پیرمحمد پسر عمرشیخ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیرْمُحَمَّد (۷۸۱-۸۱۲ ق/ ۱۳۷۹- ۱۴۰۹م)، فـرزند ارشد عمر شیخ (۷۵۳-۷۹۶ق/۱۳۵۲-۱۳۹۴م)، دومین پسر
امیر تیمور گورکانی و حکمران
فارس است.
پس از
قتل عمر شیخ در لشکرکشی سال ۷۹۶ق، درقلعۀ خرماتو در نزدیکی
بغداد،
پیرمحمد به دستور تیمور، جانشین پدر شد و به حکمرانی فارس رفت.
پیرمحمد بارها در لشکرکشیهای تیمور شرکت کرده، و مأموریتهای مهم یافته بود
چنان که در ۷۹۸ق به دستور تیمور برای سرکوب شورش سلطان محمد، پسر ابوسعید طبسی به
یزد رفت. سلطان محمد گریخت و سرانجام به قتل رسید.
پیرمحمد در ۸۰۲ ق در
شیراز به اندیشۀ نافرمانی افتاد، اما امیرسعید برلاس که در آن هنگام از سوی تیمور مأمور ادارۀ شیراز بود، پیرمحمد را دستگیر، و در پهن دژ شیراز زندانی کرد و پس از چندی وی را به اردوی تیمور فرستاد
و حکومت فارس نیز به رستم، برادر پیرمحمد داده شد.
اما در ۸۰۵ ق/ ۱۴۰۲م امیـرتیمور پیرمحمد را بخشود و به
حکومت فارس گماشت.
پس از درگذشت تیمور (۸۰۷ ق)، پیرمحمد حمایت خود را از شاهرخ (۷۷۹-۸۰۵ ق) اعلام کرد و به نام وی
سکه زد و خطبه خواند؛ زیرا مادر پیرمحمد، ملکت آغا پس از قتل همسرش، به امر تیمور به
ازدواج شاهرخ درآمده بود.
شاهرخ نیز پیرمحمد را بر حکومت فارس ابقا کرد (قزوینی، ص۳۱۱). اختلاف میان شاهزادگان تیموری و امرای آنها پس از
مرگ تیمور، همواره موجب ناآرامیها و نزاعهای بسیار میشد. پیرمحمد نیز با این مشکلات در حوزۀ فرمانروایی خویش مواجه بود. او پس از سازماندهی لشکریان فارس و دیگر نواحی قلمروخویش، امور اداری را سر و سامان داد
و حکومت یزد را به برادرش اسکندر سپرد.
در ۸۰۷ق پیرمحمد همراه اسکندر برای مطیع کردن امیرایدکو، حاکم
کرمان بدان سو لشکر کشید. مردم شهر بر اثر
محاصره دچار سختی و صدمات بسیار شدند و گروه بیشماری
مقتول و
اسیر گردیدند. سرانجام با میانجیگری
صوفی بزرگ،
شاه نعمتالله ولی محاصره خاتمه یافت و میان طرفین
صلح شد.
در همین سال امیر سعید برلاس که در زندان برادر پیرمحمد، میرزا رستم بود، گریخت و به شیراز رفت. پیرمحمد نیز او را پناه داد و در زمرۀ امرای خویش درآورد. این پیشامد موجب کدورت میان دو برادر شد.
در ۸۰۹ ق که امیرایدکو درگذشت، اسکندر طمع در کرمان کرد و پیامی به پیرمحمد فرستاد و بیآنکه منتظر پاسخ شود، به سوی کرمان لشکر کشید.
پیرمحمد نیز در مقابل، با
حیله او را به شیراز کشاند و دستگیر، و روانۀ
خراسان کرد.
اسکندر به
طبس گریخت، سپس به
اصفهان رفت و با رستم متحد شد. هر دو برادر در ۸۰۹ ق برای رویارویی با پیرمحمد رهسپار شیراز شدند و آنجا را به محاصره گرفتند و چون بدان دست نیافتند، نواحی اطراف را غارت کردند.
پیرمحمد نیز به اصفهان لشکر کشید و برادران را در گندُمان (از نواحی
بروجن) درهم شکست.
وی پس از سر و سامان دادن به امور اصفهان، آنجا را به پسرش عمر شیخ واگذار کرد و خود به شیراز بازگشت.
در ۸۱۱ ق پیرمحمد برای به اطاعت درآوردن حکمرانان حویزه (هویزه) و شوشتر، و نیز سعید برلاس که در لشکرکشی رستم به شیراز از وی حمایت کرده بود، به
خوزستان رفت. آنان هر ۳ با تقدیم هدایایی، به اطاعت گردن نهادند.
در همان سال با وساطت شاهرخ، اسکندر به شیراز بازگشت و با
استقبال گرم پیرمحمد روبهرو شد.
سالبعد که پیرمحمد برای تصرف دوبارۀ کرمان بدان سو حرکت کرد، در «منزل دوچاهه» بهدست خواجه حسین شربتدار (که پیرمحمد او را از طبابت به
امارت رسانده بود
) و نیز چند تن دیگر از مخالفان خود به
قتل رسید.
مورخان پیرمحمد را به
اخلاق و اوصاف حمیده و ادب دوستی ستودهاند.
(۱) بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۲) بیانی، شیرین، تاریخ آل جلایر، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۳) حافظ ابرو،
عبدالله،
زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴) روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۵) یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۶) صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۷) سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م.
(۸) غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهانآرا، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۹) فسایی، حسن، فارس نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، جتهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۰) فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۳۹ش.
(۱۱) قزوینی، یحیی، لب التواریخ، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۲) میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۳) نظامالدین، شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد پناهی سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) یزدی، حسن، جامع التواریخ حسنی، به کوشش حسین مدرسی طباطبایی و ایرج افشار، کراچی، ۱۹۸۷م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «پیرمحمد»، شماره۵۶۱۴.