کنترل جمعیت (احکاموحقوقکودکاندراسلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کنترل جمعیت بهمعنای بهکار بستن سیاستهایی در جامعه در جهت کاهش رشد
جمعیت بهدلیل وجود مشکلات گوناگون اجتماعی در
جامعه است. در گذشته کنترل جمعیت بهدلیل عدم کثرت جمعیّت در جهان، مطرح نبوده، لذا
اسلام نیز همانند دیگر ادیان بهافزایش نسل مسلمانان توصیه کرده و
آیات و
روایات فراوانی دلالت بر استحباب کثرت اولاد و فرزندان بهعنوان
حکم اوّلی و با قطعنظر از عوارض جانبی آن بیان شده است.
اگر با شواهد و دلائل روشن و مورد اعتماد، ثابت شود، کثرت اولاد در یک مقطع زمانی خاص یا نسبت به بعضی از جوامع مسلمین، موجب ضعف و سستی و سختی آنها خواهد شد و مشکلات گوناگون اجتماعی بهبار خواهد آورد، در این صورت بین استحباب کثرت اولاد و لزوم جلوگیری از ضعف مسلمانان و مشکلات اجتماعی،
تزاحم ایجاد میشود. برای رفع تزاحم بین آنها، بحث جلوگیری از باروری و کنترل جمعیّت مطرح میگردد.
آیات و روایات فراوانی دلالت بر استحباب کثرت اولاد و فرزندان بهعنوان حکم اوّلی و با قطعنظر از عوارض جانبی آن میباشد، حال اگر با شواهد و دلائل روشن و مورد اعتماد، ثابت شود، کثرت اولاد در یک مقطع زمانی خاص یا نسبت به بعضی از جوامع مسلمین، موجب ضعف و سستی و سختی آنها خواهد شد و مشکلات گوناگون اجتماعی بهبار خواهد آورد، در این صورت بین دو حکم یاد شده (استحباب کثرت اولاد و لزوم جلوگیری از ضعف مسلمانان و مشکلات اجتماعی) تزاحم ایجاد میشود. برای رفع تزاحم بین آنها، بحث جلوگیری از باروری و کنترل جمعیّت مطرح میگردد.
فقیهان و دانشمندان
مسلمان در مساله رشد جمعیّت، افزایش یا کاهش آن، دیدگاههای متفاوتی را بیان نمودهاند، البتّه این دیدگاهها بیشتر مربوط به فقهای معاصر میباشد که در پنجاه سال اخیر و با ورود بحث
تنظیم خانواده بهکشورهای مسلمان ابراز شده است، لیکن در گذشته این مسائل بهدلیل عدم کثرت جمعیّت در جهان، یا مطرح نبوده یا به طرح دیدگاه کلّی اسلام که همانند دیگر ادیان به افزایش نسل مسلمانان توجّه داشته، بسنده شده است.
به هر صورت روشها و ابزارهایی که میتواند برای کنترل جمعیّت مورد استفاده قرار گیرد، دو قسم است:
تعقیم (عقیمسازی) دائم و یا منع دائمی از حمل: تعقیم از عَقَمَ گرفته شده و عَقَمَ در لغت بمعنی قطع و خشکاندن و مانع از قبول اثر است. زن و مرد عقیم به کسانی گفته میشود که نمیتوانند صاحب فرزند شوند و تعقیم، انجام عمل عقم است.
و مقصود از تعقیم در مسائل فقهی، انجام اموری است که قدرت و توان صاحب فرزند شدن را از زن یا مرد و یا هر دو، بهطور دائم بگیرد. این روش از دیدگاه فقهی
حرام است.
امام خمینی (قدّس سرّه) در اینباره مینویسد: «حرام است مرد از دارویی استفاده کند که قوّت تناسلی او را قطع نماید، همچنین اگر زن با خوردن دارو و یا هر وسیله دیگر، خود را عقیم سازد، حرام است».
همچنین
آیتالله فاضل لنکرانی میگوید: «
جایز نیست انسان خود را عقیم نماید، زیرا نقص است».
عبارت برخی دیگر از فقها
نیز شبیه آنچه ذکر شد میباشد.
حرمت عقیمسازی و منع دائم از باروری، علاوه بر اینکه در بعضی موارد مستلزم نظر و لمس حرام است که انجام آن جز در وقت
ضرورت،
جایز نیست، ممکن است با این ادلّه اثبات گردد، مانند:
۱. اطلاق آیه شریفه
قرآن که میگوید: خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید. «وَلَا تُلْقُوا۟ بِاَیْدِیکُمْ اِلَی ٱلتَّهْلُکَةِ؛
». تهلکه و هلاکت هر دو به معنی نابودی است و گفته شده تهلکه در موردی بهکار گرفته میشود که نتیجه و عاقبت انجام کاری به هلاکت و نابودی آن بیانجامد.
این جمله مفهوم وسیع و گستردهای دارد که مساله مورد بحث را شامل میشود.
علاّمه طباطبایی در توضیح آن مینویسد: «این کلام الهی مطلق است و از هر چیزی که موجب هلاکت و نابودی انسان گردد، نهی مینماید».
به بیانی روشنتر، این جمله دلیل است بر اینکه
اضرار به نفس در صورتیکه منجر به
قتل نفس یا قطع عضوی از اعضای بدن یا تعطیلی قوّهای از قوای انسان گردد، مانند: از کار افتادن قوّه مردانگی و توان فرزنددار شدن حرام است.
۲.
قرآن، دستور
شیطان به پیروان خود را چنین نقل میکند: آنها را
گمراه میکنم و به آرزوها سرگرم میسازم و به آنها دستور میدهم اعمال خرافی انجام دهند؛ گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینش پاک خدایی را تغییر دهند. «وَلَاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ ٱللهِ؛
». این دستور، هر عملی که موجب تغییر خلقت اوّلیه انسان گردد، مانند: عمل اخصاء (جلوگیری از توان مرد برای
تولید مثل و فرزندان) را شامل میگردد.
کلمه اخصاء که در عبارات برخی از مفسّرین بهکار رفته، تعبیر دیگری از عقیمسازی میباشد. در نتیجه از این آیه نیز حرمت تعقیم استفاده میگردد، زیرا از اموری است که به فرمان شیطان انجام میشود و با فرمان پروردگار در تضادّ است. ولی همانگونه که بعضی از مفسّرین
فرمودهاند، بهنظر میرسد این جمله مربوط به تغییر خلقتی است که به دستور شیطان انجام شود و نمیتواند دلیل حرمت تعقیم بهطور مطلق قرار گیرد.
۳. اطلاق
قاعده لاضرر: بیشک، عقیمسازی و منع دائم از باروری به هر وسیلهای که انجام شده باشد، ایجاد نقص در بدن است و نقص،
ضرر است. و همانطور که
اضرار به غیر حرام است،
اضرار به نفس نیز حرام میباشد. بنابراین مساله مورد بحث، مشمول فرموده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشود که فرمود: «لاَ
ضَرر وَلاَ
ضِرَارَ».
۴. بعضی از محقّقین
برای اثبات حرمت عقیمسازی، به روایاتی که در مورد نهی از اختصاء (کوبیدن و یا بیرون آوردن بیضه مذکّر، اعم از
حیوان یا
انسان، بهگونهای که بعد از آن قادر به تولید مثل نباشد.
)، وارد شده نیز تمسک کردهاند، مانند اینکه
عثمان بن مظعون میگوید: از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سؤال کردم، آیا
جایز است به اختصاء مبادرت ورزم؟ فرمودند: این عمل را انجام نده، اختصاء در امّت من، روزه گرفتن است. با روزه، شهوت خود را کنترل نمایید. «قٰالَ: لاَ تَفْعَلْ یٰا عُثْمَانُ فَاِنَّ اخْتِصٰاءَ اُمَّتِیَ الصِّیَامُ».
بههمین مضمون، از طریق
اهلسنّت از
عبدالله بن مسعود نیز روایت نقل شده است.
لیکن این استدلال صحیح بهنظر نمیرسد، زیرا اختصاء مانع از ارضا و دفع شهوت در مورد مردان میباشد، ولی تعقیم فقط جلوگیری از بارداری است و با انجام آن، ارضای جنسی و دفع شهوت ممکن است. به علاوه اختصاء مربوط به مردان است و قیاس زنان به مردان صحیح نیست.
هر چند دلایل و شواهد زیادی بر توجّه شریعت مقدّس اسلام به مساله حفظ و افزایش نسل مسلمانان وجود دارد و مخالفان کنترل جمعیّت در اثبات مدّعای خود، به آنها استناد میکنند، ولی باید توجّه داشت که هدف شریعت اسلام، تنها افزودن نسل مسلمانان بدون عنایت به وضعیت دینی، تربیتی و اجتماعی آنها نیست، بلکه هدف اصلی، بهوجود آوردن یک امّت اسلامی صالح و سعادتمند است. بدانجهت است که بسیاری از فقیهان و دانشمندان مسلمان معتقدند، در مقاطع زمانی خاص که کثرت مسلمانان موجب ضعف و سستی آنان باشد یا کثرت اولاد در بعضی خانوادهها با بروز مشکلات جدّی همراه باشد و نیز بهدلیل مرض یا ضعف مادر و اموری از این قبیل، جلوگیری از بارداری و حمل، بهطور موقّت منع شرعی ندارد. در این کار ممکن است با روشهای مختلف، اعمّ از سنّتی مانند: قطع نزدیکی، عزل منی یا روشهای جدید که دانش پزشکی در یکی دو قرن اخیر ابداع نموده است، مانند: استفاده از کاندوم، اسپرم کُشها، قرصهای ضد بارداری، عقیمسازی موقّت از بارداری جلوگیری شود.
برخی از فقهای معاصر به جواز منع موقّت از حمل، مشروط به اینکه مستلزم ارتکاب حرام، مانند لمس مرد اجنبی یا زن اجنبیّه نباشد، فتوا دادهاند.
دلیل این نظریّه، روایاتی در حدّ
استفاضه است که در باب جواز عزل، وارد شدهاند؛ مانند اینکه
محمد بن مسلم میگوید: از
امام صادق (علیهالسّلام) از حکم عزل (عزل در لغت به دو معنای بازداشتن و کنار گذاشتن آمده است. در مورد
آمیزش جنسی، معنی «بازداشتن» اراده شده است به این معنا که مرد هنگام انزال منی، خود را کنار کشیده، در خارج از رحم زن بریزد.
) سؤال نمودم، حضرت فرمودند: این مساله به مرد مربوط میشود، هر وقت بخواهد عمل کند. «فَقَالَ: ذَاکَ اِلَی الرَّجُلِ یَصْرِفُهُ حَیْثُ شَاءَ».
همین مضمون، توسط راوی دیگری نیز از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده است.
صرفنظر از این روایات، با استناد به
برائت شرعی و
عقلی نیز حکم به جواز میشود، زیرا دلیل فقهی مبنی بر منع موقّت از حمل و بارداری، وارد نشده و فرض این است که این روش،
ضرر یا نقصی را بر زن یا مرد وارد نمینماید.
۱. ممکن است ادّعا شود، کنترل جمعیّت با روش منع از حمل بهصورت موقّت در بعضی حالات و زمانها رجحان داشته باشد. مانند آنکه، بهنظر صاحبنظران خبره و موثق در علوم اجتماعی، کثرت جمعیّت مسلمانان موجب سستی و ناتوانی آنها در مقابل دشمنان اسلام باشد.
۲. در منع موقّت از حمل، رضایت زوجین نسبت به انجام آن معتبر نیست. بنابراین زن بدون رضایت مرد، میتواند مانع از حاملگی خود شود. برخی از فقیهان به این مساله تصریح نمودهاند.
زیرا مرد نمیتواند زن را به داشتن فرزند مجبور نماید، هر چند حکمت تشریع ازدواج، فرزند است.
همچنین مرد میتواند با روشهایی که پیشتر ذکر شد، مانع از حمل و بارداری همسر خود گردد. البتّه در روایات و فتاوای فقهای گذشته فقط به روش عزل اشاره شده که صرفنظر از حالات جانبی آن،
مکروه است.
مستند کراهت، روایاتی است که جواز عزل را منوط به رضایت همسر دانستهاند.
و ظاهراً به این دلیل که با عزل، لذّت زن از آمیزش کاسته میشود، مکروه گردیده است.
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۷، برگرفته از بخش «حکم فقهی جلوگیری از بارداری (کنترل جمعیّت)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۸/۱۴.