یهودیان و گسترش بابیگری و بهاییگری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابیّه، فرقهای است که به دست
سیدعلی محمد شیرازی در
ایران پدید آمد.
بهائیت نیز، فرقهای منشعب از آیین بابی است که
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله آن را پدید آورده است. از منظر
علمای اسلام این دو فرقه از
فرقههای ضاله محسوب میشوند. بر اساس این تحقیق روشن میشود که پدیده «یهودیان مخفی» (
انوسیها) نقش موثری در پیدایش و گسترش بابیگری و بهاییگری داشتهاند؛ گسترشی که عامل مهمی در تحولات معاصر ایران بوده است.
در بررسی تاریخ پیدایش و گسترش بابیگری در ایران، نمونههای فراوانی از گروش یهودیان جدیدالاسلام به این فرقه مشاهده میشود که به رواج دهندگان اولیه بابیگری و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند. میدانیم که بابیگری را یک
یهودی جدیدالاسلام ساکن
رشت، به نام «
میرزا ابراهیم جدید»، به
سیاهکل وارد کرد.
و نیز میدانیم اولین کسانی که در
خراسان بابی شدند یهودیان جدیدالاسلام
مشهد بودند.
معروفترین ایشان ملا عبدالخالق یزدی است که ابتدا در
یزد اقامت داشت. او از علمای
دین یهود بود و پس از
مسلمان شدن در زمره اصحاب مقرب
شیخ احمد احسایی جای گرفت و احسایی هفت سال در خانه وی سکونت داشت. ملا عبدالخالق یزدی سپس به مشهد مهاجرت کرد، در صحن
حضرت رضا (علیهالسّلام) نماز جماعت و بساط منبر و وعظ برقرار نمود و به نوشته مهدی بامداد به یکی از «علمای طراز اوّل مشهد» بدل شد.
گوبینو مینویسد: «
[
ملا عبدالخالق یزدی
]
از شاگردان شیخ احمد احسایی بود... و از حیث مقام علمی و فضایل شهرت زیادی داشت و در انظار عامه احترام و اعتباری پیدا کرده بود».
یهودیان مشهدی که تعداد ایشان در سال ۱۸۳۱ حدود دو هزار نفر گزارش شده، در سال ۱۸۳۹ م.اندکی پس از استقرار کمپانی ساسون در
بوشهر و
بمبئی، پنج سال پیش از آغاز دعوت علیمحمد باب، به طور دستهجمعی مسلمان شدند بیآنکه هیچ فشاری بر ایشان باشد و کدخدای ایشان، به نام ملامشایخ، به ملامهدی و
خاخام ایشان، به نام ملا بنیامین یزدی، به ملا امین تغییر نام داد. گروهی از جدیدالاسلامهای مشهد در سلک
اهل تصوف بودند و به ترویج افکار
میرزا ابوالقاسم سکوت شیرازی به عنوان
مرشد خود میپرداختند.
گروهی از آنان به بابیگری پیوستند و بعدها نقش فعالانهای در گسترش بهاییگری بر عهده گرفتند.
گروش این یهودیان به
اسلام واقعی نبود و ایشان به طور پنهان یهودی بودند. «
دایرةالمعارف یهود» پدیده جدیدالاسلامهای مشهد را در ذیل مدخل «یهودیان مخفی» مطرح کرده نه در مدخل «مرتدین»
و در جای دیگر تصریح میکند که آنان به عنوان «یهودیانی در لباس اسلام» به حیات خود ادامه دادند. (در یهودیت
مرتد به یهودی اطلاق میشود که واقعاً از یهودیت روی گردانیده است. احکام مجازات اسپینوزا. یهودی مخفی به یهودی اطلاق میشود که برای انجام مأموریت دینی سیاسی یا از سر اجبار و
تقیه به دین دیگر گرویده است مانند
مارانوهای اسپانیا و
پرتغال و دونمههای عثمانی و آنوسیهای ایران.
برای مثال، ناتان غزهای اعلام مسلمانی از سوی
شابتای زوی، بنیادگذار
فرقه دونمه، را انجام دادن یک مأموریت جدید عنوان میکند که با هدف برافروختن اخگر مقدس در میان کفار
[
مسلمانان
]
او مینویسد. شابتای در حال انجام دادن واپسین و دشوارترین بخش مأموریت خود است و آن تسخیر خلیفه
[
حکومت عثمانی]
از درون است. او برای انجام دادن این مأموریت مانند یک
جاسوس عمل میکند که به درون سپاه دشمن اعزام شده بنابراین، مسلمان شدن شابتای به معنی ارتداد نیست بلکه بغرنجترین چهره مأموریت مسیحایی اوست. (بنگرید به: شهبازی، عبدالله، زرسالاران، ج۲، صص ۳۴۴ـ۳۴۵)
در دایرةالمعارف یهود یک مقاله مستقل به یهودیان مخفی اختصاص دارد و مقاله مستقل دیگر به مرتدان.)
والتر فیشل، محقق یهودی، مینویسد که این جدیدالاسلامها همچنان مخفیانه به دین یهود پایبند بوده و هستند.
فیشل این مطلب را در سال ۱۳۲۸ عنوان میکند. به عبارت دیگر، در طیّ دوران طولانی ۱۱۰ سالهای (۱۸۳۹ـ۱۹۴۹) که از مسلمان شدن این یهودیان میگذشت، اینان همچنان در خفا یهودی بودند.
از جمله این یهودیان مشهدی فردی به نام ملا ابراهیم ناتان را میشناسیم که رهبری یک شبکه فعال اطلاعاتی
انگلیس را در منطقه بر عهده داشت و در سال ۱۸۴۴ (سال آغازین دعوی باب) به بمبئی مهاجرت کرد. توماس تیمبرگ مینویسد: ملا ابراهیم ناتان، به سان یهودیان بغدادی (ساسونها و بستگان و کارگزاران ایشان) «دارای پیوندهای قوی» با جامعه یهودی خراسان بود و نیز دارای پیوندهای قوی با حکومت بریتانیا.
«دایرةالمعارف یهود» تصریح میکند که ملا ابراهیم ناتان رهبری یهودیان بخارایی، افغانی و ایرانی مقیم بمبئی را بر عهده داشت و «نقش مهمی در جنگ اوّل انگلیس و
افغان ایفا نمود».
این مأخذ، در جای دیگر، از ملا ابراهیم ناتان به صراحت به عنوان «مأمور اطلاعاتی بریتانیا» یاد کرده است.
صرفنظر از انوسیها (یهودیان مخفی)، نقش یهودیان علنی در ترویج و گسترش کمی و کیفی بابیگری و بهاییگری نیز چشمگیر است.
اسماعیل رائین در واپسین کتابش، که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر شد، مینویسد: «بیشتر بهاییان ایران یهودیان و زردشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلیت میباشند. اکنون سالهاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد...»
سالها پیش از رائین، در اوایل حکومت
رضاشاه، آیتی نظر مشابهی ابراز داشت و به سلطه یهودیان بر جامعه بهایی ایران اشاره کرد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهاییت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام خامه را به دست مثل حکیم رحیم و اسحاق یهودی و امثال او دادهاند.»
رائین مینویسد: بهاییان از بدو پیدایش تا به امروزه همواره از جهودان ممالک استفاده کرده آنها را بهایی کردهاند. میدانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است، یهودیان ممالک مسلمان، که عده کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین میباشند، خیلی زودتر از مسلمان به بهاییت گرویدهاند و از امتیازهای مالی بهره فراوان برده و میبرند و مقداری نیز به مرکز بهاییت (
عکا) میفرستند.
حسن نیکو، مبلغ پیشین بهایی، نظری مشابه دارد و مینویسد: طبقه دیگر
[
بهاییان
]
یهودی هستند که با چه بغض عناد به اسلام معروفاند... در چنین صورتی اگر کسی علمی بلند کند که باعث تفریق و تشتّت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن... دلشاد گردیده وی را استقبال میکند.
[
یهودیان
]
در دخول در مجامع و محافل بهاییان سه فایده مسلم برای خود تصور داشته: اول آنکه لااقل سیاهی لشگر دشمنی میشود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتّت و تفریق را بلند نموده است؛ دوم آنکه از مسئله اجتناب و دوری که در مسلمین نسبت به یهود بود مستخلص میشوند و با آنها معاشرت میکنند، بلکه وصلت مینمایند؛ سوم آنکه اگر غلبه و قدرت با بهاییان گردد عجالتاً خودی در حزب آنان وارد کرده باشند.
فضلالله مهتدی معروف به صبحی، مبلغ پیشین بهایی، که سالها منشی مخصوص
عباس افندی بود، مینویسد: «به نظر این بنده بیشتر از آنان برای فرار از یهودیت بهایی شدهاند تا گذشته از اینکه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فیالجمله آزادی داشته باشند. و من از این قبیل یهودیان نه در
همدان بلکه در
تهران نیز سراغ دارم و بر اعمال آنان واقفم».
صبحی مهتدی اشاراتی به عملکرد یهودیان بهایی شده دارد. از جمله مینویسد: از چند سال پیش من آگهی پیدا کردم که شوقی همه خویشاوندان و پدر و مادر و برادرها و خواهرها و دائیزادهها و فرزندانشان را رانده و میان آنها تیرگی پدید شده و اکنون همه کارها در دست بیگانگان است و بزرگ و سر بهاییان آنجا هم یک بیگانه است و هیچ ایرانی دستاندرکار نیست جز
لطفالله حکیم که از جهودان بهایی است و کارش آوردن و گرداندن بهاییان است بر سر گور سروان این
کشیش که در ایران به این کار «زیارتنامهخوانی» میگویند: ...
خاندان حکیم از بیخ و بن یهودی هستند و آئین و روش این کیش را نگه میدارند؛ ولی هر دستهای از آنها در کیشی فرورفتهاند؛ دکتر ایوب مسلمان شد و در مسلمانی استواری نشان داد. به
مسجد میرفت و فرزندانش را مسلمان نمود، چنانکه اکنون هم هستند.
میرزا شکرالله و یک دسته از بستگانش یهودی بود و هستند.
میرزا جالینوس و
میرزا یعقوب و فرزندان
میرزا نورالله مسیحی و پروتستانت شدند و
میرزا جالینوس پایگاه کشیشی گرفت و در کلیسا روزهای یکشنبه پند بده بود و از روی
انجیل سخنرانی میکرد. دکتر ارسطو پدر دکتر منوچهر و غلامحسین و برادرش لطفالله، که نامش را بردیم، بهایی شدند. و همه اینها در هر کیشی که خودنمایی میکردند شور و جوش نشان میدادند؛ ولی در خانه همه با هم همدست و یگانه بودند تا آنجا که ارسطو دختر زیبای خود را به هیچ یک از خواستگاران بهایی نداد و به
میرزا جالینوس
[
مسیحی شده
]
داد.
خاندان حکیم از خاندانهای متنفذ
دوران قاجار و
پهلوی و از نسل یک یهودی مهاجر به نام حکیم سلیماناند که در زمان
فتحعلی شاه قاجار به ایران کوچیده بود. اعقاب او به نام حکیم حق نظر و حکیم موشه (مشه) پزشک خصوصی
ناصرالدینشاه قاجار شدند و شبکه گسترده خود را در ایران تنیدند.
نمونه دیگر، گروش یهودیان به بابیگری و بهاییگری در
کاشان است. از جمله یهودیان سرشناس کاشان که بهایی شدند و خاندانهای ثروتمند و پرشماری بنیاد نهادند، باید به افراد زیر اشاره کرد: آقا یهودا نیای خاندان میثاقیه، ملاربیع که نام خاندان وی ذکر نشده، حکیم یعقوب نیای خاندان برجیس،
میرزا عاشور (آشور) و برادران و خواهرش که خانوادههای پرجمعیت ساجد و ماهر و وحدت و غیره از نسل ایشان است.
حکیم فرجالله نیای خاندان توفیق،
میرزا ریحان (روبین) نیای دو خاندان ریحانی (از نسل پسری) و روحانی (از نسل دختری) ملا سلیمان و
میرزا موسی و
میرزا اسحاق خان نیاکان خاندانهای متحده و اخلاقی،
میرزا یوسف خان نیای خاندان یوسفیان
(به سبب سکونت اعضای این خاندانها در همدان و کاشان، برخی از ایشان همدانی نیز به شمار میروند.)
در همدان نیز وضعی مشابه با کاشان دیده میشود. حسن نیکو مینویسد: «در همدان، که مرکز مهم بهاییان است، به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهایی شده هستند «و همان کلیمیها، که بهایی شدهاند، زمام امور را به دست گرفته هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است میکنند و همیشه به آن سه چهار نفری که، به اصطلاح خودشان، بهایی فرقانی هستند طعن میزنند و آنان را در هیچ محفل رسمی عضویت نمیدهند».
تعداد زیادی از خانوادههای بهایی همدان از تبار حاجی لالهزار (العازار)، یهودی همدانی، هستند. او نیای دو هزار نفر یهودی،
مسیحی و بهایی است. یکی از پسران او مسیو حائیم است که مسیحی شد. دیگری به نام دکتر موسی خان (حکیم موشه) نیز مسیحی شد.
یکی از پسران دکتر موسی خان به نام حکیم هارون یهودی است. خانواده گوهری از نسل ابراهیم، یکی دیگر از پسران حاجی لالهزار است. خانواده گرانفر، از نسل موشه پسر دیگر حاجی لالهزار، بهایی است. حاجی
میرزا یوحنا پسر حافظ الصحه بهایی است. آقا یعقوب لاله زاری یهودی است. حاجی یهودا (حاجی شکرالله جاوید) بهایی است. حاجی
میرزا اسحاق
یهودی است. دکتر یوسف سراج بهایی است. حاجی
میرزا طاهر، پدر دکتر نصرالله باهر، بهایی بود. حاجی سلیمان، پسر حاجی لالهزار، مسیحی بود. عزرا، پسر ارشد حاجی لالهزار، یهودی بود. او نیای خانوادههای رسمی و کیمیابخش است. حکیم موشه پدر دکتر داوود یهودی بود. روبن پسر آقا عزرا نیز یهودی بود. او پدر نجات رابینسن است. حاجی العازار شوشتی یهودی بود. عطاءالله خان حافظی، پسر
میرزا یوحنا، یهودی بود. نورالله احتشامی، پسر دکتر داوود مسیحی بود.
وضعی مشابه با
شیراز و مشهد و کاشان و همدان را در
اراک و تربت
و رشت
و سایر نقاط ایران و حتی سیاهکل
میتوان دید.
در تهران نیز جمع قابل توجهی از یهودیان بهایی شده وجود داشت. بعدها در دوره پهلوی، گروهی از ثروتمندان خاندانهای یهودی ـ بهایی سراسر ایران در تهران مجتمع شدند و شبکهای متنفذ و مقتدر پدید آوردند که در قلب آن خاندانهای آزاده، اتحادیه، اخوان صفا،
ارجمند، برجیس، برومند، جاوید، حافظی، حقیقی، حکیم، شایان، صمیمی، عزیزی، عهدیه،
فیروز، لالهزار، لاله زاری، مؤید، ماهر، مبین، متحده، متحدین، مجذوب، معنوی، ملکوتی، میثاقیان، میثاقیه، نصرت، وحدت، یوسف زاده برومند، یوسفیان و غیره جای داشتند. در اواسط دوران سلطنت رضاشاه (۱۳۱۲) افرادی چون
میرزا اسحاق خان حقیقی، یوسف وحدت، عبدالله خان متحده، جلال
ارجمند و اسحاق خان متحده (یهودیان بهایی شده) متنفذان سران جامعه بهایی تهران بودند.
گروش یهودیان به بهاییت و تلاش برای تبدیل این فرقه به یک دین متنفذ جهانی به
ایران محدود نیست و در سایر کشورها، به ویژه در
اروپا و
ایالاتمتحده آمریکا، نیز یهودیان و یهودیان مخفی (به ظاهر مسیحی) به این فرقه پیوستند. نامدارترین ایشان هیپولت دریفوس است. دریفوس نقش مهمی در گسترش و تقویت بهاییت ایفا نمود. او در حوالی سال ۱۳۱۷ ق. بهایی شد و در سال ۱۳۱۸ ق. در ۷۰ سالگی در پاریس درگذشت. دریفوس در سال ۱۳۱۸ ق. به عکا رفت و مدتی با عباس افندی بود.
شناخت نامهای به ظاهر مسیحی اروپاییان و آمریکاییان بهایی شده دشوار است ولی خانم پولاک را نیز میشناسیم که بهایی شد و آسیه نام گرفت.
این خانم نیز، چنانکه نام او نشان میدهد، به یکی از خاندانهای زرسالار یهودی (خاندان پولاک) تعلق داشت.
براساس چنین بستر و با اتکا بر چنین حمایتهایی است که بهاییگری در طول بیش از یک قرن فعالیت خود در ایالاتمتحده آمریکا
به سازمانی بسیار متنفذ هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی، در این کشور بدل شد. مرکز بهاییان جهان در
آوریل ۱۹۸۵ تعداد اعضای این فرقه در کل
قاره آمریکا را ۸۵۷ هزار نفر اعلام کرده است. (فعالیت بهاییان در ایالاتمتحده آمریکا از سال ۱۸۹۲ و با شرکت در نمایشگاه جهانی کلمبیا (
شیکاگو) آغاز شد.)
بخش مهمی از این گروه بهاییان ایرانی مهاجر در سالهای پس از انقلاب اسلامی هستند و بخشی بهاییان ایرانی که در طول یکصد سال اخیر به تدریج به ایالاتمتحده و سایر کشورهای قاره آمریکا مهاجرت کردند. صرفنظر از جمعیت کثیر بهاییان آمریکا، به نفوذ این فرقه در نهادهای دانشگاهی و پژوهشی ایالاتمتحده آمریکا، که به حاکمیت ایشان بر حوزه مطالعات ایرانی در ایالاتمتحده آمریکا انجامیده است، نیز باید توجه کرد.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «یهودیان و گسترش بابیگری و بهاییگری»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۲/۱۰.