کتابخانه مسجد اعظم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کتابخانه مسجد اعظم یکی از بزرگترینترین کتابخانههای شهر
قم، و از آثار
آیتالله بروجردی است که در قسمت غربی
مسجد اعظم قم قرار دارد و دارای یک مخزن بسیار بزرگ و مجهز به قفسهبندیهای آهنی اساسی و مرتب و دو سالن بزرگ مطالعه است.
کار ساختمانی این کتابخانه همزمان با تاسیس
مسجد اعظم شروع شد. کل مساحت آن ۱۷۶ متر مربع شامل یک مخزن، دو سالن مطالعه، راهرو و دفتر است و در ضلع غربی صحن مسجد قرار دارد. کتابخانه در آغاز سال ۱۳۴۰ ش. تکمیل و آماده بهرهبرداری شد و در روز
جمعه ۲۷
شوال ۱۳۸۰ برابر ۲۵/۱/۱۳۴۰ دو هفته بعد از رحلت
آیتالله بروجردی با حضور شخصیتهای برجسته، علمای اعلام، روحانیون و طلاب فاضل و اقشار مختلف مردم در حالی که همه متاثر و اندوهگین بودند، افتتاح شد. مدیریت آن در طول سالها بر عهده آیتالله شیخ ابوالقاسم آشتیانی بود و هم اکنون حدود یک صد هزار جلد کتاب دارد که چهار هزار جلد آن نسخه خطی میباشد.
آیتالله سید
محمدحسین علوی بروجردی میگوید: کتابخانه مسجد اعظم که در قسمت غربی مسجد قرار دارد و دارای یک مخزن بسیار بزرگ و مجهز به قفسهبندیهای آهنی اساسی و مرتب و دو سالن بزرگ مطالعه است یکی از قسمتهای مسجد اعظم و از یادگارهای آیتالله فقید است.
این سالنها که هر یک در حدود نود متر مربع مساحت دارند و با فرشهای بسیار زیبا مفروش و به طرز جالب و مجللی بنا گردیدهاند، جمعا گنجایش سیصد نفر را برای مطالعه دارد.
مخزن کتابخانه هم که در محوطهای به مساحت یک صد سی متر مربع بنا شده و در چند طبقه قفسهبندی گردیده است مجموعا در وضع فعلی گنجایش حدود بیست هزار جلد کتاب را دارد و در صورت توسعه میتواند محل مناسبی برای پنجاه هزار جلد کتاب باشد.
در حال حاضر این کتابخانه مجموعا در حدود هشت تا نه هزار جلد کتاب دارد که یک مقدار کتب اهدایی آیتالله فقید و یک مقدار آن را هم کتب کتابخانه مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهانی که در فصول قبل نامی از ایشان به میان آمده است تشکیل میدهد و بعدا هم افراد خیر کتابخانههای کوچک خود را به این محل انتقال داده و فعلا به این صورت در آمده است و امیدواریم با همت مردان خیر، پیشنهاد بالا جامعه عمل به خود پوشیده این کتابخانه نوبنیاد، در ردیف کتابخانههای بزرگ و با عظمت قرار گیرد.
بعد از اتمام قفسهبندی و تعیین سرپرست کتابخانه، دانشمند محترم آقای آشتیانی که حقا مردی به تمام معنی جامع و با کمال جدیت و علاقمندی در شرایط نامساعد وظیفه خود را انجام میدهد و رسیدن کتب اهدایی مرحوم آقای مقدس مقرر شد در روز نیمه
شعبان ۱۳۸۰ این کتابخانه به دست آیتالله فقید افتتاح گردد. مقدمات کار فراهم گردید، دعوت نامهها توزیع و همه جهات کار آماده شد. خطبا و فضلا اشعار نغزی سرودند که یکی از آنها که اثر طبع فاضل ارجمند آقای احمد اثنی اعشری که خود از طلاب و فضلای حوزه است در ذیل به نظر میرسد:
امـــــروز جهان شور و نشاط دگری داشـت رخســـــــار فلـک دیـده زیـبنـده تـری داشــت
غــــم رفت و نشاط آمد و روز و شب گیتی روشن همه گردید که شمس و قمری داشت
دل بــــر سر هر بـام بـشوق تو بـرافـراشـت جـــان سوخت زهجران تو تا بال و پری داشت
آن مـــــــهـدی مـوعـود بـحـق مـنتـظر مـا کـــو در سـر هر راه دل مـنتـظری داشــت
دریـــــای وجود عرضه همی کرد به عالم در دامــــــن خـود بهتر از او گر گـهری داشـت
افـــــسـانه سـرایان همه رفتـند و نـهادند هــــــر کـس که بخاطر بجز از او خبری داشت
جمعـــی همه جان داده و برخی همه دل را بــــنـمود نـثار رهـت هر کـس هـنری داشـت
در پــــــــــــای تو افـکنـد بــشکرانه وصـلت هـــر کس که بسودای وصال تو سری داشت
شــــــد رشک چمن فتنه گل غیرت بستان هــــــر خانـه کهامـروز بـکوی تـو دری داشـت
در سایه شمشـیر تـو هـر حادثه بنشست خاموش شد آن شعله که برق خطری داشت
امـــــــــــــروز تـویی نایـب او آیـت عـظـما زیـــــــرا که چـو تـو دادرس دادگـری داشــت
خـــــــرم ز تو شـد یکـسره بستان فقاهسـت از آنــــــــکه چو تو رنج کش و رنجبری داشت
شــــــــــمشیر ویاندر کف پرقدرتت امروز حـــقا کـه نمـایـان شد و بـرق ظفـری داشت
تــــــابد به جهان سایه اتای شاخ برومند ایـــــــن باغ ز تو برگ و بـر پـر ثمـری داشـت
عـــــــــــلم و هنر از خاک بر افلاک رساندی ره بـــسپرد آنکس که چون تو راهبری داشت
کـــــــــردی تو بپا مکتبه در مسـجد اعظـم زان دســـت برومند که هر لحظه بری داشت
در نــــــــــیـمه شعبان برخ خلـق گـشـودی بـــاغـی که ز هـر شاخـه نـویـد ثمری داشت
در ســـیصد و هشتاد پس از سال هزارم گـــــلـزار فـضیـلت گـل شـادابـتری داشـت
ولی صبح روز
نیمه شعبان که همه مقدمات افتتاح فراهم و در انتظار مقدم آیتاللهالعظمی بودند، خبر رسید که به علت حادثهای که صبح امروز برای ایشان پیش آمده و منجر به در رفتگی پای چپ و
شکستگی استخوان شست پا گردیده است، از شرکت در جلسه معذور و طبعا افتتاح کتابخانه هم موکول به بعد گردیده است،
علما و فضلا و محترمین که با خاطری خوش در جلسه شرکت کرده بودند بعد از استماع این خبر، هر یک با خاطری مکدر متفرق و افتتاح کتابخانه آن روز موکول به بعد گردید.
معلوم شد آیتالله فقید، آن روز قبل از صبح که برای تجدید
وضو از اتاق پایین آمدهاند بعلت ناصاف بودن آجر فرش حیات به سختی زمین خورده و بعد از معاینه و عکسبرداری معلوم شد که در شست پای چپ آثار
شکستگی پیدا شده است و همین مطلب درست برای یک ماه ایشان را بستری نمود و بعد از این حادثه برای اولین بار روز پانزدهم
ماه مبارک رمضان که مصادف با میلاد مسعود سبط اکبر
حضرت امام حسن مجتبی امام دوم بود از خانه خارج و در حالی که با مساعدت دیگران حرکت فرموده و آثار ناراحتی از حرکتشان محسوس بود، برای اقامه جماعت ظهر به مسجد اعظم تشریف فرما شدند، شوق و شعف مردم در آن روز غیر قابل وصف است چون این خبر منتشر شده بود که آقا امروز برای اقامه جماعت به
مسجد تشریف فرما میشوند، انبوه جمعیت همه زوایای مسجد را فرا گرفته و مسیر آیتالله را هم همه جا تا مسجد جمعیت اشغال کرده بود. و به محض پیدا شدن تاکسی حامل آیتالله فقید صدای
صلوات به آسمان بلند گردید.
باری با گذشتن ماه رمضان و بهبودی حال آیتالله دوباره زمزمه افتتاح کتابخانه بلند و مکرر از ایشان تقاضا شد که روزی را برای افتتاح کتابخانه تعیین نمایند، که بالاخره روز
جمعه هفتم شوال برای این منظور تعیین و دوباره مقدمات افتتاح فراهم و کارت دعوت توزیع و چون مصادف با ایام نوروز بود و جمع کثیری از زوار در قم بودند، برای پذیرایی همه آنان پیش بینیهای لازم معمول گردید و برنامه کار این چنین بود که بعد از تشریف فرمایی آیتالله و پذیرایی حاضرین کتابخانه با سخنرانی دانشمند محترم آقای
فلسفی که آن زمان در قم بودند افتتاح و بعدا آیتالله از زوایای کتابخانه بازدید فرموده و اجازه فرمایند مورد بهرهبرداری و استفاده عموم قرار گیرد. باز هم گویندگان قصائدی سرودند و نویسندگان خطابههایی نوشته و رسما طی اعلامیهای افتتاح کتابخانه در صبح فردا به اطلاع عموم رسید.
اتفاقا شب هفتم شعبان که مصادف با چهارم فروردین ماه ۱۳۴۰ بود، آقای فلسفی در
مسجد اعظم بعد از نماز آیتالله فقید
منبر میرفتند و ایشان هم در منبر به مردم بشارت دادند که فردا کتابخانه افتتاح و از عموم مردم دعوت نمودند که در جشن شرکت کنند، ولی صبح فردا که روز جمعه هفتم شعبان بود در میان بهت و حیرت افرادی که برای افتتاح کتابخانه اجتماع کرده بودند خبر رسید که صبح زود آیتالله مبتلا به کسالت قلبی گردیده و حالشان بسیار وخیم و بعد هم اطلاع داده شد که وخامت حال ایشان به اندازهای است که از طهران طبیب خواسته اند. برای بار دوم افتتاح کتابخانه به دست آیتالله تاخیر و سیل جمعیت در حالی که از شنیدن این خبر غیر منتظره بسیار ناراحت شده بودند، به طرف خانه آیتالله حرکت و در آنجا از وخامت حال ایشان باخبر گردیده و با دیدههای گریان و خاطری آزرده در انتظار رسیدن اخبار تازه ای از سلامتی آقا در گوشه و کنار متفرق شدند.
تا جایی که بنده اطلاع دارم آیتالله فقید موفق نشدند وضع کتابخانه را بعد از اتمام ببینند و فقط یک دو بار قبل از این که ساختمان سالنهای مطالعه تمام شود از کتابخانه دیدن فرمودند و معلوم شده مقدر الهی چنین بوده است که این نابغه بزرگوار نتوانند به آرزوی خود نائل شوند، اگر چه بحمدالله تعالی فعلا کتابخانه به صورت بسیار عالی و مرتبی اداره میشود.
باری، موضوع افتتاح کتابخانه برای بار دوم با کسالتی که به فاصله شش روز منجر به ارتحال آیتالله فقید گردید به دست آن مرد عظیمالقدر، برای همیشه منتفی و در ایام فاتحه ایشان روز ۲۷ شوال یعنی درست پانزده روز بعد از رحلت ایشان کتابخانه در میان امواج آه و اشک و ناله و شیون افتتاح گردید. در این روز عموم علمای اعلام و جمع کثیری از فضلا و محترمین ولایات شرکت داشتند. اگر من بخواهم تاثر عمومی و قیافههای محزون و چشمان اشکبار و اثری که این منظره واقعا دلخراش و تاثرآور در روحیه افراد بخصوص بنده نویسنده گذارد تحریر کنم، نه قدرت دارم و نه میتوانم، ولی برای اینکه خوانندگان عزیز حد تاثر بنده را بدانند عرض میکنم یکی از تلخترین، ناراحتترین و تاثرآورترین ساعات زندگانی من آن روز، یعنی آن یک ساعتی بود که به خاطر افتتاح کتابخانه در گوشه سالن مطالعه نشسته بودم، و غم انگیزترین حادثه آن روز هنگامی بود که آقای آشتیانی متصدی کتابخانه در حالی که سیل اشک از دیدگانش به روی محاسنش جاری بود و شدت تاثر به او اجازه نمیداد مرتب صحبت کند، فرزندان آیتالله فقید را مخاطب قرار داده اظهار مینمودند: آرزوی من این بود که روزی آن مرد بزرگ و شخصیت عالیقدر با دست توانا و لرزان خود اولین کتاب را از دست من بگیرد، ولی امروز باید با چشم گریان رحلت او را به شما تسلیت بگویم و باز هم آقای حاج انصاری خطیب معروف در حالی که چشمان اشک آلودش حاکی از سوز درونش بود چند جمله بیان داشت و بعد آقای مصباح قصیده شیوا و جالبی را که با یکی از غزلهای
حافظ تضمین نموده و چندین بار به علت گریه و تاثر قطع شد، بدین شرح قرائت نمودند.
ایــــــــــــــکه رفتی و دل از یاد جمالت نرود کـــــــــی برون از دل ما فکر و خیالت برود
نــــــــــام تو کی بگذشت مه و سالت برود از ســـــــر کوی تو هر کس به ملالت برود
نـــــــــــــرود کارش و آخر بخجالت برود
آیــــــــــــــت الله بروجردی از دست شدی لـــــــــیک مانده است ز تو نام نکوی ابدی
کـــــــــــه تو در هر اثری آیت علم و خردی ای دلیـــــــــل دل گم گشته خدا را مددی
کـــــــــــه غریب ار نبرد ره بدلالت برود
کـس به جاوید نمانده است در این دار فنا هــــــــــــــر که آمد برود لا جرم از این دنیا
هـــــــــــــــمه کس راهروانند بدین ره اما کـــــــــاروانی که بود بدرقه اش لطف خدا
بـــــــــــه تجمل بنشیند به جلالت برود
ایـن کتابخانه که تاسیس نمودی چه نکوست نظــــرتای پدر ما به یقین در پی اوست
طالب علم از این مخزن حق دانشجوست ســــــالک از نور هدایت ببرد راه بدوست
کـــــــــه بجائی نرسد گر بضلالت برود
افتتاحش بنظر داشتی و رشته گسست لیــــــــــک فرزند تو آن رشته بگسسته ببست
افــــــــــتتاحش بنمود و دلت آورد بدست حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کــس ندانست که اخر به چه حالت برود
حافظ از چشمه حکمت بکف آور جامی وانـــــــــــــگه از مهر تو در محفل ما نه گامی
شنو مصرع آخر ز غزل الهامی پــــــــــــــــــــــــی تاریخ ز مصباح ادیب نامی
بود که از لوح دلت ریب جهالت برود
(از لطائف عزل این است که مصرع آخر که از اشعار حافظ است درست مطابق با سال تاسیس کتابخانه است)
و به این ترتیب کتابخانهای که بنا بود به دست آیتاللهالعظمی آقای بروجردی افتتاح شود بعد از فوت ایشان افتتاح گردید و فعلا هم مورد استفاده فضلا و طلاب و عموم مردم است و از کتابخانههای بسیار مهم شهرستان
قم و یکی از آثار خیریه آن مرد بزرگ است.
حجت الاسلام و المسلمین شیخ مجتبی عراقی میگوید: آیتالله بروجردی یک روز به من گفتند: "این کتابخانهای که در مسجد اعظم درست میکنم، میخواهم شما مسئولیت آن را بر عهده داشته باشید. "
من از روی
ادب جواب رد ندادم . چون گرفتاری زیاد داشتم. و جناب آقای ابوالقاسم دانش را که با هم به نمایندگی حضرت آیتالله، برای رسیدگی به زلزله باختران و
همدان رفته بودیم و از آن زمان، آیتالله بروجردی ایشان را میشناخت برای مسئولیت کتابخانه خدمت آقا معرفی کردم. حضرت آیتالله بروجردی قبول فرمودند. آقای دانش مشغول اداره کتابخانه شدند. کتابهای خطی و غیر خطی خوبی از جانب آیتالله بروجردی خرید و
وقف کتابخانه شد. فرد دیگری هم چند هزار کتاب را وقف کرد.
پایگاه اطلاعرسانی آیتاللهالعظمی بروجردی (قدسسره)، برگرفته از مقاله «کتابخانه مسجد اعظم»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۶/۰۱/۰۵.