پهلوانی در ادب فارسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پهلوانی در
ادب فارسی را در آثار فارسی مثل شاهنامه، گرشاسپنامه، سامنامه و فرامرزنامه و ...بررسی میکنیم.
اگر بپذیریم که
شاهنامه فردوسی از ۳ دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده است،
عمدهترین بخش آن، بخش پهلوانی، از آغاز دوره
کیانیان تا اسکندر است. به گواهی شاهنامه، در این دوره همواره دو گروه، ایران را پاس میداشتند، یکی شاهان که از نژاد فریدوناند و دیگری پهلوانان که در رأس آنان
خاندان گرشاسپ قرار دارند. قابل توجه است که در اساطیر کهن نیز هم فریدون و هم گرشاسپ به گونهای ضحاک را در بند کردهاند.
جهان پهلوانی بالاترین مرتبه برای پهلوانان شاهنامه است. بنابر شاهنامه، سام،
رستم و زَریر
افتخار جهان پهلوانی داشتهاند. خاندان گرشاسپ که در
سیستان (
زابل) سکنا و فرمانروایی داشتند، مشهورترین و مطرحترین پهلواناناند.
رستم دلاورترین و نامدارترین آنان است و در دورهای طولانی از
حکومت کیانیان حضور دارد، اما در شاهنامه به گرشاسپ
پهلوان (که در
ادبیات پهلوی گاه او را سام نامیدهاند) توجهی نشده است، بلکه عظمت و شخصیت او نیز به
رستم اختصاص یافته است.
برخی از محققان نیز گرشاسپ را همان سام جد
رستم دانستهاند.
ویژگی بارز
رستم و دیگر پهلوانان، دلاوری و زورآوری خارقالعاده آنان است.
اسدی طوسی
که جای دلاوریها و پهلوانیهای گرشاسپ را در شاهنامه خالی یافته، در شرح پهلوانی و گندآوری گرشاسپ،
مثنوی حماسی گرشاسپنامه را سروده است. پس از شاهنامه چندین مثنوی حماسی دیگر در شرح پهلوانی خاندان
رستم سروده شده است که کهنترین آنها همان گرشاسپنامه در شرح دلاوریهای نیای بزرگ
رستم است.
دیگری
سامنامه منسوب به
خواجوی کرمانی،
شاعر سده ۸ق است که از
عشق نریمان به پریدخت، دختر خاقان
چین و زاده شدن سام از او و سپس
وصف پهلوانیهای سام سخن می
گوید.
درباره فرزندان و نوادگان
رستم هم چندین مثنوی حماسی سرودهاند.
فرامرزنامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) راجع به فرامرز، پسر
رستم، و بانو گشسبنامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) درباره دختر زورآور و پهلوان صفت
رستم، بانوگشسب است.
جهانگیرنامه سروده قاسم مادح (چ تهران، ۱۳۸۰ش) در شرح حال جهانگیر پسر
رستم از دختر مسیحای عابد است که مانند سهراب در جستوجوی پدرش،
رستم، به
ایران میرود و دلاوریها و قهرمانیها از خود نشان میدهد، سرانجام
رستم او را میشناسد، اما برعکسِ سهراب به دست پدر کشته نمیشود.
برزونامه منسوب به
عطایی رازی (چ تهران، ۱۳۸۲ش) درباره پهلوانیهای برزو، پسر سهراب است که به جستوجوی
رستم به ایران میرود و با خویشان خود میجنگد، اما سرانجام او را میشناسند و این بار نیز
رستم مرتکب خطای پسرکشی نمیگردد. ظاهراً سازندگان این داستانها به گونهای خواستهاند پایان اسفناک و اندوهبار داستان
رستم و سهراب را جبران کنند.
مثنوی شهریارنامه سروده
عثمان مختاری، شاعر سده ۵ و ۶ ق که گزارشی است از پهلوانیهای شهریار، فرزند برزو،
نیز درخور ذکر است. طرح داستان نیز به طرح جهانگیرنامه و برزونامه میماند.
از دیگر پهلوانان نامدار خاندان
رستم، آذر برزین پسر فرامرز است که بهمن اسفندیاران در جریان خونخواهی پدرش اسفندیار و بر دار کردن فرامرز و به اسارت گرفتن خاندان
رستم، او را نمیکشد.
در روایت نقالی شاهنامه، گذشته از داستانهای شاهنامه همه داستانهای خاندان
رستم نیز مذکور است.
پس از خاندان گرشاسپ، مهمترین پهلوانانی که در شاهنامه، ایران زمین را پاس میدارند و در جنگهای ایرانیان با
تورانیان دلاوری و پهلوانی از خود نشان میدهند، گودرز کشوادگان و فرزندان و نوادگان او هستند که نامهای اشکانی دارند؛ از آن جملهاند: گودرز، گیو و بیژن.
در شاهنامه پهلوانی به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه تورانیان، دشمنان ایرانیان، نیز پهلوانان دلاوری دارند که از جمله آنان، پهلوان دانا و خردمند بارگاه
افراسیاب، پیرانِ ویسه است.
گذشته از آنکه شاهنامه و دیگر مثنویهای حماسیای که تحت تأثیر شاهنامه سروده شدهاند، جلوهگاه پهلوانی در
ادب فارسیاند، این معنا را میتوان در حماسههای منثور عامیانه فارسی که از دیرباز به وسیله نقالان و افسانهپردازانِ دوره گرد ساخته و پرداخته شده است، نیز جستوجو کرد. قهرمان اصلی این دست از قصهها همانند شاهنامه، شاهان و شاهزادگان و اشرافزادگاناند،
اما یاران وفادار آنان در جنگها و ستیزها به جای آنکه مانند شاهنامه، پهلوان نامیده شوند، بیشتر عیار نامیده میشوند؛ مثلاً در داستان سمک عیار، سمک، عیارِ دلاور خورشیدشاه، در قصه حمزه یا رموز حمزه، عمروِ بن امیه ضمری، عیار خاص حمزه صاحبقران، و در
اسکندرنامه کبیر ِ
عهد صفوی، مهتر نسیم عیار، شاطر و عیارِ اسکندر ذوالقرنین است. در این گونه قصهها، عیاران در واقع همان پهلواناناند، چنانکه سمک قهرمان سمک عیار که عیار است،
پهلوان نیز نامیده شده است
و در
حسین کرد شبستری که از همین دست حماسههای عامیانه است، پهلوانان همان کارهای عیارانِ قصههایی نظیر رموز حمزه و اسکندرنامه کبیر را انجام میدهند؛ مثلاً هنگام شب جامه شبروی (جامه سراپاسیاه) میپوشند، کلاه عیاری دُم روباهی بر سر میگذارند، بر کلاهِ خود پَری به نام ابلق میزنند، زنگ و زنجیر بر کمر میبندند، ابزارهای عیاری را چون داروی بیهوشی، نیچه، شمعچه، خنجر و کاردِ نقبزنی در کیسه خاصی به نام جُلبندی میگذارند و به شبروی و دزدی میروند، به خانهها و خزانهها نقب میزنند و یا با طناب از دیوارها و باروهابالا میروند، با نیچه عیاری صاحبان خانهها را بیهوش میکنند یا به آنان بیهوش دارو میخورانند و سپس آنان را به درخت میبندند و چوب میزنند و ناخنهایشان را میکنند، ریش و بروتشان را میتراشند و اموالشان را به تاراج میبرند و میگریزند.
در ادب فارسی، گذشته از آثار حماسی ملی و قصههای نقالان، با حماسههای مذهبی نیز روبهرو میشویم که قهرمانان آنها نیز به پهلوانی ستوده شدهاند. قهرمان اصلی بیشتر این حماسهها، از جمله خاوراننامه از خوسفی بیرجندی (چ تهران، ۱۳۸۱ش) و
حمله حیدری، اثر میرزا محمد رفیع باذل (چ تهران، علمی)،
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است که همچون پهلوانان حماسههای ایرانی
وصف شده است؛.
(۱) ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۳ش.
(۲) اسدیطوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۳) افشاری، مهران، مقدمه بر هفت لشکر، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۴) ایرانشاه، ابن ابیالخیر، بهمننامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۵) بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۶) کردشبستری، حسین، به کوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۷) خواجوی کرمانی، سامنامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، ۱۳۱۹ق.
(۸) صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۹) فرامرزنامه، به کوشش مجید سرمدی، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۱۰) فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، ۱۹۶۳-۱۹۷۱م.
(۱۱) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۱۲) مختاری، عثمان، شهریارنامه، دیوان، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۳) مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۴) مولوی، مثنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۵) مینوی، مجتبی، نقد حال، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۶) Hanaway WL، Formal Elements in the Persian Popular Romances، Review of National Literatures، ۱۹۷۱، volII.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «پهلوانی در ادب فارسی»، شماره۵۵۸۰.