• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیمان‌های قریش

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قریش برای جلوگیری از اختلاف و جنگ و به دلیل نیاز به امنیت در راستای اهتمام به مسائل بازرگانی، کاروان‌های تجاری و امور کعبه، پیمان‌های صلحی را بین خود منعقد کردند، حلف المطیبین و حلف الفضول از مهم‌ترین معاهدات صلح در بین قریشیان قبل از اسلام است.



شهر مکه پیش از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نه حکومتى داشت و نه ماموران رسمى که انتظامات شهر را به عهده گیرند؛ در عوض عهد و پیمان و سوگند و حق جوار (پناهدگى و بست نشینى) که قریش سخت پاى بند آن بود، این نقیصه را جبران مى کرد. وفای به عهد، یک خصلت پسندیده بود که در میان اعراب جاهلی، رواج داشت. زندگی بادیه نشینی این خصلت را بر اعراب جاهلی تحمیل کرده بود. روحیه حمایت از مظلومان و هم‌پیمانی با افراد غریب و بی‌پناه در بین بعضی از اعراب وجود داشت؛ چرا که در آن زمان که اکثر مردم عرب به چپاول‌گری و غارت می‌پرداختند، عده‌ای مظلوم که توان مقاومت نداشتند، صدمه‌های زیادی می‌دیدند. از این رو اعراب در برخی موارد برای حمایت از مظلومان، باهم هم‌پیمان می‌شدند. از جمله نمونه‌های هم پیمانی اعراب برای حمایت از مظلومان، پیمان حلف الفضول است.


پس از مرگ عبدمناف و عبدالدار، از فرزندان قصی بن کلاب، بین فرزندانشان در به دست گرفتن امور مکه اختلاف افتاد، آنان به دو دسته شدند و هر یک از طوایف قریش به یکی از این دسته‌ها پیوستند.
دسته‌اول: به ریاست بنی عبدمناف؛
دسته‌دوم: به ریاست بنی عبدالدار.
بنی‌مخزوم، بنی‌سهم، بنی‌جمح و بنی‌عدی با بنی عبدالدار پیمان بستند؛ بنی‌اسد و بنی‌زهره و بنی‌تیم و بنیحارث به بنی عبدمناف پیوستند. هر گروه با هم، علیه گروه دیگر، هم‌قسم شدند؛ طرفداران و حامیان بنی عبدمناف دست خود را در قدحی از طیب فرو بردند و به کعبه مالیدند و بر استواریشان تأکید کردند و در مقابل حامیان بنی عبدالدار نیز دستان خود را در قدحی از خون فرو برده بر دیوار کعبه مالیدند و قسم خوردند که تسلیم نشوند و کفش از پا در نیاوردند تا پیروز شوند. اما سرانجام دو طرف به صلح رضایت دادند و مناصب مکه را بین خود تقسیم کردند.


پس از بازگشت، قریش از جنگ فجار که در ماه شوال به انجام رسید، در ماه ذی‌ القعده همان سال،
[۱۲] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۰.
پیمانی با نام حلف‌الفضول بین بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبدمناف و بنی‌زهره بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنیحارث بن فهر در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد. آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.
سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌اسد، از یمن به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل می‌کرد به نحوی که مرد مأیوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمن‌های خویش بودند، بالای کوه ابوقبیس رفته و شکایت خود را ضمن شعری اعلام نمود.
[۱۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.

عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.
[۱۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
او طوائف قریش را در دارالندوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود، قریش این پیمان را حلف‌الفضول نامید.
در علت این نام‌گذاری، دو مطلب عنوان شده:
۱. از آنجا که میان قریش، پیمان‌های بسیاری بر اساس دفاع و توانمندی هر چه بیشتر این قبیله، بسته می‌شد؛ همچون مطیبون که در آن قبایل قریش هم‌پیمان شدند که «تا کوه حراء و کوه شبیر، باقی است و تا دریایی است که پشمی را خیس کند، کعبه را وانگذارند.» هاشم و اسد و زهره و تيم و الحارث بن فهر در این پیمان هم‌قسم‌ شدند که هر ستمدیده‌ای را یاری کنند و حق او را از ظالم باز پس گیرند. لذا قریش آن را از یک پیمان برتر دانسته و به آن حلف الفضول اطلاق کردند.
۲. گفته شده که در گذشته دور، گروهی از قبیله جرهم و قطورا به نام‌های فضیل بن حارث و فضیل بن وداعه و مفضل بن فضاله، هم ‌قسم شدند که تا ستمگری در مکه است در شهر اقامت نکنند. از این رو، به واسطه وجود این سه نفر فضل در این پیمان به این نام، معروف شده است؛
اما این پیمان، میان قریش منسوخ شده جز نام چیزی از آن باقی نمانده بود، پس قریش برای تجدید آن یکدیگر را فراخوانده و در خانه عبدالله بن جدعان که از سن و سال بیشتری، نسبت به دیگران برخوردار بود، جمع شده و دوباره پیمان بستند و سوگند یاد کردند.
پیامبر اسلام بیست ساله و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود که در حلف‌الفضول شرکت کرد. از رسول‌ خدا روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمودند: «لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا؛ در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»
[۲۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.



۱. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۴۹.    
۲. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۶.    
۳. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۴. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۸۹-۱۹۰.    
۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۸.    
۶. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲.    
۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۶.    
۸. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۳۲.    
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۶.    
۱۰. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۹۰.    
۱۱. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.    
۱۲. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۰.
۱۳. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
۱۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۱۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
۱۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.    
۱۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.    
۲۰. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۲، ص۳۱۰.    
۲۱. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱.    
۲۲. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲ ص۴۱.    
۲۳. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.    
۲۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۲۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۲۶. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.    
۲۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
۲۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قریش»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    




جعبه ابزار