چالشهای دینی جهانیشدن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهانی شدن پدیدهای است که طی چند دهه گذشته جامعه جهانی را با شدت و ضعفی متفاوت تحت تاثیر خود قرار داده و همه جوامع بشری را با چالش مواجه ساخته است.
جهانی شدن پدیدهای است که طی چند دهه گذشته جامعه جهانی را با شدت و ضعفی متفاوت تحت تاثیر خود قرار داده و همه جوامع بشری را با چالش مواجه ساخته است. تمامی ابعاد زندگی اجتماعی به نوعی درگیر این فرآینداند.
دین نیز
از این قائده مجزا نیست و تاثیراتی را تجربه میکند. در عرصه دین، جهانی شدن سؤالات و رویکردهای متعددی را موجب گردیده است. سؤال اساسی این است که رابطه بین دین و جهانی شدن به چه نحو است؟
مذهب چگونه در چشمانداز جهانگرایانه جای میگیرد؟ آیا جهانی شدن در حوزه دین بحران
ها و چالشهای جدیدی را ایجاد کرده است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این بحران
ها کدامند؟
نویسندگان با رویکرد نظری و بررسی اسنادی به پرسشهای فوق پاسخ داده و چنین معلوم داشتهاند که هم زمان با جهانی شدن و توسعه ارتباطات بین فرهنگی و میان دینی شاهد حرکتهای مذهبی و چالشهای جدید در حوزه دین هستیم. اما این مفهوم با حقیقت همبستگی بیشتری دارد که دین، با جهانی شدن مخالفتی ندارد و نسبتش یا بیطرفانه است یا آن را همراهی میکند.
جهانی شدن
از رایجترین اصطلاحات عصر حاضر و پدیدهای جدی در عرصه کنونی و دهههای آینده است؛ واژهای که در میان سیاستمداران، مدیران تعاریف فرهنگی، دانشگاهیان، مطبوعات و... متداول است. قدمت این واژه به سالهای آخر دهه پنجاه و سالهای اولیه دهه شصت میلادی میرسد
معمول شدن این واژه نشانگر دلمشغولی امروزین ما به مسائل جهان است.
پویایی فرآیند جهانی شدن و ناتمامی و نرسیدن آن به تکامل نهایی موجب شده که هنوز اندیشمندان نتوانند تعریف واحدی برای آن ارائه دهند.
در مجموع تعریفهای ارائه شده
از جهانی شدن، تنوعی چشمگیر یافتهاند: فشردگی جهان، وابستهتر شدن بخشهای مختلف جهان، ارتباط پیچیده، بینالمللی شدن و...
رابرتسون جهانی شدن را فرآیند فشرده شدن جهان معاصر و تبدیل آن به یک کل واحد میداند که در آن، جهان یک نظام اجتماعی ـ فرهنگی معرفی میشود. نکته مهم نظریه رابرتسون، پافشاری وی بر افزایش آگاهی نسبت به جهان و تحول آن
از وضعیت در خود به وضعیت برای خود است. او تاکید میکند که من «جهانی شدن را با تجدد یکسان نگرفتهام و آن را به عنوان نتیجه مستقیم تجدد، با تصور درهم و برهمی که
از آن وجود دارد، به شمار نیاوردهام»
لغتنامه کلمات جدید آکسفورد واژه جهانی را در زمره کلمات جدید معرفی میکند و «آگاهی جهانی» را به عنوان «قابلیت پذیرش و درک فرهنگهای دیگر، غیر
از فرهنگ خودی و نشانه توجه به مسائل اقتصادی ـ اجتماعی و زیست محیطی جهان تعریف کرده است»
بسیاری
از تحولات به وسیله جهانی شدن
تحلیل و تبیین میشود. جهانی شدن بیش
از آنکه یک پروسه باشد یک پروژه است. در این پروژه مرزهای ملی و جغرافیایی
از بین رفته و کشورها نقش سابق خود را
از دست داده و قوانین بینالمللی حاکم میشود. همچنین قید و بندهای مذهبی و فرهنگی که تنظیم کننده روابط جوامع انسانی مختلف هستند،
از بین رفته و همه مردم جهان، در جامعهای واحد و فراگیر پیوند خورده
جهانی شدن
از یک سو موجب افزایش معرفت بشری و تحکیم روابط بینالمللی شده و
رفاه و توسعۀ نسبی را برای جهانیان به ارمغان خواهد آورد، اما
از دیگر سو سبب بروز چالشهایی در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شده است.
در سالهای اخیر نیز درباره جهانی شدن و تاثیرات و پیامدهای آن
از سوی پژوهشگران
تحلیل
ها و مباحث گستردهای مطرح شده است. هریک
از نظریهپردازان کوشیده است تا تاثیر این پدیده نوظهور را بر ابعاد مختلف زندگی مورد بررسی و
تحلیل قرار داده و تبیینی علمی
از این موضوع مهم ارائه دهد. یکی
از مهمترین تاثیرات، تاثیر بر وضعیت ادیان است.
از اینرو جهانی شدن برای جوامع، به ویژه جوامع اسلامی،
از دغدغههای مهم و چالش برانگیز به حساب میآید و موجب انواع واگرایی
ها،
از جمله واگراییهای دینی میگردد.
در این تحقیق ما برآنیم تا به بررسی وضعیت دین در عصر جهانی شدن پرداخته و چالشهای پیش روی آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. پرسش اساسی این است که آیا جهانی شدن چالشهای جدیدی را در حوزه مذهب ایجاد خواهد کرد؟ در صورتیکه پاسخ مثبت است چرا و چگونه این اتفاق رخ میدهد و این چالش
ها کدامند؟
جهانی شدن معادل انگلیس Globalization به معنای شمولگرایی و فراگیر شدن امری در سطح جهان و به معنای بینالمللی شدن، جهانگستری، فراقلمروگرایی و تعابیری
از این دست تعریف شده است. جهانی شدن پدیدهای نوظهور و پیچیده است که به دلیل ابعاد نامکشوف و گسترده آن و ماهیت ساختار شکنانهای که دارد، هنوز ماهیت و کارکردهای همه جانبهاش آشکار نگشته و
از اینرو، تعاریف و حتی برداشتهای گوناگون و حتی متضادی
از آن ارائه شده است.
گروهی
از اندیشمندان توسعه در تطبیق زمانی مفهوم جهانی شدن به قدمت آن اشاره دارند و گروهی دیگر ظهور رسمی آن را در فرهنگ و بستر در ۱۹۶۱ میدانند
جهانی شدن
از رشد مداوم
نظام سرمایهداری سرچشمه گرفته است. در دهه ۱۹۸۰، با سلطه جهانبینی بر ایالات متحده و انگلیس و اجرای سیاستهای مبتنی بر آزادسازی جریان سرمایه که در کشورهای مرکز و پیرامون با سیاستهای ساختاری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول آغاز شد و بعدها در دهه ۱۹۹۰ با اجرای سیاستهای سازمان تجارت جهانی تداوم یافت؛ جهانی شدن و تبعات آن، به ویژه در کشورهای در حال توسعه نمودی عینیتر یافت.
در زیر به برخی
از تعاریف ارائه شده
از این پدیده اشاره میشود:
مارتین آلبرو، جهانی شدن را فرآیندهایی تعریف میکند که موجب میشود تمام مردم جهان در یک جامعه واحد و فراگیر جهانی به هم بپیوندند.
دیوید هلد چهار ویژگی اساسی برای این فرآیند برمی شمارد:
۱. افزایش جریان
ها و شبکههای ارتباطی.
۲. نفوذپذیری متقابل.
۳. گسترش روابط اجتماعی ملت
ها.
۴. رشد ابزارهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی.
مالکوم مالتز نیز جهانی شدن را اینگونه تعریف میکند: «فرآیندی که در نتیجه آن محدودیتهای جغرافیایی و نظامهای اجتماعی و فرهنگی متحول و برچیده میشوند و به تشدید آگاهی عمومی منجر میشود.
به اعتقاد پراتون، جهانی شدن فرآیندی
از تحول است که مرزهای سیاسی و اقتصادی را کم رنگ کرده، ارتباطات را گسترش داده و تعامل فرهنگ
ها را افزایش داده است.
از این منظر جهانی شدن پدیدهای چند بعدی است که آثار آن قابل تسرّی به سایر حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی است. رشد تجارت بینالمللی، ادغام عمیقتر ملت
ها از طریق افزایش حجم و تنوع مبادله کالاها و خدمات؛ گسترش مفاهیم بنیادی جهانی شدن محسوب میشود.
گیدنز از جمله اندیشمندانی است که با نفی هرگونه انقطاع در فرآیند مدرنیته و با پافشاری بر جنبههای ذاتاٌ جهانی آن، جهانی شدن را به نوعی با مدرنیته یکسان میداند. در واقع وی جهانی شدن را مدرنیته جهانی در نظر میگیرد که
از سطح جامعه ملی گذر کرده و به سطح جامعه جهانی رسیده است و در طی آن روابط اجتماعی جهانی تشدید میشود و تاثیر و تاثر متقابل میان رویدادهای مختلف در سطوح جهانی و کلان
از یک سو، و رویدادهای خرد و محلی
از دیگر سو ایجاد میشود. گیدنز بر نقش رسانه
ها در فرآیند جهانی شدن تاکید میکند، اما رسانه
ها و وسایل ارتباط جمعی مدرن فرآملی را تنها ابزار بسط و گسترش مدرنیته به تمام نقاط دنیا در نظر میگیرد که توانستهاند فضای جهانی را متحول کنند و مرزهای مکانی و زمانی را در عصر مدرن درنوردند. اما شکسته شدن این حصارهای زمانی و مکانی هویت را در ابعاد فردی و جمعی به چالش کشیده است. هویتهای فردی با خروج
از چارچوبهای تنگ اجتماعی و سنتی، به دنبال عناصر مدرن در عرصه جهانی میگردند که این خود میتواند چالشبرانگیز باشد، زیرا به تعبیر گیدنز، در عصر جهانی شدن، بیاختیاری در برخی جنبههای زندگی انسان جانشین
سنت شده است.
از مهمترین حوزههایی که در موضوع جهانی شدن مطرح میشود، رابطه دین و جهانی شدن است. در جریان متراکم و بهم پیوسته جهانی شدن که بسیاری را برای آنچه که به
بحران هویت یاد میشود نگران کرده، این پرسش مطرح شده که جایگاه دین در این پدیده کجاست؟ آیا جهانی شدن که برخی آن را به معنای یک رنگ شدن تعبیر میکنند، بدین معناست که مذهب را باید به کناری بگذاریم یا حداکثر همگی باید به یک مذهب روی بیاوریم؟ مذهب چگونه در یک چشمانداز جهانگرایانه جای میگیرد؟
برخی
از اندیشمندان سده نوزدهم بر این باور بودند که با گذشت زمان و تحول جوامع نقش خرده فرهنگهای مختلف همچون دین در زندگی اجتماعی کم رنگ شده و یک جامعه جهانی بدون تمایز شکل خواهد گرفت.
مارکسیستهای قرن بیستم که فرهنگ را تابعی
از طبقه میدانستند بر این باور بودند که در جامعه و جهانی بی طبقه، هویتهایی نظیر هویتهای دینی جایگاهی نخواهند داشت.
همچنین
تجددگرایی، کنارگذاشتن مذهب را برای رسیدن به پیشرفت توصیه میکند و
دنیاطلبی سکولاریته، حرکت به سوی الگوها و باورهای دنیای
غرب را توصیه میکند.
اما بسیاری
از نظریه پردازان همچون
تافلر،
دیوید هاراوی،
فردریک جیمسون،
امانوئل کاستلز،
آنتونی گیدنز،
فرانسیس فوکویاما، رابرتسون و بیر در مورد رابطه دین و جهانی شدن سخن گفتهاند برخی
از آنها افزایش نقش اجتماعی و سیاسی آن را پذیرفتهاند.
موسسه بینالمللی نظرسنجی زاگبی، به سفارش کلیسای کاتولیک درباره میزان معتقدان به مذهب تحقیقی را انجام داده است، بر اساس این گزارش در طول پنج سال گذشته، میزان افرادی که به
خدا، مذهب و
پیغمبر اعتقاد دارند، ۴ درصد افزایش یافته است؛ رویکرد مردم گوناگون جهان به سوی مذاهب گوناگون نظیر
اسلام و
مسیحیت (به طور مشترک) ۵/۱ درصد و به سوی
هندوئیسم نیز ۴ درصد افزایش یافته است. حجم امور مربوط به متافیزیک در اینترنت و موتورهای جستجوگری مثل گوگل در ۴ سال اخیر نزدیک به ۳۰ درصد افزایش یافته است. در حال حاضر در خاورمیانه، حدود ۱۵۰۰ شبکه ماهوارهای قابل دریافت است که حدود ۳۰۰ شبکه، گرایش دینی دارند. آمار رسمی یونسکو در مورد پر مخاطبترین شبکههای ماهوارهای دنیا حاکی
از این است که دو شبکه مذهبی جزو ۲۰ شبکه پر بیننده دنیاست و بینندگان این شبکه
ها، گاه ۴ تا ۵ برابر شبکههای پورنوگرافیک هستند. پس هم در فضای واقعی و هم در
فضای مجازی گرایش به استفاده
از مباحث مذهبی بسیار رو به افزایش است.
در بعد جهانی شدن فرهنگ، جهانی شدن باعث همگرایی و نزدیکی ادیان و مذاهب شده که این خود پایههای مشترک جهانی آنها را محکمتر میکند. جهانی شدن نه تنها دین را به حاشیه نرانده، بلکه در متن دغدغههای روحی بشر معاصر قرار داده است و انسان معاصر بیش
از هر زمان به دین و آموزههای دینی احساس نیاز میکند.
از نگاه نظریه جهانی شدن، در یک سطح جهانی اهمیت مذهب با تحولات اجتماعی و فرهنگی همراه است. در واقع آنها میگویند: جهانی شدن و دین ارتباط تنگاتنگی دارند. در نظریه جهانی شدن، رستاخیز مذهبی تجلی مهمی
از یک دنیای متحد است. با تضعیف دولت ـ ملت
ها، اندیشه
ها و نهادهای فرآملی اهمیت فزایندهای به دست آوردهاند و مذاهب عمده جهان فرصتی یافتهاند تا جهان بینیهای عمده خود را گسترش دهند. نتیجه به دست آمده چیزی است که هینز، آن را تجدید حیات مذهبی میخواند.
بازترین مفهوم در نظریه جهانی شدن رابرتسون «عام شدن خاص و خاص شدن عام» در عصر جهانی شدن است که وی علت احیای دین و ظهور جنبشهای دینی در جهان معاصر را چنین بیان میکند که افراد و جوامع در تعامل و تعارض با سایر جوامع و افراد و روند روبه گسترش ادغام ارزش
ها و فرهنگهای گوناگون و متعارض قرار گرفتهاند. رابرتسون دو تفسیر درباره پیدایش و گسترش دین و جنبشهای دینی در جهان معاصر ارائه میدهد. بخشی
از این تلاش
ها را میتوان
از سوی ادیان و جنبشهای دینی با هدف عام کردن ارزش
ها و فرهنگهای خاص آنها و به عبارتی به جهانی شدن مرتبط دانست و اینکه آنها داعیههای جهانی دارند و عمل آنها پاسخی به دغدغههای بشری است و برخی
از آنها در پاسخ به مشکلات وحدت فرهنگی درونی به وجود آمدهاند.
بنابر آنچه گفته شد مذهب نقش عمدهای در تجدید حیات مذهبی و جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی در دوران مدرنیته بازی میکند.
اعتراضهای دینی
از زمانهای دور وجود داشته است. اگرچه این اعتراضات در اواخر
قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱
از سنتهای مذهبی و تحولات اجتماعی نشئت گرفته است، اما در شکل سیاسی مدرنی ظاهر شدهاند.
همگام با این تحولات، خشونتهای دینی نیز در جهان افزایش یافته است. تنها دین و یا نابرابریهای سیاسی و یا چالشهای اجتماعی علت آنها نیستند؛ اما تاثیر متقابل آنها در شکلگیری خشونت
ها مؤثر بوده است. با آغاز جهانی شدن انجمنهای دینی دچار تغییر ساختاری شده و تبدیل به شبکههای دینی در سطح ملی و بین المللی شدهاند. آنها بدون وابستگی به حمایتهای دولتی و یا نفوذ سنتی نهادهای دینی تشکیل میشوند. درحالیکه در گذشته اعمال دینی در
قالب تعهدات و وفاداریهای موجود اجرا میشدند، در انجمنهای آزادانه تصمیم میگیرند و انجمنهای دینی مدرن، فرد آن را تایید میکند.
ترنر در پاسخ به این پرسش که آیا جهانی شدن به حمایت یا تولید سکولاریزه شدن میپردازد یا اینکه در تجدید حیات مذهبی جهانی مشارکت میکند؟ معتقد است که باید بین نظریههای تجددگرایی و ادراک جهانی شدن تفکیک قائل شد. به نظر وی نظریه تجددگرایی، عرفیت را به عنوان جزء اصلی جهان جدید میشناسد، اما جهانی شدن نسبت به جایگاه مذهب در دهکده جهانی، گنگ و دوپهلو است.
نظریه تجددگرایی مدعی شد که آگاهی علمی، شهرنشینی و در هم شکستن
اجتماع، وفاداری به عقیده و عمل مذهبی را فرسوده میسازد، نقصانهای تجددگرایی و فروپاشی اتحاد شوروی، تخریب محیط و پیوند سیاسی بین هویت قومی و احیای مذهبی، عامل مذهب را به عنوان وجه برجستهای
از سیاست و فرهنگ جهانی مطرح ساختهاند. رشد جهانی بنیادگرایی، پاسخی به مضامین عرفی مصرفگرایی جهانی بوده است، اما جهانی شدن
از انتشار مذهب پشتیبانی میکند.
برایان وایت، ریچارد لیتل و
میشل اسمیت مینویسند: همۀ جوامع لزوماً همگام با مدرن شدن، سکولار نمیشوند. البته در کشورهایی که طبق الگوهای مدرنسازی و ایدئولوژیهای غیردینی؛ مانند
لیبرالیسم،
سوسیالیسم و
کمونیسم به جستوجوی پیشرفت برخاستهاند، به ارزشهای آنها لطمه وارد شده است، بسیاری
از مردم خود را روبهرو با
از دست دادن احساس هویت میبینند، در نتیجه به دنبال چیزی برآمدهاند که به زندگی آنها هدف و معنی میدهد. به همین دلیل هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه تعداد کثیری
از مردم معتقد شدند که میتوانند با عضویت در گروه
ها و یا جنبشهای دینی، به طور مؤثرتری هدفهای خود را دنبال کنند.
جیمز کرث
از سه چشمانداز مدرنیستی، پسامدرنیستی و پیشامدرنیستی به نقش مذهب در فرآیند جهانی شدن اشاره میکند: دیدگاه مدرنیستی عقیده دارد اگر قرار باشد هرگونه جماعت مذهبی بر جای بماند، آن جماعت متشکل
از افراد حاشیهای
از نظر جغرافیایی، اقتصادی و یا قومی خواهد بود. این جماعت
ها را میتوان به فسیلهای اجتماعی تشبیه کرد که گاهی با یکدیگر یا با روشنفکران و گروههای جامعه سر به ستیز برمی دارند، در چنین حالتی آنان مشاجرهای موهوم و کهنه پرستانهای را وارد جهان دنیاگرا و فردگرای مدرن میسازند. دیدگاه پسامدرنیستی بسیار دنیاگراست و در پیشبینی و انتظار مشتاقانه برای نابودی و
از میان رفتن مذاهب سنتی در کنار مدرنیسم قرار دارد، چنین انتظار دارد که سرانجام فرآیند جهانی شدن با فرسودن و درهم شکستن همۀ ساختارهای سنتی، محلی و ملی پیروزی جهانیِ فردگرایی ابزارگونه را به ارمغان آورد.
عدهای معتقدند که در فرآیند جهانی شدن، برخی ابعاد دین تقویت میشود و برخی تضعیف و برخی اثر نمیپذیرند.
از نظر ملکیان هر دینی هفت بعد دارد؛ شعائری، عقیدتی، نقلی و اسطورهای، اخلاقی ـ حقوقی، تجربی ـ عاطفی، اجتماعی ـ نهادی و بعد مادی. در روند جهان شدن، بعد تجربی و عاطفی دین بیش
از همه تقویت میشود، بعد عقیدتی نیز ممکن است تقویت شود. ابعاد اخلاقی و حقوقی و مادی دین
از این حیث خنثی هستند، اما سه بعد دیگر، یعنی بعد اجتماعی و نهادی، بعد نقلی و اسطورهای و بعد شعائری و عبادی، در روند جهانی شدن امکان تضعیف شدنشان خیلی شدید است.
پیرامون تاثیر جهانی شدن بر کشورهای اسلامی این عقیده وجود دارد هنگامی که مدرنیته در مقابل اسلام و باورهای دینی قرار گرفت، سه شعاع فکری
از آن منشعب شد: یکی معتقد به تقلید کامل
از غرب بود؛ مانند روشن فکرهای دوره قاجاریه در
ایران و ترکهای جوان در
عثمانی. شعاع فکری دوم، معتقد بود که با قدرتگرایی و قدرتمند شدن، میتوان مشکل را حل کرد مانند:
رضاخان در ایران،
آتاتورک در
ترکیه. شعاع سوم نیز راهکارها و شیوهای بین این دو طرز تفکر بود که برگرفتن نکات مثبت
غرب و رد نکات منفی آن تاکید داشت.
در این قسمت به بررسی بررسی سه چالش جدید که با گسترش جهانی شدن ایجاد شده است میپردازیم.
جهانی شدن با رویکردهای متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. با نگاه منفی و همچنین بر اساس معیار هژمونیک، جهانی شدن بیشتر یک پروژه
غربی است که در صدد همگون کردن فرهنگ
ها و سلطه فرهنگ
غربی بر جهان است.
در سطح دیگر ممکن است مسئله پیچیدهتر باشد که میتوان آن را بدگمانی پسااستعماری نسبت به ایده جهان وطنی نامید. در این رویکرد جهان وطنی
غربی با جهانشناسی
غربی پیوندی عمیق دارد.
محققان نه تنها
از جهانی شدنهای موازی، بلکه
از وجود جهانگراییهای متفاوت سخن راندهاند. جهانیت جدیدی که امکان دخالت و فعالیتهای مختلف را در برابر
غرب افزایش میدهد. جهانی شدن، اگرچه فرصتهای فراوانی را برای
غرب فراهم آورده است؛ اما به موازات آن یک فرآیند معکوس جهانی شدن در جهان در حال شکلگیری است که منجر به قدرت یافتن شرق میشود.
طی دیدگاههای گوناگونی که
از دهه ی۷۰ با ظهور و شناخت پدیدهای با عنوان «
جنبشهای نوین دینی» (NRM) در جامعهشناسی امریکا، مطرح شده، آموزههای چنین جمعهایی که اکنون در کل دنیا به نوعی توجه
ها را به سوی خود جلب کرده، با عناوینی چون دیندارهای جدید، معنویتهای جدید، رفتارهای نوین دینی و... مورد بررسی قرار گرفته و به دنبال خود بحثهای جنجالی زیادی را در عرصه عموم به راه انداختهاند. جنبش اجتماعی را میتوان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تامین هدفی مشترک،
از طریق عمل جمعی خارج
از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد.
جنبشهای نوپدید دینی
از مدرنترین و کارآمدترین رسانه
ها و نظریههای رسانهای و ارتباطی و صنایع فرهنگی برخوردار هستند و
از آنها در جهت ترویج ایدئولوژیهای خود و تسخیر هوش
ها استفاده میکند، دارندگان رسانههای با برد زیاد میتوانند
از طریق ارسال پیام به قلمرو سرزمینهای مختلف، باورها، ارزش
ها و هنجارهای مشترکی را که هر گروه
از خود دارد، تغییر دهند و با تغییر آن، هویت و تداوم زندگی گروهی را تحت تاثیر قرار دهند؛ یعنی توسعه فناوریهای جدید ارتباطی این امکان را فراهم آورده تا افراد، گروه
ها و سازمانهایی که بیرون مرزهای یک کشور قرار دارند، بتوانند در باورهایی که هر گروه درباره خودش دارد، تردید ایجاد کنند و آن را زیر سوال ببرند؛ گسترش رسانههای دوربرد، رسانههای دیداری ـ شنیداری جدید، لوحهای فشرده، صنعت دیجیتال و در مجموع صنایع فرهنگی به رشد و گسترش و رونق این جریانات، کمک فراوانی کرده است. بر این اساس میتوان گفت که فناوری ارتباطی جدید و تعامل
از فاصله دور، امکان شکلگیری گروه
ها و «ما»هایی را فراهم آورده است که به حضور در مکان واحد نیاز ندارند. فناوری جدید فضایی را فراهم میآورد که افراد در آن میتوانند خود را با دیگران مقایسه کنند، شباهت
ها و تفاوتهای خود را با دیگران بشناسند، تشکیل ما دهند و تایید دیگران را نیز در این فضا بگیرند. شواهد و قرائن نشان میدهد که جنبشهای نوپدید دینی و فرقههای نوظهور چگونه و با چه حجمی
از این رسانههای دوربرد و صنایع فرهنگی در جهت تبلیغ و ترویج افکار خود استفاده میکنند و علیرغم اینکه ماکسوبر گفته است که ما در جهانی اسطورهزدایی شده به سر میبریم و جهان ما
از اسطوره
ها جدایی یافته است، اما میبینیم که امروز این جنبش
ها چگونه عقاید خود را در غالب اسطوره
ها و با کمک رسانه
ها و صنایع فرهنگی جهانی، اشاعه میدهند.
از تحولات عمده سیاسی – اجتماعی قرن بیستم، به ویژه در دهههای پایانی این قرن،
اسلامگرایی یا تجدید حیات و ظهور ایده سیاسی مبتنی بر اسلام بوده است. در محافل علمی و ژورنالیستی
مغرب زمین، معمولاً
از این پدیده به عنوان بنیادگرایی اسلامی یا اصولگرایی اسلامی یاد میشود.
اسلامگرایی نوعی گرایش اسلامخواهی و اسلامدوستی است که اسلام را کانون هویتیابی خود قرار میدهد و نسبت به واژه اسلام مفهومی خنثی و فاقد بار معنای سیاسی است. گفتمان اسلامگرایی با بهرهگیری
از تکنولوژی رسانهای در صدد معرفی و تبلیغ خود است و این عمل
از جانب گفتمان
غرب مورد
تهدید قرار میگیرد. با توجه به انواع خرده گفتمانهای متنوع درون گفتمان اسلامگرایی، نحوه برخورد و نگرش آنها در عرصه جهانی شدن مهم است.
بنیادگرایی اسلامی نیز در واقع در راستای ضدیت با
غربگرایی و عامگرایی مبتنی بر مرکزیت
غرب شکل میگیرد و حتی این جهتگیری همپوشانی بسیار نزدیک با دیدگاه پست مدرنیستی
غرب دارد که آن نیز در واقع همین عامگرایی تفکر
غرب، به ویژه اروپامداری اخیر را که با هدف احیای مرکزیت اروپا در دنیای امروز صورت میگیرد، به چالش میطلبد.
بابی سعید، معتقد است که تجدید حیات اسلام در سطح گسترده اضطراب فرهنگی و سیاسی
غرب را نشان میدهد؛ زیرا بنیادگرایی اسلامی مفروضاتی را که به ما اجازه میدهند
غرب را به عنوان الگوی توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فکری ببینیم زیر سوال برده و عامیت
غرب را به مبارزه میطلبد و بر کاستیهای آن تاکید میکند.
در واقع هژمونی
غربی که
از انقلاب صنعتی در قرن ۱۹ بر جهان سیطره داشته است، نظام جهانی در قرن ۲۱ دیگر بر تک محوری نمیچرخد و قدرتهای سیاسی و اقتصادی جدیدی در آسیا و شرق آسیا و امریکای لاتین ظهور کردهاند که چین و هند
از جملۀ آنها هستند. در حوزه نهادهای سیاسی بینالمللی نیز این تغییرها درحال شکل گیری است و نهادهای سیاسی بینالمللی سیاسی ایجادشده پس
از جنگ جهانی دوم کافی به نظر نمیرسد.
برای پاسخ به این پرسش که چه عواملی زمینه ساز روند اسلامگرایی و احیای مجدد اسلام در قرن اخیر شده است، به بررسی آراء و اندیشههای آرنولد توین بی، خورشید احمد میپردازیم.
آرنولد توین بی، با روش کلاننگری تاریخی و بررسی رابطه سیر تمدنی
غرب و اسلام به وضعیت این دو پس
از جنگ جهانی دوم اشاره میکند که تمدن
غرب از هر لحاظ برتری یافته و
مسلمانان روحیۀ بالای تمدنسازی و حتی هویت تمدن خود را
از دست دادهاند و هرگاه تمدنی در چنین محذوری گرفتار شود، یکی
از این دو واکنش را نشان میدهد نخست واکنش متعصبانه و دیگر واکنش سازش کارانه. واکنش متعصبانه نظیر سنوسیهای لیبی و وهابیهای اولیه
عربستان که بدون توجه به
قدرت و ابزار تهاجم طرف مقابل به سوی ابزار و اعتقادات سنتی خود میروند و سعی میکنند صورت مسئلههای جدید را نادیده بگیرند و در نهایت به محافظهکاری میرسند. اما واکنش سازشکارانه، واکنشی است که قصد دارد سوار موج
غربی شدن شود و بدینسان با گذشته خود صددرصد قطع ارتباط میکند و به شکل تمدن غالب امروزی در میآید.
خورشید احمد، متفکر معاصر پاکستانی، در نظریۀ تجدید حیات اسلامی به بررسی پدیده اسلامگرایی در چهارچوب رابطۀ مسلمانان و
غرب در دوره استعمار و بعد
از آن میپردازد وی استراتژی نخبگان جوامع اسلامی را برای تقلید کامل
از غرب استراتژی نوگرایی مینامد و در مقابل، تفکری که هرگونه مظاهر پیشرفت
غربی را نفی میکند استراتژی مقاومت حفاظتی میداند؛ اما در این میان معتقد است که گروهی درباره
غرب و دستاوردهای آن، رهیافتی گزینشی دارند و خواستار ظهور اسلام به عنوان جنبش سیاسی – اجتماعی و بازگشت به پیام اولیه اسلام هستند. او این طرز تفکر را استراتژی تجدید حیات اسلامی میخواند و این استراتژی به زعم او تا حد زیادی نتیجه روابط نابرابر اسلام و
غرب است.
بنیادگرایی دینی، گونهای
از خاصگرایی فرهنگی است که موج روبه گسترش آن، در
قالب برابر نهاد آنتی تز جهانی شدن ظهور کرده است. مصداقهای خاصگرایی دینی را در انواع خیزشهای قومی، مذهبی، جنبشهایی نظیر جنبش سبز و فمینیسم افراطی دهههای اخیر میتوان مشاهده کرد.
سید احمد موثقی، بنیادگرایی را نوعی گرایش ارتجاعی دانسته که تنها رجوع به اسلام سنتی قرن اول را مدنظر دارد و
از دخالت
عقل مجرد در مسائل اجتماعی پرهیز میکند.
از اینرو، وی تفکر نوین اسلامی را که در پی ارائه اسلام به عنوان یک راه حل معقول و جدید برای همۀ شئون جامعه است و
از عقل مجرد به نحو کافی و وافی استفاده میکند، بنیادگرا نمینامد و این تفکر را با عنوان رادیکالیسم اسلامی توصیف میکند. وی شکست روند
غربگرایی را سبب رشد مجدد اسلام گرایی میداند.
همگام با رشد دین سیاسی که در
قالب گروههای مبارز و گاه دولت
ها شکل مییابد، جریانهای مذهبی یا شبهمذهبی دیگری نیز درحال تحول هستند. این گفتمان
ها را در سه گروه میتوان تقسیم کرد: گفتمان دولتی، گفتمان گروههای اسلامی و گفتمان روشنفکران. دولتهای کشورهای اسلامی، سخنگویان رسمی و دیپلماتیک اسلام هستند که سیاستهای رسمی
جوامع اسلامی را دنبال میکنند این دولت
ها به دلیل ناکامی در توسعه
دموکراسی و شکست در حفظ استقلال جوامع اسلامی در برابر
غرب، در برابر جنبشهای اسلامی دچار انفعال شدهاند. تلاش برای حفظ مشروعیت خود به همراه سازگاری با تحولات جدید و روی آوردن به گفتوگوی ادیان و فرهنگ
ها و همکاریهای منطقهای و حتی با کمک دیپلماسی فرهنگی و مخالفتهای گاه و بیگاه با
غرب و توسعۀ ارتباط با گروههای اسلامی همسو در منطقه
از جمله روشهای مورد توجه آنها در دوره جدید است.
به موازات این گفتمان، گفتمان گروههای مبارز و جنبشهای معترض به دولتهای اسلامی و
غرب قرار دارد که با محور قرار دادن اسلام و بازگشت به تعالیم آن ایجاد تغییرات وسیعتری را در عرصههای اجتماعی و اتماعی دنبال میکنند. برخی
از آنها به شکل خشنتری عنصر نظامیگری را نیز محور قرار دادهاند. گفتمان سوم، گفتمان روشنفکری است که در صدد حل تعارضهای اسلام و
غرب است و تلاش میکند اسلام را بر اساس مدرنیته بازسازی کند و گفتوگو را به عنوان عنصر اصلی گفتمان خود درنظر گرفته است. با جهانی شدن این سه گفتمان دچار تحولاتی شده و درصدد پاسخ به شرایط جدید بر آمدهاند.
جهانی شدن، فرمولبندی خاصی را در باورهای مشترک مسلمانان مبنی بر اینکه اسلام نه تنها یک مذهب است، بلکه راه کامل
زندگی است، ایجاد کرده است که این باور در مباحث اسلامی به عنوان پارادایم یک
مذهب، یک فرهنگ شناخته میشود. زنجیره ارتباطی سریع و جهانی، امروزه به مسلمانان و غیرمسلمانان، این امکان را میدهد که حقیقت فرهنگهای اسلامی مختلف را تجربه کنند.
نزدیکترین تاثیر جهانی شدن بر کشورهای اسلامی، شتاب گرفتن سیاست
ها و اقدامات همگرایی در
قالب سازمانهای منطقهای است. کشورهای اسلامی برای حفظ هویت، ارزش
ها و فرهنگ اسلامی و میراث تمدنی خود در عرصۀ جهانی شدن، نیازمند تعریف مجدد مرزها، هویت و تعاملات خود با یکدیگر و با قدرتهای بزرگ هستند. جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات، فرصتهای فزایندهای را برای تصویرسازی مثبت و تحول در ایستارها و محیط ذهنی روانی کشورهای اسلامی ایجاد کرده است.
دولتهای کشورهای اسلامی همیشه
از طرف دو گفتمان روشنفکری و جریانهای اسلامگرا مورد انتقاد بودند؛ اما این انتقادها در دوره جدید شتاب بیشتری یافته است. آنها در شرایط جدید باید دو عنصر دموکراسی و اسلامیت را بیشتر مورد توجه قرار دهند تا فاصلۀ آنها با گفتمانهای دیگر اسلامی عمیقتر نشود. ناتوانی این دولت
ها در انجام اصلاحات لازم، پارادوکسهای زیادی را بین آنها و گفتمانهای دیگر ایجاد میکند.
گفتمانهای رقیب به بازیگران صحنۀ بینالمللی تبدیل شده و در معادلات منطقهای نقش بازی میکنند و
از حوزه انتقادگران خارج و به حوزه کنشگران سیاسی، اجتماعی و بینالمللی تبدیل شدهاند و این امر باعث شده است ما شاهد نوعی آنارشیسم در جهان اسلام باشیم. گفتمان روشنفکری اسلامی، اگرچه مخالف دولتهای حاکم است؛ اما خواهان نابودی آنها نیست، بلکه خواهان همگرایی بیشتر بین اسلام و دموکراسی است.
از سوی دیگر جهانی شدن فرصتهایی را برای گفتمانهای رقیب ایجاد کرده است. جهانی شدن، این امکان را ایجاد کرد که محلیت و جهانیت بدون آنکه در هم ادغام شوند با یکدیگر در جهان مدرن حضور داشته باشند. فروپاشی مرزهای جغرافیایی و ملی
از طریق امواج رسانه
ها، انسان
ها را بسیار به یکدیگر نزدیک ساخته است. این قرابت، بسیاری
از مرزهای روانی و عقیدتی و تقسیم بندیهای ایدئولوژیکی را
از میان برداشته است.
با فروپاشی اقتدار الگوی عالم
غربی در عصر جهانی شده، همۀ ملت
ها و تمدن
ها میتوانند در بازسازی تمدن جهانی نقش داشته باشند. در حوزه دین، اندیشمندان دینی تلاش میکنند تا
از طریق گفتوگو به یکدیگر نزدیک شوند و
از سوی دیگر با انسانی کردن فهم خود
از دین، شکیبایی خود را در پذیرفتن دینداران سایر ادیان بیشتر سازند.
جهانی شدن سبب میشود که روشنفکر دینی به ارائۀ قرائتهای جدیدی
از دین پرداخته که در دل مدرنیته بگنجد. بدین ترتیب، پروژه آشتی دادن دین و مدرنیته به راه جدیدی میافتد.
تداوم ثبات و
صلح جهانی،
از خواستههای اجتناب ناپذیر جوامع امروزی است تا بتوان
از هراسی جلوگیری کرد که انسان
ها از آیندهای نامعلوم دارند و در سایه امنیت جهانی تواناییهای اقتصادی و سیاسی ملتهای جهان تقویت شود. در راستای تحقق چنین خواسته جهانیای، طرح گفتوگوی تمدن
ها میتواند الگوی مناسبی برای روند صحیح جهانی شدن باشد. تحقق طرح گفتوگوی تمدن
ها، منوط به تقویت و گسترش تبادل فرهنگ
ها به عنوان پیش فرض طرح گفتوگو خواهد بود. همچنین، احیای فرهنگی و تقویت فرآیند تمدن سازی، شرط ایجاد آن است.
همین ضرورت
ها، دولتهای کشورهای اسلامی را نیز به حرکت در مسیر توسعۀ همکاریهای منطقهای و بینالمللی مجبور ساخته است. آنها نیاز به مدلهای جدید همکاری منطقهای دارند تا بتوانند در برابر جهانی شدن واکنش مناسبی
از خود نشان دهند و نیز
از رادیکالیزه شدن منطقه توسط گروههای بنیادگرا جلوگیری نمایند.
در قرن اخیر نوعی تحولات جهانی در زمینۀ دموکراسی صورت گرفته که با محدود شدن حوزه عملکرد و قدرت دولت
ها در عصر جهانی شدن مرتبط است. دموکراسی جهانی برداشتی است
از روابط قانونی دموکراتیک با جهان هر یک
از ملتهای مختلف دیگر در فرآیند جهانی مناسبت دارد. در عصر جهانی شدن، باید دموکراسی عمومی بر کل جهان حاکم باشد؛ به عبارت دیگر حقوق دموکراتیک عمومی وجود داشته باشد حقوقی که هم در درون مرزها و هم در ورای آنها مستقر شود و یک اجتماع جهانی دموکراتیک ایجاد کند که همۀ ملت
ها به حقوق دموکراتیک جهانی پایبند باشند.
جهانی شدن موجب ایجاد بحران برای دموکراسیهای ملی شده است و به اعتقاد بسیاری
از اندیشمندان، حل مسائل جهان بدون ایجاد یک فضای دموکراتیک جهانی امکانپذیر نیست. ساختارهای اقتدار در سطح جهانی، رابطۀ میان حکومت
ها و هویتهای فردی طبقاتی و جنبشهای اجتماعی فرآملی اولویت یافتهاند و حاکمیت ملی زیر سؤال رفته است.
با گسترش این روند، دولتهای ملی به تدریج حذف میشوند و در پی آن، دموکراسی نیز به پایان میرسد که موجودیتش متکی به موجودیت آنهاست. جهانی شدن با کمرنگ کردن نقش حاکمیتهای محلی و کاهش نقش دولت و تبدیل آن
از سیستمی مداخله کننده به پشتیبان، موجب افزایش جایگاه ملت
ها و نهادهای فرهنگی در تحکیم هویت ملی خواهد شد. کاهش اختیار دولتهای ملی در زمینه رسانهای، مطبوعاتی و تحقق نهادهای فرهنگی، منجر به استقلال حوزه فرهنگ
از حوزههای دولت، اجتماع و اقتصاد، نفی نگرش استیلایی و هژمونیک سیاست بر عرصۀ فرهنگ، تعادلبخشی بین قدرت، ثروت، فرهنگ و افزایش توان تاثیرگذاری هویتهای فرهنگی مستقل بر فرآیندهای جهانی خواهد شد. جهانی شدن با اولویت بخشی به هویتهای فرآملی،
از جمله گرایشهای دینی، زمینههای تقویت گرایشهای گریز
از مرکز را در کشورهای چند ملیتی و چند قومیتی فراهم میآورد. پس جریانهای قومی هویت خواه و جریانهای دینی فرآملی که تلاش خواهند کرد شبکهای
از روابط اجتماعی و سیاسی را میان خود ایجاد و به تقویت پیوندهای میان خود اقدام کنند،
از مسائل جدی دولت
ها در آینده خواهند بود.
امروزه شاهد افزایش تعداد اقلیتهای
مسلمان در سطح جهان هستیم. حضور بیش
از هجده میلیون مسلمان در کشورهای عضو اتحادیه اروپایی نشان دهنده افزایش تعداد مسلمانان در اروپاست. رشد اقلیت مسلمان نتیجۀ سه عامل است: افزایش طبیعی جمعیت،
مهاجرت از کشورهای مسلمان و اسلام آوردن غیرمسلماناناق. لیت بودن برای مسلمانان تجربه نوینی است. جمعیتهای کوچکی
از مسلمانان که بیرون
از قلب سرزمینهای اسلامی زندگی میکنند را میتوان اعتبار و نیروی استقرار یافته اسلام نامید.
روند موجود به سمت جهانی شدن،
از یک سو موجب درآمیختن هویت
ها و فرهنگهای قدیم و جدید شده است و
از سوی دیگر فرهنگهای جدا افتاده قدیم را در ارتباط نزدیک و رو در روی یکدیگر قرار داده است. در اثر این تعامل، سنتز جدیدی است که ریشه در بسترهای بومی و تاریخی ملت
ها و فرهنگهای جدید دارد.
تحقیق پروفسور
کالین کمپبل، با مطرح ساختن افرایش تعداد جنبشهای نوین دینی در عصر حاضر، نشان میدهد که
ادیان غربی در جهتگیری دینی خود
از تعالیگرایی به یک مفهوم الهی شرقی تغییر الگو دادهاند. در حالی که تعداد افرادی که به
مسیحیت میپیوندند تقلیل یافته، دینهای شرقی، در هر دو شکل سنتی و
غربی شده شان درحال بسط و ترقی هستند. همچنین دیگر جنبشهای نوین دینی که آشکارا به عنوان سیستمهای روان درمانی شناخته میشوند، وابستگی زیادی به نظریههای غالب در
فلسفه شرقی دارند.
ظهور جنبشهای نوین دینی، مفهوم
پلورالیسم دینی را به همراه دارد. عوامل اساسی مطرح شدن پلورالیسم دینی چنین بیان شده است: گسترش ارتباطات و جهانگردی، توجه روزافزون به دین در قرن اخیر، طرح مسائل دینی و حضور ادیان دیگر در جوامع
غربی تمایل به گریز و تمایل به گرویدن به ادیان دیگر همچون دین اسلام و
آیین بودا در
غرب و گرایش به تفکرات عرفانی.
در مجموع میتوان گفت جهانی شدن با کمرنگ کردن نقش حاکمیتهای محلی، موجب افزایش جایگاه ملت
ها شده و همچنین با کاهش اختیار دولتهای ملی در حوزه فرهنگ و به ویژه دین موجب افزایش توان تاثیرگذاری هویتهای فرهنگی مستقل بر فرآیندهای جهانی خواهد شد. خاصیت واگرایی و خاصگرایی جهانی شدن، گروههای دینی را بر حفظ هویت خود در
قالب سنت
ها، آداب و حتی مقاومتهای شدید در برابر موج همگونسازی جهانی شدن واداشته و آنها را در برابر دولتهای خود و گفتمانهای حاکم قرار داده است و این به آن معناست که گفتمانهای رقیب در فضای عمومی به طور چشمگیری مطرح شده و هرمونی گفتمان دولتی را به چالش کشیده است.
جهانی شدن انواع واگرایی
ها از جمله واگراییهای دینی را شدت بخشیده و موجب رشد جریانهای خشونتطلب و بنیادگرا میشود. ازاینرو در آینده جهان شاهد بیقدرتی دولت
ها و گسترش گروههای معترض با گفتمانهای جدید خواهد بود. به طور خلاصه در این نوشتار به سه چالش جدید که با گسترش صنعت ارتباطات و جهانی شدن در حوزه دین ایجاد شده پرداخته شد:
۱. رشد گروه
ها و جنبشهای مقاومت: در این رویکرد تاکید بر رشد انواع جنبش
ها و گروههای اجتماعی است که میخواهند مستقل و فراتر
از دولت
ها، کنشگر ملی و حتی بین المللی باشند.
از جمله آنها جنبشهای اسلامی است که
از نظر آنها جهانی شدن چیزی جز مدرنیته جهانی شده نیست که با سرعت بیشتری دنبال همسانسازی و سکولارسازی است و تهدیدی برای فرهنگهای محلی تلقی میشود.
۲. چالش بین گفتمانهای مختلف دینی: سه گفتمان دولتی، گروههای اسلامی و روشنفکری، عموماً در مقابل یکدیگر قرار داشتند؛ اما این چالش با جهانی شدن رو به افزایش خواهد گذاشت.
۳. چالش اقلیتهای دینی در دورن دولت
ها.
ظهور جنبشهای نوین دینی به هر شکل آن، مفهوم پلورالیسم دینی را به همراه دارد. در نهایت در رابطه با ارتباط جهانی شدن و دین چنین میتوان بیان داشت که این مفهوم همبستگی بیشتری با حقیقت موجود دارد که دین، با جهانی شدن مخالفتی ندارد و نسبتش یا بی طرفانه است یا آنرا همراهی میکند.
۱-احمدی، حمید، آینده جنبشهای اسلامی در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظری، فصلنامه خاورمیانه، شماره ۲ و ۳، (۱۳۸۲).
۲- تابلی، حمید و معصومه سالاری راد و جواد صالحی و علی غلامعلی پور، حکومت مهدوی در پرتو شاخصهای جهانی سازی آن. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مشرق موعود. سال پنجم، شماره ۱۹، پاییز ۱۳۹۰. ص۱۰۱ ۸۴، (۱۳۹۰).
۳ -تاملینسون، جان، جهانی شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، (۱۳۸۱).
۴ -جوان شهرکی، مریم، نقش جهانی شدن در گسترش بنیادگرایی دینی: مطالعه موردی القاعده، فصلنامه راهبرد، شماره ۴۷، (۱۳۸۴).
۵- حسن، ریاض، چالش جهانی شدن برای اسلام؛ چگونه امت واحد اسلامی ایجاد کنیم؟، ترجمه مرجان مصطفی پور، روزنامه قدس، ۵ خرداد، (۱۳۸۳).
۶ -درویشی متولی، حسین، موعودگرایی و جهانی شدن فرهنگی. فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز ۱۳۸۷. ص ۸۰-۶۶، (۱۳۸۷).
۷ -دوئرتی، جیمز و رابرت فالتزگراف، نظریههای متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی، تهران: قومس، جلد ۲، (۱۳۷۲).
۸ -رابرتسون، رونالد، جهانی شدن: تئوریهای اجتماعی و فرهنگی جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران: نشر ثالث، (۱۳۸۳).
۹ -رنجبر، مقصود،
از کمالیسم تا بنیادگرایی: معرفی کتاب هراس بنیادین؛ اروپامداری و ظهور اسلام سیاسی، نشریه زمانه، شماره ۲۷، (۱۳۸۶).
۱۰ -ستوده، محمد، جهانی شدن و همگرایی کشورهای اسلامی. فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۲۷، (۱۳۸۷).
۱۱ -طاهرخانی، مهدی، آثار جهانی شدن بر زنان. پژوهش زنان، دوره ۲، شماره ۱. ص ۱۱۱ ۹۱، (۱۳۸۳).
۱۲- عاملی، سعیدرضا، جهانی شدن: مفاهیم و نظریه
ها، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، شماره ۲۴.
۱۳- عنایت، حلیمه و مجید موحد، زنان و تحول ساختار خانواده در عصر جهانی شدن. پژوهش زنان، دوره ۲، شماره ۲. ص ۱۶۶-۱۵۳، (۱۳۸۳).
۱۴ -کاظمی، علی، جامعه شناسی روشنفکری در ایران، تهران: طرح نو، (۱۳۸۷).
۱۵ -کتانی، علی، اقلیتهای مسلمان در جهان امروز، ترجمه محمدحسین آریا، تهران: امیرکبیر، (۱۳۸۳).
۱۶- کچوئیان، حسین (۱۳۸۶) نظریههای جهانی شدن: پیامد چالشهای فرهنگ و دین، تهران: نشر نی.
۱۷ -کرث، جیمز، مذهب و جهانی شدن، ترجمه حمید بشیریه، دانشگاه در آیینه مطبوعات، شماره ۸۹، (۱۳۸۰).
۱۸ -گنو، ژان ماری، پایان دموکراسی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر آگاه، (۱۳۸۱).
۱۹- گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی. ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، چاپ هفتم، (۱۳۸۲).
۲۰ -لطفی، حیدر و آزاده محمدزاده، فرآیند جهانی شدن و بررسی این پدیده در کشورهای جهان اسلام، مجموعه مقالات چهارمین کنگره بین المللی جغرافیدانان جهان اسلام، (۱۳۸۹).
۲۱ -ملکیان، مصطفی، دین و معنویت در پروسه جهانی شدن، روزنامه همبستگی، سال اول، شماره ۸۰، ۲۵ دی، (۱۳۷۹).
۲۲- منصورنژاد، محمد، گفت وگوی تمدن
ها از منظراندیشمندان ایرانی، تهران: پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، (۱۳۸۱).
۲۳- میرزایی، جمشید، تبیین جامعه شناختی تاثیرات صنایع فرهنگی برجنبشهای نوپدید دینی. همایش ملی صنایع فرهنگی و نقش آن در توسعه پایدار. دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه ۱۷ و ۱۸ اسفند ۱۳۹۰، (۱۳۹۰).
۲۴- نوربخش، یونس و صدیقه سلطانیان، جهانی شدن و چالشهای دینی و ملی حاصل
از آن. فصلنامه بین المللی روابط خارجی، سال دوم، شماره سوم، پاییز ۱۳۸۹، ص ۷۱-۳۹، (۱۳۸۹).
۲۵-هاشمی، محمدمنصور، دیناندیشان متجدد، روشنفکری دینی
از شریعتی تا ملکیان، تهران: کویر، چاپ سوم، (۱۳۸۷).
۲۶- وایت، بریان و ریچارد لتیل و میشل اسمیت، دین و جهانی شدن. ترجمه منیژه جلالی، روزنامه همشهری، ۲۰ فروردین، (۱۳۸۱).
۲۷- ویلسون، برایان و جیمی کرسول، جنبشهای نوین دینی (محدودیت
ها و امکانات)، ترجمه محمد قلی پور، مشهد: مرندیز، (۱۳۸۷). .
۱. Berridge، G. R.) ۲۰۰۲ (. Diplomacy، Theory and Practice، London: Antony Rowe ltd.
۲. Kilmister، R. (۱۹۹۷). The Limits of Globalization: Globalization as an Emergent Concept، Londen: Routledg.
۳. Kippenberg، Hans G.) ۲۰۰۸ (. Gewalt als Gottesdienst، Religionskriege im Zeitalter der Globalisierung، bpb. (Hrg.) ، München: Verlag C. H. Beck oHG.
۴. Le Monde diplomateique.) ۲۰۰۹ (. Atlas der Globalisierung، Berlin: Le Monde/taz Verlags und Vertriebs GmbH.
۵. Ludwig، Klemens. (۱۹۹۰). Bedrohte Völker، Nationale und religiöse Minderheiten، ۲. Auflage، München: C. H. Beck Verlag.
۶. Massey، D. ۱۹۹۴. Space، Place and Gender. Cambridge: Polity Press.
۷. Royanian، S. (۲۰۰۳). Women and Globalization، Iran as a Case Study، available at www.un.
۸. Org/womenwatch/daw/csw/empower/documents/Razavi Bp. pdf.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جهانی شدن، دین و چالش های دینی»، تاریخ بازیابی ۹۶/۶/۲۵.