت‌هایی توسط بلوشه به فرانسه ترجمه شده است؛
[۵۳] دایرةالمعارف اسلام، ذیل ابن‌ عدیم، ج۳، ص۳۹۵.
[۵۴] زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۳- الدراری‌ فی‌ ذکر‌الذراری، در استانبول، چاپ شده است؛
[۵۵] ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۴۱، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴- ضوء‌الصباح‌ فی‌ البحث علی‌ السماح؛ ۵- الاخبار‌ المستفادة فی‌ ذکر بنی جراده؛ ۶- کتاب‌الخط و علومه و وصف آدابه و اقلامه و طروسه؛ ۷- تبرید حرارةالاکباد‌ فی‌ الصبر علی‌ فقدالاولاد؛۸- الانصاف و التجری‌ فی‌ رفع‌ الظلم و التجری عن ابی‌العلاء‌المعرّی، چاپ شده است؛ ۹- منهاج‌ فی‌ الاصول و الفروع علی‌ مذهب ابی‌حنیفه؛۱۰- الوصلة الی‌ الحبیب‌ فی‌ وصف‌ الطیبات و الطیب، در برلین موجود است؛
[۵۷] زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
[۵۸] بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیةالعارفین، ج۱، ص۷۸۷، استانبول، ۱۳۸۷ق.
۱۱- سوق‌الفاضل، زرکلی نسخه خطی آن را در ۲ جلد دیده است؛ ۱۲- التذکرة، خطی و قصیده‌ای در مدح عایشه، موجود در کتاب‌خانه پطرزبورگ.
[۶۱] زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.


۸.۱۱ - دیگر شخصیت‌ها

۱۱. محمد بن‌ عمر (۶۳۵-۶۹۴ق/۱۲۳۸-۱۲۹۵م)، عالم و فقیه. کتاب‌ «الرائض‌ فی‌ علم‌الفرائض» اثر اوست.
[۶۲] ابن‌ ابی‌الوفاء، عبدالقادر بن‌ محمّد، الجواهرالمضیبّة فی‌ طبقات‌الحنفیّة، ج۲، ص۱۰۰، حیدر آباد دکن، مطبعة مجلس دائرةالمعارف‌ النظامیة، ۱۳۳۲ق.

۱۲. قاضی ابوطاهر عبدالقاهر بن‌ علی‌ بن‌ عبدالباقی‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالله (د ۴۶۳ق/۱۰۷۱م)، عالم و فقیه.
۱۳. ابوالمجد عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالباقی (د ۴۸۰ق/۱۰۸۷م)، لغوی، ادیب و شاعر. در حلب نزد ابو عبدالله حسین‌ بن‌ عبدالواحد بن‌ محمد بن‌ عبدالقادر قنّسرینی درس خواند.
۱۴. ابوالحسین علی‌ بن‌ عبدالله بن‌ محمد بن‌ عبدالباقی (د ۵۴۸ق/۱۱۵۳م)، عالم، خطّاط، ادیب و شاعر. او در اغلب دانش‌های روزگارش توانا بود و از پیشوایان دینی و علمی عصر خود در حلب به شمار می‌آمد. در ۵۱۶ق/۱۱۲۲م همراه گروهی از ادیبان و عالمان به قصد حج رهسپار بغداد شد. اما ادامه سفر ممکن نشد و به حلب بازگشت. در ۵۳۱ق/۱۱۳۷م به موصل سفر کرد و با تاج‌الاسلام ابوسعید عبدالکریم ابن‌ محمد سمعانی، از عالمان آن دیار، دیدار کرد. کمال‌الدین عمر نقل کرده است که علی‌دارای ۳ گنجینه کتاب است که به خط خود نگاشته است.
[۶۶] محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۶۷-۴۶۸، حلب، ۱۳۴۳ق.

۱۵. ابوعلی حسن‌ بن‌ علی بن‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالباقی (د ۵۵۱ق/۱۱۵۶م)، ادیب، نویسنده، شاعر و خطّاط. نزد پدرش درس خواند و سمعانی کتابت را از او آموخت. انواع خط را به زیبایی و سادگی می‌نوشت. نسخ را به شیوه ابن‌ مقله و رقاع را به شیوه ابن‌ هلال می‌نگاشت. در حیات پدرش سفری به مصر کرد و با مقامات سیاسی آن دیار معاشر شد و در سپاه یکی از امیران به خدمت مشغول گردید و در همان‌جا درگذشت.
۱۶. ابوالبرکات عبدالقاهر بن‌ علی بن‌ عبدالله (د ۵۵۲ق/۱۱۵۷م)، ادیب، شاعر و خطّاط. در حلب نزد پدرش دانش فرا گرفت. به لطافت شعر می‌سرود و به زیبایی خط می‌نوشت. از پیشگامان هنر خطاطی به شمار آمده است و بسیاری این هنر را از او آموخته‌اند. وی نزد نورالدین محمود بن‌ زنگی دارای مقامی بلند بود و خزانه‌دار او گردید.


(۱) ابن‌ ابی‌الوفاء، عبدالقادر بن‌ محمّد، الجواهرالمضیبّة فی‌ طبقات‌الحنفیّة، حیدر آباد دکن، مطبعة مجلس دائرةالمعارف‌ النظامیة، ۱۳۳۲ق.
(۲) ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، ۱۳۹۹ق.
(۳) ابن‌ تغری بردی، یوسف، النجوم‌ الزاهرة، ج۷، ص۲۰۸-۲۰۹، قاهره، وزارةالثقافة و الارشاد القومی.
(۴) ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
(۵) ابن‌ عماد، عبدالحی، شذرات‌الذهب، ج۵، ص۳۰۳، قاهره، مکتبةالقدسی، ۱۳۵۱ق.
(۶) ابن‌ قطلوبغا، زین‌الدین، تاج‌التراجم، ص ۴۸، ۶۵، بغداد، مکتبه‌المثنی، ۱۹۶۲م.
(۷) ابن‌ کثیر، اسماعیل‌ بن‌ عمر، البدایة والنهایة، بیروت ۱۳۵۱ق.
(۸) ابوالفداء، اسماعیل، المختصر ‌فی‌ اخبارالبشر، بیروت، دارالمعرفة.
(۹) امین، محسن، اعیان‌الشیعة، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.
(۱۰) بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیةالعارفین، استانبول، ۱۳۸۷ق.
(۱۱) حاجی خلیفه، کشف‌الظنون، استانبول، ۱۹۴۱م.
(۱۲) دایرةالمعارف اسلام.
(۱۳) ذهبی، محمّد بن‌ احمد، العبر‌ فی‌ خبر من غبر، بیروت، دارالکتب‌العلمیة، ۱۴۰۵ق.
(۱۳) زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴م.
(۱۴) زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
(۱۵) صفدی، خلیل‌ بن‌ ابیک، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد یوسف نجم، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۱ق.
(۱۶) قمی، عباس، الکنی والالقاب، تهران، ۱۳۹۷ق.
(۱۷) کتبی، محمد بن‌ شاکر، فوات‌الوفیات، به کوشش احسان عباس، ج۳، ص۱۲۶-۱۲۷، بیروت، دارالثقافة، ۱۹۷۴م.
(۱۸) کحاله، عمررضا، معجم‌المؤلفین، ج۷، ص۲۷۵-۲۷۶؛ ج۱۱، ص۷۶، بیروت، داراحیاءالتراث‌العربی، ۱۳۷۶ق.
(۱۹) محمد راغب، اعلام‌النبلاء، حلب، ۱۳۴۳ق.
(۲۰) مقریزی، احمد بن‌ علی السلوک، قاهره، لجنةالتألیف والترجمة والنشر، ۱۳۷۶ق.
(۲۱) یافعی، عبدالله ابن‌ اسعد، مرآةالجنان، بیروت، مؤسسه‌الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۳۹ق.
(۲۲) یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.


۱. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۴۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
۲. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۱۹، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
۳. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۹، ص۳۹۲، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۴. قمی، عباس، الکنی والالقاب، ج۱، ص۳۵، تهران، ۱۳۹۷ق.    
۵. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۹، ص۳۹۲، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۶. قمی، عباس، الکنی والالقاب، ج۱، ص۳۵، تهران، ۱۳۹۷ق.    
۷. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص ۲۶، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
۸. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۱، حلب، ۱۳۴۳ق.
۹. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۱۵، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۱۰. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۱۱. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۱۲. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۱۳. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۵.    
۱۴. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۳۸.    
۱۵. صفدی، خلیل‌ بن‌ ابیک، الوافی بالوفیات، ج۸، ص۱۶۱.    
۱۶. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۶، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۱۷. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۳-۴۷۵، حلب، ۱۳۴۳ق.
۱۸. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۶۹، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۱۹. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۵-۴۷۶، حلب، ۱۳۴۳ق.
۲۰. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۲۰، ص۲۰۷۰، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۲۱. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۶-۴۷۷، حلب، ۱۳۴۳ق.
۲۲. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۱۸، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۲۳. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۶، ص۳۴-۳۵، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.
۲۴. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۷۹، حلب، ۱۳۴۳ق.
۲۵. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۸، ص۳۷۷، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۲۶. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۸۱، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۲۷. راغب، محمد، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۴۳.    
۲۸. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۹، ص۳۹۲، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۲۹. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۶۹، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۳۰. راغب، محمد، اعلام‌النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۴، ص۴۴۴.    
۳۱. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل، ج۱۲، ص۵۰۵، بیروت، ۱۳۹۹ق.    
۳۲. زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۳۳. ابوالفداء، اسماعیل، المختصر ‌فی‌ اخبارالبشر، ج۳، ص۲۱۵، بیروت، دارالمعرفه.    
۳۴. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۸، ص۳۷۸، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۳۵. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۹-۳۰، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۳۶. زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۳۷. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۶۸، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۳۸. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۸، ص۳۷۸، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۳۹. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۴، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴۰. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۳، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴۱. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۲۳، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴۲. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۳۰، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴۳. قمی، عباس، الکنی والالقاب، ج۱، ص۳۵۵، تهران، ۱۳۹۷ق.    
۴۴. مقریزی، احمد بن‌ علی، السلوک، ج۱، ص۴۷۶، قاهره، لجنةالتألیف و الترجمة و النشر، ۱۳۷۶ق.    
۴۵. امین، محسن، اعیان‌الشیعة، ج۸، ص۳۷۹-۳۸۰، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.    
۴۶. ذهبی، محمّد بن‌ احمد، العبر‌ فی‌ خبر من غبر، ج۳، ص۳۰۰، بیروت، دارالکتب‌العلمیة، ۱۴۰۵ق.    
۴۷. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۵۷-۵۸، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۴۸. یافعی، عبدالله ابن‌ اسعد، مرآةالجنان، ج۴، ص۱۵۹، بیروت، مؤسسه‌الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۳۹ق.
۴۹. ابن‌ کثیر، اسماعیل‌ بن‌ عمر، البدایة والنهایة، ج۱۳، ص۲۳۶، بیروت ۱۳۵۱ق.
۵۰. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۵۲، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۵۱. دایرةالمعارف اسلام، ذیل ابن‌ عدیم.
۵۲. حاجی خلیفه، کشف‌الظنون، ج۱، ص۲۹۱، استانبول، ۱۹۴۱م.    
۵۳. دایرةالمعارف اسلام، ذیل ابن‌ عدیم، ج۳، ص۳۹۵.
۵۴. زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۵۵. ابن‌ عدیم، عمر بن‌ احمد، زیدةالحلب، ج۱، ص۴۱، به کوشش سامی‌الدهان، دمشق، ۱۳۷۰ق.
۵۶. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۴۰، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴م.    
۵۷. زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۵۸. بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیةالعارفین، ج۱، ص۷۸۷، استانبول، ۱۳۸۷ق.
۵۹. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۴۰، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴م.    
۶۰. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۴۰، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴م.    
۶۱. زیدان، جرجی، تاریخ آداب‌اللغةالعربیة، ج۳، ص۱۸۵، به کوشش شوقی شیف، قاهره، دارالهلال، ۱۹۵۷م.
۶۲. ابن‌ ابی‌الوفاء، عبدالقادر بن‌ محمّد، الجواهرالمضیبّة فی‌ طبقات‌الحنفیّة، ج۲، ص۱۰۰، حیدر آباد دکن، مطبعة مجلس دائرةالمعارف‌ النظامیة، ۱۳۳۲ق.
۶۳. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۰، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۶۴. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۰، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۶۵. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۴، ص۱۷۹۲، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۶۶. محمد راغب، اعلام‌النبلاء، ج۴، ص۴۶۷-۴۶۸، حلب، ۱۳۴۳ق.
۶۷. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۲، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۶۸. یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌الادباء، ج۵، ص۲۰۷۳، به کوشش مارگلیوث، لیدن، ۱۹۱۳م.    
۶۹. راغب، محمد، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۴، ص۴۳۶.    



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آل ابی‌جراده»، ج۱، ص ۳۵۰.    




جعبه ابزار