پاره کردن قباله فدک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در منابع
شیعه و
اهلسنت نقل شده است که
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) جهت مطالبه
فدک، نزد
ابوبکر رفت و پس از گفتگو و اقامه شاهدان، ابوبکر نامهای را برای عاملش در فدک جهت برگشت آن برای حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) نوشت؛ اما
عمر آن را از حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد.
روایات
فریقین در گزارش اصل این ماجرا (یعنی پارهشدن سند به دست
عمر) موافق هستند. در روایات شیعه جزئیات دیگری نیز نقل شده که با مطالعه متون روایات، مطلب بیشتر روشن خواهد شد، از اینرو، ضروری است که موضوع مورد سؤال را در هر دو منبع بررسی نماییم.
سبط بن جوزی از علمای اهلسنت میگوید: پس از اینکه ابوبکر سخنان شاهدان حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) را شنید، نامه رد فدک را برای آن حضرت نوشت؛ اما
عمر از راه رسید و آن نامه را پاره کرد.
حلبی شافعی در کتاب «
السیرة الحلبیه» سخنان سبط ابن جوزی را اینگونه نقل کرده است:
«وفی کلام سبط ابن الجوزی رحمه الله انه رضی الله تعالی عنه کتب لها بفدک ودخل علیه عمررضی الله تعالی عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بمیراثها من
ابیها فقال مماذا تنفق علی المسلمین وقد حار بتک العرب کما تریثم اخذ
عمر الکتاب فشقه.»
«در کلام سبط
بن جوزی آمده است که ابوبکر برای فاطمه ((
سلاماللهعلیها)) سند و نامهای برای ایشان درباره فدک نوشت. در همین هنگام،
عمر بر ابوبکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابوبکر گفت: نامهای است که برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشتهام.
عمر گفت: از کدام منبعی برای مردم
انفاق خواهی کرد در حالی که
عرب علیه تو بپا خواستهاند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.»
طبق گزارش
فتحالدین حنفی در کتاب «
فلک النجاة» از سخنان سبط ابن جوزی، حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) با ابوبکر در حالی که او روی
منبر بود، گفتگو کرد و ابوبکر بعد از منبر، نامه رد فدک را نوشت:
«الرابع عشر: قال (السید) فی رسالة (الزهراء) ناقلا عن الامام نور الدین علی
بن برهان الحلبی الشافعی فی کتاب (انسان العیون فی سیرة الامین والمامون): قال سبط ابن الجوزی فی تذکرة خواص الامة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) الی
ابی بکر، وهو علی (المنبر) فقالت یا ابا بکر افی کتاب الله ان ترث ابیک، ولا ارث
ابی، فاستعبر ابوبکر باکیا ثم قال بابی ابوک، وبابی انت، ثم نزل فکتب لها (بفدک)، ودخل علیه
عمر فقال ما هذا قال کتبته لفاطمة میراثها من
ابیها، فقال فماذا تنفق علی المساکین، وقد حاربتک العرب، ثم اخذ
عمر الکتاب فشقه. (وکذا فی السیرة الحلبیة).»
«چهاردهم: سید در رساله «الزهرا» از حلبی شافعی در کتاب «انسان العیونفی سیرة الامین والمامون»، نقل کرده که سبط ابن جوزی در کتاب «
تذکرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیه(وآله)) نزد ابوبکر آمد در حالی که او روی منبر بود. فرمود: ای ابوبکر آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت میراث ببری و من از پدرم
ارث نبرم؟ ابوبکر به گریه افتاد و گفت: پدرم فدای پدرت و شما باد. از منبر پایین آمد و نامه رد فدک را برای ایشان نوشت.
عمر بر ابوبکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابوبکر گفت: برای فاطمه در مورد میراث پدرش نوشتهام.
عمر گفت: از کدام منبعی برای فقیران انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد. در
سیره حلبیه نیز چنین آمده است.»
روایاتی که در منابع شیعه نقل شده، نیز تصریح دارند بر اینکه
عمر سند فدک را از دست حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد.
سیدمرتضی در کتاب «
الشافی» ابتدا درباره اصل ماجرا میفرماید:
«وقد روی ان ابا بکر لما شهد لها امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) کتب
بتسلیم فدک الیها فاعترض
عمر قضیته فخرق ما کتبه.»
«روایت شده است هنگامی که
امیرمؤمنان برای حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها)
شهادت دادند، ابوبکر نامه و سندی نوشت که فدک را
تسلیم آن حضرت نماید،
عمر اعتراض کرد و آنچه را نوشته بود پاره کرد.»
آنگاه این روایت ذیل را از امیرمؤمنان (علیه
السّلام) نقل کرده است:
«روی ابراهیم
بن محمد الثقفی عن ابراهیم
بن میمون قال حدثنا عیسی
بن عبدالله
بن محمد
بن عمر بنعلی
بن ابی طالبعن ابیه عن جده عنجد ابیه علی علیهم
السلام قال جاءت فاطمة (علیهاالسّلام) الی
ابی بکر وقالت: ان
ابی اعطانی فدکا وعلی یشهد لی وام ایمن قال ما کنت لتقولی الا الحق نعم قد اعطیتک ایاها، ودعا بصحیفة من ادم فکتب لها فیها فخرجت فلقیت
عمر فقال: من این جئت یا فاطمة قالت من عند
ابی بکر اخبرته ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) اعطانی فدک وعلی یشهد وام ایمن فاعطانیها وکتبها لی فاخذ
عمر منها الکتاب، ثم رجع الی
ابی بکر فقال: اعطیت فاطمة فدک وکتبت بها لها؟ قال: نعم قال
عمر: علی یجر الی نفسه وام ایمن امراة، وبصق فی الصحیفة ومحاها.
«علی (علیه
السّلام) فرمود: فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود: پدرم فدک را به من بخشیده است و علی (علیه
السّلام) و
امایمن بر این قضیه شهادت میدهند. ابوبکر گفت: هر آنچه شما میفرمایید حق است، بلی آن را رسول خدا به شما عطا کرده است. ابوبکر صحیفهای از پوست را خواست و برگشت فدک را برای حضرت نوشت، حضرت زهرا از نزد وی خارج شد.
عمر در میان راه او را دید و گفت: از کجا میایی ای فاطمه؟ ایشان پاسخ داد از نزد ابوبکر، و به او خبر دادم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فدک را به من بخشیده است و علی (علیه
السّلام) و امایمن بر آن شهادت میدهند. ابوبکر فدک را به من پس داد و نامه آن را نوشت.
عمر این نامه را از حضرت گرفت و نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا شما فدک را به فاطمه برگرداندی و برایش نوشتی؟ ابوبکر گفت: بلی،
عمر گفت: علی به نفع خودش شهادت میدهد و امایمن هم زن است. آنگاه
عمر آب دهانش را روی این صحیفه انداخت و نوشتههای آن را محو کرد.»
این روایت در چند منبع ذکر شده است.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش شهادت امیرمؤمنان و امایمن درباره فدک از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده و در آن تصریح شده است که
عمر قباله فدک را از دست حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد:
حَدَّثَنِی
اَبِی عَنِ ابْنِ
اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُثْمَانَ
بْنِ عِیسَی وَ حَمَّادِ
بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه
السّلام) قَالَ لَمَّا بُویِعَ لِاَبِی بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْاَمْرُ عَلَی جَمِیعِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ بَعَثَ اِلَی فَدَکَ فَاَخْرَجَ وَکِیلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) اِلَی
اَبِی بَکْرٍ، فَقَالَتْ یَا اَبَا بَکْرٍ مَنَعْتَنِی عَنْ مِیرَاثِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ اَخْرَجْتَ وَکِیلِی مِنْ فَدَکَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بِاَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِی عَلَی ذَلِکَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِاُمِّ اَیْمَنَ فَقَالَتْ لَا اَشْهَدُ- حَتَّی اَحْتَجَّ یَا اَبَا بَکْرٍ عَلَیْکَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فَقَالَتْ اَنْشُدُکَ اللَّهَ، اَ لَسْتَ تَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قَالَ اِنَّ اُمَّ اَیْمَنَ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَی، قَالَتْ فَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ اَوْحَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) «فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَکَ لِفَاطِمَةَ بِاَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِیٌّ (علیه
السّلام) فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ- فَکَتَبَ لَهَا کِتَاباً بِفَدَکَ وَ دَفَعَهُ اِلَیْهَا- فَدَخَلَ
عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْکِتَابُ فَقَالَ ابوبکر: اِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِی فَدَکَ وَ شَهِدَتْ لَهَا اُمُّ اَیْمَنَ وَ عَلِیٌّ فَکَتَبْتُ لَهَا بِفَدَکَ،
فَاَخَذَ
عُمَرُ الْکِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُوَ قَالَ هَذَا فَیْءُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَالَ اَوْسُ
بْنُ الْحَدَثَانِ وَ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ یَشْهَدُونَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بِاَنَّهُ قَالَ: اِنَّا مَعَاشِرَ الْاَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ- فَاِنَّ عَلِیّاً زَوْجُهَا یَجُرُّ اِلَی نَفْسِهِ- وَ اُمَّ اَیْمَنَ فَهِیَ امْرَاَةٌ صَالِحَةٌ- لَوْ کَانَ مَعَهَا غَیْرُهَا لَنَظَرْنَا فِیهِ-فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) مِنْ عِنْدِهِمَا بَاکِیَةً حَزِینَةً-...»
«از
عثمان بن عیسی و
حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیه
السّلام) فرمود: وقتی با ابوبکر بیعت شد و
خلافت او بر همه مهاجر و
انصار محقّق و ثابت شد، فردی را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را از آنجا اخراج کند. در پی این اقدام، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود: ای ابوبکر! مرا از میراث پدرم محروم کردی و نماینده مرا از فدک بیرون کردی در حالی که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دستور
خدا آنرا برای من قرار داده بود. ابوبکر گفت: برای اثبات این مطلب، شاهدانی اقامه کن. حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) امایمن را آورد، امایمن گفت: ای ابوبکر من پیش از
احتجاج با تو درباره فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، شهادت نمیدهم. امایمن گفت: شما را به خدا
سوگند میدهم، آیا شما میدانید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: امایمن از اهل
بهشت است؟ ابوبکر گفت: بلی. امایمن گفت: پس من شهادت میدهم که خدا به رسولش
وحی فرستاد «حق ذوی القربی را بده» آنگاه رسول خدا فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد. پس از آن علی (علیه
السّلام) آمده همانند شهادت امایمن شهادت دادند. ابوبکر برای فاطمه (
سلاماللهعلیها) درباره فدک سند و نامهای نوشت و آنرا به ایشان سپرد. در این هنگام
عمر وارد شد و گفت: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه درباره فدک ادعا کرد و امایمن و علی بر آن شهادت دادند من هم این نامه را نوشتم.
عمر نامه را از حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد و گفت: این مال
مسلمانان است،
اوس بن حدثان و
عایشه و
حفصه شاهد بودند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: ما گروه
پیامبران چیزی را به ارث نمیگذاریم آنچه را گذاشتهایم
صدقه است؛ زیرا علی شوهر فاطمه به نفع خود سخن میگوید و امایمن نیز زن صالحهای است ولی اگر همراه او زن دیگری شهادت میداد ما تجدید نظر میکردیم. حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) از نزد آنها گریهکنان بیرون رفت....»
مرحوم
طبرسی نیز در کتاب «
الاحتجاج»، این روایت را با همین سند نقل کرده است:
«عَنْ حَمَّادِ
بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه
السّلام) قَالَ لَمَّا بُویِعَ ابوبکر وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْاَمْرُ عَلَی جَمِیعِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ بَعَثَ اِلَی فَدَکَ مَنْ اَخْرَجَ وَکِیلَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ (علیهاالسّلام) اِلَی
اَبِی بَکْرٍ ثُمَّ قَالَتْ لِمَ تَمْنَعُنِی مِیرَاثِی مِنْ
اَبِی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وَ اَخْرَجْتَ وَکِیلِی مِنْ فَدَکَ وَ قَدْ جَعَلَهَا لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بِاَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی؟ فَقَالَ هَاتِی عَلَی ذَلِکِ بِشُهُودٍ فَجَاءَتْ بِاُمِّ اَیْمَنَ فَقَالَتْ لَهُ اُمُّ اَیْمَنَ لَا اَشْهَدُ یَا اَبَا بَکْرٍ حَتَّی اَحْتَجَّ عَلَیْکَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) اَنْشُدُکَ بِاللَّهِ اَ لَسْتَ تَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قَالَ اُمُّ اَیْمَنَ امْرَاَةٌ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ بَلَی قَالَتْ فَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَوْحَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَکاً لَهَا طِعْمَةً بِاَمْرِ اللَّهِ فَجَاءَ عَلِیٌّ (علیه
السّلام) فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ فَکَتَبَ لَهَا کِتَاباً وَ دَفَعَهُ اِلَیْهَا فَدَخَلَ
عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْکِتَابُ؟ فَقَالَ اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) ادَّعَتْ فِی فَدَکَ وَ شَهِدَتْ لَهَا اُمُّ اَیْمَنَ وَ عَلِیٌّ (علیه
السّلام) فَکَتَبْتُهُ لَهَافَاَخَذَ
عُمَرُ الْکِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَفَتَفَلَ فِیهِ وَ مَزَّقَهُ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) تَبْکِی.»
«از حمّاد
بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیه
السّلام) فرمود: وقتی با ابوبکر
بیعت شد و خلافت او بر همه مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردی را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را از آنجا اخراج کند. در پی این اقدام، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدری محروم نموده و نمایندهام را از آنجا بیرون کردی، حال اینکه پدرم آنجا را به دستور خدا برای من قرار داده بود؟
ابوبکر گفت: بر این مطلب شاهد بیاور، آن حضرت نیز امّایمن را آورد، و او گفت:
پیش از اینکه شهادت و
گواهی بدهم باید از تو-ای ابوبکر- بپرسم: تو را به خدا قسم آیا این فرمایش پیامبر را قبول داری که فرمود: «امّایمن یکی از زنان بهشتی است»؟
گفت: آری قبول دارم، گفت: بنابراین من نیز شهادت میدهم که
خداوند عزیز و جلیل بر پیامبر وحی فرستاد که: «حقّ نزدیکانت را بده» پس آن رسول گرامی نیز فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد.
سپس علیّ (علیه
السّلام) نیز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با دیدن آن، ابوبکر نیز مجاب شده و نامهای نوشته و به حضرت زهرا داد، در این حال
عمر وارد شده و گفت: این نامه چیست؟ گفت: فاطمه ادّعای فدک را نموده و امّایمن و علیّ برای او شهادت دادند!
عمر نامه را از دست حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) گرفت و روی آن آب دهان انداخت و پاره کرد!. حضرت زهرا نیز گریهکنان خارج شد.»
مرحوم علامه مجلسی نیز این روایت را از تفسیر علی
بن ابراهیم قمی در
بحار نقل کردهاند:
۲۸ ۲۸ - تفسیر علی
بن ابراهیم:
ابی، عن ابن
ابی عمیر، عن عثمان
بن عیسی وحماد
بن عثمان، عن
ابی عبدالله علیه
السلام: مثله. وفیه: فاخذ
عمر الکتاب من فاطمة (علیهاالسّلام) فمزقه، ... فخرجت فاطمة صلوات الله علیها من عند هما باکیة حزینة...
این روایتی را که مرحوم علی ابن ابراهیم قمی و طبرسی نقل کردهاند از نظر سند صحیح است، چنانچه یکی از محققان معاصر بر صحت سند آن تصریح کرده است:
«وکذلک روی علی
بن ابراهیم القمی بسند صحیح فی تفسیر قوله تعالی (فآت ذا القربی حقه والمسکین وابن السبیل) حدیثا مقاربا لما ذکره الشیخ المفید، فقد روی عن ابیه، عن ابن
ابی عمیر، عن عثمان
بن عیسی وحماد
بن عثمان، عن
ابی عبدالله الصادق (علیه
السّلام) انه قال: (لما بویع لابی بکر واستقام له الامر علی جمیع المهاجرین والانصار بعث الی فدک فاخرج وکیل فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) منها فجاءت فاطمة (علیهاالسّلام) الی
ابی بکر... فاخذ
عمر الکتاب من فاطمة فمزقه... فخرجت فاطمة (علیهاالسّلام) من عندهما باکیة حزینة...»
«همچنین علی
بن ابراهیم قمی با سند صحیح در تفسیرش ذیل آیه «فآت ذا القربی حقه والمسکین وابن السبیل» روایت نزدیک و مشابه به روایت
شیخ مفید نقل کرده است....
مرحوم شیخ مفید از امام صادق (علیه
السّلام) روایت را با سند دیگر چنین نقل کرده است:
(حدیث فدک) ابو محمد، عن عبدالله
بن سنان، عن
ابی عبدالله (علیه
السّلام) قال: لما قبض رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وجلس ابوبکر مجلسه بعث الی وکیل فاطمة صلوات الله علیها فاخرجه من فدک فاتته فاطمة (علیهاالسّلام). ...
متن روایت طولانی است و خلاصه آن تا محل شاهد بحث این است:
امام صادق (علیه
السّلام) میفرماید. بعد از اینکه ابوبکر خلافت را به دست گرفت، حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) نزد او آمد و فرمود نماینده مرا از فدک بیرون کردی و فدک را گرفتی آن را به من بر گردان. ابوبکر گفت: «النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) لا یورث»؛ «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) چیزی را به ارث نمیگذارد» حضرت نزد امیرمؤمنان (علیه
السّلام) برگشت و قضیه را گزارش داد. ایشان بحث ارث بردن
حضرت سلیمان و
یحیی را مطرح کرد. حضرت زهرا دوباره برگشت و همین سخنان را فرمود، اما
عمر گفت تو این سخنان را از علی (علیه
السّلام) یاد گرفتی، ابوبکر گفت: عایشه و
عمر شهادت میدهند که پیامبر فرمود: «ان النبی لا یورث».
حضرت زهرا فرمو: هذا اول شهادة زور شهدا بها فی
الاسلام؛ «در
اسلام این نخستین شهادت ناحق است که آن دو، به آن شهادت دادند.»
حضرت زهرا بار دیگر فرمود: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فدک را برای من بخشیده است. ابوبکر گفت: شاهدان خود را بیار. حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) حضرت علی و امایمن را برای شهادت دادن آورد و آنها شهادت دادند.
عمر در پاسخ به امایمن گفت: انت امراة ولا نجیز شهادة امراة وحدها، واما علی فیجر الی نفسه، قال: فقامت مغضبة. «تو زن هستی و شهادت یک
زن را به تنهایی کافی نمیدانیم، اما علی به نفع خودش شهادت میدهد.» راوی میگوید: حضرت زهرا از نزد آنها بلند شد در حالی که خشمگین بود»
در قسمتی از روایت آمده است که امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهما
السّلام) درب خانههای انصار رفتند و از آنها یاری خواستند و آنها نیز پاسخ ندادند.
آنگاه امیرمؤمنان به حضرت زهرا فرمود: این بار تنها نزد ابوبکر برو و قضیه فدک را مطرح کن و به او بگو:
«ادعیت مجلس
ابی وانک خلیفته وجلست مجلسه ولو کانت فدک لک ثم استوهبتها منک لوجب ردها علی فلما اتته وقالت له ذلک، قال: صدقت، قال: فدعا بکتاب فکتبه لها برد فدک، فقال: فخرجت والکتاب معها، فلقیها
عمر فقال: یا بنت محمد ما هذا الکتاب الذی معک، فقالت: کتاب کتب لی ابوبکر برد فدک، فقال: هلمیه الی، فابت ان تدفعه الیه، فرفسها برجلهوکانت حاملة بابن اسمه المحسن فاسقطت المحسن من بطنهاثم لطمهافکانی انظر الی قرط فی اذنها حین نقفتثم اخذ الکتاب فخرقه فمضتومکثت خمسة وسبعین یوما " مریضة مما ضربها
عمر، ثم قبضت....»
«تو مدعی هستی که در جایگاه پدرم قرار گرفتی و جانشین ایشان هستی، اگر فدک برای تو میبود، و من آنرا از شما به عنوان بخشش میخواستم، باید آنرا به من میدادی (از باب احترام). وقتی حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) این سخن را به ابوبکر فرمود: ابوبکر گفت: راست گفتی. آنگاه ابوبکر کاغذی خواست و نامهای برای برگشت فدک نوشت. امام صادق (علیه
السّلام) میفرماید: فاطمه (
سلاماللهعلیها) از نزد او خارج شد و این نامه همراهش بود. در این زمان
عمر او را دید و گفت: ای دختر محمد این نوشته همراه تو چیست؟ حضرت فرمود: نوشتهای است که ابوبکر برای برگرداندن فدک برای من نوشته است.
عمر گفت: آنرا به من بده؛ اما حضرت زهرا از سپردن این نامه خودداری کرد.
عمر ایشان را با لگد زد در حالی که ایشان به
حضرت محسن حامله بود، در اثر این ضربت محسن سقط شد، سپس چنان سیلی به صورتش زد، که گویا من آن وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد، میبینم، سپس نوشته را گرفت و پاره کرد....»
از مجموع روایات و متون بالا چند نکته اثبات میشود:
۱. با استدلالی که حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) نمود، ابوبکر فدک را میخواسته به حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) برگرداند، از اینرو، سند و یا نامه ارجاع آنرا نوشت و به دست آن حضرت سپرده است.
۲. اینکه
عمر سند را از دست حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) گرفته و با آب دهان آن را محو کرده و یا پاره نموده، قطعی است.
۳. بهانه
عمر در برخی روایات این بوده است که اگر فدک را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاکم نمیتواند بذل و بخشش به مردم را از جای دیگر تهیه کند و در آمد فدک را بهترین منبع در آمد برای این کار و خواباندن آشوبها میدانست. از این جهت به ابوبکر اعتراض کرد.
البته بهانه دیگری را که ابوبکر و
عمر جعل کردند و به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نسبت دادند این بود که پیامبر فرموده: پیامبر چیزی به ارث نمیگذارد.
۴. از اینکه
عمر به ابوبکر اعتراض میکند و نامه را در حضور او و یا در بیرون از جلسه پاره میکند، به دست میآید که ابوبکر از خود اختیاری نداشته است و همه کارها به دست
عمر انجام میشده و
اراده و تصمیم او در پیشبرد حکومت ابوبکر، نقش مهم و کلیدی را داشته است. این نکته با توجه به روایات دیگری که بیان خواهد شد، بیشتر روشن خواهد شد.
۵. طبق برخی روایات،
عمر نه تنها سند را گرفت و پاره کرد، بلکه با زدن لگد به حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) و لطمه به صورت ایشان، اولین فردی بود که حرمت خاندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را شکست و در
تاریخ آنرا به نام خود ثبت کرد.
۶. از نظر ابوبکر و
عمر، شهادت امیرمؤمنان (علیه
السّلام) (که روایت علی مع الحق والحق مع علی و دهها روایات دیگر درباره او از رسول خدا با سند صحیح نقل شده) مورد قبول واقع نشد، اما شهادت عایشه و حفصه، قبول گردید. تنها دلیل
عمر این بود که امیرمؤمنان نسبت به حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) ذی نفع محسوب میشود. با توجه به این نکته سؤال میشود که آیا دختران ابوبکر و
عمر، ذی نفع پدرانشان محسوب نمیشوند؟ آیا آنها به پدرانشان نسبتی نداشتند؟
در منابع اهل سنت موارد دیگری نیز نقل شده است که
عمر قرار دادهای دیگری را نیز بعد از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پاره کرد، گویا کار او پاره کردن قرار دادها و سندها بوده است:
سمرقندی از مفسران اهل سنت در تفسیرش ذیل آیه «والمؤلفة قلوبهم»، ابتدا این افراد را معرفی میکند و بعد جریان پاره شدن سند آنها به دست
عمر را ذکر کرده است:
(والمؤلفة قلوبهم) وهم قوم کان یعطیهم رسول الله صلی الله علیه
وسلم ویتالفهم بالصدقة علی
الاسلام وکانوا رؤساء فی کل قبیلة منهم ابو سفیان
بن حرب والاقرع
بن حابس وعیینة
بن حصن الفزاری وعباس
بن مرداس السلمی وصفوان
بن امیة وغیرهم فلما توفی رسول الله صلی الله علیه
وسلم جاؤوا الی
ابی بکر وطلبوا منه وکتب لهم کتابا فجاؤوا بالکتاب الی
عمر بن الخطاب لیشهدوه فقال
عمرای شیء هذا فقالوا سهمنافاخذ
عمر الکتاب ومزقهوقال انما کان یعطیکم النبی صلی الله علیه
وسلم لیؤلفکم علی
الاسلام فاما الیوم فقد اعز الله
الاسلام فان تبتم علی
الاسلام والا فبیننا وبینکم السیف فرجعوا الی
ابی بکرفقالوا انت الخلیفةام هوای
عمر قال هو ان شاءفبطل سهمهم.
مؤلفة القلوب، گروهی بودند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به آنها عطا میکرد و با صدقهدادن به آنها دلشان را نسبت به
اسلام مورد الفت قرار میداد. آنها بزرگان هر
قبیله بودند از جمله آنها
ابوسفیان،
اقرع بن حابس،
عیینه بن حصن فزاری،
عباس بن مرداس،
صفوان بن امیه و غیر آنها بودند.
وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از
دنیا رفتند، آنها نزد ابوبکر آمدند و سهمشان را از وی طلب کردند. ابوبکر برای آنها نامهای نوشت که آنرا نزد
عمر آوردند تا به او نشان دهند.
عمر گفت: این چیست؟ گفتند: نامهای بر سهم ما.
عمر نامه را گرفت و پاره کرد و گفت: رسول خدا برای شما بخشش میکرد تا دل شما را نسبت به
اسلام مهربان نگه دارد، اما امروز
اسلام عزت یافته است، اگر
توبه کردید و بر
اسلام باقی بمانید، خوب وگرنه شمشیر میان ما حکم خواهد کرد. آنها نزد ابوبکر برگشتند و گفتند: آیا شما
خلیفه هستید یا
عمر؟ او گفت: او هرچه بخواهد پس سهم آنها را باطل کرد.
طبری،
ابنعساکر و
سیوطی نقل کردهاند که دو تن از سران قبائل، با ابوبکر سند و قرار دادی تنظیم کردند که اگر
خراج بحرین را به ما بدهی، تضمین میکنیم هیچ یکی از اقوام ما از
اطاعت و بعیت تو خارج نشوند و برنگردند، و خود
عمر هم شاهد این سند بود؛ اما بعدا آنرا منکر شد و سند را پاره کرد:
«خَرَجَ الزبْرَقَانُ والاَقْرَعُ اِلی
اَبی بَکْرٍ وقَالاَ: اجْعَلْ لَنَا خَرَاجَ الْبَحْرَیْنِ وَنَضْمَنُ لَکَ اَنْ لاَ یَرْجِعَ مِنْ قَوْمِنَا اَحَدٌ، فَفَعَلَ وَکَتَبَ الْکِتَابَ، وَکَانَ الَّذِی یَخْتَلِفُ بَیْنَهُمْ طَلْحَةُ
بنُ عبید اللَّهِ، واَشْهَدُوا شُهُودَاً بَیْنَهُمْ مِنْهُمُ
عُمَرُ، فَلَمَّا اُتِیَ
عُمَرُ بِالْکِتَابِ فنَظَرَ فِیهِ لَمْ یَشْهَدْ ثُمَّ قَالَ: لاَ، وَلاَ کَرَامَةَ، ثُمَّ مَزَّقَ الْکِتَابَ وَمَحَاهُ، فَغَضِبَ طَلْحَةُ وَاَتَی اَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ: اَنْتَ الاَمِیرُ اَمْ
عُمَرُ؟ فَقَالَ: الاَمِیرُ
عُمَرُ غَیْرَاَنَّ الطَّاعَةَ لِی فَسَکَتَ.»
«زبرقان و اقرع به سوی ابوبکر آمدند و گفتند: برای ما خراج بحرین را قرار بده و ما در مقابل تضمین میکنیم که هیچ یکی از اقوام ما از بیعتش بر نگردد. ابوبکر قبول کرد و برای آنها سند و نامهای نوشت.
طلحه بن عبیدالله میان آنها رفت و آمد میکرد (یعنی واسطه بود) و میان آنها شاهدانی قرار داد از جمله آنها
عمر بود. هنگامی نامه به دست
عمر رسید، به آن نگاه کرد و به آن شهادت نداد سپس گفت: نه، این نامه هیچ ارزشی ندارد سپس آن را پاره کرده و نابود ساخت. طلحه خشمگین شد و نزد ابوبکر آمد و برای گفت: آیا تو امیر هستی یا
عمر؟ ابوبکر گفت: امیر
عمر است؛ اما اطاعت مال من است. پس از آن طلحه ساکت شد.»
اولا: خلیفه دوم اهل سنت، جز سند فدک که توسط ابوبکر برای حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) نوشته شد، سندها و نامههای دیگری را نیز پاره کرده است.
ثانیا: از روایات اخیر استفاده میشود که ابوبکر فقط اسم خلیفه را داشته و همه کارها را
عمر انجام میداده است؛ لذا خلیفه اول گفت: الامیر
عمر. و جای تعجب این است که ابوبکر گفت: غَیْرَاَنَّ الطَّاعَةَ لِی؛ سؤال این است که اگر
عمر در محدوده حکومت تو اعمال رای میکند اطاعت کردن از تو معنا ندارد، حتی کار خلیفه اول به جایی رسیده است که
عمر هم از او اطاعت نکرده است.
۱. طبق گزارشها و روایاتی که ذکر شد، کدام یکی از خلفا نسبت به حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) اعمال خشونت کرده و کدام یکی بیشتر حرمتشکنی کرده است؟
۲. رد ادعای حضرت زهرا (
سلاماللهعلیها) با سخن
عایشه، چگونه سازگاری دارد:
عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، اَنَّهَا کَانَتْ اِذَا ذُکِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
وَسَلَّمَ قَالَتْ: " مَا رَاَیْتُ اَحَدًا کَانَ اَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا اِلا اَنْ یَکُونَ الَّذِی وَلَدَهَا ".
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ
مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
یحی بن عباد از پدرش (عباد) نقل کرده است که وقتی نزد عایشه از فاطمه دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) سخن به میان میآمد، میگفت: هیچ کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم جز آن کسی که او را به دنیا آورده است (منظور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است).
این روایت طبق شرط
مسلم صحیح است، اما وی آنرا نیاورده است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا عمر سند و قبالهی فدک را از دست حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد؟ »