کیاله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از عوامل مهم در
انحراف فرق کلامی عدم درک صحیح از حقائق و معارف دینی است. حوزه دین و
شریعت، حوزهای کاملا تخصصی است و هرگونه عقیده و
حکم در
شریعت علاوه بر اینکه باید ماخوذ از صاحب شریعت باشد و صدورش از دین قطعی باشد در
دلالت نیز باید در محدوده معین شرعی با
اجتهاد و تخصص صحیح گام برداشت و از غیر آن اجتناب کرد. درحالی که برداشت نادرست از اسناد دینی با اکتفاء به ادعای فهم
عقل که به "اجتهاد در رای" میکشاند فعالیت اجتهادی تمام فرق منحرف کلامی است. ساده انگاری مطالب دینی و سهل انگاری امر اجتهاد در اسناد و متون دینی و عدم تخصص لازم برای اجتهاد عناصر و علل خطرآفرین برای رشد عقاید کفر آمیز است. فرقی که درون مناطق اسلامی از
صدر اسلام تا کنون از مسیر اصلی اسلام ناب خارج شدهاند همگی در این سه عنصر مشترک هستند.
این فرقه به لحاظ عقائد خاص خود از فرق
غلات محسوب میشوند. چون بانی این فرقه مدعی
امامت و سپس
مهدویت بود.
احمد بن کیال که به او احمد کیال نیز میگویند بنیانگذار تفکراتی است که هیچ اساس و پایه عقلی و دینی ندارد.
تفکرات او چیزی جز برداشتهای شخصی و تاویلات باطل از نصوص دینی نیست. وی به تصنیف کتبی به
زبان عربی و عجمی مشغول شد و در آنها به دیدگاههای خود اشاره نمود.
نویسندگان مقالات و فرق او را به این صورت معرفی کردهاند:
۱- او ملحد و گمراه شده و گمراه کننده. نویسنده کتبی بیپایه و حیرت زاست.
۲- او در هر
علمی ابداع قاعدهای نموده که نه معقول است نه مسموع.
۳- از او تصانیفی به عربی و عجمی باقی مانده که تماما مزخرفاتی است که از نظر
عقل و
شرع مردود است.
در تحلیل نظریات او به این نکته اشاره شده که او کلمات
علمی را شنیده و آن مطالب را با آراء باطل خودش مخلوط کرده
تا به نظرات خودش رنگ
علمی دهد. به برخی از عقائد او اشاره میکنیم:
در این باره گفته است: کسی که
عالم آفاق (خارج) را معین کند و آنرا بر
عالم درون (
عالم انفس) تطبیق دهد و به تبیین راههای دو
عالم بپردازد
امام است.
هرکس که کل (همه) را در ذات خودش معین و مقدر کند و هر کلی را بتواند در شخص معین جزئی خود آشکار کند قائم است.
البته منظور او از این بیانات این نیست که با این ملاکات به دنبال امام و قائمی غیر از او باشیم. بلکه او با این تعریفات به معرفی خود پرداخته و تصریح کرده که در هیچ زمانی، کسی جز احمد کیال دارای چنین ملاکاتی نبوده است.
او میگوید که
عوالم بر سه صورت میباشند:
۱.
عالم اعلی (
عالم روحانی)
۲.
عالم ادنی (
عالم جسمانی)
۳.
عالم انسانی (
عالم انفسی)
گفته است که
عالم اعلی دارای پنج مکان است
۱. مکان مکانها (مکان الاماکن) مکانی است خالی، هیچ موجودی در آن
سکونت ندارد و هیچ موجود
روحانی آن را اداره نمیکند و آن به تمام اماکن (تحت خودش) احاطه دارد و گفته مراد از عرش وارده در
شریعت همین مکان الاماکن است.
۲. مکان نفس اعلی
۳. مکان نفس ناطقه
۴. مکان نفس حیوانی
۵. مکان نفس انسانی
اینگونه اظهار نموده که در مقابل
عالم علوی
عالم ادنی و یا به تعبیر دیگر
عالم سفلی جسمانی است
که عبارتست از پنج
عالم که هر یک در برابر
عوالم عالم اعلی قرار دارند:
۱.
آسمان: آسمان از
عالم ادنی خالی است و مقابل مکان الاماکن است.
۲.
آتش: این عنصر از
عالم ادنی در برابر مکان نفس اعلی از
عالم اعلی است.
۳.
هوا: این عنصر از
عالم ادنی در برابر مکان
نفس ناطقه از
عالم اعلی است.
۴.
زمین: این عنصر از
عالم ادنی در برابر مکان
نفس حیوانی از
عالم اعلی است.
۵.
آب: این عنصر از
عالم ادنی در برابر مکان نفس انسانی از
عالم اعلی است.
همچنین گفته است که انسان مقابل آتش است و پرنده در برابر هوا است و حیوان در مقابل زمین و ماهی در برابر آب است. او میگوید که مرکز آب پایینترین مراتب
عالم است و
ماهی پستترین جانوران است.
در برابر
عالم آفاق (
عالم آفاق عبارت از دو
عالم روحانی (اعلی) و جسمانی (ادنی) است که شرحش گذشت)
عالم انسانی است که یکی از
عوالم ثلاثه است و تعبیر دیگرش
عالم انفس است و مانند دو
عالم اعلی و ادنی دارای پنج حس است:
-
شنوائی: در برابر مکان الاماکن و آسمان است زیرا مانند آندو خالی است.
-
بینائی: در برابر نفس اعلی و آتش است وگفته چون انسان مخصوص به آتش است درمردمک چشمش حس واقع شده.
-
بویائی: در برابر نفس ناطقه و هوا است زیرا بویائی از طریق هواست (این حس مخصوص پرنده است).
-
چشائی: در برابر نفس حیوانی و زمین است و چون حیوان مختص زمین است حس چشائی دارد.
-
لامسه: در برابر نفس انسانی و آب است و چون ماهی مختص به آب است حس لامسه دارد.
او در بحث انسان شناسی و سنجش بین مراتب وجودی نیز اندیشهای چون قوس صعود و نزول فلاسفه را مطرح میکند اما با بیاناتی که خودش به تبیین آن پرداخته و اظهار میکند:
نفس انسانی (حقیقت انسانی)
اراده صعود به سوی نفس اعلی مینماید و صعود میکند و با صعودش به خرق مکان نفس حیوانی و مکان نفس ناطقه پرداخته، به
عالم نفس اعلی نزدیک میشود آنگاه باز میماند و محبوس شده و متحیر میشود و متعفن میگردد و اجزائش استحاله میگردد. سپس به
عالم سفلی فرود میآید. در این صورت بر او دورانهای متمادی و اکوار مستمر میگذرد. سپس
عالم اعلی در معرض او واقع میشود و مقداری از انوار ملکوتی خودش را به او افاضه میکند. آنگاه ترکیب در این
عالم ایجاد میشود. آسمانها و زمین و مرکباتی چون معادن و
گیاه و
حیوان و انسان حاصل میشود و انسان در بلایای این ترکیبها واقع میگردد که گاهی به صورت شادی است و گاهی غم و ناخوشی و گاهی سالم است و با
عافیت و گاهی رنجور و بلا دیده (این حالات ادامه دارد) تا اینکه قائم ظهور کند و او را به حال کمال باز گرداند و ترکیبها را منحل نماید و متضادها را باطل کند و موجودیت ملکوتی را بر جسمانیت آشکار کند و صد البته این قائم کسی جز احمد کیال نیست.
وی از نام خود در تحلیل ذات خویش استفاده نموده است. او با ادعا و ذکر تناسب این حروف (الف. حاء. میم. دال) با
عوالم اربعه مذکور که خودش تبیین کرد به این نتیجه میرسد که احمد نام مجموعه
عوالم اربعه است. به ترتیب که: الف در احمد مقابل نفس اعلی است و حاء مقابل نفس ناطقه است و میم مقابل نفس حیوانی است و دال مقابل نفس انسانی است.
پس با این تحلیل نتیجه میگیریم که همه این
عوالم کسی جز احمد نیست. اوست که مکان نفس اعلی است و اوست که
عالم انسانی است و... اوست که قائم است و اوست که همه چیز است و جائی برای غیر نگذاشته و اوست که تمام مراتب
عالم اعلی را اشغال کرده و در واقع تفسیر او از
عالم اعلی و تفسیر آن به مکان الاماکن و نفس ناطقه و نفس حیوانی و نفس انسانی پرده برداشتن از ذات خود اوست.
چنانکه بار دیگر خودش تصریح دارد که:
احمد که همان الف و حاء و میم و دال است در مقابل تمام
عوالم است از
عالم ادنی انسان دلیلش الف احمد زیرا مانند انسان راست قامت است و حاء دلیل حیوان است: زیرا مانند او کج و منکوس بوده و همچنین ابتداء کلمه حیوان نیز حاء است و میم دلیل پرنده است. زیرا میم شبیه سر پرنده است و دال دلیل بر ماهی است: زیرا دم ماهی مانند دال است.
او میگوید که
خداوند انسان را بر شکل کلمه احمد آفریده است: قامت انسان مانند الف است و دو
دست او مانند لفظ حاء و شکمش مانند میم و دو پای او مانند دال است.
انبیاء سردمداران اهل تقلید هستند و اهل تقلید از درک معارف محروم و نابینا هستند و قائم سرکرده اهل بصیرت است و اهل بصیرت دارای عقول ناب هستند و بروز بصیرتها در مقابله و سنجش بین آفاق و انفس است.
احمد کیال در رابطه با تفسیر معارف نیز تاویلاتی ارائه داده است که اینچنین است:
میزان در
شریعت عالم آفاق و انفس است.
صراط نیز احمد کیال است.
بهشت رسیدن به
دانش و
علم احمد کیال است.
جهنم رسیدن به غیر دانش و
علم اوست.
بطور خلاصه احمد بن کیال با تمام معارفی که بیان کرده از جهانبینی چیزی جز الف. حاء. میم. دال را نمیشناسد و
جهان را در اسم و ذات خود مییابد.
با شناخت آراء و نظریات احمد بن کیال چگونه میتوان این فرقه را منتسب به
شیعه و یا غالیان گمراه شده از این فرقه دانست. آیا صرف موجودیت چنین شخصی در فرقهای خاص از فرق شناخته شده موجب الحاق او به آن فرقه است. آیا هرفرقه منحرفی را باید به غالیان از شیعه منتسب نمود؟ آیا
ماهیت و
جوهر غلو در شیعه راه دارد؟ با دقت بهتر چنین فرقی را نباید از فرق مسلمین دانست بلکه صاحبان مکاتب ابداعی و التقاطی هرگز به مکاتب معروف و شناخته شده، منتسب نخواهند شد. ملاک الحاق و انتساب، عقاید و نظریات هرفرقه است نه سلائق و بدبینیها.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کیالیه».