لَمْ یَتَسَنَّهْ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لَمْيَتَسَنَّهْ:
(شَرابِكَ لَمْيَتَسَنَّهْ) «لَمْيَتَسَنَّهْ» از مادّه «
سَنَة» به معناى سال است،
يعنى سال بر آن نگذشته است ولى در اينجا كنايه از عدم تغيير و فاسد نشدن است، يعنى به آنها نگاه كن كه با گذشت آن همه سال، گويى سال و زمانى بر آن نگذشته و تغييرى در آن حاصل نشده است.
(أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَ انظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (يا همانند كسى كه از كنار يک آبادى ويران شده عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن، به روى سقفهايش فرو ريخته بود، (و اهل آن همگى مرده بودند، او با خود) گفت: «چگونه
خدا اينها را پس از مرگ، زنده مىكند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يکصد سال ميراند؛ سپس زنده كرد؛ و به او گفت: «چه قدر درنگ كردى؟» گفت: «يک روز؛ يا بخشى از يک روز.» فرمود: «بلكه يکصد سال درنگ كردى! نگاه كن به غذا و نوشيدنى خود، كه هيچگونه تغييرى نيافته است! پس بدان خدا بر همه چيز قادر است. ولى به درازگوش خود نگاه كن كه چگونه از هم متلاشى شده!، آنچه مىبينى، هم براى اطمينان خاطر توست، و هم براى اينكه تو را نشانهاى براى مردم در مورد معاد قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى مركب سوارى خود نگاه كن كه چگونه آنها را برپا ساخته، به هم پيوند مىدهيم، سپس گوشت بر آنها مىپوشانيم!» هنگامى كه اين حقايق بر او آشكار شد، گفت: «مىدانم خدا بر هر چيزى تواناست.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اگر اين ممكن باشد كه خدا به عنوان كار خارق العاده مرد بيهوشى را بعد از صد سال به حال آورد، چرا جايز نباشد كه به عنوان كار خارق العاده، مرده صد ساله را زنده كند؟ چون بين خارق العادهها فرقى نيست. معلوم مىشود مفسر مزبور زنده كردن مردگان را در دنيا محال مىداند، در حالى كه هيچ دليلى بر محال بودن آن ندارد، و بهمين جهت است كه ذيل آيه
(وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً..) را تاويل كرده، كه به زودى تاويلش خواهد آمد.
و سخن كوتاه اينكه: دلالت آيه شريفه (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ) ... با در نظر گرفتن آيه قبلى
(أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ) و نيز آيه بعدى
(فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ) ، و آيه
(وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ) بر اينكه شخص مزبور واقعا مرده، و بعد از صد سال زنده شده، جاى هيچ ترديدى نيست.
جمله
(فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ...لَحْماً) سياق اين جملهها در سرگذشت شخص مزبور عجيب است، براى اينكه سه مرتبه كلمه فانظر- پس تماشا كن را تكرار كرده، با اينكه ظاهر كلام اقتضا مىكرد به يک دفعه اكتفاء كند، و نيز مساله طعام و شراب و حمار را ذكر كرده، در حالى كه به ذهن مىرسد كه هيچ احتياجى به ذكر اينها نبود.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، بر گرفته از مقاله «لَمْیَتَسَنَّهْ»، ص۴۸۷.