کودکان عقبمانده ذهنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کودکان عقبمانده ذهنی، یکی از مباحث مطرح در
علوم تربیتی بوده و به معنای محدودیتهای اساسی در کنش
هوش عمومی به صورت دو انحراف معیار پایینتر از
میانگین، توام با اختلاف در دو یا بیشتر از
مهارتهای کاربردی شامل: ارتباطات، مراقبت از خود، زندگی خانوادگی،
مهارتهای اجتماعی و دیگر موارد که تا قبل از ۱۸ سالگی به وقوع بپیوندد. در این مقاله بعد از تعریف دقیق کودکان
عقبمانده ذهنی به بررسی انواع طبقهبندی در این کودکان میپردازیم.
کودکان کم
هوش، توجه بسیاری از دستاندرکاران مانند پزشکان، روانشناسان، جامعهشناسان، متخصصان
آموزش و پرورش و دانشمندان
ژنتیک را به خود جلب کردهاند. هر کدام از این اشخاص و گروهها طبقهبندی، مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را در تعریف و توصیف این قشر از جامعه اظهار نمودهاند.
تعریف
عقب
ماندگی ذهنی با گذشت زمان، کم و بیش دچار تغییرات زیادی شده است. برخی تعاریف اولیه از
عقب
ماندگی ذهنی تاکید خاصی بر جنبههای بیولوژیکی دارد. بهطوری که در این زمان اکثر پزشکان فکر میکردند که
عقب
ماندگی ذهنی، ریشههای زیستشناختی دارد. بعد از آن، تعاریف به جنبههای اجتماعی در
عقب
ماندگی ذهنی اشاره دارد و از زمانی که آزمونهای
هوشی مطرح گردیده IQ یا
هوشبهر به عنوان یک عامل اساسی و متمایزکننده در تعریف
عقب
ماندگی ذهنی، تاکید بیشتری میشود.
تعریفی که مورد توجه اکثر متخصصین قرار گرفته است، تعریف
انجمن عقبماندگی ذهنی آمریکا (AAMR) میباشد. بنا به نظر این انجمن،
عقب
ماندگی ذهنی به کنش
هوش عمومی که بهطور معنیدار یا قابل ملاحظهای کمتر از حد متوسط عمل کرده، با نقایصی در رفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد و تحول پدید آمده است، گفته میشود.
این تعریف شامل سه مفهوم است:
پایین بودن کنش
هوش عمومی در حد معنیدار یا قابل ملاحظه: از این نظر، هر کودکی که بر اساس انجام آزمونهای
هوشی استاندارد شده، هوشبهرش حداقل دو انحراف معیار(انحراف معیار، یک مفهوم آماری است و در اینجا به این معنی است که هوشبهر از حد متوسط (۱۰۰) منفی ۲ انحراف (هر انحراف ۱۵ درجه) کمتر است.) کمتر از متوسط باشد،
عقبمانده ذهنی محسوب میشود.
رفتار سازشی: اشاره دارد به توانایی فرد در عملکرد مستقل فردی (اتکا به خود)،
مسئولیتپذیری اجتماعی (توانایی برقراری ارتباط موثر با محیط) متناسب با گروه سنی و
فرهنگ جامعه خود، تسلط بر اعمال حسی – حرکتی، کسب مهارت لازم در فعالیتهای پیشتحصیلی و تحصیلی، انجام مهارتهای مربوط به خانه و زندگی روزانه، استقلال حرفهای و استقلال عملی در سنین مختلف.
دوران رشد و تحول: اشاره دارد به اهمیت سالهای حساس رشد و تحول از بدو تولد تا ۱۸ سالگی. زیرا برخی از
عقب
ماندگیهای ذهنی ارثی احتمالا در سنین خاصی از مراحل رشد بروز میکند. لذا این ویژگی که
عقب
ماندگی ذهنی تا ۱۸ سالگی آشکار میشود از یکسو بیانگر انجام تکلیف مناسب با رشد سنی است و از سوی دیگر جنبه قراردادی دارد و به قصد تفکیک
عقب
ماندگی ذهنی از
اختلالات تخریبی مغز که در بزرگسالی آغاز میشود بهکار میآیند.
بنابراین از نشانههای
عقب
ماندگی ذهنی، یکی ضعف و کمبود بر کنش
هوش عمومی طبق آزمونهای استاندارد شده و دیگری اختلال در رفتار سازشی میباشد.
طبق نظام (AAMR) American Association on mental Retardation آخرین تعریف
عقب
ماندگی ذهنی عبارت است از: محدودیتهای اساسی در کنش
هوش عمومی به صورت دو انحراف معیار پایینتر از میانگین، توام با اختلاف در دو یا بیشتر از مهارتهای کاربردی شامل: ارتباطات، مراقبت از خود، زندگی خانوادگی، مهارتهای اجتماعی و
بینمرزی، بهرهبرداری از منابع اجتماعی،
خودتنظیمی، مهارتهای کنشی تحصیلی، کار، اوقات فراغت، تفریح بهداشت و ایمنی که تا قبل از ۱۸ سالگی به وقوع بپیوندد.
طبقهبندیهای متفاوتی در بحث
عقب
ماندگی ذهنی وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم.
امروزه یک طبقهبندی توصیفی و کنشی از
عقب
ماندگی ذهنی به وسیله انجمن AAMR رو به تکامل است. این طبقهبندی شامل مقولههای
عقب
ماندگی ذهنی خفیف، متوسط، شدید و عمیق میباشد. توصیف ویژگیهای
رشد و
تحول شناختی، اجتماعی و شغلی
عقب
ماندگان ذهنی در همین چهار سطح نشان داده میشود.
(تولد تا ۵ سالگی)
خفیف: میتواند مهارتهای اجتماعی و برقراری ارتباط را توسعه دهد. حداقل
عقب
ماندگی ذهنی در زمینههای حسی – حرکتی را داشته و اغلب در مقایسه با افراد عادی قابل تفکیک نیستند مگر در سنین بالا.
متوسط: میتواند حرف بزند و رابطه برقرار کند و به
آگاهی محدود اجتماعی و تحول حرکتی متوسط دست یابد. از آموزشهای مربوط به خودیاری بهرهمند شود. میتوان او را در از عهده برآمدن کارها با یک سرپرستی مناسب و سبک، یاری داد.
شدید: رشد و تحول حرکتی، ضعیف و گفتار بسیار کم است. عمدتا در استفاده از آموزشهای اولیه (مثل لباس پوشیدن و...) و در برقراری ارتباطهای ساده و اجتماعی بسیار ناتوان است.
عمیق: دارای
عقب
ماندگی آشکار، حداقل توانایی در کششهای حسی – حرکتی و نیازمند مراقبت و پرستاری است.
(۶ تا ۲۰ سالگی)
خفیف: میتواند تا اواخر
نوجوانی نهایتا در کلاس پنجم،
مهارتهای تحصیلی را یاد بگیرد. میتوان او را به سوی
سازش اجتماعی هدایت نمود. وی آموزشپذیر است.
متوسط: میتواند از آموزشهای مهارتهای اجتماعی و شغلی بهرهمند شود. کمتر احتمال دارد که تا بالاتر از کلاس دوم پیشرفت کند. در کسب موضوعات درس بالاتر از کلاس دوم ابتدایی ناتوان است. احتمالا رفتوآمد به تنهایی به مکانهای آشنا را میتواند بیاموزد.
شدید: میتواند حرف بزند یا برقراری ارتباط را بیاموزد. میتوان او را در کسب عادات بهداشتی اساسی آموزش داد. میتواند از آموزشهای منظم و سیستماتیک عادات بهرهمند شود. قادر به استفاده از آموزشهای حرفهای نیست.
عمیق: تا حدودی رشد و تحول حرکتی وجود دارد. ممکن است به حداقل یا کمترین مقدار آموزش در زمینههای خودیاری، واکنشی مثبت نشان دهد.
(۲۱ سالگی به بالا)
خفیف: اغلب میتواند مهارتهای اجتماعی و حرفهای را که برای حداقل خودکفایی، ضروری است کسب نماید. اما ممکن است احتیاج به
راهنمایی و کمک پیدا کند، مخصوصا موقعی که تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی قرار میگیرد.
متوسط: احتمالا به مراقبت از خود به وسیله کارهای ساده و نیمهماهر آن هم تحت شرایط حمایت شدن دست مییابد. زمانی که تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی خفیفی قرار میگیرد، نیاز به سرپرستی و راهنمایی دارد.
شدید: احتمالا با سرپرستی کامل دیگران میتواند در مراقبت از خود بهطور نسبی مشارکت داشته باشد. میتواند مهارتهای مربوط به حمایت از خود را در محیطهای کنترلشده در پایینترین سطح مقید بودن توسعه دهد.
عمیق: تا حدودی رشد و تحول حرکتی و گفتار وجود دارد. احتمالا به کمترین حد از خودیاری دست یابد و نیازمند مراقبت و پرستاری است.(مسائل
عقب
ماندگی ذهنی، اداره بهداشت، آموزش و بهزیستی ایالات متحده آمریکا، ص۲، چاپخانه دولتی واشنگتن، ۱۹۶۹.)
یکی از اجزاء کلی طبقهبندی رفتاری علاوه بر
هوش، رفتار سازشی است. رفتار سازشی، ترکیبی از جنبههای متعدد رفتار وقایعی از طیف وسیعی از تواناییها و کم توانیهای خاص است، رفتارهایی که تحت عناوین
هوشی، کرداری، انگیزشی، اجتماعی و حسی – حرکتی ردهبندی میشوند. بنابراین کنش
هوش عمومی با سطح رفتار سازشی همبستگی دارد.
البته در سطوح کنش فرد در هر دو بعد
هوشی و رفتار سازشی، تفاوتهای فردی ملحوظ است که این امر بهویژه در سطوح
عقب
ماندگی خفیف و مرزی که بهتر است گفته شود "
کمهوش مرزی" چشمگیرتر است. زیرا بسیاری از افراد که در سطح کم
هوشی مرزی قرار دارند، رفتار سازشی مناسبی نشان میدهند. اندازهگیری رفتار سازشی به عنوان یک عامل مسلم در تشخیص
عقب
ماندگی بسیار ضروری است.
طبقهبندی حول محور انتظارات و اکتسابات آموزشگاهی وجود دارد که بررسی میکنیم.
با توجه به اینکه هوشبهر افراد عادی ۱۰۰ میباشد، چنین کودکانی از نظر معیارها و مقاصد آموزشی و پرورشی،
عقبمانده شناخته نمیشوند و هوشبهرشان بین ۹۰ - ۷۵ میباشد. آنها کمی دیرانتقال بوده و در
درک و بیان مفاهیم پیچیده از خود ضعف نشان میدهند، اما در ظاهر کردن رفتارهای سازشی متناسب با محیط فرهنگی و اجتماعی خود مشکل ویژهای ندارند. آنها در مدارس عادی مشغول تحصیل میشوند، زیرا با تلاش و پشتکار بیشتر خود و توجه و راهنمایی
معلم میتوانند همانند کودکان عادی از نظر تحصیل پیشرفت کنند.
یک کودک
عقبمانده ذهنی آموزشپذیر به دلیل اینکه رشد و تحول او کمتر از متوسط است، در استفاده از برنامههای مدارس ابتدایی عادی ناتوان است. لیکن او میتواند ظرفیت
یادگیری خود را در سه زمینه تکامل بخشد:
· آموزشپذیری در موضوعات تحصیلی آموزشگاه در یک سطح حداقل
· آموزشپذیری در سازشیافتگی اجتماعی در حد اینکه بتواند در جامعه بهطور مستقل زندگی کند
· کسب کفایت شغلی بهطوری که بتواند بعد از دوره جوانی خود را کلی یا جزئی حمایت کند.
هوشبهر چنین کودکانی ۷۵ - ۵۰ میباشد. چنین کودکانی حداکثر در زمانهای اولیه رشد، طبیعی به نظر میرسند، زیرا هیچگونه علایم ظاهری ندارند و
عقب
ماندگیشان آشکار نمیگردد، مگر اینکه در مدرسه از نظر یادگیری مهارتهای تحصیلی از خود ضعف نشان دهند. این کودکان از تمرکز کافی و رغبت به فعالیتهای فکری و ابتکاری چندانی برخوردار نیستند و به همین دلیل اغلب او را به عنوان دانشآموزان مستعد ضعیف میشناسند. این گروه از کودکان دارای سازشیافتگی اجتماعی و قابلیتهای حرفهای بوده و با تمرین و تکرار، کارهای عملی نیمهماهر را به خوبی انجام میدهند. آنان در مواقع انتقاد، از استدلال و بیان مناسبی برخوردار نیستند و اگر محیط عاطفی آنها آزاردهنده نباشد شخصیتی مطیع و سازشیافته دارند.
یک کودک
عقبمانده ذهنی تربیتپذیر، کودکی است که در زمینههای
پیشرفت تحصیلی و کسب سازشیافتگیهای اجتماعی برای زندگی مستقل آینده و سازش برای انجام مهارتهای شغلی در دوره جوانی، قابل آموزش نیست.
یک کودک
عقبمانده ذهنی تربیتپذیر، در مجموع میتواند مهارتهای خودیاری از قبیل، لباس پوشیدن، غذا خوردن و مسواک زدن را بیاموزد. او قادر است سازشیافتگی اجتماعی را در برقراری ارتباط با خانواده و همسایگان فراگیرد. میتواند در خانه و یا موسسات شبانهروزی و کارگاههای اجتماعی از نظر اقتصادی سودمند باشد، بهطوری که با حداقل درآمد ناشی از مشاغل ساده سربار
جامعه نباشد. نمرات آزمون
هوشی یک کودک تربیتپذیر، ۳ تا ۴ انحراف معیار زیر هنجار است و هوشبهری بین ۵۰ - ۲۵ را دارا میباشد. کودک
عقبمانده ذهنی حمایتپذیر یا وابسته کامل، به دلیل اینکه
عقب
ماندگی در این نوع عمیق است، در فراگیری امور خودیاری و اجتماعی شدن ناتوان است. همچنین استعداد فراگیری
مهارتهای شغلی را ندارد و در کسب درآمد عاجز است. چنین کودکی به سرپرستی مداوم بزرگسالان خود نیازمند است. یک کودک
عقبمانده حمایتپذیر، هوشبهرش بیش از پنج انحراف معیار زیر هنجار است و در واقع هوشبهر او کمتر از ۲۵% میباشد و غالبا به معلولیتهای شدید دیگر دچار است و برای حفظ بقای خود به مراقبت و سرپرستی مستقیم دیگران نیازمند است.
•
سایت پژوههه، برگرفته از مقاله «تعریف کودکان عقبمانده ذهنی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۱۶.