• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گشتالت‌درمانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گشتالت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در علم روانشناسی بوده و به معنای سبکی از درمان است که با کل فرد یعنی چیزی بیش از جمع رفتارهایش سر و کار دارد. گشتالت‌درمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع داده‌ها می‌داند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. در این مقاله بعد از بیان تاریخچه گشتالت‌درمانی به تعریف مفاهیم اساسی و توضیح فرایند درمانی پرداخته و در نهایت بعد از اشاره به راهبردهای عملی گشتالت‌درمانی به ارزیابی این سبک از درمان می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - تعریف گشتالت
۳ - تعریف
۴ - واژه‌های اساسی
۵ - تاریخچه
       ۵.۱ - قطب‌های پرلز
       ۵.۲ - لورا پوسنر
       ۵.۳ - تحت‌ تاثیر معنا‌شناسی
       ۵.۴ - موسسه گشتالت
۶ - مفاهیم اساسی
       ۶.۱ - نظریه‌ شخصیت
       ۶.۲ - ماهیت انسان
              ۶.۲.۱ - خودگردانی
              ۶.۲.۲ - آگاهی
              ۶.۲.۳ - فرضیه‌ها
       ۶.۳ - مفهوم اضطراب
              ۶.۳.۱ - نوروز
              ۶.۳.۲ - افسردگی
              ۶.۳.۳ - روان‌تنی کاذب
              ۶.۳.۴ - درمان کوتاه‌مدت
              ۶.۳.۵ - گشتالت‌درمانی یا تمرکز‌درمانی
۷ - فرایند
       ۷.۱ - مقدمه
       ۷.۲ - امکان تغییر
       ۷.۳ - هدف‌
       ۷.۴ - فرایند درمان
              ۷.۴.۱ - مراحل فرایند
              ۷.۴.۲ - ماهیت درمان
              ۷.۴.۳ - تمرکز اصلی فرایند
              ۷.۴.۴ - تمرکز بر حالا و چگونگی رفتار
       ۷.۵ - ادراک مددجو نسبت به فرایند
       ۷.۶ - ادراک درمانگر از فرایند
       ۷.۷ - تاکید پرلز
۸ - راهبردهای عملی
       ۸.۱ - قانون‌ها برای هدایت درمانگران
       ۸.۲ - قواعد
              ۸.۲.۱ - قاعده زمان حال
              ۸.۲.۲ - قاعده من و تو
              ۸.۲.۳ - قاعده ممنوعیت شایعات و بدگویی
              ۸.۲.۴ - آگاهی مستقیم
              ۸.۲.۵ - شخصی کردن ضمایر
              ۸.۲.۶ - سوال نشود
              ۸.۲.۷ - رویا
       ۸.۳ - طرح‌های رفتاری
              ۸.۳.۱ - دور چرخیدن
              ۸.۳.۲ - کار یا موضوع ناتمام
              ۸.۳.۳ - داشتن یک راز
              ۸.۳.۴ - بازی گفتگو
              ۸.۳.۵ - بازی فرافکنی
              ۸.۳.۶ - تکنیک وارونه
              ۸.۳.۷ - فرض مسئولیت
              ۸.۳.۸ - حفظ یک احساس
              ۸.۳.۹ - ممکن است جمله‌ای به شما بگویم
              ۸.۳.۱۰ - آهنگ تماس و عقب‌نشینی
              ۸.۳.۱۱ - تمرین و آزمایش
              ۸.۳.۱۲ - بزرگ‌نمایی و اغراق یا تکرار
              ۸.۳.۱۳ - صندلی خالی
              ۸.۳.۱۴ - صندلی داغ
۹ - ارزیابی
       ۹.۱ - نکات مثبت
       ۹.۲ - انتقادات وارد شده
              ۹.۲.۱ - نقد از دیدگاه رفتاری
              ۹.۲.۲ - نقد از دیدگاه روان‌کاوی
              ۹.۲.۳ - نقد از دیدگاه بافتی
              ۹.۲.۴ - نقد از دیدگاه یکپارچه‌نگر
       ۹.۳ - کارکرد مشاور گشتالتی
       ۹.۴ - کاربرد گشتالت‌درمانی
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


برای شناخت گشتالت‌درمانی باید ابداع‌کننده آن یعنی فریتز پرلز و نظریه‌های روان‌شناختی و رواندرمانی موثر بر تفکرش را بشناسیم. اگرچه پرلز، آموزش روان‌کاوی دیده بود ولی نظریه‌های دیگر روان‌شناختی و رویکرد فلسفی، وی را بر آن داشتند تا نظامی در رواندرمانی ابداع کند که خیلی با روان‌کاوی فرق داشت. پرلز، پس از اخذ مدرک پزشکی خویش در سال ۱۹۲۰، در موسسه‌ای که سربازان دچار آسیب مغزی در آن درمان می‌شدند، دستیار کورت گولدشتاین شده و در نتیجه تحت تاثیر افکار او قرار گرفت.
[۱] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۲۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.

همچنین پرلز، تحت تاثیر افکار ویلهلم رایش در مورد رفتار کلامی و غیرکلامی بود و مجذوب کارهای زیگموند فریدلندر در مورد اختلاف نظر خلاق شد. پرلز در‌ نتیجه همکاری با کورت گولدشتاین با کاربرد روانشناسی گشتالت در رواندرمانی آشنا شد. ابداع گشتالت‌درمانی از دیدگاهی نظری‌تر و فلسفی‌تر، محصول نظریه میدانی، پدیدارشناسی و وجودگرایی بود. در سطح شخصی‌تر نیز همسر پرلز یعنی لورا که یک گشتالت‌درمانگر، نویسنده و مدرس بود، سهم چشمگیری در پیدایش گشتالت‌درمانی داشت. اینها عواملی هستند که زیربنای فکری ابداع گشتالت‌درمانی توسط پرلز محسوب می‌شوند.
[۲] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۰، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
[۳] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.



گشتالت، یک واژه آلمانی است که واژه کاملا مترادفی در زبان انگلیسی ندارد. شکل‌بندی، ساخت، الگوی یگانه یا کل سازمان‌یافته معنی‌دار از ‌جمله واژه‌هایی هستند که تقریبا همان معنا را دارند. کلمه گشتالت به معنی این است که یک کل، چیزی بیشتر و یا متفاوت از مجموع اجزای آن است. سازماندهی قسمت‌های جزئی، ساختاری را خلق می‌کند که ویژگی خاص خود را دارد. در خصوص ادراک یا تجربه‌کردن، معنا یا اهمیتی را به محرک وارده می‌افزاییم. این کار از طریق مزیت‌دادن به الگوهای خاص یا گشتالت‌هایی که ما آنها را شکل می‌دهیم، صورت می‌گیرد. روانشناسی گشتالت، اساسا بر فرایند ادراک یا یادگیری تاکید می‌نماید.
[۴] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

گشتالت‌درمانی، از نظر فلسفی، شکلی از "فلسفه وجودی" است. فلسفه وجودی، می‌خواهد بداند که مردم وجود بی‌واسطه خود را چگونه تجربه می‌کنند، در حالی که روانشناسی گشتالت می‌خواهد بداند که این وجود چگونه ادراک می‌شود. پرلز، در گشتالت‌درمانی این دو را به هم آمیخت. پرلز، از‌اندیشه‌ها و افکار دیگر نظریه‌پردازان نیز استفاده کرد. نقش‌گذاری روانی "سایکودراما" از مورنو اخذ گردید. در نگرش راجرز، بازخورد به عنوان عامل درمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این کار از طریق توجه به وضع بدن، حالت صدا، حرکات چشم‌ها، احساسات و ایما و اشاره‌ها صورت می‌گیرد. در سرتاسر گشتالت‌درمانی نمونه‌هایی از دیدگاه‌های وجودی و بشردوستانه در مورد ماهیت انسان که از افکار و دین "مشرق زمین" گرفته شده است، وجود دارد.
[۵] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.



گشتالت‌درمانی، شکلی از درمان است که بر اصول روانشناسی ادراک و پدیده‌شناسی استوار است. بنابراین، گشتالت‌درمانی بر دنیای نمودی فرد و بر افکار و احساسات او، آن‌طور که در زمان و مکان بلافصل او تجربه می‌شوند، تمرکز دارد و به تاریخچه توجهی ندارد. از اینرو، در این شیوه درمانی به مسائلی نظیر اینکه فرد چگونه بدان حالت درآمده است یا دلیل انجام کارهایش چه بوده است و یا فردا چه خواهد کرد و چه پیش خواهد آمد، توجهی نمی‌شود و مشکلات آگاهی و کل نفس در ارتباط خلاق با محیط مورد تاکید است.
[۶] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.



• آگاهی (Awareness):
فرایند مشاهده و توجه به افکار، احساسات و اعمال خود از جمله احساسات جسمانی و ادراکات دیداری و شنیداری است که به عنوان یک منظره در حال حرکت به نظر می‌رسد که تجربه حالای شما را تشکیل می‌دهد.
• انطباق (Adaptation):
فرایندی است که بدان وسیله فرد محدودیت‌هایی را که در آن زندگی می‌کند، کشف کرده و خود را از غیرخود تمییز می‌دهد.
پرخاشگری (Aggression):
ابزار ارگانیسم جهت تماس با محیط و برای ارضای نیازهایش می‌باشد. همچنین، ابزاری است برای روبرو شدن با مقاومت جهت ارضای نیازها. هدف پرخاشگری نابودی نیست، بلکه تنها غلبه بر مقاومت است.
• کسب موافقت (Approbation):
فرایندی است که در آن، مردم شخصیت خود را تقسیم کرده و نوعی خودانگاره به وجود می‌آورند، یعنی تصوری از خود که بر اساس و معیارهای بیرونی است. کسب موافقت، مانع از به وجود آمدن تصور سالم و خوب از خود می‌شود.
• خشم معطوف به خود (Retroflection):
فرایندی است که بدان وسیله بعضی از کارکردهایی که اصولا از جانب فرد به سوی دنیای بیرون هدایت شده بودند، مسیر خود را تغییر داده و به سوی سرچشمه و منشا برمی‌گردند. نتیجه این کار شکاف بین خود به عنوان فاعل و کننده ‌کار و خود به عنوان دریافت‌کننده است.
• خود (Self):
فرایند خلاقی است که فرد را به سوی رفتار خودشکوفا هدایت می‌کند. این کار به وسیله پاسخگویی به نیازهای پیدا شده و فشارهای محیطی است. ویژگی اصلی خود، شکل‌دهی و تمایز گشتالت‌هاست.
• خودانگاره (Self-image):
بخشی از شخصیت است که به ‌وسیله تحصیل معیارهای برونی، مانع از رشد خلاق فرد می‌شود.
خودگردانی ارگانیسمی (Organismicself–regulation):
هر ارگانیسمی سعی دارد به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده، به تعادل حیاتی برسد. زمانی که ارگانیسم عدم تعادل را تجربه می‌کند، می‌تواند خودگرانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی یا برآوردن نیاز انجام دهد.
• درون‌فکنی (Introjection):
پذیرش مفاهیم، معیارهای رفتار و ارزش‌های دیگران بدون انتقاد است. شخصی که همیشه درون‌فکنی می‌کند، نمی‌تواند شخصیت خود را رشد دهد.
• زمینه (Ground):
بخشی از زمینه ادراکی که "شکل" نباشد، به عنوان زمینه شناسایی می‌شود. همراه کردن شکل و زمینه، گشتالت را تشکیل می‌دهد.
• شکل (Figure):
چیزی است که در مرکز آگاهی همراه با دقت و توجه قرار دارد. یعنی آنچه که شخص در حال حاضر بدان توجه می‌کند.
• فرافکنی (Projection):
فرایندی است که بدان وسیله فرد اجزای شخصیت خود را که قادر به شناخت آنها نیست و یا از شناخت آنها امتناع می‌ورزد را به دنیای خارج نسبت می‌دهد.
• قدردانی (Acknowledgement):
افراد از طریق قدردانی خود را کشف می‌کنند. قدردانی شخصی، کودکان را به وسیله رشد حس خود و تقدیر از وجود خود هدایت می‌کند.
[۷] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.



به گفته پرلز، زیگموند فروید، کارن هورنای و ویلیام ریچ از جمله روانکاوانی بودند که در توسعه بعدی گشتالت‌درمانی که توسط خود وی انجام گرفته است، بیشترین اثر را بر او داشته‌اند. در سال ۱۹۲۴، فریتس پرلز ابتدا از طریق کورت گولدشتاین و در دوره‌ای که تحت سرپرستی همین شخصیت به کار مشغول بود، با روانشناسی گشتالت آشنا شد. اما در دهه ۱۹۴۰، پرلز اصول روانشناسی گشتالت را در خلال نوشته‌های خود که تحت عنوان "خود، گرسنگی و پرخاشگری" به چاپ رسید، جذب و منعکس ساخت. این نوشته پرلز، جدایی بین او و مکتب روانکاوی را مشخص ساخت و در واقع به عنوان پلی برای گشتالت‌درمانی، محسوب شد. نظریه گولدشتاین در زمینه کل‌نگری و تاکید او نسبت به صورت‌بندی یا تدوین شکل – زمینه، یکی از پایه‌های مربوط به مفاهیم اصلی گشتالت‌درمانی محسوب می‌شود.
[۸] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۵.۱ - قطب‌های پرلز

مفهوم قطب‌های پرلز نیز متاثر از آثار زیگموند فریدلندر فیلسوف بود. فریدلندر، معتقد بود هر رویدادی با یک نقطه صفر در ارتباط است که قطب‌های متضاد را براساس آن می‌توان تمییز داد. نقطه صفر، یک نقطه تعادل است که شخص از آنجا می‌تواند حرکت خلاقانه به طرف هر دو جهت را شروع کند. پرلز می‌گوید «با هوشیار ماندن در مرکز می‌توانیم به هر دو سوی واقعه نگاه خلاقی داشته باشیم و نیمه ناقص را تکمیل کنیم». وقتی انسان از یک نیاز درونی یا بیرونی خیلی دور می‌شود، باید دوباره تعادل ایجاد کند یا به طرف مرکز حرکت نماید. پرلز غالبا به اشخاص کمک می‌کرد حس تعادل، ماندن در مرکز یا کنترل بر نیازهای خویش را پرورش دهند.
[۹] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۵.۲ - لورا پوسنر

لورا پوسنر، نیز نقش مهمی در رواندرمانی گشتالتی داشت. لورا که در سال ۱۹۰۵ در نزدیکی فرانکفورت آلمان به دنیا آمد، در سال ۱۹۳۰ با فریتز پرلز ازدواج کرد و در سال ۱۹۳۲ دکترای علوم خود را از دانشگاه فرانکفورت گرفت. لورا، تحت‌ تاثیر افکار ماکس ورتهایمر و وجودگرایان بود. لورا، نه تنها در نگارش نخستین کتاب فریتز پرلز به نام "خود، گرسنگی و پرخاشگری" به شوهرش کمک کرد بلکه در مجموعه بحث‌هایی که زمینه‌ساز انتشار کتاب دومش به نام "گشتالت‌درمانی" شدند نیز مشارکت داشت. لورا، در موسسه گشتالت‌درمانی نیویورک که در سال ۱۹۵۲ بنیان گذاشته شد، گروه‌های آموزشی را رهبری می‌کرد و در عین‌حال مدیریت این موسسه را نیز بر عهده داشت تا این که در سال ۱۹۹۰ در سن ۸۵ سالگی فوت کرد. اگرچه آنها در ۱۵ سال آخر عمر پرلز عمدتا جدا از هم زندگی می‌کردند، ولی تماس خود را قطع نکردند و در مورد گشتالت‌درمانی با هم بحث می‌کردند. چون لورا مطالب کمی منتشر کرد، تجزیه و تحلیل نقش وی در گشتالت‌درمانی دشوار است.
[۱۰] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۳، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۵.۳ - تحت‌ تاثیر معنا‌شناسی

همچنین، پرلز تحت‌ تاثیر معنا‌شناسی قرار گرفت. ضمنا به نظر می‌رسید که پرلز شدیدا تحت ‌تاثیر روش‌های نقش‌گذاری روانی یا روان‌نمایشی مورنو، قرار گرفته است و می‌توان این تاثیر را در به‌کارگیری اصلاح همتاها که در تمرین نقش‌گذاری روانی گشتالت‌درمانی مورد توجه می‌باشد، مشاهده کرد.

۵.۴ - موسسه گشتالت

پرلز، از سال ۱۹۴۷ و تا هنگام وفاتش در سال ۱۹۷۰ در آمریکا زندگی کرد و کارها و نظریات او نهضت توان انسانی را که در امریکا شکل گرفته بود، تحت تاثیر قرار داد و در سال ۱۹۵۱، او و همسرش موفق شدند موسسه گشتالت را در شهر نیویورک تاسیس کنند. پرلز، در طی شش سالی که در این موسسه به فعالیت مشغول بود، توانست گشتالت‌درمانی را به خوبی به دیگران بشناساند و جایگاه آن را به عنوان یک رویکرد درمانی، تثبیت کند.
[۱۱] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۴، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



مفاهیم اساسی گشتالت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده که از مبانی و مفاهیم بنیادین و اساسی این نوع از درمان بحث می‌کند. این قسمت از مقاله به مفاهیم اساسی همچون نظریه شخصیت، ماهیت انسان و اضطراب در گشتالت‌درمانی پرداخته و در آخر به چند نکته پیرامون این نوع از درمان اشاره می‌کند.

۶.۱ - نظریه‌ شخصیت

پرلز، انسان را موجودی وحدت‌یافته، خودنظم، کل‌نگر، وابسته به محیط و تجربه‌گر می‌انگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی – جسمانی و روحی دارد. این سه بعد، به هنگام تولد، به‌طور بالقوه در فرد وجود دارند و در امتداد یک پیوستار قرار می‌گیرند.
[۱۲] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.

مرحله‌ اجتماعی، که به فاصله‌ بسیار کمی پس از تولد آغاز می‌شود، به وسیله آگاهی و توجه به دیگران خصوصا به والدین، مشخص می‌شود. البته جنبه جسمانی نیز در این مرحله وجود دارد ولی بدون آگاهی و شعور انجام می‌پذیرد. در خلال مدت زمانی که تعامل با دیگران ضرورت می‌یابد و مرحله‌ اجتماعی نامیده می‌شود، کودک به ارتباط با دیگران اقدام می‌کند. سطح اول بدان دلیل مرحله‌ اجتماعی نامیده می‌شود که در آن به ارتباط با دیگران شدیدا احساس نیاز می‌شود. در این مرحله، دیگران باید به منزله منبع و مرجع مورد استفاده قرار گیرند.
مرحله‌ بعدی، یعنی مرحله‌ جسمانی – روانی، به وسیله آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش مشخص می‌شود. در این مرحله، کودک به عوامل جهان خارج با معیارهای گسترده‌تر روانی پاسخ می‌دهد و این پاسخ با آگاهی و وجه تمایز بیشتری همراه است. در خلال این مرحله است که اکثریت مردم اوقات زیادی از زندگیشان را به مفهوم‌سازی و ایجاد ارتباط با عوامل مادی و مکانیکی سپری می‌کنند.
در آخرین مرحله‌ آگاهی، انسان از وجود مادیش فراتر رفته، هستی خویش را به طریق دیگری تجربه می‌کند و آگاهیش تغییر می‌یابد. برای مثال، از حالت احساس حسی به آن چیزی که احساس ماوراء حسی نامیده می‌شود، تغییر جهت می‌دهد. مرحله سوم دارای منبع درونی و قائم به ذات است و پس از تشکیل، به صورت ارتباطی با اولوهیت درمی‌آید.
[۱۳] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۸۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


در نظریه‌ شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته می‌شود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته می‌شود. این‌گونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجه‌ نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالت‌های تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد. اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراک‌های فرد و به نظم درآوردن این ادراک‌ها می‌گردد. این ادراک‌ها نیز به نوبه خود به صورت تجربه‌ اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده می‌شوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس می‌کند، گفته می‌شود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار می‌شود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیش‌نما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار می‌گیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر می‌شود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب می‌گردد، شکل از زمینه دور می‌شود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر می‌شود. برای توصیف نظریه‌ گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کل‌نگری آشنا باشیم. در توضیح اصل کل‌نگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف می‌شود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کل‌نگر آدمی گفته می‌شود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل‌ تفکیک را تشکیل می‌دهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکی‌شده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی می‌باشد.
[۱۴] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۶، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


دومین رابطه، اصل کل‌نگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را می‌دهند، یعنی آدمی و محیط او به هم بسته می‌باشند.

۶.۲ - ماهیت انسان

پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خود‌شکوفایی دیدگاه خوش‌بینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خود‌شکوفایی کشیده می‌شوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام می‌نگرد: ما به‌طور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز به‌طور کامل "شکوفا نمی‌شویم". این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است.
[۱۵] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۳، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۶.۲.۱ - خودگردانی

هر ارگانیسمی سعی دارد که به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده که تعادل فرد را به هم زده‌اند، به تعادل حیاتی دست یابد. آنها به این فرایند تعادل حیاتی "خودگردانی ارگانیسمی" نام نهاده‌اند. زمانی که ارگانیسم نوعی درد را تجربه می‌کند (عدم تعادل)، او می‌تواند خودگردانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی شدید یا برآوردن آن نیاز انجام دهد.
[۱۶] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۶.۲.۲ - آگاهی

آگاهی، کلید گشتالت‌درمانی است. تمام این رویکرد براساس کمیت آگاهی مراجع است. اجتناب از آگاهی، مشکل را تشدید می‌کند، زیرا به جای هدایت انرژی به سوی برآوردن نیاز، این انرژی صرف بازداشتن نیاز یا هیجانی می‌شود که نیاز را اعلان کرده و خبر داده است.

۶.۲.۳ - فرضیه‌ها

پرلز، بیشتر به عمل و تجربه علاقه‌مند بود تا به فلسفه. او به اهمیت فلسفه گشتالت‌درمانی پی‌برد، اما در امور به وجود آوردن یک فلسفه منظم گشتالت‌درمانی مردد بود. با این حال، این فلسفه‌ها روشن باشند یا پنهان، فرضیاتی در مورد ماهیت انسان و تجربه در گشتالت‌درمانی وجود دارد. چندین فرضیه‌ اصلی در مورد ماهیت انسان وجود دارد که اساس گشتالت‌درمانی را تشکیل می‌دهند:

· انسان، یک کل است شامل جسم، هیجانات، افکار، احساسات و ادراکات که همه اینها در ارتباط با یکدیگر عمل می‌کنند.
· انسان، بخشی از محیطش است و نمی‌تواند بدون آن درک شود.
· انسان، موجودی فعال است نه موجودی واکنشی. او پاسخ‌های خود را به محرک‌های برونی و درونی تعیین می‌کند.
· انسان، قادر است از احساسات، افکار، هیجانات و ادراکات خود آگاه شود.
· انسان، از طریق آگاهی قادر به انتخاب بوده و بنابراین مسئول رفتار آشکار و نهان خود است.
[۱۷] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۶.۳ - مفهوم اضطراب

اضطراب، فاصله و شکاف میان حال و آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب می‌شود که وضعیت موجود را رها کرده و درباره‌ آینده و نقش‌های احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر می‌پردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیت‌های آینده باعث "ترس صحنه‌ای" می‌شود. ترس صحنه‌ای، از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار در رفتار و نقش‌های آینده‌ او به وجود می‌آید. فرد با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل می‌شود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد، زیرا هیجان و تحریک به فوریت در فعالیت خودبه‌خودی او جریان یافته و خلاق و مبدع می‌شود.

۶.۳.۱ - نوروز

نوروز neurosis، توقف و یا رکود رشد است. واکنش فرد روان‌نژند، به جای آنکه تعامل با محیط و جذب آن باشد، کنترل محیط و ایفای نقش‌های معین است. انرژی، به جای آنکه صرف رشد و تکامل شود، مصروف ایفای نقش می‌شود.
[۱۸] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.

خودنظمی فرد روان‌نژند به طریق متعددی سد می‌شود و نیروهای مشخص نمی‌توانند بر تماس ارگانیسمی با محیط تاثیر کاملی داشته باشند. این نوع ممانعت‌ها سه نوع هستند: یکی آنکه در فرد روان‌نژند تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با خود بدن وجود دارد. دیگر آنکه ابراز آشکار نیازها سد می‌شود. سوم آنکه سرکوبی، از شکل‌بندی هیئت‌های خوب جلوگیری می‌کند.
[۱۹] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
[۲۰] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۶.۳.۲ - افسردگی

درمانگران غیرگشتالتی، افسردگی را یک تشخیص مجزا در نظر می‌گیرند ولی گشتالت‌درمانگرها می‌گویند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالت‌درمانی، رفتارها به صورت لحظه‌ای تغییر می‌کنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمی‌شود.
[۲۱] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۶.۳.۳ - روان‌تنی کاذب

گشتالت‌درمانگرها، گاهی افرادی را درمان می‌کنند که بخشی از مشکل‌شان یا کل آن فیزیولوژیک است. گشتالت‌درمانگرها نسبت به فرایندهای فیزیولوژیک حساسیت و توجه خاصی دارند.
[۲۲] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۶.۳.۴ - درمان کوتاه‌مدت

هم‌اکنون رواندرمانی انفرادی گشتالتی کوتاه‌مدت یا دارای محدودیت زمانی وجود ندارد. گشتالت‌درمانگرها معمولا بیماران را هفته‌ای یک جلسه و آنهایی را که مشکل شدیدتری دارند، هفته‌ای چند جلسه می‌بینند. برگزاری جلسات به فاصله‌ای بیش از یک هفته این خطر را به دنبال دارد که بیماران از محتوای جلسات فایده‌ای نبرند. اگر هم جلسات در فواصل خیلی کوتاه برگزار شوند، احتمالا بیماران به درمانگر وابسته شده و فرصت کافی برای لحاظ کردن محتوای جلسات در زندگی خود را نداشته باشند.
[۲۳] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۶.۳.۵ - گشتالت‌درمانی یا تمرکز‌درمانی

معمولا گشتالت‌درمانی به تمرکزدرمانی نیز معروف است. زیرا هدفش آن است که به فرد کمک کند تا به تجربه‌اش از طریق آگاهیش بیفزاید و تجارب و تلاش‌های ناکام‌کننده‌ای که این آگاهی را سد و متوقف می‌کنند، واقف شود. جنبه دیگر تمرکز آن است که فرد روابط بین شکل و زمینه را توسعه می‌دهد، به‌طوری که بتواند توجه کاملش را به شکل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها کند. در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی، سعی می‌شود حالت عدم تعادل به تعادل برگردانده شود. هدف آن است که فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از عواطف و تحریک‌های ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی کاملا در تماس قرار گیرد و کلیت ارگانیزم او حفظ شود.
اساس درمان گشتالتی توجه به زمان و موقعیت موجود و کسب حداکثر آگاهی است. در سایه وجود آگاهی، فرد می‌تواند براساس اصل سالم گشتالت عمل کند، یعنی مهمترین موقعیت یا کار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد. موقعیت ناتمام یا کار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضانشده‌ای هستند که گشتالت‌های ناقص را تشکیل می‌دهند. موقعیت‌ها و امور ناتمام معمولا نیرو و فشار زیادی وارد آورده و رفتار خود را شدیدا تحت‌تاثیر قرار می‌دهند.
[۲۴] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
[۲۵] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.



فرایند گشتالت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده و به معنی کیفیت و چگونگی روند این نوع از درمان است. این قسمت به بررسی فرایند این نوع درمان، اهداف و انتقادات وارد برآن می‌پردازد.

۷.۱ - مقدمه

مفاهیم و دیدگاه‌های نظری این شیوه درمانی از گذشته در نوشته‌های مختلف آمده است و پرلز، در واقع، توانسته است بدان‌ها شکل و فرم خاصی بخشیده و عملا آن را در تغییر رفتار انسان‌ها به‌کار ببندد. این قسمت به فرایند پرلز، پاره‌ای از مفاهیم نظری خود را از افکار رایج در مکاتب روانکاوی، روانشناسی گشتالت، اصالت وجود و پدیده‌شناسی اقتباس کرده است. برخی از علل فاصله گرفتن پرلز از مکتب روانکاوی عبارتند از: اعتراض او به نظریه لیبیدو (انرژی روانی)، مفهوم غریزه و ناخودآگاه.
[۲۶] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۷.۲ - امکان تغییر

در گشتالت‌درمانی، تغییر امکان دارد ولی برای تغییر، برنامه‌ریزی، جستجو و یا درخواست نمی‌شود. پرلز، نظریه تغییر گشتالت را به صورت واضح و روشن، مشخص و معلوم ننمود، اما می‌توان دیدگاه او را در این مورد از میان نوشته‌ها و کارهایش جمع‌آوری نمود. تغییر، زمانی رخ می‌دهد که فرد آنچه که هست، بشود نه اینکه فرد کوشش کند که آنچه که نیست، بشود. به‌عبارت دیگر، تغییر، زمانی در من روی می‌دهد که من بیشتر خودم باشم نه اینکه سعی کنم که کمتر خودم باشم و بیشتر شخص دیگری باشم.
[۲۷] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۷.۳ - هدف‌

از نظر پرلز، هدف گشتالت‌درمانی، پختگی و کمال‌یافتن فرد است. نکته تلویحی در این هدف‌گذاری، تاکید بر مسئولیت‌پذیری در قبال خویش و متکی کردن مراجعان به خودشان است. گشتالت‌درمانی، باید به مراجعان کمک کند تا بفهمند خیلی بیش از آنچه می‌پندارند، توانمندند. بنابراین، مراجعان به خودآگاهی بیشتری رسیده و به طرف خودشکوفایی حرکت می‌کنند. یکپارچگی، نکته تلویحی دیگری است که در پختگی و کمال‌یافتن نهفته است. پرلز، می‌گوید: "انسان یکپارچه، کسی است که نه به کام جامعه فرو رود و نه به‌طور کامل از آن کناره گیرد". یکپارچگی یعنی هماهنگی احساسات، ادراک‌ها، افکار و فرایندهای بدنی. چنین انسانی، انرژی کمی هدر داده و تمامی نیازهایش را می‌تواند برآورده کند. انسانی که کاملا یکپارچه نیست، خلاء‌های عاطفی دارد. به نظر پرلز یکپارچه کردن بخش‌های بیگانه‌شده، یکی از هدف‌های بسیار مهم گشتالت‌درمانی است.
[۲۸] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۴۲، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۷.۴ - فرایند درمان

با توجه به اینکه نوروز(روان‌رنجوری)، نشانه‌ای از توقف رشد است، چاره آن درمان روانی نیست، بلکه چاره در شیوه‌ای از بازگرداندن رشد است. تمام تمرین‌ها و اعمالی که در این شیوه درمانی انجام می‌شود، به منظور تامین رشد فرد است. در این شیوه از درمان، کشف "خود"، هدف است و این از طریق درون‌نگری و بازآزمایی خویش حاصل نمی‌شود، بلکه از طریق عمل به دست می‌آید. گشتالت‌درمانی، شامل تمرین‌هایی در زمینه گسترش و توسعه آگاهی فرد از عملکرد "خود" به مثابه یک ارگانیزم و یا یک فرد است. تماس با محیط از طریق آگاه شدن از احساسات موجود، احساس نیروهای متضاد، توجه و تمرکز کردن حواس بر یک موضوع، تشخیص وجه تمایز امور و وحدت‌بخشی به آنها، گسترش آگاهی از "خود" از طریق به خاطر آوردن، بالا بردن احساس بدنی، به تجربه درآوردن تداوم عواطف، گوش دادن به توصیف‌های کلامی و وحدت بخشیدن به آگاهی، هدایت آگاهی به سمت تماس و تغییر اضطراب به هیجان و انگیزش، تغییر فرایندهای رفتاری نامطلوب از طریق بررسی رفتارهای اشتباه، به حرکت درآوردن عضلات و انجام اعمال بهتر، همگی فعالیت‌هایی هستند که موجب رشد و توسعه آگاهی می‌شوند.

۷.۴.۱ - مراحل فرایند

‌فرایند گشتالت‌درمانی با دو نقطه یا دو وضعیت شروع می‌شود. نقطه اول، که فرایند درمان از آن آغاز می‌شود، علامت و نشانه مرضی است. نقطه دوم، شخص خاصی است که برای درگیر شدن با نشانه مرضی مورد نظر انتخاب شده است و درمانگر نامیده می‌شود. کل فرایند گشتالت‌درمانی مرکب از سه فرایند جزئی‌تر است. یکی، خود فرایند درمان است که همان رابطه مراجع و درمانگر است. دیگری، فرایند درون مراجع است که به وسیله‌ی علامت و نشانه‌های مرضی نشان داده می‌شود و سومی، فرایند درون درمانگر است که به فرایند مرضی مراجع پاسخ می‌دهد. فرایند درمان یا رابطه مراجع و درمانگر از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است، زیرا کیفیت آن موید چیزهایی است که برای هر یک ممکن است اتفاق بیفتد.
[۲۹] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۷.۴.۲ - ماهیت درمان

ماهیت گشتالت‌درمانی، تجربه‌ای است بین من و تو در اینجا و حالا. به مراجع کمک می‌شود که چه و چگونگی اجتناب خود را کشف کند. این کار از طریق تمرکز بر آگاهی، آزمایش کردن مستقیم، گسترش رفتار و احساس ناکامی و حماقت ماهرانه که موجب می‌شود آگاهی فرد از اجتناب، فرافکنی و دیگر فرایندها بیشتر شود. در ضمن، مراجع به‌طور کامل و ارضا‌کننده در زندگی خود دخالت می‌کند و ظرفیت او برای آگاهی به‌تدریج زیاد شده و منجر به مسئولیتی می‌گردد که انتخاب را برای او آسان می‌سازد.
[۳۰] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۷.۴.۳ - تمرکز اصلی فرایند

تمرکز اصلی فرایند مشاوره گشتالتی بر تسهیل آگاهی فرد از خود و همه احساسات، رفتارها، تجربه‌ها و وضعیت‌های ناتمامی است که خود فرد را تشکیل می‌دهند. این‌گونه کسب آگاهی مددجو از خود، با کمک درمانگر و استفاده خلاق او از آزمایش‌ها، تسهیل می‌شود. تمرکز اصلی این آزمایش‌ها بر لحظه کنونی درمان است و آزمایش‌ها نیز به شیوه‌ای انجام می‌گیرد که مددجو بتواند با تجربه کردن واقعی جنبه‌های مختلف خود، آگاهی بیشتری پیدا کند. چون فرد به عنوان یک هویت کل‌نگر در نظر گرفته می‌شود، بنابراین، آزمایش‌ها کمک می‌کنند تا مددجو بتواند جنبه‌های مختلف خود را که قبلا انکار می‌کرده است، بپذیرد و مسئولیت این جنبه‌ها را به عهده بگیرد. در این صورت، جنبه‌های مربوط به خود، بیش از گذشته یکپارچه می‌شوند و به صورت یک کل در می‌آیند و باعث می‌گردند تا مددجو و نیز کارکرد او، کامل‌تر شود.
[۳۱] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۷.۴.۴ - تمرکز بر حالا و چگونگی رفتار

پرلز، اظهار داشت که برای درک فرایند درمان گشتالتی، مشاور باید بر "حالا" و "چگونگی" رفتار مراجع متمرکز شود. برای ما تنها زمان حال قابل دسترسی است، ما می‌توانیم گذشته را به خاطر آورده و آینده را پیش‌بینی کنیم اما نمی‌توانیم مستقیما کاری در یکی از آن دو مورد انجام دهیم. ما تنها می‌توانیم در زمان حال زندگی و عمل کنیم. بنابراین آگاهی ما می‌بایست در زمان حال باشد، فرد در زمان حال می‌بایست بر آن رفتارهایی تمرکز یابد که کوشش او را برای اجتناب از کار یا موضوع ناتمام دردناک آشکار می‌سازد. آگاهی از این نوع رفتارها نشان‌دهنده شیوه کار هیجانی مراجع است. بنابراین، فرایند گشتالت‌درمانی بر "حالا" و "چگونگی" تمرکز دارد تا بدان وسیله آگاهی مراجع را افزایش دهد و در نتیجه خود را رها ساخته تا سازگاری خلاق با محیط داشته باشد.
[۳۲] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۷.۵ - ادراک مددجو نسبت به فرایند

فرایند مشاوره گشتالتی هنگامی آغاز می‌شود که مددجو آگاهی می‌یابد بعضی از نیازهای روانی او ارضا نشده است. نیازهای ارضا نشده مثل عشق از طرف پدر و مادر یا حفظ ظاهر و نمود در جامعه، بسیار متنوع و زیادند و مددجو نیز برای کمک گرفتن و ارضای این نیازهاست که به درمانگر مراجع می‌کند. همچنین، مددجو با مجموعه‌ای از رفتارهایی به نزد درمانگر می‌آید که به وسیله خود او و برای جلوگیری از ارضای این نیازها طرح و بروز داده شده‌اند. حال، به جای اینکه شخص با خطرپذیری، چنین رفتارهایی را کنار گذارد و با آنچه به نظر می‌آید احتمال غیروجودی (زندگی بدون انواع دفاع‌ها) دارد، مواجه شود، نومیدانه ولی با ذکاوت به این رفتارها متوسل می‌شوند.

۷.۶ - ادراک درمانگر از فرایند

درمانگر با آگاهی نسبت به نیازهای خود – به عنوان یک فرد و یک درمانگر – به جلسه درمان وارد می‌شود. درمانگر، برخورد با مددجو را به عنوان فرصتی تلقی می‌کند که با او به یک سفر درمانی می‌رود. در این سفر، درمانگر در تماس روانی با مددجوست و در همراهی او باقی می‌ماند. همزمان با آن، درمانگر مفاهیم و قضاو‌ت‌های پیشین خود درباره مددجو را کنار می‌گذارد تا بدین وسیله خود را نسبت به آنچه در تعامل لحظه به لحظه با مددجو به وقوع می‌پیوندد، آزاد و باز نگهدارد. در این فرایند، درمانگر از خود به عنوان یک وسیله خلاق و در جهت تسهیل آگاهی مددجو نسبت به توانایی‌های بالقوه خویش و نیز به عنوان موجودی خلاق، استفاده می‌کند.
[۳۳] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۷.۷ - تاکید پرلز

پرلز، بیشترین تاکید را بر نگرش مبتنی بر ترس مرضی، اجتناب و گریز از چیزی می‌گذارد. او سعی می‌کند در برخورد با مراجع بفهمد که او از چه چیزی اجتناب می‌کند و آنگاه، در مقام یک مددکار، در دو جهت شروع به کار می‌کند. یکی آنکه موقعیت‌هایی فراهم می‌کند که در آن، مراجع می‌تواند حالت‌های نامطبوع خویش را تجربه کند و دیگر آنکه اجتناب‌های او را ناکام می‌کند تا اینکه مراجع متمایل بشود که استعدادهای بالقوه خویش را به حرکت درآورد.
کل درمان گشتالتی در ارتباط دقیق و جداناپذیری با "اینجا" و "اکنون" انجام می‌گیرد. تاکید بر زمان حال به مراجع فرصت می‌دهد تا کاملا از تجربیات خویش آگاه شود و آنها را کشف کند. وظیفه درمان آن نیست که از طریق به خاطرآوردن، گذشته را بهبود بخشد. گذشته، آن طوری که در حال عرضه می‌شود، روی رفتار اثر می‌گذارد. به جز حال، هیچ‌گونه واقعیت دیگری وجود ندارد. بنابراین، در هر تلاشی برای سازماندهی مجدد ارگانیزمی، این واقعیت اساس کار قرار می‌گیرد. توجه به تفکرات آینده‌نگرانه و یا تاریخی همیشه تماس با واقعیت را نابود می‌کند. در گشتالت‌درمانی، زمان حال مساوی است با تجربه و تجربه مساوی است با آگاهی و آگاهی یعنی واقعیت. گذشته، دیگر وجود ندارد و آینده هم هنوز نیامده است. بنابراین، آنچه که مهم است همان "حال" است. در گشتالت‌درمانی، رشد و بلوغ از راه یادگیری انجام می‌گیرد و یادگیری کسب و جمع‌آوری اطلاعات نیست، بلکه مکاشفه‌ای است که در زمان حال انجام می‌گیرد.
[۳۴] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.



راهبردهای عملی گشتالت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده که از قوانین، قواعد و طرح‌های عملی برای اجرای گشتالت‌درمانی بحث می‌کند.

۸.۱ - قانون‌ها برای هدایت درمانگران

۱. در اینجا و حالا بمان.
۲. بر تجربه مستقیم تاکید کن.
۳. به فعالیت‌هایی مانند صحبت کردن در مورد چیزی، تحلیل کردن و حدس زدن و غیره نپرداز.
۴. سعی کن مراجع، خود را کشف کند.
۵. از ناکامی استفاده مفید بکن.
۶. بر مسئولیت و انتخاب تاکید کن.
در این چارچوب روش‌ها و تکنیک‌ها، تنها به خاطر خلاقیت درمانگر محدود می‌شوند.
[۳۵] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

اگرچه پرلز نظر چندان مساعدی نسبت به تکنیک ندارد ولی می‌توان تکنیک‌های گشتالت‌درمانی را تا حدودی حول دو محور رفتاری یعنی "قواعد" و "طرح‌ها" تشریح کرد.

۸.۲ - قواعد

قواعد، وسیله موثری برای وحدت‌بخشی به فکر و احساس به مراجع ارائه می‌دهند. قواعد، برای کمک به مشاور تدوین شده‌اند تا با استفاده از آنها مقاومت‌ها را از بین ببرد و فرایند بلوغ شخصی را تسهیل کند. قواعد، معمولا ارزش شوک‌دهی قابل‌ملاحظه‌ای دارند و راه‌های ممانعت مراجع را از به تجربه درآوردن خود و محیط به او نشان می‌دهند.
قواعد مورد نظر در گشتالت‌درمانی به این شرح‌اند:

۸.۲.۱ - قاعده زمان حال

رفتار و احساسات مراجع در زمان حال و موقعیت جاری مورد تاکید قرار می‌گیرد.

۸.۲.۲ - قاعده من و تو

سعی می‌شود مراجع به وجود دو قطب فرستنده و گیرنده پیام توجه کند و در تماس و گفتگوی رسا و بی‌واسطه‌ای قرار گیرد و به جای آنکه درباره فرد دیگری با درمانگر گفتگو کند، آن فرد را مستقیما مخاطب قرار دهد.

۸.۲.۳ - قاعده ممنوعیت شایعات و بدگویی

قاعده ممنوعیت شایعات بی‌اساس و بدگویی، موجب بالا بردن سطح احساسات و جلوگیری از اجتناب می‌شود. در این قاعده، مراجع وادار می‌شود تا به جای آنکه درباره فردی که در جلسه حاضر است اظهاراتی بکند، او را مستقیما مخاطب قرار دهد.
[۳۶] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۸.۲.۴ - آگاهی مستقیم

به‌طور ساده می‌توان گفت که سوالات مستقیم، بر آگاهی مراجع از حالا و چگونگی تاکید می‌کند: چگونه از وضعیت خود آگاهی داری؟ چگونه عصبانی هستی؟ دستان شما چه می‌کنند؟
[۳۷] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۸.۲.۵ - شخصی کردن ضمایر

تو، حرف می‌زنی یا او، حرف می‌زند. از جمله راه‌هایی است که مردم بدان وسیله خود را از تجاربشان مجزا می‌سازند. مثلا ممکن است کسی بگوید "مطمئنا اینجا گرم است. " یا "تو می‌توانستی بفهمی که او واقعا عصبانی بود". مشاور گشتالتی از مراجع می‌خواهد که جملات خود را دوباره بسازد، "من خیلی گرمم است. " "من می‌توانستم بفهمم که او واقعا عصبانی بود. " در این صورت، مراجع آگاهی بیشتری از تجربیات خود کسب می‌کند و بهتر قادر خواهد بود که آنها را در تجربیات کلی خود یکپارچه نماید.

۸.۲.۶ - سوال نشود

با دقت گوش دادن باعث می‌شود بفهمیم که سوال‌کننده به دنبال کسب اطلاعات نیست بلکه از بیان مطالب اجتناب می‌کند. مشاور به مراجع پیشنهاد می‌کند "جمله‌ای را که در پشت آن سوال است" بیان کند. بنابراین مجددا مراجع را رو در روی بخش انکار‌شده قرار می‌دهد.
[۳۸] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۶، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۸.۲.۷ - رویا

براساس نظر پرلز، رویا نوعی فرافکنی شخص است و بخش‌های مختلف رویا نیز نشان‌دهنده جنبه‌های گوناگون وجود شخص هستند. درمانگر در هنگام کار با رویاها، از مددجو می‌خواهد تا رویای خود یا بخشی از آن را با استفاده از افعال زمان حال و آن‌چنانکه گویی هم‌اکنون اتفاق افتاده است، بازگو کند. بعد از آنکه رویا یا بخشی از آن به وسیله مددجو بازگو شد، درمانگر از وی می‌خواهد تا بخش‌هایی از آن را به نمایش درآورد و این عمل را با گفتگو بین این بخش‌ها انجام دهد. بعضی از درمانگران هنگام کار با رویاها، از فنون نقش‌گذاری روانی (روان‌نمایشی) استفاده می‌کنند و طی آن، اعضای گروه (متشکل از مددجویان دیگر) مطابق با آنچه مددجویی که رویا دیده می‌گوید، رویای وی را به نمایش می‌گذارند. کتاب پرلز تحت عنوان "گشتالت‌درمانی" به معرفی کارهای دقیقی که در زمینه رویا انجام گرفته است، می‌پردازد.
[۳۹] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۷، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۸.۳ - طرح‌های رفتاری

طرح‌های رفتاری، فعالیت‌هایی هستند که مراجع به توصیه مشاور یا درمانگر برای شناخت احساسات و قطب‌های مختلف شخصیت خویش و چگونگی برخوردش با واقعیات انجام می‌دهد. برخی از این طرح‌ها به این شرح‌اند:

۸.۳.۱ - دور چرخیدن

از مراجع خواسته می‌شود تا اگر چنانچه گفته یا احساسی دارد، در صورت لزوم، دور بچرخد و آن را به دیگر افراد جلسه بگوید. این تکنیک ممکن است اعمالی مثل لمس کردن، دلجویی، نوازش و مشاهده کردن را نیز دربرداشته باشد.

۸.۳.۲ - کار یا موضوع ناتمام

در اینجا هر موقع که مراجع کار یا موضوع ناتمامی داشته باشد، از او خواسته می‌شود آن را به پایان برساند و تمام کند.

۸.۳.۳ - داشتن یک راز

به مراجع آموخته می‌شود رازی را پوشیده نگه دارد و تصور کند دیگران چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت. در این حالت کم‌کم دلبستگی او به این راز روشن خواهد شد و احساس گناه و شرمساری او کشف خواهد شد.
[۴۰] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۸.۳.۴ - بازی گفتگو

درمانگر از مراجع می‌خواهد که بین دو بخش متعارض خود گفتگویی برقرار کند. مثلا از دانش‌آموزی که در نوشتن یک مقاله مشکل دارد، خواسته می‌شود که با مقاله بحث کند. مراجع (دانش‌آموز) هر دو نقش را بازی می‌کند، نقش خودش و نقش مقاله.

۸.۳.۵ - بازی فرافکنی

زمانی که مراجعان از فرافکنی‌های خود آگاه نباشند، از آنها خواسته می‌شود تا رفتار یا نگرشی را که فرافکنی می‌کنند، بازی نمایند. مثلا از مراجعی که شخص دیگر را متهم می‌کند که او فردی خودخواه است، خواسته می‌شود که نقش یک شخص مغرور و خودخواه را تا آنجا که ممکن است بازی کند.

۸.۳.۶ - تکنیک وارونه

در این تکنیک از مراجعان خواسته می‌شود که به شیوه‌ای مخالف رفتار خاص خود عمل کنند. مثلا از یک فرد پرخاشگر بددهن خواسته می‌شود که نقش آن قسمت دیگر، یعنی آدم فروتن و محترم را بازی کند.

۸.۳.۷ - فرض مسئولیت

درمانگر از مراجع می‌خواهد که عبارت "من مسئولیت آن را می‌پذیرم" را بعد از هر جمله‌ای که می‌گوید، تکرار نماید. هدف این روش این است که به مراجع کمک نماید تا او خود به تنهایی مسئول افکار، احساسات و اعمالش باشد. بنابراین مراجع ممکن است بگوید "من عصبانی هستم و مسئولیت آن را می‌پذیرم".

۸.۳.۸ - حفظ یک احساس

مراجعان اغلب می‌خواهند که از احساسات شدید خود اجتناب کنند. این روش، مراجع را مجبور می‌کند که احساس خود را حفظ نماید. بنابراین آن احساس محصور می‌شود. مشاور، می‌تواند از مراجع بخواهد تا آن احساس را به صورت اغراق‌آمیزی بیان نماید تا نیاز به اجتناب، اشباع شود.

۸.۳.۹ - ممکن است جمله‌ای به شما بگویم

روشی دیگر برای آگاه نمودن مراجع از احساسات یا افکار شدید قبلی، این است که مشاور عبارتی را به مراجع می‌گوید و آن جمله باعث روشن شدن احساس یا نگرش مراجع می‌شود، احساس یا نگرشی که مراجع از آن اگاهی ندارد.
[۴۱] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۵، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۸.۳.۱۰ - آهنگ تماس و عقب‌نشینی

تمایل طبیعی به عقب‌نشینی امری شناخته‌شده و مورد قبول است و در درمان، مراجع مجاز است که به تناسب از عقب‌نشینی موقتی احساس امنیت کند. تماس و عقب‌نشینی، هر دو در درمان معقول به نظر می‌رسند و مراجع و درمانگر مطابق یک طرح مناسب و موزون به‌موقع از هر یک استفاده می‌کنند، ولی استفاده مداوم و پیوسته از هر یک از آنها به هیچ وجه توصیه نمی‌شود، چرا که تماس و عقب‌نشینی فقط در مواقع مناسب مورد قبول است.

۸.۳.۱۱ - تمرین و آزمایش

چون قسمت اعظم تفکر تمرین به منظور آمادگی برای ایفای یک نقش اجتماعی است، اعضای گروه در تمرین‌ها با یکدیگر مشارکت می‌کنند.

۸.۳.۱۲ - بزرگ‌نمایی و اغراق یا تکرار

در این طرح، از مراجع خواسته می‌شود تا رفتار یا بیانی را چندین مرتبه تکرار کند و حتی در برخی موارد رفتار را به رقص تبدیل کند و یا صدا را بلندتر یا موکدتر کند تا بدین وسیله به خودآگاهی برسد.

۸.۳.۱۳ - صندلی خالی

زمانی که موضوع ناتمام با فرد دیگری ارتباط دارد، باید مراجع را تشویق کرد تا از طریق گفتگو و بحث با آن فرد موضوع ناتمام را کامل کند. چنانچه فرد دیگر حضور نداشته باشد، توصیه می‌شود که مراجع با به‌کارگیری یک صندلی خالی به ایفای نقش با طرف غایب بپردازد و حتی پاسخ‌های احتمالی او را بیان کند. ایفای نقش با طرف غایب این ارزش را دارد که مشاور می‌تواند دریابد که به هنگام مواجهه مراجع با دیگران چه اتفاق می‌افتد و عکس‌العمل‌های مراجع در قبال آنها چیست.

۸.۳.۱۴ - صندلی داغ

روشی است که بدان وسیله شخصی در گروه داوطلب می‌شود تا با مشاور کار کند و به شناخت احساسات و عواطفش در زمینه موضوعی که در گذشته اتفاق افتاده است، نایل آمده و آن را تجربه کند. در این شیوه، مراجع بر روی یک صندلی که در مرکز گروه قرار داده شده است، می‌نشیند و اعضای گروه با طرح سوالاتی از او می‌خواهند تا احساسات و عواطفش را بروز دهد.
[۴۲] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.




ارزیابی گشتالت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده که به بررسی نظریه گشتالت در بحث درمان می‌پردازد. در این قسمت به نکات مثبت و انتقادات وارد بر این روش درمانی پرداخته و در نهایت کاربردها و اثرات آن را بیان می‌کند.
شواهد تحقیق نشان می‌دهند که گشتالت‌درمانی توسط یک درمانگر بالیاقت و موثر، می‌تواند تغییرات مفید و مهمی را ایجاد نماید و در مقابل، درمانگران ناآگاه اثرات مخرب و غم‌انگیزی را به وجود می‌آورند.

۹.۱ - نکات مثبت

گشتالت‌درمانی، از روشنفکرگرایی انتزاعی که در بقیه دیدگاه‌ها وجود دارد، اجتناب کرده و مراجعان را تشویق به آگاهی یافتن و به‌کار بردن تمام ظرفیت هیجانی خود می‌نماید. به نظر می‌رسد که این رویکرد، مخصوصا برای افرادی که نسبتا باز و بی‌پرده و بیش از حد روشنفکر هستند، مفید باشد، زیرا که بر آزادی‌های حال مراجع، نسبت به استبداد گذشته تاکید می‌کند. گشتالت‌درمانی با دیدگاه مثبتی که از ماهیت انسان دارد، خود را از بدبینی دیگر رویکردها آزاد می‌سازد.
[۴۳] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۷۴، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۹.۲ - انتقادات وارد شده

گشتالت‌درمانی، در عین حال که فواید عملی زیادی دارد، خالی از محدودیت نیز نیست. برجسته‌ترین محدودیت گشتالت‌درمانی مساله مهارت، تربیت، تجربه و قضاوت درمانگر است. چون در تکنیک‌های گشتالت‌درمانی سعی می‌شود عواطف شدید شناسایی شوند و رهایی آنها تسهیل شود، مشاوری که این شیوه را به‌کار می‌برد، باید در امر اجازه دادن به مراجع برای به تجربه درآوردن عواطف شدید شایستگی داشته باشد و از آن نهراسد. مشاور، باید در ایجاد رابطه نیکو نیز تبحر و تخصص داشته باشد.

مشاور، باید در زمینه کاربرد تکنیک‌ها بداند که چه موقع، با چه کسی و در چه موقعیتی از آنها استفاده کند. چون در گشتالت‌درمانی تاکید زیادی بر فرایند حال و آگاهی و تجربه مستقیم گذاشته می‌شود، احتمال دارد مراجعانی که این شیوه در مورد آنها اعمال می‌شود با جامعه فعلی، هماهنگی مطلوب نداشته باشند. با وجود این، امید می‌رود که آنها به ایجاد جامعه نوتر و مهربان‌تری برانگیخته شوند، جامعه‌ای که در آن افراد می‌توانند انسانیت تام و تمام خود را رشد داده و از آن لذت ببرند.
[۴۴] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.



محدودیت عمده گشتالت‌درمانی، دامنه نسبتا محدود تعداد مراجعان است که چنین درمانی برای آنها قابل اجرا است. این محدودیت نشات گرفته از چند عامل زیر است:
· نقش مواجهه‌گر مشاور
· شدت تجربه هیجانی مراجع در درمان
· فلسفه فردگرایی بسیار شدید که به نظر می‌رسد هر نظام اجتماعی و روش زندگی دیگر را حقیر می‌شمارد.
[۴۵] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۷۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

انتقادهایی نیز از دیدگاه‌های رفتاری، روانکاوی، بافتی و یکپارچه‌نگر بر گشتالت‌درمانی به شرح زیر وارد شده است:

۹.۲.۱ - نقد از دیدگاه رفتاری

باید قبول کنیم که در سطح اجتماعی، نتیجه نهایی گشتالت‌درمانی، هرج ‌و مرج است. شاید شعار "تو کار خودت را بکن، من هم کار خودم را" شعاری سطحی است که به پرورش افراد خودشیفته و خودمحور کمک می‌کند که دلیلی برای نگرانی در مورد دیگران ندارند. پرلز، صریحا می‌گوید که فرد ایده‌آل او، مسئولیت هیچ کس را قبول نمی‌کند. در این صورت مسئولیت والدین چه می‌شود؟ اگر انتظارات و تایید اجتماعی که به هدایت رفتار انسان کمک می‌کنند، رد شوند، آیا دلیلی وجود دارد که انسان‌ها بتوانند در جوامع به‌طور مسالمت‌آمیز و امن زندگی کنند؟
[۴۶] پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۲-۲۵۳، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.


۹.۲.۲ - نقد از دیدگاه روان‌کاوی

خود را رها کنید، بگذارید نهاد، شما را هدایت کند! گشتالتی، دوست دارد این موضوع را نادیده بگیرد که در واقع تکانه‌های زیستی‌ای وجود دارند که می‌توانند سلامت روانی فرد و نظم اجتماعی را مختل کنند. گشتالتی‌، چگونه با یک بیمار پارانوئید و سایر بیمارانی که فرایندهای خود آنها زیر بار خشم، در خطر از پای درآمدن است، برخورد می‌کند؟ گشتالتی‌، از مسئولیت زیاد حرف می‌زند و با این حال، بی‌مسئولیتی حرفه‌ای را ترغیب می‌کند، به این صورت که به بیماران توصیه می‌کند اگر می‌خواهند دیوانه شوند یا خودکشی کنند، به خودشان بستگی دارد. این فلسفه، شاید در کارگاه‌هایی که پر از افراد بهنجار رشدگراست، موثر واقع شود، ولی برای بیماران بسیار خطرناک است.

۹.۲.۳ - نقد از دیدگاه بافتی

تاکید درمان گشتالتی بر آگاهی، خودپشتیبانی و مسئولیت، نقش فرد را جدا از سایر افراد، برجسته می‌کند و به اهمیت روابط جاری و سیستم‌های فرهنگی توجه‌ اندکی دارد. چه کسی به خانواده‌ها و جوامع گرایش دارد؟ مطمئنا گشتالتی‌ها چنین گرایشی ندارند! شعار گشتالت به ما یادآور می‌شود که "من، منم و تو، تویی". من، برای برآوردن انتظارات تو به دنیا نیامده‌ام و تو، برای برآوردن انتظارات من به دنیا نیامده‌ای. همین "من بودن‌ها"، "ما بودن‌ها" را از بین برده‌اند. بنابراین، تعجب‌آور نیست که پرلز پیش‌بینی کرد فرد ایده‌آل از لحاظ اجتماعی، منزوی خواهد بود، این‌گونه افراد، صرفا "من بودنی" را که کاشته‌اند، برداشت می‌کنند.

گشتالت‌درمانی به ما می‌گوید که مشکلات اجتماعی، عامل تقصیر نیستند، بلکه آنها صرفا بهانه‌جویی‌های عقلانی برای نپذیرفتن مسئولیت رفتارمان می‌باشند. شاید این نظریه در مورد افراد نسبتا روان‌رنجور و ثروتمند درست باشد، ولی برای اغلب ما، نیروهای اجتماعی فقر، بیماری، تبعیض جنسی، تبعیض نژادی، جرم و مرگ، حداقل تا‌اندازه‌ای عامل تقصیر به حساب می‌آید.
[۴۷] پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۳، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.


۹.۲.۴ - نقد از دیدگاه یکپارچه‌نگر

گرچه پرلز، معتقد بود از میراث وجودی پیروی می‌کند که بر اساس دوگانه‌نگری دکارتی، برای ذهن بیشتر از بدن ارزش قایل است، ولی در واقع آنچه او باقی گذاشت، دوگانه‌نگری وارونه‌ای بود که برای بدن بیشتر از ذهن ارزش قایل شد. ارزش قایل نشدن پرلز برای تفکر، نوعی ضداندیشه‌ورزی غیرمنطقی را ترغیب می‌کند که می‌تواند ارگانیزم‌های میان‌تهی به بار آورد. گشتالت‌درمانی، برای متعادل شدن، قطعا به یک نظریه شناختی نیاز دارد. پژوهشگران، ترکیب گشتالت با درمان شناختی را پیشنهاد کرده‌اند.
[۴۸] پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۳-۲۵۴، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.


۹.۳ - کارکرد مشاور گشتالتی

هماهنگ با نظریه تغییر، کارکرد و وظیفه اصلی درمانگران گشتالتی این است که آگاهی مراجع را تسهیل نمایند. برای انجام این کار، مشاور ابتدا رابطه‌ای را از طریق ورود به زمان حال مراجع برقرار می‌سازد. او تعبیر و تفسیر نمی‌کند اما بر "چه" و "چگونگی" تجربه مراجع در آن لحظه تاکید می‌کند. درمانگر از وسایل بسیار متفاوتی برای افزایش آگاهی مراجع استفاده می‌کند که معمولا به عنوان تجربه به مراجع ارائه می‌گردد. به مراجع کمک می‌شود تا از تفاوت بین بیانات کلامی و غیرکلامی خود آگاه شود. همه این کارکردها در جهت افزایش آگاهی مراجع از "حال" است. آن‌وقت این آگاهی یافتن، هم خود روش است و هم هدف.

در بعضی از اوقات، درمانگران گشتالتی می‌بایست به عنوان والدینی موثر برای مراجعان خود خدمت کنند. زمانی که به مراجعان اجازه می‌دهند تا با ناکامی خود روبرو شوند، از آنها حمایت می‌کنند. به مراجعان اجازه می‌دهند، آن کسی باشند که هستند و در همان حال آنها را تشویق به ریسک کردن می‌کنند. زمانی که از حمایت بیش از حد پرهیز می‌کنند، به آنها رسیدگی می‌نمایند. درمانگران گشتالتی، در اوقات دیگر به عنوان معلم عمل کرده و مراجعان خود را به سوی یک زندگی موثر همراه با مهارت‌های مقابله با آن هدایت می‌نمایند.
[۴۹] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۳، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۹.۴ - کاربرد گشتالت‌درمانی

گشتالت‌درمانی، با شیوه‌های مختلفی می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. پرلز، کارگاه را به شکل متمرکز آن بیشتر ترجیح می‌دهد. درمانگران دیگری ترجیح می‌دهند که روش‌های گشتالت‌درمانی را در موقعیت گروه‌های کم و بیش سنتی به‌کار گیرند. برخی نیز رویکرد گشتالت را در جلسات فردی دنبال می‌کنند. در این تصمیم‌گیری که آیا نظریه و شیوه‌های گشتالت مورد استفاده قرار می‌گیرد یا خیر، درمانگر باید از اخطارهای فرد آگاه باشد. به‌طورکلی گشتالت‌درمانی بیشتر با افراد به‌شدت اجتماعی، محدودشده و تحت فشار قرار گرفته‌شده موثر است. از این‌گونه افراد اغلب به عنوان روان‌رنجور، دارای هراس، کمال‌گرا، غیرموثر، افسرده و غیره نام برده می‌شود. کارکرد آنها محدود یا ناهمسان است و اصولا به محدودیت‌های درونی آنها مربوط می‌شود و لذت‌های آنها از زندگی نیز حداقل است. به نظر می‌رسد که بعضی از شیوه‌های آگاهی یافتن گشتالت‌درمانی، با کودکان به عنوان شیوه آموزش مربوط به رشد مفید باشد.
[۵۰] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۷۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


گشتالت‌درمانی در زمینه افراد بهنجار، تربیت گروه‌های حرفه‌ای در زمینه آگاهی، در کلاس درس و در مورد کودکان مضطرب و مراکز مراقبت کودک به‌کار گرفته می‌شود. لازم به تذکر است که اطلاعات حاصل از راه خواندن نظریه و تکنیک‌های گشتالت، عملا سودمند نخواهد بود و این اطلاعات باید توام با تجربه و کارورزی و نظارت دقیق باشد. استفاده از گشتالت‌درمانی در موارد گروهی، امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاوره فردی در وضعیت گروهی اجرا می‌شود.
[۵۱] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۶، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.



۱. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۲۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۰، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۶. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۷. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۸. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۹. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۱۰. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۳، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۱۱. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۴، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۲. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۱۳. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۸۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۱۴. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۶۶، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۵. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۳، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۱۶. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۱۷. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۱۸. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۱۹. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۰. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۱. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۲. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۳. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۴. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۵. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۶. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۲۷. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۲۸. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۴۲، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۹. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۰. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۱. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۲. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۳. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۴. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۵. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۶. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۷. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۸. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۶، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۹. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۷۷، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۴۰. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۴۱. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۵، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۴۲. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۴۳. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۲۷۴، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴۴. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۴۵. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۷۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۴۶. پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۲-۲۵۳، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.
۴۷. پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۳، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.
۴۸. پروچاسکا، جیمز. او و نورکراس، جان. سی، نظریه‌های رواندرمانی، ص۲۵۳-۲۵۴، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱.
۴۹. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۶۳، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۰. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۷۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۱. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۰۶، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ارزیابی گشتالت‌درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۴.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«راهبردهای عملی گشتالت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرایند گشتالت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مفاهیم اساسی گشتالت‌درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۸.    
پژوهه، برگرفته از مقاله «تعریف و تاریخچه گشتالت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۷.    






جعبه ابزار