پیشگویی امام حسین از شهادتش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیشگویی امام حسین از شهادتش، از مباحث مرتبط به پیشگوییهای شهادت امام حسین (علیهالسّلام) است.
انبیای الهی و
اهل بیت (علیهمالسّلام) و برخی از اصحاب خاص آنان، در
روایات فراوانی از
امور غیبی و حوادث آینده خبر دادهاند. اخبار از
شهادت امام حسین (علیهالسلام) نیز از این مقوله است؛ زیرا روایات فراوانی از
پیامبران و
ائمه (علیهمالسّلام) و برخی از اصحاب نقل شده که از
شهادت امام حسین (علیهالسلام) خبر میدهد. بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا توسط ایشان، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلفی و حتی در
کربلا گزارش شده است.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جمعی از اهل بیت و یاران ایشان، مکررا
شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را پیشگویی کردهاند. در این پیشگوییها، علاوه بر شهادت امام، جزئیّات مربوط به برخی حوادث و شرایط آن، مانند: زمان و مکان شهادت، شرکتکنندگان در
قتل و سران آنها، و کسانی که از یاری وی امتناع میورزند، نیز دیده میشود. تعداد روایات و احادیث مربوط به پیشگویی واقعه کربلا به حدی است که هر پژوهشگر بیطرفی به صدور آنها از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت (علیهالسّلام) اطمینان میکند، هرچند در مورد برخی جزئیات یقین حاصل نشود. به علاوه این احادیث هرگونه تردیدی را
مبنی بر اینکه امام (علیهالسّلام) با علم و آگاهی مسیر شهادت را انتخاب کرده، از بین میبرد. بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین کربلا، از سوی منابع شیعه و سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها که در مقاطع مختلف سفر ایشان از مکه به کوفه و همچنین در طول اقامت در کربلا روایت شدهاند، حاوی ابعاد و ظرایف قابل تأملی هستند که در ادامه به اختصار به آنها اشاره میشود.
این
روایات از لحاظ قوت سند و روشنی
دلالت و مفهوم، یکسان نیستند. برخی از آنها (که با بقیه روایات اشتراک مضمونی دارند) از لحاظ سند، صحیح، و برخی دیگر، موثق هستند؛ اما در مجموع، روایات پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) ازنظر کثرت،
تواتر معنوی دارند و از گذشته، علمای
اسلام آنها را پذیرفتهاند. البته این موضوع یکی از مسائل مشهور و مسلم در تاریخ زندگانی
امام حسین (علیهالسلام) است؛ چنان که در توقیع
حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) که برای وکیل خود
قاسم بن علاء درباره تعلیم دعای روز سوم
شعبان (سالروز ولادت آن بزرگوار)، چنین آمده است:
«... اللَّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِحَقِّ المَولودِ في هذَا اليَومِ ، المَوعودِ بِشَهادَتِهِ قَبلَ استِهلالِهِ ووِلادَتِهِ...»؛
«... خداوندا از تو درخواست میکنم به حق مولودی که در این روز متولد شده و قبل از تولد و ورودش (به این
دنیا) وعده شهادتش داده شده است...».
بر اساس روایات متعدد از منابع
شیعه و
سنی، امام حسین (علیهالسلام) در جریان سفر به شهر
مکه، با علم و آگاهی از شهادت خود و یارانش در سرزمین کربلا، به سوی این مکان مقدس رهسپار شدند.
امام حسین (علیهالسلام) به هنگام خروج از
مکه، ضمن خطبهای که خواند، حاضران را از شهادت خویش آگاه کرد و فرمود:
مرگ، همچون گردنبند دختران، آویزه گلوی فرزندان
آدم است. من مشتاق و شیفته دیدار پیشینیان خود هستم؛ آنگونه که
یعقوب پیامبر مشتاق دیدار فرزندش
یوسف بود. برای من قتلگاهی انتخاب شده است که به آنجا میروم. گویا میبینم گرگهای بیابانها مفاصل مرا از هم جدا کرده و شکمهای گرسنه و انبانهای خالی خود را از من پر میکنند. از روزی (سرنوشتی) که قلم
قضا رقم زده است، چاره و گریزی نیست. در پایان این خطبه فرمود: «هرکسی میخواهد
خون خویش را در راه ما نثار کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کند، با ما کوچ کند که من ان شاءالله بامداد کوچ خواهم کرد.»
«عن زید بن علیّ عن ابیه زین العابد انَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) خَطَبَ اصحابَهُ، فَحَمِدَ اللّه َ واثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: ایُّهَا النّاسُ! خُطَّ المَوتُ عَلی بَنی آدَمَ کَخَطِّ القِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ، ما اولَعَنی بِالشَّوقِ الی اسلافِی اشتِیاقَ یَعقوبَ (علیهالسّلام) الی یوسُفَ واخیهِ، وانَّ لی مَصرَعا انَا لاقیهِ، کَاَنّی انظُرُ الی اوصالی تُقَطِّعُها وُحوشُ الفَلَواتِ غبرا وعفرا، قَد مَلَاَت مِنّی اکراشَها، رِضَی اللّه ِ رِضانا اهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ لِیُوَفِّیَنا اُجورَ الصّابِرینَ، ولَن تَشُذَّ عَن رَسولِ اللّه ِ حُرمَتُهُ وعِترَتُهُ، ولَن تُفارِقَهُ اعضاؤُهُ، وهِیَ مَجموعَةٌ فی حَظیرَةِ القُدسِ، تَقَرُّ بِهِم عَینُهُ، وتُنجَزُ لَهُم عِدَتُهُ، الا مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَهُ فَلیَرحَل، فَاِنّی راحِلٌ غَدا ان شاءَ اللّه ُ. ثُمَّ نَهَضَ الی عَدُوِّهِ، فَاستُشهِدَ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ.»بر اساس برخی گزارشات به نقل از
زید بن علی، از پدرش
امام زین العابدین (علیهالسّلام): حسین بن علی (علیهالسّلام)، برای یارانش سخنرانی کرد و خدای را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود: «ای مردم! قلّاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است و حتمی است، و اشتیاقی فراوان به دیدار گذشتگانم دارم، چونان اشتیاق یعقوب به یوسف و برادرش. به راستی که مرا قتلگاهی است که آن را ملاقات میکنم و گویا به بندهایم مینگرم که درندگان بیابانها، آنها را از هم میگسلند و شکمهای خود را از آن میآکنند. خشنودی خدا، خشنودی خانواده ماست. بر بلای او بردباریم تا پاداش بردباران را به ما ببخشد. حرم و خاندان پیامبر، از او جدا نیستند و اعضای آن، هرگز از هم جدا نمیشوند و آنان در بهشت برین، جمع میشوند و دیدگان او (پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) به آنان، روشن میگردد و وعده خدا در باره آنان، تحقّق مییابد. هان! هر کس آماده است جان خود را در راه ما بدهد، با ما همسفر شود. من ـ ان شاء اللّه ـ فردا حرکت میکنم». آن گاه به سوی دشمن برخاست و به شهادت رسید. درود خدا بر او باد!
«رُوِیَ انَّهُ ایِ الحُسَینَ (علیهالسّلام) لَمّا عَزَمَ عَلَی الخُروجِ الَی العِراقِ قامَ خَطیبا، فَقالَ: الحَمدُ للّه ِِ، ما شاءَ اللّه ُ ولا قُوَّةَ الّا بِاللّه ِ، وَصَلَّی اللّه ُ عَلی رَسولِهِ وسَلَّمَ، خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ، وما اولَهَنی الی اسلافِی اشتِیاقَ یَعقوبَ الی یوسُفَ، وخیرَ لی مَصرَعٌ انَا لاقیهِ، کَاَنّی بِاَوصالی تُقَطِّعُها ذِئابُ الفَلَواتِ بَینَ النَّواویسِ وکَربَلاءَ، فَیَملَانَ مِنّی اکراشا جوفا واجرِبَةً سُغبا، لا مَحیصَ عَن یَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ، رِضَی اللّه ِ رِضانا اهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ ویُوَفّینا اُجورَ الصّابِرینَ، لَن تَشُذَّ عَن رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لُحمَتُهُ، بَل هِیَ مَجموعَةٌ لَهُ فی حَظیرَةِ القُدسِ، تَقَرُّ بِهِم عَینُهُ، ویُنجَزُ بِهِم وَعدُهُ. مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ، ومُوَطِّنا عَلی لِقاءِ اللّه ِ نَفسَهُ، فَلیَرحَل مَعَنا؛ فَاِنّی راحِلٌ مُصبِحا ان شاءَ اللّه.»در کتاب
الملهوف روایت شده که چون حسین (علیهالسّلام) تصمیم رفتن به عراق گرفت، به سخنرانی ایستاد و فرمود: «ستایش، از آنِ خداست. هر چه خدا بخواهد، همان میشود و هیچ نیرویی جز از جانب خدا نیست. درود خدا بر پیامبرش باد! قلّاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است و حتمی است و اشتیاقی فراوان به دیدار گذشتگانم دارم، مانند اشتیاق یعقوب به یوسف. برایم قتلگاهی انتخاب شده که آن را خواهم دید و گویا به بندهایم مینگرم که درندگان بیابانها، آنها را میان نَواویس و کربلا، از هم جدا میکنند و شکمهای خود را از آن میآکَنند. هیچ چارهای از روزی (سرنوشتی) که نوشته شده، نیست. خشنودی خدا، خشنودیِ ما خاندان است. بر بلاهایش صبر میکنیم و خدا پاداش صابران را به ما میدهد. پارههای تن
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او جدا نیستند؛ بلکه آنان در
بهشت بَرین، جمع خواهند شد و چشم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنان روشن خواهد گردید و وعده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره آنان، عملی خواهد گشت. هر که جانش را در راه ما میبخشد و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده، با ما سفر کند. به راستی که من فردا، به خواست خدا، حرکت میکنم».
بنابر برخی گزارشات امام حسین بن علی (علیهماالسلام) در پاسخ به پیشنهاد
عبدالله بن زبیر درباره ماندن در مکه فرمود: به خدا سوگند اگر یک
وجب بیرون حرم کشته شوم، برایم خوشتر است تا آنکه یک وجب داخل حرم کشته شوم. به خدا قسم اگر من در سوراخ خزندهای از خزندگان باشم، آنان مرا بیرون خواهند آورد تا به خواستهای که درباره من دارند (
بیعت یا کشتن من)، برسند.
«عن ابی سعید عقیصا عن بعض اصحابه: سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وهُوَ بِمَکَّةَ، وهُوَ واقِفٌ مَعَ عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ، فَقالَ لَهُ ابنُ الزُّبَیرِ: الَیَّ یَا بنَ فاطِمَةَ، فَاَصغی الَیهِ فَسارَّهُ، قالَ: ثُمَّ التَفَتَ الَینَا الحُسَینُ (علیهالسّلام) فَقالَ: اتَدرونَ ما یَقولُ ابنُ الزُّبَیرِ؟ فَقُلنا: لا نَدری جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! فَقالَ: قالَ: اقِم فِی هذَا المَسجِدِ؛ اجمَعُ لَکَ النّاسَ. ثُمَّ قالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): وَاللّه ِ، لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنها بِشِبرٍ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ داخِلاً مِنها بِشِبرٍ، وَایمُ اللّه ِ، لَو کُنتُ فی جُحرٍهامّةٍ مِن هذِهِ الهَوامِّ لَاستَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، ووَاللّه ِ لَیَعتَدُنَّ عَلَیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»در کتاب
تاریخ الطبری به نقل از ابو سعید عَقیصا، از برخی یارانش روایت شده است: از حسین بن علی (علیهالسّلام) در مکّه شنیدم که با عبداللّه بن زبیر، ایستاده بود. ابن زبیر به او گفت: ای پسر فاطمه! نزدیک بیا. حسین (علیهالسّلام) به او ـ که آهسته با وی سخن میگفت ـ، گوش فرا داد. آن گاه حسین (علیهالسّلام) رو به ما کرد و فرمود: «میدانید ابن زبیر، چه میگوید؟». گفتیم: خدا ما را فدایت کند! نمیدانیم. فرمود: «میگوید: در این مسجد (
مسجد الحرام) بمان تا مردم را پیرامون تو گِرد آورم». حسین (علیهالسّلام) آن گاه فرمود: «به خدا، اگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب، داخل آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخِ یکی از خزندگان باشم، مرا بیرون میکشند تا کار خود را انجام دهند. به خدا، به من ستم میکنند، چنان که یهودیان در روز شنبه، ستم کردند».
• شبیه به این مضمون در احادیث دیگری هم آمده است:
«عن ابی سعید: کُنّا جُلوسا مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عِندَ جَمرَةِ العَقَبَةِ، فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَخَلا بِهِ، ثُمَّ مَضی. فَقالَ لَنَا الحُسَینُ (علیهالسّلام): اتَدرونَ ما یَقولُ هذا؟ یَقولُ: کُن حَمامَةً مِن حَمامِ هذَا المَسجِدِ! وَاللّه ِ لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُققتَلَ فیهِ، ولَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرَینِ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ. وَاللّه ِ لَو کُنتُ فی جُحرِهامَّةٍ لَاَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، وَاللّه ِ لیعتدوا فِیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»در کتاب
شرح الاخبار روایت شده است: در
جَمَره عَقَبه، با حسین بن علی (علیهالسّلام) نشسته بودیم که عبداللّه بن زبیر، به دیدارش آمد و با او خلوت کرد و رفت. حسین (علیهالسّلام) به ما فرمود: «میدانید که این، چه میگوید؟ میگوید: کبوتری از کبوترانِ این مسجد باش. به خدا سوگند، اگر یک وجب دورتر از آن کشته شوم، نزد من، دوست داشتنی تر است تا این که در درون آن کشته شوم، و اگر دو وجب دورتر از آن کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب دورتر از آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخ خزندهای باشم، مرا بیرون میآورند تا خواسته خود را انجام دهند. به خدا، چنان که یهودیان در روز شنبه ستم ورزیدند، اینان به من ستم میکنند».
«عن ابی الجارود عن ابی جعفر الباقر انَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) خَرَجَ مِن مَکَّةَ قَبلَ التَّروِیَةِ بَیَومٍ، فَشَیَّعَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، لَقَد حَضَرَ الحَجُّ وتَدَعُهُ وتَاتِی العِراقَ؟! فَقالَ: یَابنَ الزُّبَیرِ! لَاَن اُدفَنَ بِشاطِئِ الفُراتِ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُدفَنَ بِفِناءِ الکَعبَةِ.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
ابو جارود، از
امام باقر (علیهالسلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) یک روز قبل از
تَرویه، از
مکّه بیرون رفت.
عبداللّه بن زبیر، او را بدرقه کرد و گفت: ای ابا عبد اللّه! موسم
حج فرا رسید و تو، آن را وا میگذاری و به سوی
عراق میروی؟ فرمود: «ای پسر زبیر! اگر در ساحل فرات به خاک سپرده شوم، بهتر از آن است که در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم و حرمت
کعبه حفظ نشود».
بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلفی چون
منزل ثعلبیه،
منزل بطن العقبه،
منزل رهیمه و
منزل قصر بنی مقاتل گزارش شده است.
بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع شیعه و سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل،
منزل ثعلبیه است که امام در پاسخ
ابوهِرّه ازدی فرمودند: «به خدا سوگند، گروه ستم پیشه (
بنی امیه)، مرا خواهند کشت».
منزل ثعلَبِیَّة یکی از منازلی است که
امام حسین (علیهالسّلام) همراه کاروانش یک
شب در آنجا
استراحت کرد. منزل ثعلَبِیَّة، برای کسی که از
مکه به
کوفه میرود، بعد از
منزل شُقُوق و قبل از
منزل خُزَیمیّه واقع شده است.
در منزلگاه ثعلبیه مردی کوفی با کنیه
ابوهِرّه ازدی به ملاقات امام حسین (علیهالسّلام) رسید. مام (علیهالسّلام) در پاسخ پرسش او، ضمن شرح ظلم و ستم
بنیامیه فرمودند: «به خدا سوگند، گروه ستم پیشه، مرا خواهند کشت».
«باتَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) فِی المَوضِعِ ای الثَّعلَبِیَّةِ، فَلَمّا اصبَحَ، فَاِذا هُوَ بِرَجُلٍ مِن اهلِ الکوفَةِ یُکَنّی ابا هِرَّةَ الاَزدِیَّ، فَلَمّا اتاهُ سَلَّمَ عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، مَا الَّذی اخرَجَکَ مِن حَرَمِ اللّه ِ وحَرَمِ جَدِّکَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؟ فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): وَیحَکَ یا ابا هِرَّةَ! انَّ بَنی اُمَیَّةَ اخَذوا مالی فَصَبَرتُ، وشَتَموا عِرضی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا دَمی فَهَرَبتُ، وَایمُ اللّه ِ! لَتَقتُلُنِّی الفِئَةُ الباغِیَةُ، ولَیُلبِسَنَّهُمُ اللّه ُ ذُلّاً شامِلاً، وسَیفا قاطِعا، ولَیُسَلِّطَنَّ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ مِن قَومِ سَبَاٍ؛ اذ مَلَکَتهُمُ امرَاَةٌ مِنهُم، فَحَکَمَت فی اموالِهِم ودِمائِهِم حَتّی اذَلَّتهُم.»در کتاب
الملهوف گزارش شده است:
حسین (علیهالسّلام) شب را در ثعلبیّه به سر برد و چون بامداد شد، مردی از مردم کوفه با کنیه ابوهِرّه اَزْدی را دید. او چون نزد حسین (علیهالسّلام) آمد، بر ایشان سلام کرد و سپس گفت: ای فرزند پیامبر خدا! چه چیزی تو را از حرم خدا و حرم جدّت
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون کرده است؟ حسین (علیهالسّلام) فرمود: «وای بر تو، ای ابو هِرّه!
بنی امیّه، داراییام را گرفتند، بردباری کردم، دشنامم دادند، تاب آوردم و خواستند خونم را بریزند، گریختم. به خدا سوگند، گروه ستم پیشه، مرا خواهند کشت و خداوند بر آنان، خواریِ گسترده و شمشیر بُرّان را مسلّط میسازد و کسی را بر آنان چیره میگردانَد که خوارشان کند تا از مردم سَبَا که زنی بر آنان، حاکم بود و در دارایی و خونهایشان، بر آنان فرمان راند تا خوارشان ساخت ـ خوارتر باشند.
یکی از منازل بین راه مکه تا کوفه، منزل
بطن العقبه بوده که امام در آن در عالم
رؤیا دیدند که سگهایی به ایشان حملهور شدهاند. همچنین امام در پاسخ
عمرو بن لوذان فرمودند: «به خدا سوگند حاکمان
بنی امیه مرا رها نمیکنند تا آنکه خون مرا بریزند». منزل بَطْن العَقَبه، یکی از منازل در مسیر کاروانهایی بود که از کوفه به سوی مکه میرفتند. این منزل بعد از منزل واقصه و قبل از منزل قاع واقع بود و چون گردنه باریکی بوده، به آن عقبه یا بطن عقبه میگفتند.
قافله امام از منزل زباله حرکت کرد تا اینکه به منزل بَطْن العَقَبه رسید و در آنجا به استراحت پرداخت.
امام حسین (علیهالسّلام) به سبب خوابی که در این منزل دیده بود، خطاب به یارانش فرمود: درباره خودم هیچ پیشبینیای نمیکنم، جز اینکه کشته خواهم شد. گفتند: برای چه یا اباعبدالله؟ فرمود: زیرا در عالم
رؤیا دیدم سگهای چندی به من حملهور شدهاند که بدترین و شدیدترین آنها سگی سیاه و سفید بود.
«عن شهاب بن عبد ربّه عن ابی عبداللّ لَمّا صَعِدَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عَقَبَةَ البَطنِ، قالَ لِاَصحابِهِ: ما ارانی الّا مَقتولاً، قالوا: وما ذاکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ؟ قالَ: رُؤیا رَاَیتُها فِی المَنامِ، قالوا: وما هِیَ، قالَ: رَاَیتُ کِلابا تَنهَشُنی، اشَدُّها عَلَیَّ کَلبٌ ابقَعُ.»در کتاب کامل الزیارات به نقل از
شهاب بن عبد ربّه، از
امام صادق(علیهالسّلام) روایت شده است: چون حسین بن علی (علیهالسّلام) بر بالای عَقَبة البَطْن رفت، به یارانش فرمود: «من، حتما کشته خواهم شد». گفتند: چه طور
یقین کردی، ای ابا عبد اللّه؟ فرمود: «به سبب خوابی که دیدم». گفتند: آن خواب، چیست؟ فرمود: «سگهایی را دیدم که بر من حمله کردند و سختترین حمله، از سوی سگی سیاه و سفید بود».
بنابر نقل منابع پیرمردی از قبیله عکرمه به نام
عَمرُو بنُ لوذان در همین منزل به قافله امام برخورده بود. وقتی امام مقصد خود (کوفه) را برای او بیان کرد، او گفت: شما را به
خدا سوگند میدهم که از همینجا برگردی.
سیدالشهدا در پاسخ درخواست او درباره نرفتن به
عراق فرمود: «به خدا سوگند حاکمان
بنی امیه مرا رها نمیکنند تا آنکه خون مرا بریزند. وقتی چنین کاری را کردند، خدا کسی را بر آنان مسلط میکند که آنان را خوار خواهد کرد؛ آنگونه که خوارترین گروه امتها خواهند بود.
«عن عبد اللّه بن سلیمان والمنذر بن المشمع فَلَمّا کانَ السَّحَرُ امَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) اصحابَهُ فَاستَقَوا ماءً واکثَروا، ثُمَّ سارَ حَتّی مَرَّ بِبَطنِ العَقَبَةِ فَنَزَلَ عَلَیها، فَلَقِیَهُ شَیخٌ مِن بَنی عِکرِمَةَ یُقالُ لَهُ عَمرُو بنُ لوذانَ، فَسَاَلَهُ: اینَ تُریدُ؟ فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیهالسّلام): الکوفَةَ، فَقالَ الشَّیخُ: انشُدُکَ اللّه َ لَمَّا انصَرَفتَ؛ فَوَاللّه ِ ما تَقدَمُ الّا عَلَی الاَسِنَّةِ وحَدِّ السُّیوفِ، وانَّ هؤُلاءِ الَّذینَ بَعَثوا الَیکَ، لَو کانوا کَفَوکَ مَؤوَنةَ القِتالِ، ووَطَّؤوا لکَ الاَشیاءَ فَقَدِمتَ عَلَیهِم، کانَ ذلِکَ رَایا، فَاَمّا عَلی هذِهِ الحالِ الَّتی تَذکُرُ، فَاِنّی لا اری لَکَ ان تَفعَلَ. فَقالَ لَهُ: یا عَبدَ اللّه ِ، لَیسَ یَخفی عَلَیَّ الرَّایُ، ولکِنَّ اللّه َ تَعالی لا یُغلَبُ عَلی امرِهِ. ثُمَّ قالَ (علیهالسّلام): وَاللّه ِ لا یَدَعُونّی حَتّی یَستَخرِجوا هذِهِ العَلَقَةَ مِن جَوفی، فَاِذا فَعَلوا سَلَّطَ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ.»در کتاب
الارشاد روایت شده است: چون هنگام سحر شد، حسین (علیهالسّلام) به یارانش دستور داد که آبِ بسیار برگیرند. سپس حرکت کرد تا به بَطْن العَقَبه رسید و در آن جا فرود آمد. پیرمردی از
بنی عِکْرِمه به نام عمرو بن لوذان با امام (علیهالسّلام) دیدار کرد و پرسید: کجا میروی؟ حسین (علیهالسّلام) به وی فرمود: «کوفه». پیرمرد گفت: تو را به خدا سوگند، باز گرد. به خدا سوگند، جز بر نیزهها و شمشیرهای تیز، وارد نمیشوی. کسانی که به دنبال شما فرستادهاند، اگر کار جنگ را خود، انجام میدادند و کارها را آماده میکردند تا شما بر آنها وارد میشدی، رفتن، قابل قبول بود؛ امّا با چنین وضعی که گزارش میکنی، من عقیده ندارم که بروی. امام (علیهالسّلام) به وی فرمود: «ای بنده خدا! رای تو، بر من، پنهان نیست؛ لیکن خواست خداوند متعال، مغلوب نمیشود». سپس فرمود: «به خدا سوگند، آنان مرا رها نمیکنند تا این خونِ بسته را از درونم بیرون کشند و وقتی چنین کردند، خداوند، کسی را بر آنان مسلّط میکند که خوارشان سازد و خوارترینِ مردمان شوند».
ابن سعد و به تبع او
ابن کثیر، پس از بیان ورود امام و یارانش به بطن العقبه، قضیهای به این صورت نقل میکنند: شخص راوی میگوید: در صحرا خیمههایی برافراشته دیدم، پرسیدم: اینها از کیست؟ گفتند: از حسین است. نزد او رفتم، او را دیدم که
قرآن میخواند و
اشک بر چهره و محاسنش جاری بود. گفتم: ای پسر پیامبر، پدر و مادرم به فدایت! چه چیز شما را در این دشت که احدی در آن نیست، فرود آورده است؟ گفت: این، نامههای مردم
کوفه به من است؛ هرچند میدانم که آنان کشنده من هستند، و زمانی که این کار را بکنند، هیچ کدام از حرمتهای الهی را وانمی گذارند، مگر اینکه آن را هتک کنند. پس خدا نیز شخصی را بر آنها مسلط میکند که چنان خوارشان سازد که از کهنه
حیض کنیزان نیز خوارتر گردند.
«عن یز حَدَّثَنی مَن شافَهَ الحُسَینَ علیه السلام، قالَ: رَاَیتُ ابنِیَةً مَضروبَةً بِفَلاةٍ مِنَ الاَرضِ، فَقُلتُ: لِمَن هذِهِ؟ قالوا: هذِهِ لِحُسَینٍ علیه السلام. قالَ: فَاَتَیتُهُ فَاِذا شَیخٌ یَقرَاُ القُرآنَ، وَالدُّموعُ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ ولِحیَتِهِ، قالَ: قُلتُ: بِاَبی واُمّی یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، ما انزَلَکَ هذِهِ البِلادَ وَالفَلاةَ الَّتی لَیسَ بِها احَدٌ؟ قالَ: هذِهِ کُتُبُ اهلِ الکوفَةِ الَیَّ ولا اراهُم الّا قاتِلِیَّ، فَاِذا فَعَلوا ذلِکَ لَم یَدَعوا للّه ِِ حُرمَةً الَا انتَهَکوها، فَیُسَلِّطُ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ مِن فَرَمِ الاَمَةِ یَعنی مِقنَعَتَها.»در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: کسی که با حسین (علیهالسّلام) گفتگوی حضوری داشته، برایم نقل کرد که: خیمههایی برافراشته در بیابان دیدم. پرسیدم: اینها از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ حسین است. نزد او آمدم و پیرمردی را دیدم که
قرآن میخواند و اشکها بر گونهها و محاسنش جاری است. گفتم: پدر و مادرم به فدایت، ای پسر پیامبر خدا! چه چیزی شما را به این شهرها و بیابانی که کسی در آن نیست، کشاند؟ فرمود: «اینها، نامههای کوفیان به من است و آنان را نمیبینم، جز آن که قاتلم باشند و وقتی چنین کنند، از هتکِ هیچ حرمتی فروگذار نمیکنند و خداوند، کسی را بر آنان مسلّط مینماید که خوارشان سازد و از پارچه حیض، خوارتر شوند».
روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل، منزل
رهیمه است که امام در پاسخ
ابوهرم فرمودند: «به خدا سوگند که مرا خواهند کشت».
منزل رُهَیمه، مزرعهای بود در نزدیکی
کوفه، و چشمهای نیز در آنجا وجود داشت. کاروان
امام حسین (علیهالسلام) در این منزل فرود آمد.
در آنجا مردی از اهل
کوفه که کنیهاش «ابوهرم» بود، بر امام وارد شد و گفت: ای پسر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چرا از
مدینه بیرون آمدی؟ حضرت فرمود: وای بر تو ای اباهرم! آبرویم را با ناسزاگویی بردند،
صبر کردم: اموالم را تاراج کردند، بردباری پیشه ساختم؛ (اما اینبار) میخواستند خونم را بریزند، من هم از آنجا دور شدم. به
خدا سوگند، آنان مرا خواهند کشت (و چون چنین کنند) خدا
لباس سرتا پا خواری، بر آنان خواهد پوشاند و شمشیری برنده بر آنان مسلط خواهد ساخت و کسی را بر آنان چیره خواهد کرد که خوارشان نماید.
«عن عبداللّه بن منصور عن جعفر بن م ثُمَّ سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ الرُّهَیمَةَ، فَوَرَدَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن اهلِ الکوفَةِ، یُکَنّی ابا هَرِمٍ، فَقالَ: یَابنَ النَّبِیِّ، مَا الَّذی اخرَجَکَ مِنَ المَدینَةِ؟ فَقالَ: وَیحَکَ یا ابا هَرِمٍ! شَتَموا عِرضی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا مالی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا دَمی فَهَرَبتُ، وَایمُ اللّه ِ لَیَقتُلُنّی، ثُمَّ لَیُلبِسَنَّهُمُ اللّه ُ ذُلّاً شامِلاً، وسَیفا قاطِعا، ولَیُسَلِّطَنَّ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم.»در کتاب
الامالی،
شیخ صدوق به نقل از
عبد اللّه بن منصور، از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است: حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا به رُهَیمه رسید. آن جا مردی کوفی با کنیه ابوهَرِم، بر او وارد شد و گفت: ای پسر پیامبر! چه چیزی تو را از مدینه بیرون آورد؟ فرمود: «وای بر تو، ای ابوهَرِم! دشنامم دادند، تاب آوردم. داراییام را خواستند، تحمّل کردم. خونم را خواستند، گریختم. به خدا سوگند که مرا خواهند کشت. سپس خدا، آنان را به خواریِ گسترده و همه جانبه و شمشیر بُرّان، گرفتار میسازد و کسی را بر آنان چیره میسازد که خوارشان گردانَد».
روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع شیعه و سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل،
منزل قصر بنی مقاتل است. این منزل نزدیک منطقه
قُطقُطانه بوده و به دلیل وجود
قصری که متعلق به شخصی به نام
مقاتل بن حسان بوده، به
قَصر بَنی مُقاتِل مشهور شده است.
یاقوت حموی نام این منزل را «
قصر مقاتل» ضبط کرده است.
عَقَبَةِ بنِ سَمعان میگوید: آخر شب، حسین (علیهالسّلام) دستور داد
آب بردارند. سپس فرمان حرکت داد و ما
اطاعت کردیم. چون از
قَصر بَنی مُقاتِل کوچ کرده و ساعتی راه رفتیم، امام حسین به خواب سبکی رفت، سپس از خواب پرید، در حالی که
آیه استرجاع را میخواند و خدا را
حمد میکرد.
علی اکبر پرسید: چرا بعد از بیداری از خواب، آیه بازگشت به سوی خدا را بر زبان جاری کردی و خدا را حمد نمودی؟ حضرت فرمود: «پسر عزیزم؛ من به خواب سبکی رفته بودم که (ناگاه) اسب سواری را دیدم که نزد من ایستاد و گفت: این قوم در حرکت هستند، در حالی که مرگ به استقبال آنان میآید. فهمیدم که این خبر مرگمان است که به ما گوشزد شده است.»
«عن عقبة بن سمعان: لَمّا کانَ فی آخِرِ اللَّیلِ، امَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِالاِستِقاءِ مِنَ الماءِ، ثُمَّ امَرَنا بِالرَّحیلِ، فَفَعَلنا. قالَ: فَلَمَّا ارتَحَلنا مِن قَصرِ بَنی مُقاتِلٍ وسِرنا ساعَةً، خَفَقَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِرَاسِهِ خَفقَةً، ثُمَّ انتَبَهَ وهُوَ یَقولُ: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَ جِعُونَ» وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمینَ. قالَ: فَفَعَلَ ذلِکَ مَرَّتَینِ او ثَلاثا. قالَ: فَاَقبَلَ الَیهِ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) عَلی فَرَسٍ لَهُ فَقالَ: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَ جِعُونَ» وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمینَ، یا ابَتِ، جُعِلتُ فِداکَ! مِمَّ حَمِدتَ اللّه َ وَاستَرجَعتَ؟ قالَ: یا بُنَیَّ! انّی خَفَقتُ بِرَاسی خَفقَةً، فَعَنَّ لی فارِسٌ عَلی فَرَسٍ، فَقالَ: القَومُ یَسیرونُ وَالمَنایا تَسری الَیهِم، فَعَلِمتُ انَّها انفُسُنا نُعِیَت الَینا. قالَ لَهُ: یا ابَتِ، لا اراکَ اللّه ُ سوءا، الَسنا عَلَی الحَقِّ؟ قالَ: بَلی وَالَّذی الَیهِ مَرجِعُ العِبادِ؛ قالَ: یا ابَتِ، اذَن لا نُبالی؛ نَموتُ مُحِقّینَ. فَقالَ لَهُ: جَزاکَ اللّه ُ مِن وَلَدٍ خَیرَ ما جَزی وَلَدا عَن والِدِهِ.»در کتاب
تاریخ الطبری به نقل از عُقْبة بن سَمعان روایت شده است: وقتی آخر شب شد، حسین (علیهالسّلام) به ما فرمود که آبگیری کنیم. آن گاه دستور حرکت داد و ما به راه افتادیم. وقتی از
قصر (منزلگاه)
بنی مُقاتل، حرکت کردیم و لختی رفتیم، حسین (علیهالسّلام) چرتی زد و آن گاه بیدار شد و میفرمود: « «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» » و این را دو یا سه بار تکرار کرد. پسرش علی، بر اسب خویش آمد و گفت: پدر جان! فدایت شوم! حمد و اِنّا لِلّه گفتن تو، برای چیست؟ فرمود: «پسرم! چُرتم گرفت و در خواب، سواری را بر اسبی دیدم که گفت: این قوم، حرکت میکنند و مرگ نیز به دنبال آنهاست. پس دانستم که از مرگمان به ما خبر میدهند». گفت: پدر جان! خدا، برایت بد نیاورد! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «سوگند به آن که بندگان به سوی او خواهند رفت، چرا». گفت: پدر جان! پس اهمّیتی ندارد؛ چرا که بر حق، جان میدهیم. فرمود: «خدا، نیکوترین پاداشی را که به خاطر پدری به فرزندی داده، به تو بدهد!».
بر اساس روایات متعدد از منابع
شیعه و
سنی، امام حسین (علیهالسّلام) در طول اقامتشان در کربلا، بارها از شهادت خود و یارانش در سرزمین کربلا خبر داده و حتی محل شهادتشان را نیز به طور دقیق نشان دادهاند.
• بر اساس برخی روایات امام حسین (علیهالسّلام) با شنیدن نام سرزمین کربلا، آنجا را محل شهادت و سرزمین اندوه و بلا نامیدند:
«عن المطّلب بن عبد اللّه بن حنطب: لَمّا اُحیطَ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ قیلَ: کَربَلاءُ. فَقالَ: صَدَقَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انَّها ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ.»در کتاب
المعجم الکبیر به نقل از
مطّلب بن عبداللّه بن حَنطَب: هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) را محاصره کردند، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راست گفت. به درستی که این، سرزمینِ کَرْب (اندوه) و بلاست».
«عن اُمّ سلمة: کانَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جالِسا ذاتَ یَومٍ فی بَیتی، فَقالَ: لا یَدخُل عَلَیَّ احَدٌ، فَانتَظَرتُ، فَدَخَلَ الحُسَینُ علیه السلام، فَسَمِعتُ نَشیجَ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَبکی، فَاطَّلَعتُ، فَاِذا حُسَینٌ (علیهالسّلام) فی حِجرِهِ، وَالنَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمسَحُ جَبینَهُ، وهُوَ یَبکی، فَقُلتُ: وَاللّه ِ، ما عَلِمتُ حینَ دَخَلَ. فَقالَ: انَّ جِبریلَ (علیهالسّلام) کانَ مَعَنا فِی البَیتِ، فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلتُ: امّا مِنَ الدُّنیا فَنَعَم. قالَ: انَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُ هذا بِاَرضٍ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ، فَتَناوَلَ جِبریلُ (علیهالسّلام) مِن تُربَتِها، فَاَراهَا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله. فَلَمّا اُحیطَ بِحُسَینٍ (علیهالسّلام) حینَ قُتِلَ قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ قالوا: کَربَلاءُ، قالَ: صَدَقَ اللّه ُ ورَسولُهُ، ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ.»همچنین از
ام سلمه روایت شده است: روزی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانهام نشسته بود که فرمود: «کسی بر من وارد نشود». من، چشم انتظار بودم، که حسین (علیهالسّلام) وارد شد و صدای گریه پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنیدم. سَرَک کشیدم. دیدم حسین (علیهالسّلام) در دامان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و ایشان، گریه کنان، دست بر پیشانی خود میکشد. گفتم: به خدا سوگند، نفهمیدم کِی داخل شد! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «
جبرئیل، با ما در خانه بود و گفت: او (حسین) را دوست داری؟ گفتم: از دنیا او را دوست دارم. جبرئیل گفت: بی تردید، امّتت، او را به زودی در سرزمینی به نام کربلا میکُشند». امّ سلمه گفت: سپس جبرئیل، از خاک آن جا برگرفت و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد و حسین (علیهالسّلام)[ سالها بعد، هنگامی که او را برای کُشتنْ محاصره کردند، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «خدا و پیامبرش راست گفتند؛ سرزمینِ کَرْب (اندوه) و بلاست».
«عن هشام: قالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): ما یُقالُ لِهذِهِ الاَرضِ؟ فَقالوا: کَربَلاءُ ویُقالُ لَها: ارضُ نِینَوی، قَریَةٌ بِها، فَبَکی، وقالَ: کَربٌ وبَلاءٌ؛ اخبَرَتنی اُمُّ سَلَمَةَ، قالَت: کانَ جَبرَئیلُ عِندَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، وانتَ مَعی، فَبَکَیتَ، فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): دَعِی ابنی، فَتَرَکتُکَ، فَاَخَذَکَ ووَضَعَکَ فی حِجرِهِ، فَقالَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام): اتُحِبُّهُ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَاِنَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُهُ! قالَ: وان شِئتَ ان اُرِیَکَ تُربَةَ ارضِهِ الَّتی یُقتَلُ فیها؟ قالَ: نَعَم، قالَت: فَبَسَطَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) جَناحَهُ عَلی ارضِ کَربَلا، فَاَراهُ ایّاها. فَلَمّا قیلَ لِلحُسَینِ (علیهالسّلام) هذِهِ ارضُ کَربَلاءَ، شَمَّها وقالَ: هذِهِ ـ وَاللّه ِ ـ هِیَ الاَرضُ الَّتی اخبَرَ بِها جَبرائیلُ (علیهالسّلام) رَسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، وانَّنی اُقتَلُ فیها. وفی رِوایَةٍ: قَبَضَ مِنها قَبضَةً، فَشَمَّها.» در کتاب
تذکرة الخواص به نقل از هِشام روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. به آن، زمینِ
نینوا نیز ـ که نام روستایی در این جاست، میگویند. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «سرزمین کرب و بلا. اُمّ سلمه، برایم گفته است: جبرئیل (علیهالسّلام) نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و تو نیز که کودکی بودی با من بودی و گریه میکردی. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: پسرم را رها کن! و من، رهایت کردم. او تو را گرفت و در دامانش نهاد. جبرئیل (علیهالسّلام) به او گفت: آیا او را دوست میداری؟ فرمود: آری. گفت: امّت تو، او را به زودی میکُشند. میخواهی خاک سرزمینی را که در آن کشته میشود، به تو نشان دهم؟ فرمود: آری. جبرئیل، بال خود را بر زمین کربلا گشود و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد. آن گاه که به حسین (علیهالسّلام) گفته شد: «این، سرزمینِ کربلاست»، آن را بویید و فرمود: «به خدا سوگند، این، همان سرزمینی است که جبرئیل (علیهالسّلام) به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر داده و من در آن، کشته میشوم». نیز در گزارشی آمده است: حسین علیه السلام، مُشتی از خاک آن جا را برگرفت و بویید.
• بر اساس برخی روایات امام حسین (علیهالسّلام)، ضمن پیشگویی شهادت خود و یارانش کربلا را محل ریختن خونشان و شکسته شدن حرمتشان دانسته است:
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ کَربَلاءَ، فَقالَ: ایُّ مَوضِعٍ هذا؟ فَقیلَ: هذا کَربَلاءُ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ. فَقالَ: هذا ـ وَاللّه ِ ـ یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ، وهذَا المَوضِعُ الَّذی یُهَراقُ فیهِ دِماؤُنا، ویُباحُ فیهِ حَریمُنا.»در کتاب
الامالی شیخ صدوق به نقل از
عبداللّه بن منصور، از
امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا در کربلا، فرود آمد و پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! این جا کربلاست. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست و این جا، همان جایی است که خونهای ما در آن، ریخته و حرمت ما، شکسته میشود».
«سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ بِکَربَلاءَ، فَاضطَرَبَ فیهِ، ثُمَّ قالَ: ایُّ مَنزِلٍ نَحنُ بِهِ؟ قالوا: بِکَربَلاءَ. فَقالَ: یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ.»در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: سپس حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا در کربلا، فرود آمد. در آن جا، پریشان خاطر شد و پرسید: «ما در چه منزلی فرود آمدهایم؟». گفتند: در کربلا. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست».
• بر اساس برخی احادیث امام حسین (علیهالسّلام) با رسیدن به کربلا، ضمن پیشگویی شهادت خود و یارانش، آنجا را مدفنشان و محل اسارت اهل بیتش معرفی نموده است:
«... ثُمَّ انَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) قامَ ورَکِبَ، وصارَ کُلَّما ارادَ المَسیَر یَمنَعونَهُ تارَةً، ویُسایِرونَهُ اُخری، حَتّی بَلَغَ کَربَلاءَ، وکانَ ذلِکَ فِی الیَومِ الثّانی مِنَ المُحَرَّمِ، فَلَمّا وَصَلَها قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ فَقیلَ: کَربَلاءُ. فَقالَ: اِنزِلوا، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَحَطُّ رِکابِنا، وسَفکُ دِمائِنا، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَخَطُّ قُبورِنا، وهاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ سَبیُ حَریمِنا، بِهذا حَدَّثَنی جَدّی.»در کتاب
الملهوف روایت شده است: امام حسین (علیهالسّلام) برخاست و سوار مَرکبش شد و هر گاه اراده مسیری را میکرد، یا با ممانعت سپاه اعزامی ابن زیاد، رو به رو میشد و یا دوشادوش او حرکت میکردند تا روز دوم
محرّم، به کربلا رسیدند. چون به آن جا رسید، فرمود: «نام این سرزمین چیست؟». گفته شد: کربلا. فرمود: «فرود آیید که ـ به خدا سوگند ـ، این جا، محلّ فرود آمدن مَرکبهایمان و ریخته شدن خونهایمان است! به خدا سوگند، این جا قبر ما میشود و به خدا سوگند، این جا خانواده ما اسیر میشوند. اینها را جدّم به من فرموده است».
«خَرَجَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) ووُلدُهُ واخوَتُهُ واهلُ بَیتِهِ ـ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِم ـ بَینَ یَدَیهِ، فَنَظَرَ الَیهِم ساعَةً وبَکی، وقالَ: اللّهُمَّ انّا عِترَةُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وقَد اُخرِجنا وطُرِدنا عَن حَرَمِ جَدِّنا، وتَعَدَّت بَنو اُمَیَّةَ عَلَینا، فَخُذ بِحَقِّنا، وَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ. قالَ: ثُمَّ صاحَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) فی عَشیرَتِهِ، ورَحَلَ مِن مَوضِعِهِ ذلِکَ، حَتّی نَزَلَ کَربَلاءَ فی یَومِ الاَربِعاءِ، او یَومِ الخَمیسِ، وذلِکَ فِی الثّانی مِنَ المُحَرَّمِ، سَنَةَ احدی وسِتّینَ، ثُمَّ اقبَلَ الی اصحابِهِ، فَقالَ لَهُم: اهذِهِ کَربَلاءُ؟ فَقالوا: نَعَم. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) لِاَصحابِهِ: اِنزِلوا، هذا مَوضِعُ کَربٍ وبَلاءٍ، هاهُنا مُناخُ رِکابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا، وسَفکُ دِمائِنا. قالَ: فَنَزَلَ القَومُ، وحَطُّوا الاَثقالَ ناحِیَةً مِنَ الفُراتِ، وضُرِبَت خَیمَةُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) لِاَهلِهِ وبَنیهِ، وضَرَبَ عَشیرَتُهُ خِیامَهُم مِن حَولِ خَیمَتِهِ.» در کتاب
الفتوح گزارش شده است: حسین (علیهالسّلام)، بیرون آمد و فرزندان و برادران و خانواده اش ـ که رحمت خدا بر ایشان باد ـ، پیشِ رویش بودند. حسین (علیهالسّلام)، لَختی به ایشان نگریست و گریست و فرمود: «خدایا! ما خاندان پیامبرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستیم و از حرم جدّمان، بیرون رانده شدهایم و
بنی امیّه، بر ما ستم کردهاند. حقّ ما را از ایشان بگیر و بر این قوم کافر، یاری مان ده». سپس حسین (علیهالسّلام) در میان خانوادهاش بانگ زد و از آن جا حرکت کرد تا روز چهارشنبه یا پنج شنبه، دوم محرّم سال ۶۱ هجری در کربلا فرود آمد. به یارانش رو کرد و فرمود: «آیا این جا کربلاست؟». گفتند: آری. حسین (علیهالسّلام) به یارانش فرمود: «فرود آیید که این جا، جایگاهاندوه و بلاست! این جا، محلّ فرود آمدن مَرکبهایمان، و این جا محلّ بار و بُنه ما و ریخته شدن خونمان است». آنها پیاده شدند و بارهایشان را در جایی کناره
فرات، فرود آوردند و خیمهای را برای حسین (علیهالسّلام) و همسران و فرزندانش، بر پا کردند و خویشان حسین (علیهالسّلام)، گِرداگِرد خیمه او، خیمه زدند.
• پیشوایی، مهدی،
مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۱۷۵-۱۹۲.