• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیشگامی امام علی در اسلام (شبهات)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از مسائل مورد قبول بیشتر علماء، محدثان، مورخان و‌اندیشمندان فریقین، این است که حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) نخستین فرد از میان زنان و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نخستین فرد از میان مردان به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورده‌اند و در این باره روایات صحیح در منابع اسلامی وجود دارد.
اما برخی در پی شبهه‌افکنی خود تصریح می‌گویند سبقت در اسلام فضیلت محسوب نمی‌شود و اگر هم بشود امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن به سن بلوغ نرسیده بود و ایمان و اسلام یک فرد نابالغ فائده‌ای ندارد. از این جهت ابوبکر که در سن بزرگتر او اسلام آورده، ارزشی بیشتری دارد و در نتیجه اسلام او کامل‌تر است و در نهایت او پیشگام مسلمان محسوب می‌شود.همچنین برخی گفته‌اند اسلام امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) ثابت می‌کند که وی قبل از آن کافر بوده است.
در این مقاله در جواب شبهه «عدم فضیلت سبقت در اسلام» به این نتایج رسیدیم که علمای اهلسنت نخستین مسلمان بودن را دلیل بر افضلیت و برتری می‌دانند و اگر اول مسلمان بودن دلیل بر فضل و برتری نیست، چرا ادعای ابوبکر در این خصوص رد نشده است؟ وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با چندین سند صحیح این مطلب را به عنوان فضیلت مطرح می‌کند دیگر جایی برای اشکال تراشی نیست؛ همچنین در جواب شبهه «کودک بودن حضرت علی» به این نتیجه رسیدیم چطور به اسلام هیچ یک از طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عائشه و عبدالله بن عمر اشکال گرفته نمی‌شود، در حالی ‌که علمای اهلسنت، اسلام آوردن آنها در سن هشت تا ده سالگی را دلیل فضیلت آنها می‌دانند! اما وقتی نوبت به اسلام حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌رسد، این مطلب فضیلت نیست! در جواب شبهه کفر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به این نتیجه رسیدیم که این سخن، مانند آن است که کسی بگوید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از مبعث کافر بوده و سپس مسلمان شده است! مقصود از اولین مسلمان، اعتراف به نبوت حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از بعثت است.

فهرست مندرجات

۱ - عدم فضیلت سبقت در اسلام
       ۱.۱ - عدم اختلاف ادعا شده
       ۱.۲ - استدلال علمای اهلسنت
       ۱.۳ - استدلال ابوبکر
       ۱.۴ - سخن پیامبر
       ۱.۵ - ثمره مطالب
۲ - کودک بودن حضرت علی
       ۲.۱ - مکلف بودن حضرت علی
              ۲.۱.۱ - استدلال مامون
              ۲.۱.۲ - کلام مسعودی
       ۲.۲ - سن امیرمؤمنان
              ۲.۲.۱ - قول ابن‌عبدالبر
              ۲.۲.۲ - قول حسن بصری
              ۲.۲.۳ - سخن ابوهلال
       ۲.۳ - صحت اسلام کودک
              ۲.۳.۱ - اسلام ابن‌صیاد
              ۲.۳.۲ - اسلام کودک یهودی
              ۲.۳.۳ - اسلام کودکان
       ۲.۴ - دیدگاه علمای اهل سنت
              ۲.۴.۱ - ابوحنیفه
              ۲.۴.۲ - شیبانی
              ۲.۴.۳ - احمد بن حنبل
              ۲.۴.۴ - بیهقی
              ۲.۴.۵ - عبدالرحمن بن‌ جوزی
              ۲.۴.۶ - سبط بن جوزی
              ۲.۴.۷ - زیلعی
              ۲.۴.۸ - شمس‌الدین حنبلی
              ۲.۴.۹ - بابرتی
              ۲.۴.۱۰ - زکریا انصاری
              ۲.۴.۱۱ - حموی
              ۲.۴.۱۲ - عبدالقادر عوده
              ۲.۴.۱۳ - نتیجه مطالب
       ۲.۵ - اسلام صحابه در کودکی
              ۲.۵.۱ - عبدالله بن عمر
              ۲.۵.۲ - زبیر بن عوام
              ۲.۵.۳ - طلحه و ابن‌ابی‌وقاص
              ۲.۵.۴ - عائشه
              ۲.۵.۵ - ماحصل بحث
۳ - شبهه کفر امیرالمومنین
       ۳.۱ - دیدگاه مسعودی
       ۳.۲ - سخن آل‌نوح
۴ - پانویس
۵ - منبع


همانگونه که در ابتدای این نوشتار آوردیم، علامه حلی بعد از استدلال به آیة «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» این‌گونه نتیجه‌گیری کرده است:
وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة فیکون هو الامام؛ این فضیلت برای غیر علی از بقیه صحابه ثابت نشده است، پس او امام است.
ابن‌تیمیه در مقام جواب از این سخن علامه حلی می‌گوید: الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که می‌گوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگام‌ترین مسلمان از علی است.
ابن‌تیمیه اختلاف نظر را دلیل این مطلب قرار داده است که آیه نمی‌تواند فضیلتی را برای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اثبات نماید.

۱.۱ - عدم اختلاف ادعا شده

اشکال ابن‌تیمیه، در اصل فضیلت داشتن سبقت نبود؛ بلکه گفته بود اولین مسلمان اختلافی آن حضرت است؛ و ممکن است این فضیلت برای «غیر حضرت علی (علیه‌السّلام)» باشد. جمله ذیل از ابن‌تیمیه به خوبی بیانگر این مدعی است:
الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که می‌گوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگام‌ترین مسلمان از علی است.
طبق روایات صحیح و اقوال صحابه، تابعین و علمای اهلسنت که گذشت، روشن شد که هیچ فردی در اولین مسلمان بودن حضرت علی اختلاف ندارند. وقتی در اولین مسلمان بودن حضرت علی (علیه‌السّلام) اختلافی نبود، این فضلیت منحصر به فرد برای آن حضرت ثابت می‌شود و اگر اختلافی هم باشد، مخالفت با روایات متواتر و صحیحه کرده است و ارزشی ندارد در نتیجه اشکال ابن‌تیمیه مرتفع می‌شود.

۱.۲ - استدلال علمای اهلسنت

علمای اهلسنت، اولین مسلمان بودن ابوبکر را با استناد به آیه «والسابقون» به عنوان فضیلت وی و دلیلی برای خلافت او مطرح کرده‌اند!
ثعلبی بعد از آیه می‌گوید: وفی هذه الآیة دلالة واضحة وحجة بیّنة علی فضل ابی‌بکر بتقدیمه لانه اول من اسلم؛ این آیه دلالت واضح و حجت روشن بر فضل و برتری ابوبکر و مقدم داشتن اوست؛ زیرا وی نخستین کسی بود که اسلام آورد.
عبدالعزیز سلمی نیز می‌نویسد: و ابوبکر وعمر - رضی الله تعالی عنهما - سابقا هذه الامة (السابقون) بالایمان هم السابقون الی الجنان؛ ابوبکر و عمر سابقان این امت‌اند و سابقون به ایمان سابقون به سوی بهشت هستند.
تقی‌الدین دارمی نیز به آیه «والسابقون» بر افضلیت ابوبکر بعد از رسول خدا استدلال کرده است: والخامسة، نقر بان افضل هذه الامة بعد نبینا محمد علیه الصلاة والسلام ابوبکر الصدیق، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علی، رضوان الله علیهم اجمعین؛ لقوله تعالی: (وَالسَّابِقُونُ السَّابِقُونَ اولئِکَ المُقَرَّبون فی جَنَّاتِ النَّعِیمِ). وکل من کان اسبق الی الخیر فهو افضل عند الله تعالی، ویحبهم کل مؤمن تقی، ویبغضهم کل منافق شقی.
پنجم: ما اقرار می‌کنیم که افضل این امت بعد از رسول خدا ابوبکر، بعد از وی عمر، بعد از وی عثمان و پس از آن علی هستند. دلیل آن آیه والسابقون... است. و هر کسی‌که به سوی خیر سبقت بگیرد، در نزد خداوند افضل است و آنها را هر مؤمن پرهیزگار دوست دارند و هر منافق بدبخت آن‌ها را منافق می‌داند.

۱.۳ - استدلال ابوبکر

نکته مهم‌تر این که طبق آنچه از اهلسنت نقل شد، خود ابوبکر نیز نخستین مسلمان بودنش را دلیل بر استحقاق خلافتش می‌داند. البته این روایت را با سند ضعیف ابن‌قتیبه این‌گونه نقل کرده است:
«وحدثنی ابوالخطاب قال حدثنا ابوداود قال حدثنا شعبة قال حدثنا الجریری قال سمعت ابا نضرة یقول قال ابوبکر فی الخلافة ومن احق بها منی او لست اول من اسلم؛ جریری می‌گوید: از ابونضره شنیدم که می‌گفت: ابوبکر درباره خلافتش گفت: چه کسی سزاوار‌تر و مستحق‌تر از من به خلافت است؟ آیا من اولین مسلمان نیستم؟»
وقتی سابق بودن در اسلام به عنوان یک دلیل مهم بر خلافت ابوبکر از سوی اهلسنت مطرح می‌شود، چرا این مورد، فضیلت برای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نباشد؟ و چرا شما همیشه یک طرفه به قاضی می‌روید؟

۱.۴ - سخن پیامبر

طبق روایات صحیح از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در بخش دوم بیان شد، آن حضرت، امیرمؤمنان را نخستین پیشگام در اسلام معرفی کرده و آن را فضیلت بی‌نظیر برای آن حضرت دانسته است.
طبق همین روایات رسول خدا در ازدواج فاطمه زهرا با علی (علیه‌السّلام) برای فاطمه استدلال می‌کند و ملاک انتخاب ایشان را به عنوان همسر فاطمه زهرا، سبقت او در اسلام می‌داند. صریح سخن رسول خدا این است: یا فاطمة فوالله لقد انکحتک اکثرهم علما وافضلهم حلما واولهم سلما.
روشن است کسی که سخن رسول خدا و ملاک و معیار آن حضرت را قبول ندارد، زیر سؤال بردن این فضیلت از وی به دور از انتظار نیست.

۱.۵ - ثمره مطالب

اولا: علمای اهلسنت که با استناد به آیه والسابقون، نخستین مسلمان بودن را دلیل بر افضلیت و برتری می‌دانند، ابن‌تیمیه هیچ اعتراضی نکرده است، اما وقتی شیعه آن را دلیل بر افضیلت می‌داند. از دیدگاه وی صحیح نیست.
ثانیا: اگر از نظر ابن‌تیمیه اول مسلمان بودن دلیل بر فضل و برتری نیست، چرا ادعای ابوبکر را در این روایت رد نکرده است؟
ثالثا: وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با چندین سند صحیح این مطلب را به عنوان فضیلت مطرح می‌کند دیگر جایی برای اشکال تراشی نیست.


شبهه دوم این است که حضرت علی (علیه‌السّلام) هنگام بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سن تکلیف نرسیده بود، و خداوند متعال افرادی را که به این سن نرسیده تکلیف نکرده است، پس اسلام آوردن او در حال خردسالی و کودکی ارزشی ندارد وبرایش هیچ نوع فضیلت و برتری را ثابت نمی‌کند.
متن سخن ابن‌تیمیه این است: وقیل ان علیا اسلم قبله لکن علی کان صغیرا واسلام الصبی فیه نزاع بین العلماء ولا نزاع فی ان اسلام ابی‌بکر اکمل وانفع فیکون هو اکمل سبقا بالاتفاق واسبق علی الاطلاق علی القول الآخر فکیف یقال علی اسبق منه بلا حجة تدل علی ذلک.
گفته شده است که علی قبل از ابوبکر اسلام آورد؛ اما علی کوچک بود و درباره اسلام یک کودک در میان علما اختلاف است. ولی بین علماء اختلافی در این نیست که اسلام ابوبکر اکمل و انفع بوده است؛ پس به اتفاق اسلام ابوبکر کامل‌تر است... پس چگونه گفته می‌شود که علی سابق‌تر از ابوبکر است بدون این که دلیل بر این مطلب دلالت کند.

۲.۱ - مکلف بودن حضرت علی

بدون تردید وبه اتفاق همه، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در آغاز بعثت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد. آن حضرت پس از سه سال دعوت مخفیانه مامور شد تا دعوتش را علنی کند. ابتدا ماموریت یافت که اقربانش را دعوت نماید از این جهت فرزندان عبدالمطلب را دعوت کرد.
طبق روایاتی که در منابع شیعه و اهلسنت آمده، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در این مجلس دعوت شد و رسول خدا همه آنها را به اسلام و یاری خود فرا خواند و فرمود:
فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیی وخلیفتی فیکم؛ کدام یکی از شما مرا در این امر رسالت یاری می‌کند بر این که برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد.
در هر سه مرتبه‌ای که حضرت این سخن را فرمود، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اعلام آمادگی کرد. و در مرتبه سوم رسول خدا فرمود: ان هذا اخی ووصیتی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا
حال سؤال این است که اگر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) مورد خطاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و قابل تکلیف نبود، چرا این اعلام آمادگی را از آن حضرت قبول کرد و صریحا ایشان را به عنوان جانشین خودش معرفی کرد؟ و از طرفی طبق آیات قرآن کریم رسول خدا معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی‌
در نتیجه اگر رسول خدا اعلام آمادگی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را پذیرفته معنایش این است که اسلام آوردنش صحیح و مورد قبول و یک فضیلت برایش محسوب می‌شود و بر اساس آن مقام جانشینی را کسب کرد.

۲.۱.۱ - استدلال مامون

مامون عباسی با حضور چهل تن از فقهای زمانش مناظره‌ای را برگزار کرد که در میان آنها قاضی القضات وی یحیی بن اکثم و نیز اسحاق بن ابراهیم یکی از فقهای دیگر وجود داشت. مامون ابتدا سؤالی را مطرح کرد و چهل تن از فقهاء درباره آن نظر دادند و مامون در پایان این نظرها قبول و یا نقد کرد؛ اما اسحاق بن ابراهیم از مامون درباره افضلیت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بعد از رسول خدا و شایستگی او برای خلافت سؤال کرد که در نتیجه این گفتگو، مامون سبقت آن حضرت را در اسلام آوردن ثابت کرد و آن را یک فضیلت بی نظیر دانست. متن قسمتی از گفتگوی مامون با اسحاق بن ابراهیم به این شرح است:

قال: یا اسحاق‌ ای الاعمال کانت افضل یوم بعث الله رسوله؟ قلت: الاخلاص بالشهادة. قال: الیس السبق الی الاسلام؟ قال: نعم قال: اقرا ذلک فی کتاب الله تعالی یقول (والسابقون السابقون اولئک المقربون) الواقعة انما عنی من سبق الی الاسلام فهل علمت احدا سبق علیا الی الاسلام؟ قلت: یا امیرالمؤمنین ان علیا اسلم وهو حدیث السن لا یجوز علیه الحکم و ابوبکر اسلم وهو مستکمل یجوز علیه الحکم قال اخبرنی ایهما اسلم قبل ثم اناظرک من بعده فی الحداثة والکمال قلت علی اسلم قبل ابی‌بکر علی هذه الشریطة
مامون گفت: ‌ای اسحاق، در روزیکه خداوند پیغمبرش را مبعوث می‌کند، چه اعمالی افضل اعمال محسوب می‌شود؟! من گفتم: اخلاص در شهادت! مامون گفت: آیا سبقت در اسلام افضل اعمال نیست؟! گفتم: آری! مامون گفت: بخوان این مطلب را در کتاب خدای تعالی که می‌گوید: و السابقون السابقون اولئک المقربون منظور و مراد خدا از سبقت گیرندگان در این آیه، کسانی هستند که در اسلام آوردن سبقت گرفته‌اند. آیا تو سراغ داری که یک نفر در آوردن اسلام، از علی بن ابیطالب سبقت گرفته باشد؟! اسحاق می‌گوید: من گفتم: ‌ای امیرمؤمنان! علی در وقتی که ایمان آورد سنش کم بود، و قلم حکم و تکلیف بر او جاری نشده بود، و ابوبکر که اسلام آورد، مرد بالغ و کاملی بود، و حکم و تکلیف بر او جائز بود! مامون گفت: تو به من بگو کدامیک اول اسلام آورده‌اند، و پس از آن من با تو در حداثت‌ سن و کمال سن مناظره و بحث کنم! من گفتم: علی بر این کیفیت قبل از ابوبکر ایمان آورد.

فقال نعم فابرنی عن اسلام علی حین اسلم لا یخلو من ان یکون رسول الله دعاه الی الاسلام او یکون الهاما من الله قال فاطرقت فقال لی یا یا اسحاق لا تقل الهاما فتقدمة علی رسول الله لان رسول الله لم یعرف الاسلام حتی اتاه جبریل عن الله تعالی قلت: اجل بل دعاه رسول الله الی الاسلام
مامون گفت: آری! اینک بگو که اسلام علی در هنگامی که اسلام آورد، به دعوت رسول خدا بود که او را به اسلام فراخواند، و یا آنکه به الهام خداوند بدون دعوت رسول خدا بوده است؟ اسحاق می‌گوید: من قدری تامل کردم که مامون به من گفت: ‌ای اسحاق: نگو به الهام از جانب خدا بوده است، که در این فرض او را بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقدم داشته‌ای! زیرا رسول خدا اسلام را نمی‌شناخت تا اینکه جبرائیل از خداوند تعالی برای او آورد. گفتم: بلی! رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به اسلام فرا خواند!

قال یا اسحاق فهل یخلو رسول الله حین دعاه الی الاسلام من ان یکون دعاه بامر الله او تکلف ذلک من نفسه قال فاطرقت فقال یا اسحاق لا تنسب رسول الله الی التکلف فان الله یقول (وما انا من المتکلفین) قلت اجل یا امیرالمؤمنین بل دعاه بامر الله
گفت: ‌ای اسحاق! چون رسول خدا او را به اسلام فرا خواند، امر از یکی از دو حال خارج نیست: یا این خواندن به امر خداوند بوده است، و یا پیغمبر از نزد خود تکلف نموده است. اسحاق می‌گوید: باز من تامل کردم! مامون گفت: به رسول خدا نسبت تکلف مده! او بدون حجت‌ خدائی از خود چیزی نمی‌آورد، و خداوند می‌فرماید: و ما انا من المتکلفین. «و من بدون برهان و حجت از جانب خدا چیزی را از نزد خود نمی‌آورم، و بر خود بطور ساختگی نمی‌بندم‌» من گفتم: بلی! ‌ای امیرمؤمنان، بلکه به امر خداوند، علی را دعوت کرده است!

قال: فهل من صفة الجبار جل ثناؤه ان یکلف رسله دعاء من لا یجوز علیه حکم؟ قلت: اعوذ بالله فقال: افتراه فی قیاس قولک اسحاق ان علیا اسلم صبیا لا یجوز علیه الحکم قد کلف رسول الله من دعاء الصبیان ما لا یطیقون فهو یدعوهم الساعة ویرتدون بعد ساعة فلا یجب علیهم فی ارتدادهم شیء ولا یجوز علیهم حکم الرسول (علیه‌السّلام) اتری هذا جائزا عندک ان تنسبه الی الله (عزّوجلّ) قلت: اعوذ بالله
مامون گفت: آیا خداوند جبار جل ذکره، اینطور است که به پیامبرانش تکلیف کند تا دعوت کنند، کسی را که حکم درباره او جائز نیست، و تکلیف نسبت‌به او ممنوع و غیر ممکن باشد؟! گفتم: من پناه می‌برم به خداوند که چنین نسبتی به او بدهم! مامون گفت: ‌ای اسحاق! تو در این قیاس گفتارت چنین می‌بینی که علی در حال طفولیت اسلام آورد، و تکلیف و حکم بر او جائز نبود، و آنگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جانب خداوند تکلیف شده است که اطفال را دعوت کند به امری که طاقت آن را ندارند؟! و رسول خدا در این ساعت آنها را می‌خواند، و در ساعت دیگر آنها برمی‌گردند، و در برگشت و ارتدادشان از اسلام، حکمی بر آنان جاری نمی‌شود، و چیزی لازم نمی‌گردد، و حکم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ارتداد آنها بلا اثر باشد، و چنین حکمی از جانب رسول خدا جائز نباشد؟! آیا چنین مطلبی در نزد تو جائز است که آن را به خداوند (عزّوجلّ) نسبت دهی؟! من گفتم: من پناه می‌برم به خداوند که چنین نسبتی را به او بدهم.

قال: یا اسحاق فاراک انما قصدت لفضیلة فضل بها رسول الله علیا علی هذا الخلق ابانه بها منهم لیعرف مکانه وفضله ولو کان الله تبارک وتعالی امره بدعاء الصبیان لدعاهم کما دعا علیا؟ قلت: بلی. قال: فهل بلغک ان الرسول دعا احدا من الصبیان من اهله وقرابته لئلا تقول ان علینا ابن‌عمه؟ قلت: لا اعلم ولا ادری فعل او لم یفعل. قال اسحاق ارایت ما لم تدره ولم تعلمه هل تسال عنه؟ قلت: لا قال فدع ما قد وضعه الله عنا وعنک...
مامون گفت: پس بنابراین من چنین می‌بینم که تو باید بگوئی که این فضیلتی که رسول خدا علی را بدان برتری بخشیده است، فضیلتی است که رسول خدا علی را بدان فضیلت از سایر مردم ممتاز و ظاهر ساخت تا مردم قیمت و فضل او را بدانند. و اگر خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را امر به دعوت اطفال به اسلام می‌کرد، باید پیامبر همه اطفال را به اسلام بخواند، همچنانکه علی را خواند؟ گفتم: آری! مامون گفت: برای اینکه تو نگوئی: علی چون پسر عموی پیغمبر بود، فلهذا او را به اسلام فرا خواند، از تو می‌پرسم: آیا چنین مطلبی بتو رسیده است که پیغمبر یک نفر از اطفال از اهل خود و از اقربای خود را به اسلام فرا خوانده باشد؟! من گفتم: نمی‌دانم، و چنین مطلبی به من نرسیده است که آیا خوانده و یا نخوانده است! مامون گفت: ‌ای اسحاق! به من بگو آیا چیزی را که نمی‌دانی و از او علم و اطلاعی نداری، آیا مورد سؤال و بازپرسی و مؤاخذه قرار خواهی گرفت؟! گفتم: نه مامون گفت: بنابراین از آنچه خداوند از ما و از تو نخواسته است دست‌بردار و رها کن!

قال فطال المجلس وارتفع النهار فقال یحیی بن اکثم القاضی یا امیرالمؤمنین قد اوضحت الحق لمن اراد الله به الخیر واثبت ما یقدر احدا ان یدفعه قال اسحاق فاقبل علینا وقال ما تقولون فقلنا کنا نقول بقول امیرالمؤمنین اعزه الله فقال والله لولا ان رسول الله قال اقبلوا القول من الناس ما کنت لاقبل منکم القول اللهم قد نصحت لهم القول اللهم انی قد اخرجت الامر من عنقی اللهم انی ادینک بالتقرب الیک بحب علی وولایته.
اسحاق می‌گوید: مجلس به طول انجامید، و روز بالا آمد و یحیی بن اکثم گفت: ‌ای امیرمؤمنان: حق را آشکار و واضح نمودی برای کسی که خداوند درباره او اراده خیر کرده است، و ثابت و استوار ساختی چیزی را که احدی قادر بر دفع آن نیست. اسحاق می‌گوید: مامون در این حال رو کرد به ما و گفت: نظریه شما چیست؟! همگی ما جماعت گفتیم: گفتار و نظریه ما همان گفتار و نظریه‌ای است که امیرمؤمنان اعزه الله اختیار کرده است! مامون گفت: سوگند به خداوند که اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌گفت: گفتار را از مردم قبول کنید، ما گفتار را از شما قبول نمی‌کردیم. بار پروردگارا! من در گفتارم راه نصیحت ایشان را پیمودم. بار پروردگارا من امر ولایت را از عهده خود خارج کردم، و از گردن خود ساقط نمودم! بار پروردگارا! من با حب علی و ولایت علی برای تقرب به سوی تو قبول تعهد می‌کنم و این طریقه را دین خود اتخاذ می‌نمایم.

مامون در این گفتگو ثابت کرد که امیرمؤمنان قابل تکلیف بوده است و گرنه رسول خدا ایشان را دعوت نمی‌کرد.

۲.۱.۲ - کلام مسعودی

مسعودی نیز عقیده‌اش بر این است از آنجای که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امیرمؤمنان را در یوم الانذار دعوت کرده، روشن می‌شود که ایشان در حد تکلیف بوده است:
ومنهم من رای انه اول من آمن، وان الرسول دعاه وهو موضع التکلیف بظاهر قوله عز وجل: وانذر عشیرتک الاقربین، وکان بدا بعلی اذ کان اقْرَبَ الناس الیه واتبعهم له؛ برخی عقیده دارد که علی اول کسی است که ایمان آورد، و رسول خدا او را دعوت کرد در حالی که او طبق آیه «وانذر عشیرتک الاقربین در جایگاه تکلیف بود و از حضرت علی (علیه‌السّلام) شروع کرد؛ زیرا وی نزدیک‌ترین مردمان به وی و تابع‌ترین مردم برای وی بود.
[۱۳] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.

بنابراین این سخن ابن‌تیمیه که چون علی (علیه‌السّلام) کودک بوده و قابل تکلیف نبوده از این جهت اسلام آوردنش ارزشی ندارد، سخنی است که از روی هوای نفس به زبان او رانده شده و هیچ پایه علمی ندارد.

۲.۲ - سن امیرمؤمنان

در سن مبارک امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن چند قول بیان شده است؛ هشت سال، نه سال، ده سال، یازده سال، و سیزده سال.

۲.۲.۱ - قول ابن‌عبدالبر

سن سیزده سالگی را ابن‌عبدالبر بعد از نقل روایت ابن‌عمر صحیح‌ترین قول می‌داند و تصریح می‌کند که این قول از ابن‌عمر از دو طریق جید نقل شده است:
وذکر ابوزید عمر بن شبة قال حدثنا سریج بن النعمان قال حدثنا الفرات بن السائب عن میمون بن مهران عن ابن‌عمر رضی الله عنهما قال اسلم علی بن ابی طالب وهو ابن‌ثلاث عشرة سنة وتوفی وهو ابن‌ثلاث وستین سنة قال ابوعمر رحمه الله هذا اصح ما قیل فی ذلک وقد روی عن ابن‌عمر من وجهین جیدین.
ابن‌عمر گفته است: ‌علی بن ابی‌طالب اسلام آورد در حالی که پسر سیزده ساله بود ... ابوعمرو گفته است: این صحیح‌ترین قول است که در این موضوع گفته شده است و از ابن‌عمر از دو طریق خوب روایت شده است.
ابن‌حجر نیز بعد از روایت ابن‌عمر سخن ابن‌عبدالبر را نقل کرده است: وعن سریج بن النعمان عن فرات بن السائب عن میمون بن مهران عن بن عمر اسلم علی وهو بن ثلاث عشرة قال بن عبدالبر هذا اصح ما قیل فی ذلک.

۲.۲.۲ - قول حسن بصری

قول دیگر از حسن بصری نقل شده که وی سن حضرت را پانزده یا شانزده سال می‌داند: واخبرنا ابوالحسین بن بشران فی جامع عبدالرزاق، انا اسماعیل بن محمد الصفار، ثنا احمد بن منصور، ثنا عبدالرزاق، انا معمر، عن قتادة، عن الحسن وغیر واحد قال: اول من اسلم علی بعد خدیجة وهو ابن‌خمس عشرة او ست عشرة سنة.
از حسن و غیر او نقل شده است که نخستین مسلمان بعد از خدیجه علی است در حالی که ۱۵ سال و یا ۱۶ سال داشتند.
[۱۶] اعظمی، محمد ضیاء الرحمن، المنة الکبری شرح وتخریج السنن الصغری، ج۵، ص۵۲۱، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة/ الریاض، الطبعة: الاولی، ۱۴۲۲هـ - ۲۰۰۱م.

بنابراین که سن حضرت سیزده، پانزده یا شانزده سال باشد، دیگر اعتراض ابن‌تیمیه بی‌مورد و حضرت علی در سن تکلیف بوده است و جایی برای اشکالات واهی او باقی نمی‌ماند و اصرار بر اشکال جز عناد و دشمنی وی را نسبت به امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) چیزی دیگری را ثابت نمی‌کند.

۲.۲.۳ - سخن ابوهلال

ابوهلال عسکری روایتی را از قول ابوبکر نقل کرده که می‌گوید: وقتی وارد مکه شدم مردم خوشحال شدند و گمان می‌کردم که با آمدن من، پیروزی بزرگی نصیبشان شده است. به سوی من جمع شدند و از ابوطالب شکایت کردند که اگر از رسول خدا حمایت نمی‌کردند ما او را کشته بودیم ... قال ابوبکر: فلما قدمت مکة استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الی وشکوا ابا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علی مخالفة دینهم؟ قالوا: بنو ابی‌طالب،
گفتم: چه کسی او را بر مخالفت دین شما متابعت می‌کرد؟ گفتند: فرزندان ابوطالب.
ابوهلال می‌گوید: وهذا یدل علی ان علیاً (علیه‌السّلام) اذ ذاک بالغ ولو کان صبیاً صغیراً لما اعتد به تابعاً؛ این روایت دلالت دارد که (علیه‌السّلام) در آن زمان بالغ بوده و اگر کودک کوچکی بود، به اوتابع نمی‌گفتند.

۲.۳ - صحت اسلام کودک

برفرض که سن حضرت علی (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن پایین‌تر از بلوغ بوده، اما علمای اهلسنت گفته‌اند اسلام کودک هم مورد قبول و صحیح است؛ چرا که در تعلق احکام در آن زمان، تمییز شرط بوده، نه بلوغ و حضرت علی (علیه‌السّلام) در سن تمییز بوده که اسلام را انتخاب کرده است و گرنه کودکی که از قوه تمییز و عقل برخوردار نباشد، دین و مذهب سرش نمی‌شود. در این زمینه روایات فراوانی در کتب اهلسنت وجود دارد که مدعای ما را ثابت می‌کند:

۲.۳.۱ - اسلام ابن‌صیاد

محمد بن اسماعیل بخاری در باب ۷۸ «باب بَاب اذا اَسْلَمَ الصَّبِیُّ فَمَاتَ هل یُصَلَّی علیه وَهَلْ یُعْرَضُ علی الصَّبِیِّ الْاِسْلَامُ» از صحیح بخاری، دو مساله را مطرح کرده و یکی از سؤالش این است که آیا بر کودک اسلام عرضه می‌شود؟ در این باب ابن‌عمر روایتی نقل کرده که رسول خدا بر ابن‌صیاد که کودک بود اسلام را عرضه کرد و او شهادت به رسالتش داد:
«۱۲۸۹ حدثنا عَبْدَانُ اخبرنا عبدالله عن یُونُسَ عن الزُّهْرِیِّ قال اخبرنی سَالِمُ بن عبدالله اَنَّ بن عُمَرَ رضی الله عنهما اخبره اَنَّ عُمَرَ انْطَلَقَ مع النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی رَهْطٍ قِبَلَ بن صَیَّادٍ حتی وَجَدُوهُ یَلْعَبُ مع الصِّبْیَانِ عِنْدَ اُطُمِ بَنِی مَغَالَةَ وقد قَارَبَ بن صَیَّادٍ الْحُلُمَ فلم یَشْعُرْ حتی ضَرَبَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیده ثُمَّ قال لابن صَیَّادٍ تَشْهَدُ اَنِّی رسول اللَّهِ فَنَظَرَ الیه بن صَیَّادٍ فقال اَشْهَدُ اَنَّکَ رسول الْاُمِّیِّینَ...»
به نقل عبدالله بن عمر، عمر با رسول خدا با گروهی به سوی ابن‌صیاد رفتند دیدند او همراه کودکان در نزد خانه‌های بلند بنی‌مغاله بازی می‌کند. و ابن‌صیاد سنش نزدیک به محدوده محتلم شدن رسیده بود. رسول خدا با دستش به او زد و فرمود: شهادت بده که من رسول خدایم. ابن‌صیاد به حضرت نگاه کرد و گفت: شهادت می‌دهم که شما رسول امییون هستید ...
در پایان روایت آمده که اسم ابن‌صیاد صاف بوده و مادرش او را به این اسم صدا کرد: «... فقالت لابن صَیَّادٍ یا صَافِ وهو اسْمُ بن صَیَّادٍ...»
عینی یکی از شارحان بخاری در ذیل این عنوان باب و روایت می‌نویسد: وفیه عرض الاسلام علی الصغیر. واحتج به قوم علی صحة اسلام الصبی ان قارب الاحتلام، وهو مقصود البخاری من تبویبه بقوله: وهل یعرض علی الصبی الاسلام؟ وجوابه: یعرض، وبه قال ابوحنیفة ومالک.
در این روایت آمده است که اسلام بر کودک عرضه شده است. گروهی به این روایت بر صحت اسلام کودک اگر نزدیک به سن احتلام باشد، استدلال کرده‌اند و مقصود بخاری نیز از باب گذاری اش همین است ...

۲.۳.۲ - اسلام کودک یهودی

بخاری و دیگر علمای اهلسنت از انس نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسلام را بر کودک یهودی که در شرف مردن بود عرضه کرد و او اسلام آورد و بعد از آن رسول خدا به خاطر مسلمان شدنش، حمد خداوند را به جای آورد:
«۱۲۹۰ حدثنا سُلَیْمَانُ بن حَرْبٍ حدثنا حَمَّادٌ وَهْوَ بن زَیْدٍ عن ثَابِتٍ عن اَنَسٍ رضی الله عنه قال کان غُلَامٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَمَرِضَ فَاَتَاهُ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَعُودُهُ فَقَعَدَ عِنْدَ رَاْسِهِ فقال له اَسْلِمْ فَنَظَرَ الی ابیه وهو عِنْدَهُ فقال له اَطِعْ اَبَا الْقَاسِمِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَاَسْلَمَ فَخَرَجَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وهو یقول الْحَمْدُ لِلَّهِ الذی اَنْقَذَهُ من النَّارِ.»
انس می‌گوید: غلام یهودی خدمت کار پیامبر بود روزی مریض شد. رسول خدا به عیادتش آمد و بالا سرش نشست. رسول خدا به او فرمود: اسلام بیاور، این کودک به سوی پدرش که در نزدش بود نگاه کرد به او گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن، پس خودش اسلام آورد. رسول خدا از نزد وی بیرون آمد و می‌گفت: سپاس خداوندی را که او را از آتش نجات داد.
عینی یکی از شارحان بخاری می‌نویسد: قیل: کان اسمه: عبدالقدوس... الحمد لله الذی انقذه من النار... وفیه: عرض الاسلام علی الصبی، ولولا صحته منه ما عرضه علیه.
گفته شده است که اسم این غلام یهودی عبدالقدوس بوده است... و طبق جمله: الحمد لله الذی انقذه من النار» رسول خدا اسلام را بر کودک عرضه کرد و اگر اسلام آوردن کودک صحیح نمی‌بود، رسول خدا این کار را انجام نمی‌داد.
ابن‌حجر که یکی از شارحان بخاری است نیز می‌نویسد: قوله «باب کیف یعرض الاسلام علی الصبی» ذکر فیه حدیث بن عمر فی قصة بن صیاد... وکان اذ ذاک لم یحتلم فانه یدل علی المدعی ویدل علی صحة اسلام الصبی وانه لو اقر لقبل لانه فائدة العرض.
قول بخاری «باب کیف...» در این باب روایت ابن‌عمر را در قصه ابن‌صیاد ذکر کرده و او در سنی بود که محتلم نمی‌شد ... این روایت دلالت می‌کند که اسلام ‌آوردن کودک صحیح است و اگر کودک اقرار به اسلام بکند مورد قبول است؛ زیرا فائده عرضه اسلام همین است.
و در جای دیگر می‌نویسد: ثم اورد المصنف فی الباب احادیث ترجح ما ذهب الیه من صحة اسلام الصبی اولها حدیث بن عمر فی قصة بن صیاد ... وکان اذ ذاک دون البلوغ.
مصنف در این باب روایاتی را آورده که عقیده وی را در صحت اسلام کودک رجحان می‌دهد. نخستین روایتش از ابن‌عمر درباره ابن‌صیاد است ... وی در آن زمان در سن کمتر از بلوغ بود.
شمس‌الدین حنبلی در کتاب «تنقیح تحقیق احادیث التعلیق»، این دو روایت بخاری را دلیل بر صحت اسلام کودک می‌داند:
والدلیل علی صحة اسلام الصبی ما رواه البخاری فی صحیحه قال: کان غلام یهودی یخدم النبی فمرض فاتاه النبی یعوده فقعد عند راسه فقال له: اسلم، ... وکذا النبی عرض علی صیاد الاسلام وهو غلام لم یبلغ، وقال: من قال: لا اله الا الله دخل الجنة ...

۲.۳.۳ - اسلام کودکان

طبرانی روایتی را از مسلم تمیمی نقل کرده که در سریه (جنگی که رسول خدا در آن حضور نداشت) رفتیم و تعدادی از کودکان به پیشنهاد من مسلمان شدند و بعد از برگشت، رسول خدا پاداش و ثواب این که ما آنها را به اسلام دعوت کردیم و مسلمان شدند، را بر شمرد. متن روایت این است:
«حدثنا ابوزُرْعَةَ عبدالرحمن بن عَمْرٍو الدِّمَشْقِیُّ ثنا ابومُسْهِرٍ ح وَحَدَّثَنَا مُوسَی بن هَارُونَ ثنا الْحَکَمُ بن مُوسَی قَالا ثنا صَدَقَةُ بن خَالِدٍ عن عبدالرحمن بن حَسَّانٍ ثنا الْحَارِثُ بن مُسْلِمٍ التَّمِیمِیُّ عن ابیه قال بَعَثَنَا رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی سَرِیَّةٍ فلما هَجَمْنَا علی الْقَوْمِ تَقَدَّمْتُ اَصْحَابِی علی فَرَسِی فَاسْتَقْبَلَنَا النِّسَاءُ وَالصِّبْیَانُ یَضِجُّونَ فقلت لهم تُرِیدُونَ اَنْ تُحَرِّزُوا اَنْفُسَکُمْ قالوا نعم قلت قُولُوا اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ فَقَالُوهَا فَجَاءَ اَصْحَابِی فَلامُونِی فَقَالُوا اَشْرَفْنَا علی الْغَنِیمَةِ فَمَنَعْتَنَا ثُمَّ انْصَرَفْنَا الی رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقال ما تَدْرُونَ ما صَنَعَ لقد کَتَبَ اللَّهُ له من کل اِنْسَانٍ کَذَا وَکَذَا مِنَ الاَجْرِ ...»

مسلم بن تمیمی می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را در سریه‌ای فرستاد. هنگامی‌که بر آنها حمله کردیم من از یاران پیش دستی کردم و جلو رفتم. دیدیم زنان و کودکان گریه می‌کنند. من به آنها گفتم: می‌خواهید جانتان را نگه دارید؟ گفتند: بلی. گفتم: بگویید: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. آنها این شهادتین را گفتند. یاران من آمدند مرا ملامت کردند و گفتند: ما به غنیمت دست می‌یافتم ولی مانع شدید. وقتی نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برگشتیم فرمود: میدانید چه کار کردید؟ خداوند برای هر فردی از شما چنین و چنان پاداشی را نوشته است ...
جلال‌الدین سیوطی این روایت را دلیل بر صحت اسلام کودک ذکر کرده و می‌نویسد: الثانی عشر فی صحة اسلام الصبی الممیز استقلالا وجهان ... قلت ومما یدل لصحته من الحدیث ما رواه ابوداود فی سننه عن مسلم التمیمی قال بعثنا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی سریة فلما هجمنا علی القوم تقدمت اصحابی علی فرس فاستقبلنا النساء والصبیان یضجون فقلت لهم تریدون ان تحرزوا انفسکم قالوا نعم ...
من می‌گویم: از روایاتی که بر صحت آن دلالت دارد روایت مسلم تمیمی است که ابوداود آن را درس سنن نقل کرده است ...

۲.۴ - دیدگاه علمای اهل سنت

در این قسمت سخنان علمای اهلسنت را در صحت اسلام صبی بیان می‌کنیم:

۲.۴.۱ - ابوحنیفه

ابوحنیفه رئیس مذهب احناف، اسلام آوردن کودک را صحیح می‌داند. قول وی و استدلالش را فخر رازی شافعی این‌گونه نقل کرده است:
الخامسة: اسلام الصبی صحیح عند ابی‌حنیفة، ... قال ابوحنیفة دلّت هذه الآیة علی صحة اسلام الصبی لان قوله: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ اَلْقَی اِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) عام فی حق الصبی، وفی حق البالغ؛ اسلام کودک در نزد ابوحنیفه صحیح است. وی گفته است: این آیه دلالت بر صحت اسلام کودک دارد. زیرا قول خدای متعال: ولا تقولوا لمن القی ... عام است و شامل صبی و بالغ می‌شود.
ماوردی شافعی نیز بعد از قول ابوحنیفه استدلال دیگر ایشان را متذکر شده است: وقال ابوحنیفة: یصح اسلام الصبی وردته ولا یقتل بها. احتجاجا: بما روی عن النبی (ص) انه قال: کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه ان ینصرانه او یمجسانه حتی یعرب عن لسانه، فاما شاکراً واما کفوراً). فاقتضی ان یکون ما اعرب لسانه عنه من الاسلام او الردة صحیحاً، ولانه ممن یصح منه فعل العبادة، فصح منه الاسلام والردة کالبالغ.
ابوحنیفه گفته است: اسلام کودک و مرتد شدن او صحیح است اما اگر مرتد شود، کشته نمی‌شود. دلیل ابوحنیفه روایت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که فرمود: هر نوزادی بر فطرت الهی زاده می‌شود اما پدر و مادرش او را یهودی و یا نصرانی یا مجوسی می‌گرداند تا این که خود کودک زبانش باز شود؛ پس او یا شاکر است و یا کفران کننده. مقتضای روایت این است که آنچه را کودک به زبانش می‌راند از اسلام و یا ارتداد، صحیح است. و اگر از کسی که انجام عبادتش را صحیح باشد، اسلام و رده اش نیز همانند فرد بالغ صحیح باشد.

۲.۴.۲ - شیبانی

شیبانی از دوستان و همفکران و مصاحب ابوحنیفه است. وی در کتاب «السیر الکبیر» تصریح دارد که اصحاب ما اسلام کودک را صحیح می‌دانند و دراین‌باره می‌گوید:
ولا خلاف انه لم یکن بالغاً حین اسلم وعلیه دل قوله: سبقتکم الی الاسلام طراً... غلاماً ما بلغت اوان حلم وانما حققنا هذا لاعتماد اصحابنا علی هذا الحدیث فی صحة اسلام الصبی؛ اختلافی نیست در این که علی وقتی اسلام آورد، بالغ نبوده است و بر این مطلب قول خودش دلالت می‌کند که فرمود: از همه به اسلام آوردن پیشگام شدم در حالی که پسری بودم که هنوز به حد احتلام نرسیده بودم.

۲.۴.۳ - احمد بن حنبل

احمد بن حنبل پیشوای حنابله اسلام کودک هفت ساله را قبول دارد در حالی که حداقل سن حضرت را طبق قول مورد اتفاق، ده سال ذکر کرده‌اند. سخن وی را تعدادی از علمای اهلسنت نقل کرده‌اند. شمس‌الدین حنبلی می‌نویسد:
والمنصوص عن الامام احمد صحة اسلام ابن‌سبع سنین؛ آنچه از امام احمد تصریح شده، صحت اسلام پسر هفت ساله است.

۲.۴.۴ - بیهقی

بیهقی نیز عقیده دارد که اسلام آوردن کودک صحیح است و برای اثبات مدعایش به سه روایت استدلال کرده که طبق این روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسلام را بر یک پسر یهودی، و ابن‌صیاد، عرضه کرده است. این سخن بیهقی را ابن‌حجر عسقلانی این‌گونه آورده است:
وَاحْتَجَّ الْبَیْهَقِیُّ علی صِحَّةِ اسْلَامِ الصَّبِیِّ بِحَدِیثِ اَنَسٍ کان غُلَامٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الحدیث وَفِیهِ اَنَّهُ مَرِضَ فَعَرَضَ علیه الْاِسْلَامَ فَاَسْلَمَ وَاَخْرَجَهُ الْبُخَارِیُّ وَبِحَدِیثِ بن عُمَرَ اَنَّهُ عُرِضَ الْاِسْلَامُ علی بن صَیَّادٍ وهو لم یَبْلُغْ الْحُلُمَ مُتَّفَقٌ علیه وَبِحَدِیثِ مُرُوهُمْ بِالصَّلَاةِ لِسَبْعٍ اَخْرَجَهُ اَصْحَابُ السُّنَنِ.
بیهقی بر صحت اسلام کودک به روایت انس درباره کودک یهودی که خدمت‌گذار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود احتجاج کرده و در این روایت آمده است که وی مریض شد رسول خدا اسلام را به او عرض کرد و اسلام آورد. این روایت را بخاری آورده است. و نیز به روایت ابن‌عمر استدلال کرده است که رسول خدا اسلام را بر این صیاد در حالی که در سن احتلام نرسیده بود، عرضه کرد. این روایت مورد اتفاق است.
و نیز به روایت «فرزندانتان را در سن نه سالگی به نماز امر کنید» استدلال کرده است.

۲.۴.۵ - عبدالرحمن بن‌ جوزی

عبدالرحمن ابوالفرج ابن‌جوزی نیز همین عقیده را دارد و می‌نویسد: مسالة یصح اسلام الصبی وردته... لنا ما روی احمد ان علیا اسلم وهو ابن‌ثمان سنین وروی ابن‌شاهین ان علیا والزبیر اسلما ابناء ثمان سنین وفی لفظ رواه ابومحمد الخلال انه اسلم علی وله عشر سنین وقد تمدح بذلک فقال... سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی
اسلام آوردن کودک و رده آن صحیح است ... دلیل ما روایت احم است که علی (علیه‌السّلام) اسلام آورد در حالی که هشت سال داشت. ابن‌شاهین روایت کرده است که علی و زبیر در حالی که هشت سال سن داشتند، ایمان آوردند. و در تعبیر دیگر ابومحمد خلال آورده است که علی در سن ده سالگی اسلام آورد و خودش را اینگونه ستایش کرد ...

۲.۴.۶ - سبط بن جوزی

سبط ابن‌جوزی نیز آورده که علمای ما اسلام آوردن کودک را صحیح می‌داند و بر اثبات این مطلب دو دلیل ارائه کرده و می‌گوید اسلام آوردن کودک در نزد علمای ما صحیح است و نظر احمد بن حنبل نیز همین است:
مسالة یصح اسلام الصبی عند علمائنا الثلاثة وهو قول احمد... ونعنی بالصحة ترتیب احکام الاسلام علیه نحو الارث من اقاربه المسلمین وحرمان المیراث من اقاربه المشرکین وحل نکاح المسلمة له وحرمة نکاح المشرکة علیه وعصمة دمه وماله وبطلان الخمر والخنزیر لنا ما روی ان علیا رضی الله عنه اسلم وهو ابن‌ثمان سنین خ د وروی الخلال انه اسلم وهو ابن‌عشر سنین وقد تمدح: وقال سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلولا ان اسلامه صحیح لما افتخر به. والعمومات ایضا کقوله امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فیجب ان یحرم التعرض لدمه وقال کل مولود یولد علی الفطرة.

مقصود ما از صحت، این است که احکام اسلام همانند: ارث بردن از نزدیکان مسلمان و محروم شدن از میرات نزدیکان مشرک، حلیت نکاح با زن مسلمان، حرمت نکاح با زن مشرک، محترم بودن خون و مال او... برایش مترتب می‌شود. دلیل ما این است که روایت شده که علی در سن هشت سال اسلام آورد... ودلیل دیگر عموماتی است که از رسول خدا نقل شده که فرمود: من مامور شدم با مردم جنگ کنم تا این که کلمه شهادتین به زبان جاری کنند. وقتی این کلمه را گفتند، جانش در امان و ریختن خونش حرام است. و نیز فرموده است: هر نوزادی بر فطرت اسلام زاده می‌شود.

۲.۴.۷ - زیلعی

زیلعی حنفی بعد از این که روایت جابر را نقل کرده، تصریح می‌کند که رسول خدا طبق این روایت، ایمان علی (علیه‌السّلام) را صحیح دانسته است:
رُوِیَ عن جَابِرٍ اَنَّهُ علیه الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ قال (کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ علی الْفِطْرَةِ حتی یُعْرِبَ عنه لِسَانُهُ فاذا اَعْرَبَ عنه لِسَانُهُ فَاِمَّا شَاکِرًا وَاِمَّا کَفُورًا) رَوَاهُ اَحْمَدُ وَصَحَّحَ علیه الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ ایمَانَ عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه وقد کان آمَنَ صَبِیًّا وَافْتِخَارُهُ بِذَلِکَ مَعْرُوفٌ.
از جابر روایت شده است که رسول خدا فرمود: هر مولودی بر فطرت اسلام متولد می‌شود ...این روایت را احمد نقل کرده و رسول خدا ایمان علی (علیه‌السّلام) را تصحیح کرده در حالی که او در کودکی ایمان آورده و افتخار حضرت به این مساله معروف است.

۲.۴.۸ - شمس‌الدین حنبلی

شمس‌الدین حنبلی نیز می‌نویسد: مسالة (۵۸۳): یصح اسلام الصبی، وردته.

۲.۴.۹ - بابرتی

حُسَامِ‌الدین حُسَیْنٍ السِّغْنَاقِیِّ در کتاب «النِّهَایَة»، درباره نفقه کودک بحثی را مطرح کرده و بابرتی که شرحی بر این کتاب نوشته، ذیل آن تصریح نموده که اسلام آوردن کودک عاقل مورد قبول است:
وَقَوْلُهُ (وَنَفَقَةُ الصَّغِیرِ وَاجِبَةٌ عَلَی اَبِیهِ وَاِنْ خَالَفَهُ فِی دِینِهِ) بِاَنْ اَسْلَمَ الِابْنُ بِنَفْسِهِ وَالْاَبُ کَافِرٌ اَوْ عَلَی الْعَکْسِ لِمَا اَنَّ اسْلَامَ الصَّبِیِّ الْعَاقِلِ وَارْتِدَادَهُ صَحِیحٌ.
قول حسام‌الدین که گفته: «نفقه کودک بر پدرش واجب است هرچند در دین او نباشد» صورت مساله اش این است که پسر اسلام آورد و پدر کافر باشد و یا برعکس بازهم نفقه فرزند بر پدر واجب است؛ زیرا اسلام آوردن کودک عاقل و ارتداد وی صحیح است.

۲.۴.۱۰ - زکریا انصاری

انصاری شافعی در بحث این که چرا اسلام آوردن علی (علیه‌السّلام) در این سن صحیح و مورد قبول است، به سخن بیهقی استدلال کرده و آن این که تعلق احکام بر مکلف بعد از هجرت و در سالی که جنگ خندق به وقوع پیوست منوط به بلوغ بوده است اما قبل از آن تعلق احکام منوط به تمییز بوده و علی (علیه‌السّلام) در زمانی که اسلام آورد ممیز بود:
وانما صح اسلام علی رضی الله عنه فی صغره لان الاحکام کما قال البیهقی انما تعلقت بالبلوغ بعد الهجرة فی عام الخندق اما قبلها فهی منوطة بالتمییز وکان علی ممیزا حین اسلم.
اسلام ‌آوردن علی در حال کودکی صحیح است؛ زیرا تعلق احکام به مکلف چنانچه بیهقی گفته: بعد از هجرت منوط به بلوغ بود اما قبل از آن منوط به تمییز بوده و علی (علیه‌السّلام) نیز در هنگام اسلام آوردن ممیز بوده است.

۲.۴.۱۱ - حموی

حموی حنفی (متوفای۱۰۹۸هـ) وقتی قول مذهب حنفی را (اسلام الصبی العاقل یصح عندنا بلا خلاف بین اصحابنا فی احکام الدنیا والآخرة جمیعا) درباره صحت اسلام کودک نقل کرده، دلیل می‌آورد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی را به اسلام دعوت کرد و ایشان هم اسلام آورد و رسول خدا اسلام او را تحسین کرد:
وجه قول اصحابنا ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دعا علیا الی الاسلام وهو ابن‌سبع فاسلم وحسن اسلامه وکان یفتخر باسلامه فی صغره ویقول سبقتکم الی الاسلام طرا غلاما ما بلغت اوان حلمی.
دلیل قول اصحاب ما این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی را به اسلام دعوت کرد در حالی که او پس نه ساله بود، پس اسلام آورد و اسلامش را تحسین کرد. و خود او به اسلام آوردنش در حال کودکی افتخار می‌کرد و می‌گفت: ...

۲.۴.۱۲ - عبدالقادر عوده

عبدالقادر عوده می‌نویسد: بسیاری از کسانی که اسلام ‌آوردن کودک را صحیح می‌دانند، محدوده سن را در نظر ندارند؛ بلکه عقل کودک را شرط صحت می‌دانند:

والفقهاء الذین یصححون اسلام الصبی الذی یعقل یشترطون لصحة اسلامه شرطین: اولهما: ان یعقل الاسلام ومعناه، وان یعلم ان الله تعالی ربه لا شریک له وان محمدًا عنده ورسوله، وهذا الشرط لا خلاف علیه لان الطفل الذی لا یعقل لا یتحقق عنده اعتقاد الاسلام. ثانیهما: ان یکون عمره عشر سنوات، وهو شرط غیر متفق علیه. واکثر من یصححون اسلام الصبی لم یشترطوا ذلک ولم یحددوا له حدًا من السنین، وحجة من یشترطون عشر سنوات ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امر بضرب الصبیان علی الصلاة لعشر، وهذا هو مذهب الحنابلة، علی ان هناک روایة عن احمد بتصحیح اسلام الصبی اذا بلغ سبع سنوات لان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قال: مروهم بالصلاة لسبع، فدل ذلک علی صحة عباداتهم فیکون حدًا لصحة اسلامهم، وبعض الفقهاء یری تصحیح اسلام الصبی اذا بلغ خمس سنوات.

فقهایی که اسلام کودک را صحیح می‌دانند، دو چیز را شرط می‌دانند: اول این که اسلام و معنای اسلام را بداند، و بداند که خداوند شریکی ندارد و پیامبر فرستاده از جانب خداوند است. در تحقق این شرط کسی اختلاف نظر ندارند؛ زیرا کودکی که عقل ندارد و عاقل نباشد، اعتقاد به اسلام در نزد او محقق نیست. شرط دوم این که عمرش ده سال باشد؛ اما بر وجود این شرط، همه اتفاق نظر ندارند. بسیاری از کسانی که اسلام کودک را صحیح می‌دانند، این را شرط نکرده‌اند و محدوده سنی خاص را قایل نشده‌اند. اما دلیل کسانی که این را شرط می‌دانند این است که رسول خدا دستور داد کودک ده ساله را به خاطر نمازش بزنید. این مذهب حنبلی است. علاوه بر این که از احمد نقل شده است که وی اسلام کودک نه ساله را تصحیح کرده است؛ زیرا رسول خدا دستور داد بر این که کودک را در این سن باید به نماز وادار کرد. این روایت دلالت دارد که عبادت آنها صحیح است پس اسلامش هم صحیح است. برخی از فقهاء عقیده دارند که اسلام آوردن کودک پنج ساله هم صحیح است.

۲.۴.۱۳ - نتیجه مطالب

طبق نظرات علمای اهلسنت که بیان شد، اسلام آوردن کودک صحیح و پذیرفته است و یک نوع فضیلت برای اوست. شرایطی را که آنها برای قبولی اسلام یک کودک در نظر گرفته‌اند در امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) فراهم بوده است؛ زیرا
اولا: حضرت علی عاقل بوده‌اند و دلیل بلوغ عقلی او این است که قبل از بزرگسالانی همانند ابوبکر، به محض بعثت پیامبر تشخیص داد که اسلام دین وحیانی و نجات بخش است و ایمان آورد.
ثانیا: طبق برخی اقوال ایشان پانزده و یا شانزده سال و یا حداقل ده ساله بوده و در این صورت کودک نیست بلکه نوجوان است. برفرض اصرار آنها اگر کودک هم باشند، کودک در این سنین، خوبی را از بدی به صورت فوق العاده تشخیص می‌دهند.
هرچند گفته‌اند که محدوده سنی شرط ضروری برای صحت اسلام نیست بلکه مهم همان بلوغ عقلی و سن تمییز است که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) دارای این شرایط بوده است. ‌

۲.۵ - اسلام صحابه در کودکی

جالب است که وهابیون و دشمنان حضرت علی (علیه‌السّلام) تنها به اسلام آودن آ‌ن حضرت اشکال می‌گیرند؛ اما در مورد اسلام سایر صحابه در ابتدای بعثت که طبق روایات اهلسنت، همسن حضرت علی و یا کوچک‌تر از ایشان بودند و به دعوت افراد دیگر اسلام آوردند، اشکالی وارد نکرده‌اند!

۲.۵.۱ - عبدالله بن عمر

بیهقی می‌نویسد عبدالله بن عمر قبل این که پدرش عمر بن خطاب اسلام بیاورد، در سن کوچکی مسلمان شد:
وقد قیل ان حفصة وعبدالله اسلما قبل ابیهما وعبدالله کان صغیرا حینئذ فانما تم اسلامه باسلام ابیه والله اعلم؛ گفته شده است که حفصه و عبدالله قبل از پدرشان اسلام آوردند و عبدالله در آن زمان کوچک بود، اسلام او با اسلام آوردن پدرش کامل شد.
صنعانی نیز در کتاب «سبل السلام شرح بلوغ المرام من ادلة الاحکام» می‌نویسد:
(وعن عبدالله بن عمر رضی الله عنهما) هو بن عمر بن الخطاب اسلم عبدالله صغیرا بمکة واول مشاهده الخندق وعمر وروی عنه خلائق کان من اوعیة العلم ...؛ عبدالله بن عمر همان پسر عمر بن خطاب است که در مکه در حالی که کوچک بود اسلام آورد ...

۲.۵.۲ - زبیر بن عوام

احمد بن زهیر بعد از معرفی ابوبکر، تصریح می‌کند که عثمان بن عفان و زبیر بن عوام به دست ابوبکر مسلمان شدند:
وکان ابوبکر انسب قریش لقریش، واعلم قریش بها وبما کان فیها من خیر وشر، وکان رجلاً مالفاً لقومه سهلاً؛ فاسلم علی یدیه فیما بلغنی: عثمان بن عفان والزبیر بن العوام.
طبق روایت احمد بن حنبل، زبیر بن عوام نیز در سن هشت سالگی ایمان آورده است: «۵۹۰۷ وجدت فی کتاب ابی‌بخط یده حدثنا قتیبة بن سعید قال حدثنا اللیث بن سعد عن ابی‌الاسود ان الزبیر بن العوام اسلم وهو بن ثمان سنین فجعل عمه یعذبه بالدخان کی یترک الاسلام فیابی الزبیر فلما رای عمه الا یترکه ترکه.»
در کتاب پدرم با خط خودش دیدم که از ابوالاسود که زبیر بن عوام در سن هشت سالگی اسلام آورد و عمویش او را با دود او را اذیت می‌کرد تا این که اسلام را ترک کند؛ اما زبیر از ترک اسلام پرهیز می‌کرد. وقتی عمویش مقاومت او را دید او را رها کرد.
این روایت را طبرانی به صورت روشن‌تر این‌گونه آورده است: «۳۹ حدثنا ابویَزِیدَ الْقَرَاطِیسِیُّ ثنا اَسَدُ بن مُوسَی ثنا عبدالله بن وَهْبٍ ثنا اللَّیْثُ بن سَعْدٍ عن ابی‌الاَسْوَدِ قال اَسْلَمَ الزُّبَیْرُ بن الْعَوَّامِ وهو بن ثَمَانِ سِنِینَ وَهَاجَرَ وهو بن ثَمَانَ عَشْرَةَ وکان عَمُّ الزُّبَیْرِ یُعَلِّقُ الزُّبَیْرَ فی حَصِیرٍ وَیُدَخِّنُ علیه بِالنَّارِ وهو یقول ارْجِعْ الی الْکُفْرِ فیقول الزُّبَیْرُ لا اَکْفُرُ اَبَدًا.»
ابن‌قدامه و برخی دیگر آورده‌اند که علی و زبیر در سن هشت سالگی اسلام آوردند: «وقال عروة اسلم علی والزبیر وهما ابنا ثمان سنین وبایع النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابن‌الزبیر لسبع او ثمان سنین ولم یرد النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی احد اسلامه من صغیر ولا کبیر.»
عروه گفته است: علی و زبیر در سن هشت سالگی اسلام آوردند و زبیر با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سن هفت یا هشت سالگی بیعت کرد و رسول خدا اسلام هیچ کسی را (از بزرگ و کوچک) رد نکرد.

۲.۵.۳ - طلحه و ابن‌ابی‌وقاص

برخی از روایات درباره طلحة بن عبیدالله و سعد بن ابی‌وقاص دلالت دارد که آنها با حضرت علی هم سن وسال بوده‌اند. ابن‌عبدالبر دو روایت را دراین‌باره نقل کرده است.
روایت اول: «قال واخبرنا ابراهیم بن المنذر الحزامی قال حدثنا محمد بن طلحة قال حدثنا اسحاق بن یحیی بن طلحة عن عمه موسی بن طلحة قال کان علی ابن‌ابی طالب والزبیر بن العوام وطلحة بن عبیدالله وسعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم عدادا واحدا؛ اسحاق بن یحیی از عمویش موسی بن طلحه نقل کرده است که علی بن ابی‌طالب، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله و سعد بن ابی‌وقاص در یک سن بودند.»

روایت دوم: «واخبرنا عبدالله بن محمد بن عبدالمؤمن قال حدثنا اسماعیل بن علی الخطبی قال حدثنا عبدالله بن احمد بن حنبل قال حدثنا هجین ابوعمر قال حدثنا حبان عن معروف عن ابی جعفر قال کان علی وطلحة والزبیر فی سن واحدة؛ ابوجعفر می‌گوید: علی و طلحه و زبیر در یک سن بودند.»

در روایت دیگر از عایشه نقل شده است بعد از این که ابوبکر مسلمان شد طلحه، زبیر و سعد بن ابی‌وقاص را به اسلام دعوت کرد و آنها مسلمان شدند. بنابراین آنها در سن کمتر از بلوغ مسلمان شده‌اند.
ابراهیم بیهقی روایت عایشه را این‌گونه آورده است: «روی عن عائشة، رضی الله عنها، قالت: خرج ابوبکر، رضی الله عنه، یرید رسول الله، (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قبل الاسلام وکان له صدیقاً فی الجاهلیة فلقیه ... ومضی ابوبکر حتی اتی طلحة بن عبیدالله والزبیر بن العوام وسعد بن ابی‌وقاص فدعاهم الی الاسلام فاسلموا.»

۲.۵.۴ - عائشه

طبق تصریح علمای اهلسنت، عایشه دختر ابوبکر هجدهمین نفر مسلمان است که در سن کودکی اسلام ‌آورد.

ابن‌اسحاق یکی از سیره‌نویسان معروف اهلسنت، اسامی مهاجران را که اسلام آورده‌اند ذکر کرده و درباره عایشه دختر ابوبکر می‌نویسد که وی در حالی که کوچک بود اسلام آورد: ... ثم اسلم ناس من قبائل العرب منهم سعید بن زید ابن‌عمرو بن نفیل اخو بنی عدی بن کعب وامراته فاطمة بنت الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی اخت عمر بن الخطاب واسماء بنت ابی‌بکر وعائشة بنت ابی‌بکر وهی صغیرة.

ابن‌هشام نیز نام عائشه را جزء کسانی می‌آورد که در سال اول بعثت ایمان آورد در حالی که هنوز کودک بوده است: اسلام اسماء وعائشة ابنتی ابی‌بکر وخباب بن الآرت واسماء بنت ابی‌بکر وعائشة بنت ابی‌بکر وهی یؤمئذ صغیرة وخباب بن الارت حلیف بنی زهرة.

احمد بن زهیر نیز می‌نویسد: قال ابن‌اسحاق: ثم اسلم بعد طلحة بن عبدالله، ... واسماء بنت ابی‌بکر الصدیق، وعائشة بنت ابی‌بکر وهی صغیرة، ...

بیقهی نیز می‌نویسد: قال یونس عن ابن‌اسحاق وعثمان بن مظعون الجمحی ... واسماء بنت ابی‌بکر وعائشة بنت ابی‌بکر وهی صغیرة.

ابن‌عبدالبر (متوفای ۴۶۳هـ) می‌نویسد: ... ثم اسلم ابوعبیدة ابن‌الجراح و ابوسلمة بن عبدالاسد ... واسماء بنت ابی‌بکر الصدیق وعائشة بنت ابی‌بکر الصدیق وهی صغیرة.

مقدسی (متوفای۵۰۷ هـ) می‌نویسد: وممن سبق اسلامه ابوعبیدة بن الجراح والزبیر بن العوام وعثمان بن مظعون... ومن النساء اسماء بنت عمیس الخثعمیة امراة جعفر ابن‌ابی‌طالب وفاطمة بن الخطاب امراة سعید بن زید بن عمرو واسما بنت ابی‌بکر وعائشة وهی صغیرة فکان اسلام هؤلاء فی ثلاث سنین ورسول الله یدعو فی خفیة قبل ان یدخل دار ارقم بن ابی‌الارقم.
کسانی که در اسلام آوردن بر دیگران سبقت گرفتند: ابوعبیده جراح ... و از زنان اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی‌طالب... و عائشه که در آن زمان خردسال بود. این افراد در سال سه سال اول بعثت که رسول خدا مخفیانه مردم را به ایمان دعوت می‌کرد، اسلام آوردند، قبل از آن که رسول خدا وارد خانه ارقم بن ابی‌الارقم بشوند.

سلیمان بن موسی‌ اندلسی (متوفای۶۳۴هـ) نیز از قول ابن‌اسحاق نقل کرده است: ثم اسلم ابوعبیدة عامر بن عبدالله بن الجراح... وعائشة بنت ابی‌بکر الصدیق وهی صغیرة... وجماعة سوی هؤلاء سماهم ابن‌اسحاق.

نووی (متوفای۶۷۶ هـ) در تهذیب الاسماء می‌نویسد: وذکر ابوبکر بن ابی‌خیثمة فی تاریخه عن ابن‌اسحاق ان عائشة اسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر انسانا ممن اسلم؛ ابن‌خیثمیه در تاریخش از ابن‌اسحاق نقل کرده است که عاشه در کودکی و بعد از هیجده نفر ایمان آورد.

ابن‌کثیر دمشقی (متوفای۷۷۴هـ) از علمای بلندآوازه اهلسنت می‌نویسد: وقد سرد ابن‌اسحاق اسماء من اسلم قدیما من الصحابة رضی الله عنهم. قال: ثم اسلم ابوعبیدة، ... وعائشة بنت ابی بکر، وهی صغیرة.

۲.۵.۵ - ماحصل بحث

خلاصه این بحث آن شد که چطور ابن‌تیمیه، به اسلام هیچ یک از طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عائشه و عبدالله به عمر اشکال نمی‌گیرد، در حالی ‌که علمای اهلسنت، اسلام آوردن آنها در سن هشت تا ده سالگی را دلیل فضیلت آنها می‌دانند! اما وقتی نوبت به اسلام حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌رسد، این حتی فضیلت هم نیست!


این سخن، مانند آن است که کسی بگوید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از مبعث کافر بوده و سپس مسلمان شده است! مقصود از اولین مسلمان، اعتراف به نبوت حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از بعثت است.

۳.۱ - دیدگاه مسعودی

مسعودی در این قسمت سخنان زیبایی دارد که کمر وهابیت را می‌شکند. وی می‌نویسد:
وقد تنوزع فی علی بن ابی‌طالب کرم اللهّ وجهه واسلامه، فذهب کثیر من الناس الی انه لم یشرک باللّه شیئاً فیستانف الاسلام، بل کان تابعاً للنبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی جمیع افعاله مقتدیاً به، وبلغ وهو علی ذلک، وان الله عصمه وسدده ووفقه لتبعیته لنبیه (علیه‌السّلام)؛ لانهما کانا غیر مضطرین ولا مجبورین علی فعل الطاعات، بل مختارین قادرین، فاختارا طاعة الرب، وموافقة امره، واجتناب منهیاته.
درباره اسلام آوردن علی بن ابی‌طالب اختلاف است. بسیاری از مردم عقیده دارند که ایشان هرگز به خداوند شرک نورزید تا این که بگوییم اسلامش را از سر گرفت؛ بلکه او تابع رسول خدا در تمام افعالش بود و به ایشان اقتداء می‌کرد و به این روش بالغ شد. و خداوند ایشان را نگه داشت و تایید کرد و برای پیروی از پیامبرش موفق ساخت؛ زیرا پیامبر و ایشان مجبور و مضطر به عبادت کردن نبودند بلکه به اختیار خود قادر بر آن بودند؛ از این جهت آنها اطاعت پروردگار، موافقت امر خدا و دوری از منهیاتش را اختیار کردند.
[۶۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.


۳.۲ - سخن آل‌نوح

در این زمینه یکی از علمای شیعه، کلام جالبی دارد که به آن اشاره می‌کنیم:
واما نحن فلا نقول انه اول من اسلم بالمعنی الذی یحاوله ابن‌کثیر وقومه لان البدئة به تستدعی سبقا من الکفر ومتی کفر امیرالمؤمنین حتی یسلم ومتی اشرک بالله حتی یؤمن وقد انعقدت نطفته علی الحنیفیة البیضاء واحتضنه حجر الرسالة وغذته ید النبوة وهذبه الخلق النبوی العظیم فلم یزل مقتصا اثر الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل ان یصدع بالدین الحنیف وبعده
ما اولین مسلمان بودن حضرت را به معنی که ابن‌کثیر و طرفدارانش تلاش دارند آن را ثابت کند، قبول نداریم؛ که لازمه شروع اسلام، سابقه کفر است! امیرمومنان چه زمانی کافر بوده است تا اسلام آورد؟ و چه زمانی به خدا مشرک بود تا ایمان آورد؟ در حالی که نطفه وی بر دین روشن حنیف (دین حضرت ابراهیم) بسته شد و در دامن نبوت رشد قرار گرفت و دست نبوت به او غذا داد و اخلاق بزرگ نبوی او را پرورش داد؛ و همیشه پیرو رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود قبل از اینکه عمل به دین اسلام کند و بعد آن.


۱. حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، ص۱۲۹، تحقیق:عبدالرحیم مبارک، ناشر:مؤسسة عاشوراء للتحقیقات والبحوث الاسلامیة - مشهد:تاسوعا، ۱۳۷۹.    
۲. ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۳. ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۴. ثعلبی نیسابوری، احمد بن محمد، الکشف والبیان، ج۹، ص۲۳۲، تحقیق:ابی‌محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق نظیر الساعدی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۲ه-۲۰۰۲م.    
۵. دمشقی، عبدالعزیز بن عبدالسلام، تفسیر القرآن/ اختصار النکت للماوردی، ج۳، ص۲۷۳، تحقیق:عبدالله بن ابراهیم الوهبی، ناشر:دار ابن‌حزم - بیروت، الطبعة:الاولی ۱۴۱۶ه/ ۱۹۹۶م.    
۶. تمیمی داری غزی، تقی‌الدین بن عبدالقادر، الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة، ج۱، ص۵۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۷. دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۱۶۹، تحقیق:ثروت عکاشة، ناشر:دار المعارف - القاهرة.    
۸. ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۹. ابن‌أثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳.    
۱۰. نجم/سوره۵۳، آیه۳.    
۱۱. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۱۲. اندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۳۵۲.    
۱۳. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۱۴. ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۱۵. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۶.    
۱۶. اعظمی، محمد ضیاء الرحمن، المنة الکبری شرح وتخریج السنن الصغری، ج۵، ص۵۲۱، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة/ الریاض، الطبعة: الاولی، ۱۴۲۲هـ - ۲۰۰۱م.
۱۷. عسکری، حسن بن عبدالله، الاوائل للعسکری، ج۱، ص۱۳۳.    
۱۸. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۳.    
۱۹. عینی، بدر الدین، عمدة القاری، ج۸، ص۱۶۸.    
۲۰. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴.    
۲۱. عینی، بدر الدین، عمدة القاری، ج۸، ص۱۷۵-۱۷۶.    
۲۲. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۱۷۲.    
۲۳. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری، ج۳، ص۲۲۰.    
۲۴. حنبلی، شمس‌الدین، تنقیح تحقیق احادیث التعلیق، ج۴، ص۲۴۳.    
۲۵. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۴۳۳، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.    
۲۶. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الاشباه والنظائر، ج۱، ص۲۲۱، دار النشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی ۱۴۰۳.    
۲۷. رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۹۰.    
۲۸. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج۱۳، ص۱۷۱، تحقیق:علی محمد معوض - عادل احمد عبدالموجود، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۹ ه -۱۹۹۹م.    
۲۹. شیبانی، محمد بن حسن، السیر الکبیر، ج۱، ص۲۰۳، تحقیق:د. صلاح‌الدین المنجد دار النشر:معهد المخطوطات - القاهرة، الطبعة:طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۳۰. حنبلی، شمس‌الدین، تنقیح تحقیق احادیث التعلیق، ج۳، ص۲۴۳.    
۳۱. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تلخیص الحبیر فی احادیث الرافعی الکبیر، ج۳، ص۱۶۸.    
۳۲. ابن جوزی، ابوالفرج، التحقیق فی احادیث الخلاف، ج۲، ص۲۳۴، تحقیق:مسعد عبدالحمید محمد السعدنی، دار النشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی- ۱۴۱۵.    
۳۳. سبط بن الجوزی، شمس‌الدین، ایثار الانصاف فی آثار الخلاف، ج۱، ص۲۴۵، تحقیق:ناصر العلی الناصر الخلیفی، ناشر:دار السلام - القاهرة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۸ه.    
۳۴. زیلعی، فخر‌الدین، تبین الحقائق شرح کنز الدقائق، ج۳، ص۳۸۷، دار النشر:دار الکتب الاسلامی، القاهرة، ۱۳۱۳ه.    
۳۵. حنبلی، شمس‌الدین، تنقیح تحقیق احادیث التعلیق، ج۳، ص۱۰۹، تحقیق:ایمن صالح شعبان، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۹۹۸م.    
۳۶. بابرتی، محمد بن محمد، العنایة شرح الهدایة، ج۴، ص۴۱۳.    
۳۷. انصاری، زکریا بن محمد، فتح الوهاب بشرح منهج الطلاب، ج۱، ص۳۱۸.    
۳۸. حموی، شهاب‌الدین، غمز عیون البصائر شرح کتاب الاشباه والنظائر (لزین العابدین ابن‌نجیم المصری)، ج۳، ص۳۱۹، تحقیق:شرح احمد بن محمد حموی، دار النشر:دار الکتب العلمیة - لبنان/بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۵ه - ۱۹۸۵م.    
۳۹. عوده، عبدالقادر، التشریع الجنائی فی الاسلام ج۲، ص۷۱۷.    
۴۰. بیهقی، احمد بن حسین، سنن البیهقی الکبری، ج۶، ص۳۳۶.    
۴۱. صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام شرح بلوغ المرام من ادلة الاحکام، ج۱، ص۲۵.    
۴۲. احمد بن زهیر بن حرب، اخبار المکیین، ج۱، ص۱۸۵.    
۴۳. شیبانی، احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال، ج۳، ص۴۴۸، تحقیق:وصی الله بن محمد عباس، ناشر:المکتب الاسلامی، دار الخانی - بیروت، الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۸ - ۱۹۸۸.    
۴۴. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۲۲، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.    
۴۵. مقدسی، عبدالله بن احمد بن قدامة، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۱۴.    
۴۶. ابواسحاق، ابراهیم بن محمد، المبدع فی شرح المقنع، ج۷، ص۴۸۳.    
۴۷. طبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۵۷، ناشر:دار الکتب المصریة - مصر.    
۴۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۴۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۵۰. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوئ، ج۱، ص۵۷، تحقیق:عدنان علی، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت/ لبنان - الطبعة:الاولی۱۴۲۰ه - ۱۹۹۹م.    
۵۱. محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن‌اسحاق (المبتدا والمبعث والمغازی)، ج۱، ص۱۴۳.    
۵۲. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۶.    
۵۳. احمد بن زهیر بن حرب، اخبار المکیین، ج۱، ص۱۸۶.    
۵۴. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج۲، ص۱۷۴، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۵۵. ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الدرر، ج۱، ص۳۹، دار النشر:طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۵۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۴، ص۱۴۶، ناشر:مکتبة الثقافة الدینیة – بورسعید.    
۵۷. کلاعی اندلسی، سلیمان بن موسی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۱۷۳.    
۵۸. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، ج۲، ص۳۵۱.    
۵۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۵۳.    
۶۰. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۶۱. آل‌نوح، کاظم، طرق حدیث الائمة الاثنا عشر، ص۵۷.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امیرالمومنین (علیه‌السّلام)، نخستین مسلمان».    






جعبه ابزار